eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. دل و یاد خدا ...الحمدلله  سر و شور و دعا ...الحمدلله پس از عمری رفاقت با بدی ها  من و یاد خدا ...الحمدلله به پایم بند و زنجیر گنه بود  شدم ناگه رها الحمدلله من و پرونده ای یکسر تباهی  نشد چون بر ملا الحمدلله نباشد قابل این مهمانی من و ماه خدا الحمدلله ز درد معصیت بیمار بودم دل و دارالشّفاء الحمدلله کسی در ظلمتِ این سینه گاهی مرا میزد صدا الحمدلله ازآن دل مردگی بی هویت رسیدم تا کجا الحمدلله دلم دنبال خود اینجا کشانده نگاهی آشنا الحمدلله کجا دیدی که سلطانی نشیند کنار یک گدا الحمدلله سحر ها بعد از این یاد تو هستم امیر هل اتی الحمدلله یقین دارم شبی آیی سراغم گل خیرالنّساء الحمدلله اگر نوشم ز صهبای شهادت شوم بهرت فدا ...الحمدلله به دست خویش خاکم گر نمایی به صحن کربلا ...الحمدلله
. ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن! ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن! ریحانه، محمّد و دردانه علی چارم نفر ز سلسله ی پنج تن، حسن! جان جهان فدات که سلطان انبیا پیوسته بوده بر دهنت بوسه‌زن حسن! شیرینی کلام من از وصف مدح توست نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن! از غنچه ی دهان تو ریزد گلاب وحی چونان از زبان پیمبر سخن، حسن! از آن خدای، نام نهادت حسن که هست خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن! بر روی دست فاطمه در لاله‌زار وحی رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن! مدح تو با زبان رسول خدا خوش است او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن! صبر تو بر شجاعت تو برتری کند داری اگرچه بازوی خیبرشکن، حسن! کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی گوهر بریزد از دهن هم‌چو من، حسن! تو آشنای عالمی و از غریب هم تنهاتر و غریب‌تری در وطن، حسن! بر تربت تو دست توسل کند دراز شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن! آیینه ی جمـال محمد تویی تویی بالله کریم آل محمد تویی تویی بر روی دست فاطمه قرآن حیدری آقای من! چقدر شبیه پیمبری زیبایی از بهشت جمال تو گشته سبز نامت بود حسن ولی از حُسن برتری جان تمام حُسن فروشان فدات باد الحق که با جمال حسن حُسن‌پروری یعقوب گشته محو تماشا و گویدت مولای من! تو یوسف زهرای اطهری واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح زیرا تو خود ولی خداوند اکبری در دست توست تیغ قیام و کلید صبر حتی تو بر حسین، امامی و رهبری در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری قدر تو را که هست وطن شهر غربتت باور نمی‌کنند که تو فوق باوری خیر کثیر در نفس توست یا حسن سرتابه‌پای، کوثر و فرزند کوثری دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف! الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری جان حسین و هست علی قلب فاطمه سوگند می‌خورم تو رسول مکرری تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است خلق و مرام و منطق و خویت محمد است دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجره‌های بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکسته پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هرجا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند. .
. ای علوی ذات خدایی صفات صدرنشین همه ی کائنات پاک ترین گوهر نسل بشر از همه خوبان جهان خوب تر جدِّ تو پیغمبر نوع بشر جن و ملک بر قدمش سوده سر باب تو سرسلسله ی اولیاست چشم پر از نور خدا مرتضی است مادر تو دخت پیمبر بود آیه ای از سوره ی کوثر بود در رمضان ماه نشاط و سرور ماه دعا ماه خدا ماه نور نورفشان شد ز دو سو آسمان از دو طرف تافت دو خورشیدِ جان وحی خدا از افق سرمدی نور حسن از افق احمدی مشک و گلابی به هم آمیختند در قدح اهل ولا ریختند ای رمضان از تو شرف یافته نور تو بر چهره ی او تافته بعد پدر شاخص عترت تویی وارث میراث نبوت تویی صبر هم از صبر تو بی تاب شد کوزه شد و زهر شد و آب شد بعد شهادت نکشید از تو دست تیر شد و بر تنِ پاکت نشست تا ابد ای سرور والا مقام بر تو و بر دین (محمد) سلام کلک (ریاضی) که گهر ریز شد زان نظر مرحمت آمیز شد. .
. مدح ای یاس نشان، عجب گلابی داری اَحلی من عسل، عجب شرابی داری نامَت حسن است و مجتبی هم لقبَت به به که چه اسم و رسم نابی داری ای عزّت مسلمین سپاه تو حسن(ع) ای روزیِ شیعه در نگاه تو حسن(ع) ثابت شده کربلا به ایثار حسین(ع)، همواره ادامه داشت راه تو حسن(ع) مدیون عطای باراله حسنیم گر شامل یک نیم نگاه حسنیم یک روز می آید که همه می گوییم ما عازم صحن و بارگاه حسنیم به به به خودم که مستِ نامِ حسنم در سجده خود محوِ قیامِ حسنم باید که دو عالمی غلامم گردد وقتی که به عالمی غلامِ حسنم .
به نام خدای کرم‌ها؛حسن نوشته به روی دل ما حسن چنان عشق را کرده معنا حسن که مائیم مجنون و لیلا حسن نداریم معشوقی اِلّا حسن به وقت سحر،سوختن دیده شد در آن شعله ها بال من دیده شد چه ذکر خوشی در دهن دیده شد در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد رسیدیم با ربّنا تا حسن شعف با دل شیعه راه آمده چه نوری ز عرش اِلٰه آمده سحرگاهِ شامِ سیاه آمده شب نیمه‌ی ماه،ماه آمده به خورشید گویند حالا:حسن چنین ذاتِ حق‌گُستری دیده ای جمالی به این محشری دیده ای؟! همانند او دلبری دیده ای؟! پسر این‌قَدَر مادری دیده ای! خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن سخا اصل رفتار این طایفه است گداپس‌زدن عارِ این طایفه است فقیر محل یار این طایفه است نمک‌پروری کار این طایفه است همه سفره‌دارند امّا حسن...! همان دم که جود از خیالش گذشت کرامت ز حد کمالش گذشت تهی‌دست‌بودن مجالش گذشت سه بار از تمامیِّ مالش گذشت به بازی گرفته کرم را،حسن قدم‌های آغازی اش را نگاه پر و بال پروازی اش را نگاه دلِ از خدا راضی اش را نگاه بیا دست و دلبازی اش را نگاه گدا را نشانده است بالا حسن چنان چهره اش هیمنه جمع کرد که تکبیر از مأذنه جمع کرد دمِ تیغِ او طنطنه جمع کرد جمل را خودش یکتنه جمع کرد عجب ضربه‌شصتی زد آنجا حسن دو خط مدح در وصف دریا بگو کمی از مرامش به دنیا بگو رفیق جذامی شدن را بگو غذا دادنش را به سگ ها بگو به وللهِ آقاست،آقا..،حسن شبی جنگِ عاشق‌کُشی در گرفت دل ما تمایل به دلبر گرفت گدا دید این خانه را..،پر گرفت چُنان خصلتش را برادر گرفت؛ علی اکبرش شد سراپا حسن منم سائل مجتبای علی فدای همه بچه های علی نجف؛آرزوی گدای علی رسیدی به ایوان‌طلای علی بگو یا حسین و بگو یا حسن ▪️ به تو دِین خود را ادا می کنیم میان بقیع‌ات چه‌ها می کنیم شب‌ات را شبِ کربلا می کنیم ضریحی برایت بنا می کنیم به زیبایی مشهد ما؛حسن
مرغ دل آوای چمن می زند چنگ توسّل به حسن می زند. باز که هنگامۀ بشکفتن است با گل روی تو سخن گفتن است. گل که بگفتم تو ز گل بهتری چون گل گلخانۀ پیغمبری. غنچه ز لبخند تو وا می شود خاک ز لطف تو طلا می شود. ماه بگویم به تو یا آفتاب ای پسر با ادب بوتراب. یا حسن از حُسن ، تو مستحسنی فاطمه می گفت که روح منی. ای ز همه خوبتران خوبتر پیش خدا از همه محبوبتر. پیر خرابات معانی توئی حجّت حق ، حیدر ثانی توئی. خضر لب عطشان می ساغرت دهر طفیل پدر و مادرت. نسخه چو سقراط نویسد خطاست نسخۀ تو عافیت است و شفاست. ناصیه ات مطلع الانوار عشق سینۀ تو مخزن الاسرار عشق. خال سیاهت حجر الاسود است بوسه گه قبله و نُه گنبد است. شیعه که دیوانه و مفتون توست ای پسر فاطمه ممنون توست. فاطمه را نور دو عینی حسن محرم اسرار حسینی حسن. نام تو ما را دو جهان آبروست مرحمتی کن که بقیع آرزوست. گوشۀ چشمی تو به خوشزاد کن این دل محنت زده را شاد کن.
کیست آقام ، شاه ذوالمنن است به همه گفته ام که عشق من است بنویسید روی بابِ نجف کنیهٔ مرتضی ابوالحسن است او فقط صاحب کرمخانه است سفره دارِ تمام پنج تن است ناقه یٔ ام فتنه را پی کرد پسرِ کعبه زاده ، بت شکن است خطبه می خواند عین ِ پیغمبر از همان کودکی چه خوش سخن است با وجودیکه بی حرم شده است صاحبِ این همه گدا حسن است مظهر ِ اسم ِ یا کریم ِ خداست او بزرگِ همه بنی الزهراست جلوات خدا نماست حسن اولین شبهِ مصطفاست حسن شیر خورده ز سینهٔ زهرا مَحرَمِ عصمتِ خداست حسن پسرِ ارشدِ امیرِ نجف شاهِ ما بعدِ مرتضاست حسن همه حاجت روا روید امشب دست هایش گره گشاست حسن در دو دنیا نگاهِ قاسمِ او چاره سازِ امورِ ماست حسن ظاهراً در مدینه بی حرم است مالکِ کُلِّ کربلاست حسن بی جهت نیست پرچمش بالاست حسنی کیست ؟! سیدالشهداست حلم دارد به وسعت عالم در کرم دست بوسِ او حاتم گیسوانِ سپید ِ او دارد خاطراتی ز روزهای غم ای بمیرم چه زود پیر شده روزگارش گذشته با ماتم قاتلش گشته کوچه ای باریک کوچه ای تنگ و پُر ز پیچ و خم دست در دست مادرش می رفت آمد از روبرو یکی کم کم جلو آمد دو سه قدم نامرد مادرش رفت عقب یکی دو قدم مانده ام من چه نسبتی دارد رویِ حوریه....سیلی ِ محکم صورتی که تمام عصمت بود غرقِ خون شد به دست نامَحرم یک طرف دست و یک طرف دیوار چهره از آن به بعد شد درهم تا قیامت برای ما بد شد پا به چادرگذاشت و رد شد
با اجازه از خداوند حسن کیست امشب رب هر بنده؟!حسن! میروم با ذوق در بند حسن "هو" نوشتم جای پسوند حسن آری آری این بود توحید من سجده کردم بر یکی! آن هم حسن! کاسه ی تقوایم امشب لب پر است گوشم از توصیه ی زاهد کر است جای ساغر خُم بیاری بهتر است این می از انگور نه! از کوثر است کیف کن امشب شب سلطانی است باده ی ناب علی مجانی است به به از این کوچه بوی نان رسید اولین فرزند آقاجان رسید برکت اسمش به هر دکّان رسید آی نوکرها خبر! سلطان رسید اولین باری که گفتم یا حسن دشت اول را گرفتم با حسن چینی خرد دلم را بند زد عقل و ایمان مرا پیوند زد یک حسن گفتم به کامم قند زد فاطمه بر صورتم لبخند زد یاحسن گفتم به ما مرهم رساند پول تو جیبی مارا هم رساند از علی تا درجمل رخصت گرفت دشت را آن جذبه و هیبت گرفت جان لشگر را به یک ضربت گرفت آن زن از ترس حسن لکنت گرفت کیف کرد آنجا علی،گفت این سخن تو معز المومنینی یا حسن! گرچه نوکر بیشتر دارد حسین عاشقانی خون جگر دارد حسین کشته مرده هر قَدَر دارد حسین.. دل به دست یک نفر دارد حسین.. ای حسینی ها حسین کربلا.. بوده خود از شیعیان مجتبی مجتبی یعنی امام کربلا سفره دار خاص ‌و عام کربلا پرشده از او تمام کربلا صلح او روح قیام کربلا تربت اعلی اگر شد موتمن.. چون به خاکش‌ خورده دستان حسن! رسم باشد بهر مردی با کرم.. سنگ قبری خوب و یک صحن و حرم پس چه شد آن نذرهای مادرم؟! پس چرا گنبد نداری دلبرم؟! دادِ ما درآمده از صبر تو کشت مارا داغ سنگ‌ قبر تو آفتاب این سمت ها اصلا نتاب وای از دست تو، وای ای آفتاب گاه تابیدی مکرر بر رباب گاه تابیدی سه روز بی حساب ما قیامت را چو هیات میکنیم از تو به زهرا شکایت میکنیم
دلم را در به در کردی و دادی درد دوری را.... شراب و تار و عود و باده و ساقی و ساغر را نمی خواهم نگاه سرکش و زلف کج و لبخند دلبر را نمی خواهم بهار و بلبل و وصف نگار و صورت زیبای افسونگر می ناب و شب تار و وصال یار در بر را نمی خواهم گلاب و ناله و سجاده و شیرینی شبهای شیدایی دل دریایی و آه نهان و حال بهتر را نمی خواهم لب لعل و نگاه بی قرار و لذت آغوش پی در پی نگار ناز و ابروی هلال و عشوه های روح پرور را نمی خواهم کمیل و بوذر و مقداد و عمار و تمام اهل معنا را بهشت و حوری و زیبایی جنات و کوثر را نمی خواهم تو باشی و من و صوت اذان و سفره افطار در کعبه نباشی روزه و افطار و این فیض مکرر را نمی خواهم تو باشی و من و دلدادگی و مستی و احوال مهجوری نباشی مستی و مهجوری و مینای دیگر را نمی خواهم تو تنها علت خلق جهان و کائنات و آسمانهایی نباشی آسمان و اختر و ماه منور را نمی خواهم تو باشی و من و بوی خدا و صوت قرآن سحرگاهی نباشی آیه های نور و این اوراق و دفتر را نمی خواهم تویی جنات تجری تحته الانهار و تنهایی نباشی سنبل و ریحانه و سرو و صنوبر را نمی خواهم چه تسبیحی چه تکبیری چه ایمانی چه تقوایی بدون یار ذکر و مسجد و محراب و منبر را نمی خواهم دلم را در به در کردی و دادی درد دوری را نباشی جسم و جان و جلوه های روح و پیکر را نمی خواهم ساعت ۱۰ : ۱۲ ظهر مورخ ۱۴۰۲/۱/۱۵
رمضان گناه‌کارترین بنده‌ی توام یارب به‌جان فاطمه شرمنده‌ی توام یارب ببین به‌پا شده بت‌خانه در دلم، اما هنوز معتقدم بنده‌ی توام یارب تمام عمر مرا سربلند کردی و من تمام عمر سرافکنده‌ی توام یارب گناه، خیمه‌ی غم در دلم زده اما هنوز منتظر خنده‌ی توام یارب به روسیاهی من بیشتر اضافه شده که بین خلق نماینده‌ی توام یارب اگر نظر کنی از لطف، رام خواهم شد منی که عبد گریزنده‌ی توام یارب گناه‌کارترین بنده‌ام، ولی دل‌خوش به‌دست رحمت بخشنده‌ی توام یارب در این سیاهی دنیا امید ما حسن است که دست رحمت بخشنده‌ی خدا حسن است کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌حسن رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌حسن تمام مردم این شهر، شهرت ما را شناختند به دیوانه‌ی امام‌حسن عجیب نیست اگر می‌شوند دشمن و دوست اسیر لطف کریمانه‌ی امام حسن اگر تمام جهان میهمان او باشند هنوز جا دارد خانه‌ی امام حسن نمی‌رویم سراغ کسی به غیر از او که رزق ماست به پیمانه‌ی امام حسن دل شکسته‌ی ما آن‌قدر طوافش کرد لقب گرفت به پروانه‌ی امام حسن فقیر بوده ولی پادشاه می‌گردد گرفته هرکس عیدانه‌ی امام‌حسن هزارشکر که نام تو بر زبان من است "حسن" قشنگ‌ترین واژه‌ی جهان من است تمام شهر سر سفره‌ی ضیافت اوست که روزی همه‌ی خلق از کرامت اوست اگر چه خم نشده پیش هیچ‌کس، اما همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب! اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق جواب آن‌همه بی‌حرمتی به ساحت اوست "سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی جمل نمونه‌ای از قدرت و شجاعت اوست فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست مرا به حج چه‌نیازی‌ست تا حسن دارم اگر به کعبه بیایم هدف زیارت اوست وجود عالم امکان به خاطر حسن است خوشابه‌حال هر آن‌کس که شاعر حسن است همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد تمام زندگی من فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می‌بخشد نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد همیشه گفته‌ام از تو ولی کم است حسن غلام کوی تو آقای عالم است حسن کریم اوست که در اوج بی‌مرامی‌ها نشسته است سر سفره‌ی جذامی‌ها که نیک‌نام‌ترین است و خورده‌اند قسم به نیک‌نامی او کل نیک‌نامی‌ها کج است گردن‌شان پیش او، چرا که شدند به احترام حسن محترم گرامی‌ها غلام آل علی باش چون که می‌ارزد به پادشاهی عالم همین غلامی‌ها در این مقام که شهرت در اوج گمنامی‌ست همیشه در پی گمنامی‌اند نامی‌ها به یک نگاه کریم تو می‌شود شیرین برای دشمن تو اوج تلخ‌کامی‌ها همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها " چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن" تو را که دیده غم از شوق ریشه‌کن شده است همه اویس شدند و جهان قرن شده است برای هرکه تو را دیده نیست جای گله که هم‌ردیف ترانی همیشه لن شده است زبان شعر کم آورده است هرجایی که از فضائل بسیار تو سخن شده است به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است حرام باشد اگر دست بی‌وضو بزنم به هر نگین که مزین به یاحسن شده است مگر به خواب ببیند شترسوار جمل کسی حریف تو در جنگ تن‌به‌تن شده است! تمام شهر برای حسین سینه زدند ولی حسین برای تو سینه‌زن شده است‌... امید ما کرم توست یا امام‌حسن زیارت حرم توست یا امام‌حسن
هدایت شده از احسان تبریزیان
علیه‌‌السلام 🔹سحرهای اشتیاق🔹 این خانواده آینه‌های خدایی‌اند در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند این‌ها خدا نی‌اند ولیکن خدایی‌اند هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند... سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم تو آسمان جودی و ما یا کریم تو پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده‌ست آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو... سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر بر پینه‌های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند... ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها ای سبزی بهار خدا سیر می‌شوند از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها... در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی‌شود دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی‌صلح تو قیام مُحَرم نمی‌شود... تا کربلا رسید صدای سکوت تو این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر... تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی 📝
هدایت شده از A A
يا غياث المستغيثين خدايا بنده ای منت پذيرم به چاه و ظلمت عصيان اسيرم ترّحم كن كه اين گونه نميرم تویی درد مرا دارو و تسكين اغثنی يا غياث المستغيثين الهی بنده ای بودم فراری به سويت آ مدم با بی قراری ندارم دربرت جز شرمساری مرا باتو بود اين حرف ديرين اغثنی يا غياث المستغيثين منم تنها، تويی تنها اميدم چو من لاتقنطويت راشنيدم به سوی آستان تو دويدم مراجامی بده زآن شهد شيرين اغثنی يا غياث المستغيثين مپرس از من كجا بودم ،كجايم كه سرتا پا پُر ازجُرم و خطايم اسير پنجه ی نفس و هوايم مرا مانده به دامان اشك خونين اغثنی يا غياث المستغيثين زجان وهستي من تاب رفته شب عمرمرا مهتاب رفته زغفلت بخت من درخواب رفته شده بار غمم بسيار سنگين اغثنی يا غياث المستغيثين خدايا جان مسروری ندارم زغفلت در دلم شوری ندارم برای قبر خود نوری ندارم ندارم مونس وياری به بالين اغثنی يا غياث المستغيثين قسم برعزّت وقدر و جلالت قسم برشوكت ونوركمالت قسم برعفو وجود و برخصالت به آيه آيه ی زيتون و وطين اغثنی يا غياث المستغيثين الهی بررسول ورسم وراهش به حق مرتضی و اشك وآهش به زهرا و به فرزندان ماهش مكن خارم به پيش آل ياسين اغثنی يا غياث المستغيثين به گل های حسين وكربلايش به اخلاص ونماز بی ريايش خـدايا بر سراز تن جدايش كه بخشيده سرافرازی به آئين اغثنی يا غياث المستغيثين مرا با ذكر ويادت آشنا كن به عشق خود دلم را مبتلا كن «وفایی»را وفاداری عطا كن مراثابت قدم كن درره دين اغثنی يا غياث المستغيثين