eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
378 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
میری و دل خونم میری و گریونم میری و بعد از تو من تنها میمونم شیرینیه دنیای من ای مادر زهرای من روشنیه شبهای من موندی بانو به پای من غربتمو میبینی هنوزم توی چشمای من خدیجه بگو که پیش ما میمونی حرف رفتن نزن خدیجه وای واویلا، وای واویلا میری و دل خونم میری و گریونم میری و بعد از تو من تنها میمونم داری میری اما هستی غرق غمها چشمهات خیس غصه های زهرا یک روزی این گل پرپر میشه داغ قلب حیدر میشه هر چی آتش بیشتر میشه گل حیدر پرپر میشه پرپر میشه دارم میسوزم من از آن روزی که از محرمش رو میگیره نای راه رفتن هم نداره دستاشو به پهلو میگیره در بین آن دیوار و در ، دادی تو شش ماهه وای واویلا ، وای واویلا میری و دل خونم میری و گریونم میری و بعد از تو من تنها میمونم خدا فرستاده کفن آماده بازم دلم یاد کربلا افتاده برو اما قرار ما بین گودال کرببلا ، اون لحظه ای ، که از قفا سر حسین میشه جدا تنها نه شمشیر و عمامه پیرهنشم میره به غارت با دستهای بسته رباب و زینب و میبرن اسارت داری میری اما هستی غرق غمها چشمهات خیس غصه های زهرا یک روزی این گل ، پرپر میشه داغ قلب حیدر میشه هر چی آتش بیشتر میشه گل حیدر پرپر میشه پرپر میشه دارم میسوزم من از آن روز که از محرمش رو میگیره نای راه رفتن هم نداره دستاشو به پهلو میگیره وای واویلا ، وای واویلا خدا فرستاده کفن آماده بازم دلم یاد کربلا افتاده برو اما قرار ما بین گودال کرببلا ، اون لحظه ای ، که از قفا سر حسین میشه جدا تنها نه شمشیر و عمامه پیرهنشم میره به غارت با دستهای بسته رباب و زینب و میبرن اسارت واویلا، واویلا ، واویلا علی الحسین @majmaozakerine
فقط مادر زهراست که ام المومنین سفره دار و کریم است بانی اربعین ای مادر دوازده امام میباره امشب اشک چشام به قبر خاکیه تو سلام توی غریبی عین هم اند مادر و دختر بی حرمند @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دور شمع پیکرت،گردیده ام خاکسترت ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت از نفس های بلندت میل رفتن می چکد حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت حیف شد، از آن­همه دلواپسی کودکان کاسه های شیر­ مانده روی دست دخترت کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد الامان از کاروان دختر بی معجرت می روی اما برای صد هزاران سال بعد میل احسان می نماید غیرت انگشترت *علی اکبر لطیفیان*
حضرت علی (ع) - شب نوزدهم - لطیفیان از چه مهمان محاسن پیر من بابای من هرکجا که حرف هجران است با من می زنی یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی * بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم کم بگو ،دست از سرم بردار زینب جان برو می روی ، باشد برو در خانه ی من هم نمان خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو * حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت * حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر گیسو یش را بر زمین می ریخت پیش پای تو ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو * مادرم زهراست من هم دختر این مادرم گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم حرمت گیسوی من مانند موی او بود کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم * نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو * ای غریب کوچه ها ،ای حیدر بی فاطمه مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود در بین کوچه،بین چهل نفر آن روز هم مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود *علی اکبر لطیفیان*
گره افتاده در کارم ز لطف و مرحمت وا کن شبِ هشتم بیا با حالِ من قدری مدارا کن پر و بالی شکسته از معاصی پیشت آوردم مرا یا جابرالعظم ‌الکسیر امشب مداوا کن شدم مرده دل از اعمالِ نافرجامِ بیهوده خدایا این دلِ وامانده را یک روزه احیا کن به فضل تو پناه آورده‌ام یا نور و یا قدوّس تو بخشنده ترین بخشنده‌ای من را تماشا کن مسیرم گم شده افتاده‌ام در جاده‌ی غفلت به نورِ فضلِ خود گم گشته را در راه، پیدا کن به هر در می‌زنم نفسَم نمی‌گردد جدا از من رهایم کن ز نفسم، از گنه من را مُبَّرا کن ز خجلت سر به زیر انداختم شرمنده‌ام از تو دوباره عفو کن من را، شکستم توبه، رسوا کن عُقابِ مرگ سایه بر سرم افکنده می‌ترسم گرفتی دستِ من امروز، قدری فکرِ فردا کن جدایم کن از این دنیای وانفسا، زمین گیرم مرا امشب اسیرِ روضه‌ی فرزندِ لیلا کن زمین افتاد از مرکب، حسین آمد به بالینش صدا زد ای عصایِ پیریِ من فکر بابا کن نمی‌خواهد برای من ز روی خاک برخیزی تنت پاشیده از هم ای پسر، کمتر تقلّا کن @majmaozakerine
من از این نفْسِ طلب‌کار بدم می‌آید به خدا از دل بیمار بدم می‌آید منکه می‌خواستم آدم بشوم، از چه نشد از خودم زین همه اقرار بدم می‌آید توبه‌هایم همه انگار به جایی نرسید آه، از این همه تکرار بدم می‌آید وای از آن روز که گویی به ملائک دیگر من از این عبد گنه‌کار بدم می‌آید من اگر وارد دوزخ بشوم حق داری اَیْنَ عَفْوُکْ، که من از نار بدم می‌آید رشوه دادم به گناهی که گرفتارم کرد از همین زشتیِ کردار بدم می‌آید به خدا دست خودم نیست، جهالت دارم مدتی هست از این کار بدم می‌آید یادم آمد که به من مادرِ بیمارم گفت پسرم، از در و دیوار بدم می‌آید @majmaozakerine
کسی که رشته ی گیسوی او حبل المتین باشد پس از خلقش سراسر عرش، غرق آفرین باشد که حیدر آفرین حقا که خیرالخالقین باشد چه در هیبت چه در غیرت چه در عشق اولین باشد که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین باشد بروی خاتمش "للّه مُلکٌ" گشته حک اما بچرخد روی انگشت علی چرخ فلک اما علی غیر از خدا هرگز نمی خواهد کمک اما جهان عمریست درمانده ست در تردید و شک اما علی علم الیقین عین الیقین حق الیقین باشد تمام اولیا را در دبستان علی دیدم که هشیاران عالم جمله مستان علی دیدم و جنت را گیاهی در گلستان علی دیدم من از فتح در خیبر به دستان علی دیدم که او دست توانمند خدا در آستین باشد همان شاهی که می زد وصله کفش وصله دارش را ز میدان برنگشتند عبدودها کارزارش را ببین اشک یتیمی می برد این سان قرارش را سر در چاه را باور کنم یا ذوالفقارش را که گاهی آنچنان بوده ست و گاهی این چنین باشد چه باشد جلوه ی دنیا؟ به جز مردار در چشمش شبیه استخوان خوک بی مقدار در چشمش ملائک مشق بنویسند از اسرار در چشمش بگو از استخوان در گلو از خار در چشمش که داغ از خطبه های ناتمام آتشین باشد نبیند فضل او را هرکسی باشد به قرآن کور که بر خورشید می گردد نگاه شب پرستان کور به آنها که از اول کور بودند و کماکان کور، بگو چشم نبی روشن بگو چشم حسودان کور برای فاطمه تنها علی باید قرین باشد بدا بر حال آنان که خلایق را از او راندند خوشا اجداد ما آنها که پای عشق او ماندند که ما را مادران با نام حیدر شیر نوشاندند از آن روزی که چشمم باز شد در گوش من خواندند علی تا لحظه ی آخر امیرالمؤمنین باشد سعید تاج محمدی