eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍂🍁روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ شَهادت باب الحوائج آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام_حاج مهدی رسولی🍁🍂 ┄┅═══•••✾❀✾•••═══┅┄ ____ ↶توجه↷: جهت استفاده ، متون حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ____ مردی که نام دیگر او "آفتاب" است بین غل و زنجیر هم عالی جناب است * بریم کاظمین....* _____________ تو كاظمین آقا، حاجتمو داده انگار دلم امشب، پنجره فولاده چه حرمی ،چه گنبدی حس می كنی، تو مشهدی زهرا می گه ،خوش اومدی كرمش، كرم امام رضاست حرمش ،حرم امام رضاست آقامون پدرِ امام رضاست _____________ مردی که نام دیگر او "آفتاب" است بین غل و زنجیر هم عالی جناب است حبل المتین ماست یک تار عبایش این مرد از نسل شریف بوتراب است پیداست از باب الحوائج بودن او هر کس از او چیزی بخواهد مستجاب است با یک سؤالش بشر حافی زیر و رو شد هر کس به پای او بیفتد کامیاب است *چقدر آدم ها رو عوض کرد، اومد دید داره از خونه صدای لهو و لعب میآد،صدا زد: دید کنیزی اومد دم در،صدا زد: کنیز! ببینم صاحب این خونه آزاده یا بنده است؟ گفت: نه آقا آزاده..این خونه و زندگی هم مال اونه،منم کنیزشم...گفت: معلومِ که آزاده،بنده بود که این جوری نمی شد... کنیز برگشت،بُشر یه نگاهی بهش کرد، چرا معطل کردی؟کجا بودی؟ گفت: ارباب این جوری شد،یه آقایی بیرون ازم سئوال کرد، صاحب این خونه آزاده یا بنده است؟.... تو چی گفتی؟ گفتم: آزاده....اون چی گفت؟... گفت: معلومِ که آزاده،بنده بود که این جوری نمی شد...تا اینو گفت،یهو بُشر بلند شد،میگن:پابرهنه اومد تو کوچه،پشت سر آقا دوید، انتهای کوچه رسید به موسی بن جعفر،خودش رو انداخت رو قدمهاش،گفت: موسی بن جعفر! اومدم بهت بگم،نه بنده ام....آقا منم بنده ی خدا کن آقا.....* چیز کمی که نیست ... آقا چارده سال زیر شکنجه ، کنج زندان در عذاب است نامرد ، زندان بان ، یهودی زاده ی شُوم دست و سر و پاهای آقا را چرا بست ؟! *یه مجلسی گذاشت هارون ، گفت: لباس تازه به موسی بن جعفر بپوشونید،آوردن آقارو تو مجلس،میوه و غذا جلوی آقا گذاشتن، همه اش نقشه بود، یه عده رو هم از بزرگان جمع کردن،خواست بهشون بگه:موسی بن جعفر احترام داره کی میگه زندان افتاده؟ همه جمع شدن،نگاه می کردن، موسی بن جعفر هم نشسته،یهو آقا شروع کرد حرف زدن،گفت: همه دروغِ...زد بهم نقشه ی اون نانجیب رو برگردوند آقا رو زندان،این سندیِ ملعون،این زندان بان یهودی،دَرِ زندون رو بست،شلاق و تازیانه را برداشت،گفت:چرا این کارو کردی؟ شروع کرد،اینقدر با این تازیانه به سر و صورت موسی بن جعفر زد.... "اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ"* زخمی که در زیر گلوی او شکفته یادآور زخم و غم طفل رباب است با این غل و زنجیر و لب های تَرَک دار تنها به یاد زینب و بزم شراب است ✍شاعر: علی اکبر لطیفیان *آقامون رو شهید کردن،از زندان بیرون آوردن،چهارتا حمال،بعضی ها میگن:روی نردبانی،بعضی ها میگن:روی لنگه ی در این بدنِ مبارک رو آوردن، یه عده هم افتاده بودن داشتن استشهاد جمع می کردن،می گفتند: بیایید بنویسید آقاتون به مرگ طبیعی از دنیا رفته،داشتن استشهاد جمع می کردن..... می دونی دلت رو میخوام کجا ببرم؟ میخوام بگم:بالای بدن دوتا آقا،دوتا امام، استشهاد جمع کردن،یکی موسی بن جعفرِ،اما یکی هم میدونید چه جوری بود؟ همه ریختن تو گودی ِ قتلگاه..دونه دونه دارن میگن چیکار کردیم، بنویس جایزه ی من اینجوریه....من نیزه زدم، من شمشیر زدم.....
. جانِ عالَم به قربان آقای غریب‌مان... یا بابَ الحوائج! باغِ بهشت ، گلشنِ موسی بن جعفر است درگاهِ قُرب ، مسکنِ موسی بن جعفر است روی زمین ، اگر چه نشست او میان خلق عرشِ برین ، نشیمنِ موسی بن جعفر است هر کس که پاگذاشته بر روی نفسِ خویش دستش دخیلِ دامن موسی بن جعفر است آرامگاه اصلی او کاظمین نیست در قلب شیعه ، مدفن موسی بن جعفر است تاریخ ، مات مانده ی برقِ نگاهِ آن... ...چشمانِ شیر، اَفکَنِ موسی بن جعفر است تاریخ ، اَلکَن است زبانش به وصف او مبهوتِ خُلقِ اَحسَنِ موسی بن جعفر است بر کَظمِ غیظ، هر که موفق شود ، به حشر در خیمه گاه ایمن موسی بن جعفر است زندان اسیر اوست ، در اعماقِ خود، هنوز... ...محوِ نماز خواندن موسی بن جعفر است اشک و انابه ، سجده ی طولانی و قنوت گنجینه های مخزن موسی بن جعفر است زنجیرِ بندگیست به دستان و پای او طوقِ خدا به گردنِ موسی بن جعفر است می خواست تا خلاص شود ، پر زند به عرش این ، رازِ آه و شیون موسی بن جعفر است " جوشنْ صغیر " ، گر چه ز لبهای او دمید " جوشنْ کبیر " ، بر تن موسی بن جعفر است آسایش و حکومت عقبا برای اوست دنیا برای دشمن موسی بن جعفر است هارون ، به بختِ تیره ی خود می رود ولی پاینده ، بختِ روشن موسی بن جعفر است .
روضه حضرت موسی بن جعفر▪️▪️ دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت              از بال من شکسته ترین آفرید و رفت خون گلوی زیر فشارم که تازه بود                   با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت قربون غریبیت برم آقاجان،الله اکبر،الله اکبر،چقدر جسارت رو برد بالا،زن بدکاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر،اُف برتو روزگار بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت          وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت از روزنه در نگاه کردن،دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته،هی می گه خدایا غلط کردم،این کی بود من اومدم سراغش،چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می کنه بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت            وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت الله اکبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا کنم،می دونم بدون اینکه توضیح بدم،ناله شو می زنی شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود           با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت راضی نشد به بالش سختی که داشتم           زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن،تو این یه بیتخاک تو دهنم،ان شاءالله این تکه تاریخ دروغ باشه وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید              یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت هرچی می خوای منو بزنی بزن،اسم مادرم رو درست ببر،تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می کنم،حواست با منه از چند جا ضریح تنم متصل نبود                پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت اما چه خوب شد کفنم را کسی نبرد                   تا زیر نیزه ها بدنم را کسی نبرد می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،مدتی زیادی انتظاره برادر رو کشید،بعد از دقایقی  برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاکه،کجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،یه نگاه به خواهرش کرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نکش،خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاک گذاشتم،یه جایی ببرمت هر کی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،همتون اهل روضه اید،دختری که چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی کنم بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،اینقدر صبر کرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،می خوام یه جمله بگم،کاشکی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند،کجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین.
(متن روضه و سبک مداحی) تفسیر من از عشق همان بود که گفتم _در بند کسی باش که در بند حسین است حضرت موسی بن جعفر علیه السلام👇 قدم اول: صلوات اول 👇 ایام شهادت جانگداز و مظلومانه هفتمین نور ولایت و امامت، آقا موسی بن جعفر علیه الصلاة و السلام است، هدیه به پیشگاه مقدس و ملکوتی آن حضرت، و عرض تسلیت به محضر ولی نعمتمون، آقا علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء و بی بی دو عالم فاطمه معصومه سلام الله علیها، عنایت کنید اجماعا صلوات بلندی ختم کنید. (الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم) قدم دوم: مناجات👇 🔸آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است 🔸چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است آجرک الله... یا بن الحسن... 🔸جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه 🔸دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفاش... 🔸مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست 🔸بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است امشب آسمان و زمین... عزادار آقا موسی بن جعفر هست... امشب همه عزادارند... بانی 🔸زندان نگو، که گرم مناجات با خداست 🔸غار حرای حضرت موسی بن جعفر است قربون غریبیت برم آقا... 🔸از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر 🔸ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است 🔸باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس 🔸لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم آقا جان... یا بن الحسن... قربون شال عزات برم آقا... 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم 🔸آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است هر کجا نشستی... حالا امام زمانت رو دعوت کن... یا صاحب الزمان...
قدم سوم: متن روضه👇 متن روضه 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من به پاهای آقا میفتم... یک نفر گل آورده... الهی امید کسی نا امید نشه... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس ِتاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
اشعار و روضه شهادت امام کاظم (ع) – هر کجا مرغ اسیری زغم آزاد کنید ⬛️⚫️➖⬛️⚫️➖⬛️⚫️➖⬛️⚫️➖⬛️⚫️➖✔️✔️ هر کجا مرغ اسیریست زغم آزاد کنید  قفسش برده به باغی و دلش شاد کنید مرد اگر کنج قفس ، طائر بشکسته پری  یاد ازمردن زندانی بغداد کنید چون به زندان به ملاقاتی محبوس روید  از عزیز دل زهرا وعلی یاد کنید تا دم مرگ ، مناجات و دعا کارش بود  گوش بر زمزمه سید عبّاد کنید پسرش نیست که تا گریه کند بر پدرش  پس شما گریه برآن خسرو ناشاد کنید نگذارید که معصومه خبر دار شود رحم بر حال دلِ دختر ناشاد کنید غریبی سخته اونم ادم توی زندون باشه بمیرم برای آقایی که چهارده سال هی از این زندان به اون زندان امان از موقعی که در زندان سندی ابن شاهک یهودی افتاد اون یهودی حرامزاده خیلی اذیتش کرد به حدی که یه روز گفت خدایا دیگر خسته شدم منو خلاصم کن خلصنی یارب من حبس هارون خدایا از حبس هار‌ون خلاصم کن مسیب که خدمتگزاری میکرد برای حضرت میگه روزی به من فرمود دلم برای پسرم تنگ شده الان چندین ساله که پسرم را ندیدم مسیب چهارده سال اسیر زندان هارون شدم زبانحال مسیب زهر هرون کارگر شد / رضا ارام جانم بی پدر شد دم مردن به حالم کن نظاره / بنه نعش مرا بر تخته پاره غریبم من کسی بر سر ندارم / به جز تو یاور دیگر ندارم نباشد دخترم معصومه کز جان / کند گیسو به مرگ من پریشان کجایی ای رضا آرام جانم / سرور قلب و نور دیده گانم بیا فکر من دور از وطن کن / پس از مرگم مرا غسل و کفن کن مسیب ای به من هستی تو غمخوار / بیار زنجیر و غل از من تو بردار زنم در وقت مردن دست و پایی / مسلمانان امان از این جدایی صدا زد مسیب بیا و غل و زنبجیر از پاهای من غریب باز کن برم مدینه پسرم را ببینم و برکردم عرض کرد آقاجان من خیلی مایلم به این کار امامیترسم هارون منو مجا زات کنه فرمود مسیب تو خیال میکنی ما این قدرت را نداریم اشاره به زنحیر کرد ، زنحیر باز شد دیدم از نظرم غایب شد من از ترس هارون که خدایا اگر بیاید و بپرسد آقا موسی بن جعفر کجاست چه بگویم به دلهره افتادم که بعد اندک زمانی شنیدم صدای زنحیر از میان زندان بلند شد رفتم دیدم آقا برگشته گفتم جانم بفدایت کجا بودی فرمود مسیب الان رفتم مدینه با پسرم رضا وداع کردم و بر گشتم الهی من فدا بووم بووم شه جان آقاره/ فرزند زهرا ره/ حضرت موسی ره چارده ساله که ندیعه شه جان ریکاره/دل بهیعه پاره/ هارون جفا ره میون زندون بهیعه اسیره نامرد ونه رنگ و رو ازجفا چنده بیّه زرد غریبه مولا /بووم ته فدا ✔️✔️✔️✔️✔️➖➖➖➖➖ غل و زنجیر ونه گردن کُنده دوسّه پا/هارون پر جفا/ ونگ داهه شه خدا گته مره راحت هاکن نخامبه این دنیا/ ندیمه شه ریکا /برو جان رضا برو پسر مره بوین مه عمر بیّه توم یهودی زاده هاکرده مه روز ره چون شوم غریبه مولا / بووم ته فدا قربونت برم آقا عده ایی از شیعیان رفتن برای ملاقاتی ارباب در زندان یک دفعه دیدند در زندان باز شد چهار نفر میخوان بدن را از سلول زندان بیرون بیارند. دیدن بدن سنگین شده عجبا چطور امکان داره آخر امام ضعیف و لاغر شده بود چرا باید سنگین باشه اگر بچه سید در این جمع نشسته ببخشه منو مخصوصا از امام زمان ع معذرت میخوام پارچه را از روی نعش کشیدن آماده ای بگم دیدن هنوز غل و زنجیر بر پا و گردنش داره هرکجای مجلسی از ته جگرت ناله بزن بگو یا باب الحوائج 🖤🖤🖤🖤😭😭😭😭 تهیه متن و نوشتار و شعر محلی از حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
زمینه شهادت موسی بن جعفر علیه السلام تو گوشه ی زندون  بی باله وپر رسیده به مرزه  نفسای آخر نه پسر ودختر   نه پدر ومادر بالاسرش هستند   غریب وبی یاور مرضوض  ینی پای شکسته سندی  ینی اونی که مسته شلاق   ینی غذای هر روزه خورشید مثه خیاله اینجا روزاش  شده شبیه شبها جای   رد زنجیرا میسوزه فکرشم واسم سخته توگوشه ی زندون بیماره غیر خدا مگه کسیو داره اشک ملائکه داره میباره... یاباب الحوائج یاموسی بن جعفر دستا متورم   پاهاغل وزنجیر لخته های خون با   لباساشه درگیر جوون اومد اینجا   حالا دیگه شد پیر نفس زدناشه   چقده نفس گیر دلتنگ  رضاشده حالا دستاش  نمیره دیگه بالا مثله روزای آخر مادر کنج قفسه تک وتنها نمناک جای پاهای آقا سخته برای همه این باور فکرشم زجرم میده چقده نگهبانه نامرده چی به روزه آقام آورده که آرزوی رفتن کرده یاباب الحوایج یاموسی بن جعفر میون اسیری  به یادیه چیزه بارون چشاشو  یاده کی میریزه دور آقامونم   حرف تند وتیزه خبری نیس اینجا   از سره رو نیزه لا یوم  کیومک ارباب تشنه   زن وبچه واصحاب حتی لبای کوچیکه اصغر تنها  یه زن وهمه لشگر اکبر  باعموشده پرپر زینب  سپره واسه هر دختر فکرشم داغونم کرد دستای ناموست رو بستن همون نامردمائی که بد مستن سره اصغرتو روی نی بستن ... شعر وسبک:محمدرضا
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
گریونه آسمون واسه احوال من ای وای از غربت از این اقبال من کنج زندانم و بی تاب و مظطرم کاشکی پیشم بیاد معصومه دخترم با قلب غصه دار و قد کمون تو کنج این قفس شکسته پرم تموم ارزوم همینه فقط سرم باشه رو پاهای پسرم از دنیا دل گیرم نفسم نمیاد دیگه بالا تو حسرت میمیرم برسه به دادم کاشکی زهرا خلصنی رو لبهام حال من آخه داره تماشا واویلا واویلا امون ای دل امون از این غم ** میسوزه پیکرم خیلی بی طاقتم زیر بار بلا خم شده قامتم وای از این غصه و وای از این سلسله زنده بودن دیگه واسه من مشکله با نا سزاش امونم و بریده جا ضرب تازیونشه رو تنم با کینه میشکنه غرور منو مجروح و غرق خون شده بدنم روز من تاریکه نفسی دیگه توی صدام نیست چشمام تاره تاره به خدا سویی توی چشام نیست می افتم رو خاکا رمقی دیگه توی پاهام نیست واویلا واویلا امون ای دل امون از این غم ** این شام اخری در تاب و در تبم تو فکر غصه و غمهای زینبم صحن چشمام تره با یاد کربلا از شام و کوفه و چشمای بی حیا به یاد تشنگی اهل حرم به سینه میزنم برای حسین به یاد دختری سه ساله ام و به یاد اشک بچه های حسین میدید از روی تل میبرن سر پاک برادر با گریه رو خاکا خواهری شده خسته و مظطر افتاده تو گودال دست و پا میزنه پیش مادر واویلا واویلا امون ای دل امون از این غم
دمه موسی بن جعفر ع حضرت موسی ابن جعفر کنج زندان شد فدا در ره دین خدا (2) کندو زنجير ستم شد مونس آن مقتدا در ره دین خدا (2) کنج زندان بلا من دیده گریانم بیا ای رضا جانم بیا (2) این دم آخـر به یاد جد عطشانم بیا ای رضا جانم بیا (2) (غریب)
|⇦•زرد و کبودی... تقدیم به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ بابَ الحوائج موسی بن جعفر... بابَ الحوائج آقا موسی بن جعفر... بیتابی امشب،می سوزی از تب تنها دعای تو شده خلّصنی یا رب جز غم ندیدی،دیگه بریدی آقای من چه ناسزاهایی شنیدی آیینه ی غربت شدی بی یار و هم صحبت شدی شبونه از این روزگار دیگه آقا راحت شدی ای با غصه آشنا ای داغِ بی انتها روحت شد از تن رها من فدایِ غربت شما آقا غریب آقا.... بابَ الحوائج موسی بن جعفر... بابَ الحوائج آقا موسی بن جعفر... زرد و کبودی،دل خسته بودی از اینکه زندانبانِ تو بوده یهودی دل، خونِ خونِ قدت کمونه افطارت آقا بوده هرشب تازیونه ندیدی یک دم راحتی به موندنت بی رغبتی به هیچ امامی مثل تو نشد آقا بی حرمتی افطار تو این روزا زنجیر بودُ ناسزا دلتنگی واسه رضا من فدای غربت شما آقا غریب آقا.... بابَ الحوائج موسی بن جعفر... بابَ الحوائج آقا موسی بن جعفر... شد غصّه تازه،این روضه بازه شکر خدا آقا شدی تشییع جنازه هم که بدن هست هم پیرُهن هست شکر خدا واسه تنِ زخمیت کفن هست من بمیرم برا حسین،غریبِ کربلا حسین به سر نیزه ها آقا،به زیر دست و پا حسین چی مونده از پیکرش پیش چشم خواهرش روضه خون مادرش تو غریب مادری حسینِ من آقام...آقام... ای یار زینب،سالار زینب بازم فلک داره سر آزار زینب تنگ غروبه،تنگ غروب بالای گودال خواهری سینه می کوبه ای زینت دوش نبی،روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست یادِ آن روز که رخسار همه نیلی بود هر که می گفت حسین، پاسخ او سیلی بود دل من گریه بر احوال سکینه می کرد عمه ام زیر کتک یاد مدینه می کرد. بابَ الحوائج موسی بن جعفر... بابَ الحوائج آقا موسی
Banifateme_Babolharam_2.mp3
11.37M
|⇦•زرد و کبودی... تقدیم به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم نوحه مسجدی شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام سبک لیل‌العزایِ موسیِ... کریمه‌یِ طاها عزا گرفته از غصّه‌ها دلِ رضا گرفته شد روضه‌هایِ کاظمینی آوایِ هر لبِ حسینی یا سیّدی موسی‌ابنِ‌جعفر ۴ باب‌الحوائجی و من گرفتار از غمِ تو خیرالنّسا عزادار سینه‌زنِ تو عالمین است گریه‌کنِ غمَت حسین است یا سیّدی موسی‌ابنِ‌جعفر ۴ زنجیرِ کینه بسته دست‌وپایت لرزیده کاخِ فتنه از صدایت تو شرحِ آهِ زینبینی جوازِ بین‌الحرمینی یا سیّدی موسی‌ابنِ‌جعفر ۴ تسلیتِ سوگِ شهیدِ زندان به محضرِ امیرِ مُلکِ ایران صدایِ غم پیچیده در طوس عرشِ خدا آمده پابوس یاسیّدی ضامنِ آهو ۴
حضرت موسی بن جعفر 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 المعذب فی قعر السجون، و ظلم المطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازة المنادی علیها بذل الاستخفاف... ». [1] . « خدایا! درود فرست بر آن امام مظلومی که ساق پای نازنینش بر اثر حلقه‌های زنجیر کوبیده شد و پس از شهادتش جنازه پاکش را با وضع ناشایست از زندان خارج نمودند... ». 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 《وَ الکاظمینَ الغَیظ》 ، خشمت را که خوردی کوهی ز درد و رنج را با خویش بُردی شلاق میزد سندی و تو در همان حال بر روضه های مادرت دل می سپردی با حال روزه صبح ها را شام کردی افطار جای نان فقط شلاق خوردی هر وقت هتک حرمت زهرا شنیدی روی جگر دندان خود را می فشردی □□□ هر روز میدیدی هزاران هَتک حُرمت تا شد نگهبان شما فردی یهودی یا در نماز و یا که در حال مناجات از بی خدایان نیز حتی دل ربودی از بس که زد سِندی تو را با تازیانه پر گشت جسمت از سیاهی و کبودی کرده اثر در یک زنِ بی دین دعایت با یک نگاهت قلبش از عصیان زُدودی
AUD-20210308-WA0000.
1.13M
واحدو سنگین شهادت امام کاظم (ع) بسبک: شبای فاطمیه وشبای غربت وغمه آی عاشقا گریه کنید شاخه ز گل جدا شده غریب شهر کاظمین از تو قفس رها شده ببین دل شکسته ام اسیر بُغض و نالته صاحب عزای تو آقا مادر هجده سالته امام کاظم ،شد دیگه آزاد آقام غریبه ، ای داد بیداد آه و واویلا (۴) امشب اگه خدا بخواد کبوتر حرم می شم سرمیزنم به کاظمین مهمون ذوالکرم می شم کاشکی منم برا اَبد زندونیِ تو می شدم پای ضریح باصفات قربونیِ تو می شدم این دل زارم ، داره بهونه از غربت تو ، داره می خونه آه و واویلا دشمن بی حیای تو شد باعث آزار تو سیلی و تازیانه ها بوده همش افطار تو آروم آروم بارونِ خون می چکه ازستاره ها آروم آروم داره می ره تنی رو تخته پاره ها چه غریبونه ، جون می دی آقا می رسه از دور ، ناله ی زهرا آه و واویلا