eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ روضه و مرثیه روضه 🔖گریز به روضه اسارت حضرت زینب سلام الله علیها نامه ای را که نوشتم جگرم را سوزاند…. دست من بشکند این بال و پرم راسوزاند یک نفر نیست که در کوفه پناهم بدهد… غیر از این توئه کسی نیست که راهم بدهد نگرانم, نگرانم ,که پریشان بشوی.. با زن و بچه ات آواره و حیران بشوی کارو بار همه ی نیزه فروشان گرم است طفل شش ماهه نیاور که بیابان گرم است دختران تو عزیز اند نیایی یک وقت کوفیان فکر کنیز اند نیایی یک وقت جگرم سوخت به قربان اباعبدالله. بفدای لب و دندان اباعبدالله. به روی خاک کشیدند تنم را بخدا میکشیدند ز مویم بدنم را بخدا بر سربامم و گودال تو را میبینم… لحظه ی غارت اموال تو را میبینم تا قیامت به تن بی کفنت مدیونم.. نیزه ای گر برود در بدنت.. مدیونم یا که چکمه بخورد بر دهنت مدیونم من به انگشتر و انگشت تنت مدیونم ترسم این است که پیش همه عریان بشوی کاش میشد که نیایی و پشیمان بشوی ترسم این است لباس تو به غارت برود. ترسم این است که زینب به اسارت برود کوفه را شرم و حیا نیست اباعبدالله. جای تو طشت طلا نیست اباعبدالله شاعر: حامد جولازاده التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی! من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور در بین جمعیت تو را گم کردم اما با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور من بودم و تو، نیمه‌شب، دروازهٔ شام در چشم من دردی و در چشم تو دردی من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی در این زمانه سرگذشت ما یکی بود ای آشنای چشم‌های خستهٔ من زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو خار مغیلان زد به پای خستهٔ من ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی بابا شما چیزی نپرس از گوشواره من هم از انگشتر نمی‌گیرم سراغی شاعر:
. ✍ (( حضرت رقیه سلام الله علیها )) گرفته جای سرت امشب به روی دامانم رسیده ای به کنارم دمی که بیجانم دوچشم من شده مبهوت ماه رخسارت اگر چه سوی نمانده دگر به چشمانم رخم کبود و بسان هلال قامت من شبیه فاطمه در بین خیل طفلانم چنان به صورتم از کینه خصم زد سیلی که خون گرفته دهان را به جای دندانم که گفته تشنه آبم،به جان تو سوگند برای دیدن روی تو بود،عطشانم ز داغ دیدن رأس بریده ات بر نی همیشه خونجگر و غصه دار و گریانم به یاد بوسه چوبی که بر لبت میخورد لبم بهانه گرفته ست و اشک افشانم امان ز کعب نی و تازیانه و سیلی که برده قوتم از پا و چشم و دستانم تحملی نبود بی تو ماندنم، بابا مرا ببر تو به همراه خود ، نمی مانم سلام‌الله ................................................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوابم نمی بره از بس که خسته ام تنها یه گوشه ای ساکت نشسته ام چشمم به راه موند سر رفت حوصله پاهام خسته شد از دست آبله مي فهمي حرفمو از رو اشاره هام؟ امشب تموم میشه عمر ستاره هام حس می کنم دیگه زنده نمی مونم اين آخرين شب از عمرمه مي دونم حالا که عمه جون لحظه ی رفتنه یک آرزو فقط تو سينه‌ی منه این لحظه های سخت تنها دلم می خواد بابام با عموم به دیدنم بیاد عمه مگه میشه یادش بره منو؟ بگذاره بی جواب چشمِ ترِ منو؟ می‌دونم آخرش میاد و بی خبر میاره با خودش سوغاتی از سفر بابام اگه نیاد تو دفن دخترش میاد برادرم کنار خواهرش بالاسرم میاد دردونه‌ی حرم دفنم نکن میاد داداشی اصغرم خيلي شبا براش بيدار موندم و رو پام تا سحر لالايي خوندم و … تا که بخوابه باز اون با صدای من زل می زدم بهش سیر شه چشای من عمه اگه بیاد میگم خوش اومدي از صورتم نترس سوخته فقط كمي عمه اگه اومد یه وقتی سرزده قبر کوچیکمو بهش نشون نده بذا خودش بیاد پیدا کنه منو شیرین زبون بشه صدا کنه منو رو خاک قبر من تو قلب شام تار به جای سنگ قبر گهواره شو بزار چشم انتظار، توو تنهایی می مونم از قبر هم براش لالایی میخونم لاي لاي علي علي... شاعر:
‍ ‍ ‍ ‌ جانم، ای طفلکِ زار و صغیر جانم، ای زخمِ تن از تیغ و تیر جانم، گشتی گرفتار و اسیر آهِ جانسوزِت به گوشِ پِدَر آمد، ای سه ساله دخترِ من (۲) دخترم اشکِ من از آهَت در آمد، ای تو یاسِ پرپرِ من (۲) بابا، بر دست و پایِ تو طناب بابا، زخمِ تو بی حدّ و حساب بابا، جان داده ای کنجِ خراب ای وا، إِذَا النُّجُومُ نْکَدَرَتْ ای وا، إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ای وا، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ خیز و بین بابا به شوقِ دختر آمد، دخترِ بی معجرِ من (۲) بین پِدَر چون پا ندارد با سر آمد، خفته صحرا پیکرِ من (۲) جانم، ای لاله ی چنگِ بلا جانم، دیگر مزن تو دست و پا جانم، آتش فکندی در سما ای وا، إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ای وا، إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ای وا، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ اشک ریزان، سینه سوزان، دیده گریان، دل غمین و مو پریشان (۲) مثلِ مرغی پَر شکسته، پای بسته، چنگِ گرگان، رفتی جولان (۲) بابا، پا شو غمِ هجران بگو بابا، از آتشِ دامان بگو بابا، از خیمه ی سوزان بگو ای وا، إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ای وا، اِذَ الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ای وا، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ مویِ تو رنگین شد از خونِ گلویم، ای گلِ من، بلبل من (۲) غنچه ام پرپر شدی در پیشِ رویم، ای گلِ من، بلبلِ من (۲) بابا، ای مرغکم پرپر مزن بابا، بر صورت و بر سر مزن بابا، قلبِ مرا خنجر مزن ای وا، إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ای وا، إِذَا السَّمَاءُ کُشِطَتْ ای وا، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ بعدِ من بابا چه آمد بر سرِ تو، آه و ویلا، آه و ویلا (۲) کی شکُونده این چنین بال و پَرِ تو، آه و ویلا، آه و ویلا (۲) بابا، سه ساله ی شهیده ام بابا، جور و بلا کشیده ام بابا، در خاک و خون تپیده ام ای وا، إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ای وا، إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ  ای وا، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ دیدم افتادی به مثلِ بچه آهو دامِ دشمن، وا مصیبت، وا مصیبت می دَواند با خیزران هر سو تو را با آه و شیون، وا مصیبت، وا مصیبت هر کجایِ تو نشانِ زخمِ سیلی، وا مصیبت، وا مصیبت رویِ ماهت همچو مادر گشته نیلی، وا مصیبت، وا مصیبت جانم، خیز و ببوسم من لبات جانم، گوشواره آوردم برات جانم، خلخال ببندم بر دو پات ای وا، إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ای وا، إِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ ای وا، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ بس که جولان رفته ای با تازیانه، تو به مثلِ مادرِ من (۲) صد کبودی بر تنت داری نشانه، ای تو یاسِ پرپرِ من (۲) جانم، ای بلبلِ افسرده ام جانم، ای لاله ی پژمرده ام جانم، خیز و که آب آورده ام ای وا، ِاذَا الجَحيمُ سُعِرَت ای وا، اِذَا السَّماءُ كُشِطَت ای وا، بِاَىِ ذَنبِِ قُتِلَت   ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ بعدِ من بابا زمین نا مهربان شد، من فدایِ ناله هایت (۲) عمه ات زینب اسیر کوفیان شد، من فدایِ سوزِ آهت (۲) دختر، بر خیز و بابا آمده دختر، آرامِ دلها آمده دختر، دارویِ غمها آمده ای وای، إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ای وای، إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ ای وای، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ◾◾◾◾◾◾◾◾◾ بابا، داغِ تو پشتم را شکست بابا، آهِ تو بر جانم نشست بابا، لعنِ تو بر این قومِ پست!
1_1126161181.mp3
5.41M
📋گفتی بگو غماتو من گفتم ⬛️زمینه/ حاج محمدرضا بذری ⬛️ ⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها گفتی بگو غماتو من گفتم درد دلم رو با تو من گفتم گفتن نداره موهای سوخته هرچی بوده و براتو من گفتم بابا خدا بد نده نگفتی که چی سرت اومده بابا خدا بد نده کی با خیزرون به لبهات زده بابا بمیرم برات کنج خرابه چشمامو بستم دیگه منو ببر خیلی خستم اونقد که دیگه میدونم حتی مییفته عروسک از دستم بابا کبوده تنم برا گریه نفس نفس میزنم بابا نگاه کن منم سرت رو بذار روی دامنم بابا خدا بد نده نگفتی که چی سرت اومده بابا خدا بد نده کی با خیزرون به لبهات زده بابا بمیرم برات خیلی غم تو این دختر خورده دیدی که شدم امروز سر خورده اون مجلس حروم آشوبم کرد خیلی به منو عمم بر خورده بابا عمومو میخوام اذیت شدم تو بازار شام بابا بریده صدام رد سنگ و چوب روی دست و پام بابا چی شد اون نگات خرابه نشین شدن بچه هات بابا غمت توی چشات منو میکشه بمیرم برات بابا بمیرم برات شاعر: @majmaozakerine
📋جان فدای عزای محترمش ⬛️روضه/ حاج محمدرضا بذری ⬛️ ⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها السلام علیک یا ابا عبدالله جان فدای عزای محترمش چه شکوهیست در بساط غمش قَبرُهُ مَن قُلوُبُ مَن والا آمدی روضه ،آمدی حَرمش هر چه از دوست میرسد نیکوست پس چه فرقی است در زیاد و کمش دل اگر مَحرَم حسین نشد بی تعارف ز سینه میکَنمَش ای دَمش گرم زنده کَرده مرا بعد هر روضه چای تازه دمش دسته ها این همه علم دارند کوری چشم منکر علمش بُرده ما را به زیردِین حسین با همین لطفهای پشت همش ساربان هم به آرزوش رسید همه ماتند مات این کرمش اربعین از نجف به کرببلا پر فیض است در قدم قدمش ای به قربان خادم عَربو ای به قربان زائر عَجمش بهرحاجت همیشه زینب را به ابوالفضل میدهم قسمش علم افتاد با المدارش مانده تنها حسین و قد خمش آنکس که زد نقاب حلالش نمیکنم خندید بی حساب حلالش نمیکنم چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم فریاد زد نخواب! حلالش نمیکنم از موی سر گرفت مرا و بلند کرد میبرد با شتاب حلالش نمیکنم حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد بر ما نداد آب حلالش نمیکنم خیلی مرا کنار رباب و سرت زده جان تو و رباب حلالش نمیکنم او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب من زیر آفتاب! حلالش نمیکنم مارا خرابه ای دم بازار شام برد ای خانه اش خراب!حلالش نمیکنم درسفره غریبی ما نان خشک بود برسفره اش کباب حلالش نمیکنم حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم شد حرف انتخاب حلالش نمیکنم هرجور بود بی ادبی کرد با سرت با چوب و با شراب حلالش نمیکنم بمیرم برات بابا که تشنه لب اومدی روزام خوب نمیبینم گذاشتی شب اومدی بمیرم چقدر شکسته شدی چقد زخمی گونت شبیه منه چقد صورتت بهم ریخته و اینا آثار از نیزه افتادنه شاید خرابه جای خوبی نباشه اما اینجا که بهتر از اون کنج تنوره بابا ببین سوخته معجرم شکسته گل سرم تو زجر و حلال نکن منم از شمر نمیگذرم یه جوری منو زدن بی هوا چنان زد که چشمام دیگه تار میدید تا گفتم نزن سرم داد زدو هولم داد و موهامو بابا بد کشید خیلی دلم گرفته فکری به حال من کن ای بی کفن بمونو دخترتو کفن کن لباسای تنم پاره توی موهام پر خاره کتک خوردم همش گفتم یتیمی دردسر داره دارم میمیرم از سر درد چه دادی زد سرم نامرد توی دستاش هرچی بود به سمت صورتم پرت کرد چه صورتی چه گونه ای نه عزتی نه خونه ای تنم کبود دلم شکست زخم منو کسی نبست چشام بارونی مثل تو پیشونی خونی مثل تو خرابه جایی خوبی نیست واسه مهمونی مثل تو خرابه بالشتش از خشته به خاک تیره آغشته توی خیلی خاکی اما واسه دخترت زشته شاید هنوز گرسنه ای شاید هنوز تشنه ای هرشب سرت دست یکی انگشترت دست یکی نه واسم بال و پر مونده نه مویی روی سر مونده ببین بعد از چهل منزل چی از ما چند نفر مونده برامون ننگه این کارا بریم تو بزم می خوارا غرور عمه جونم رو شکوندن توی بازارا چی شده این لب و دهن تنت کجاست ای بی کفن گریه کنم از غربتت من له ترم یا صورتت داداش علی یکم نوازشم کن با دیدنم غم میگیری میدونم داداش علی چادر نمازم کجاست میخوام مثل عمه نماز بخونم داداش علی پاهام یکم ببخشید اگه بگم باز دلت آشوب میشه دل نگرون نشه فقط چندتا خار داداش زخمامو اگه بوس کنی خوب میشه داداش علی تنهامو بی حوصله خواهرامم یه گوشه ای افتادن میشه باهم بریم دم خرابه شاید بخاطر تو بازیم دادن سه سالمه دست به دیوار میگیرم سه سالمه ولی قدم خم شده یه چی میگم عمه جون نفهمه داداش علی خیلی گرسنم شده اگه بابام اومد و من نبودم بهش بگو دلم براش پر میزد بهش بگو دیگه این رسمش نبود باید یه شب به دخترش سر میزد بهش نگو که معجرم سوخته بهش نگو گوشوارمو کشیدن بهش نگو نبودی هی کتک خورد بهش نگو چادرمو کشیدن ولی داداش اگه عمو رو دیدی بگو که خیلی غصه خورد و نبودی چشم تو دور دیدن و مارو زدن جات خالی بود محله ی یهودی یه چیزی رو بابا خودش میدونه با گریه توی بزم می نگاه کرد وقتی یکی سکینه رو نشون داد خودش برای خواهرم دعا کرد #
در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه گویی فرود اومد شهابِ آسِمونی دختر گرفته راسِ بابا رو به دامن چن تا ترک روی لب و چن تا پیشونی داره میگه این بوده بابا آرزویم _ شونه زنی با لای انگشتات به مویم دَس که نداری لااقل پس بوسه ای زن "ردِِّ طنابِ مونده" بر زیرِ گلویم دیشب توو خوابم اومدی بابا چه زیبا دَستی کشیدی زخمِ رویم ناز کردی بس که گره افتاده بود هر تارِ مویم با نرمیِ دسّات اونا رو باز کردی اصلاً خودم دیدم در آغوشم کشیدی امشب چرا بابا حسین "بی دسّ و پایی" دیدم که با دسات تو لُپّامو کشیدی آخه! مگه در "جسم و سر" میشه جدایی؟ تو اومدی و عمّه جونم پیشمون بود اما دلش از دردِ این ویرونه خون بود داش پیشتون مینالید از رنجِ اسارت پاهاش همه زخمیِ تیغِ خیزرون بود خواب دیده ام محکم منو کردی در آغوش با نازِ بوسه خونِ لبهام و چشیدی امشب کجا قایم نمودی "دست و پا تو" بابا نکنه از رقیه دل بریدی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه گویی فرود اومد شهابِ آسِمونی دختر گرفته راسِ بابا رو به دامن چن تا ترک روی لب و چن تا پیشونی داره میگه این بوده بابا آرزویم _ شونه زنی با لای انگشتات به مویم دَس که نداری لااقل پس بوسه ای زن "ردِِّ طنابِ مونده" بر زیرِ گلویم دیشب توو خوابم اومدی بابا چه زیبا دَستی کشیدی زخمِ رویم ناز کردی بس که گره افتاده بود هر تارِ مویم با نرمیِ دسّات اونا رو باز کردی اصلاً خودم دیدم در آغوشم کشیدی امشب چرا بابا حسین "بی دسّ و پایی" دیدم که با دسات تو لُپّامو کشیدی آخه! مگه در "جسم و سر" میشه جدایی؟ تو اومدی و عمّه جونم پیشمون بود اما دلش از دردِ این ویرونه خون بود داش پیشتون مینالید از رنجِ اسارت پاهاش همه زخمیِ تیغِ خیزرون بود خواب دیده ام محکم منو کردی در آغوش با نازِ بوسه خونِ لبهام و چشیدی امشب کجا قایم نمودی "دست و پا تو" بابا نکنه از رقیه دل بریدی؟!
گنجینه ی عشق است دلِ خونِ رقیه عالم به فدای دلِ محزونِ رقیه (س) دردانه ی بابا چو خودش بس که رئوف است شد وردِ لبِ ما اَنا مجنونِ رقیه !
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 دکلمه ای بسیار زیبا و جانسوزدروصف حضرت رقیه سلام الله علیها 🎤👌 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‍ 😭بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را 😭بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟  😭چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق 😭در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را 😭ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه 😭یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را 😭بابا تو که گفتی به ما از گوشواره 😭همراه خود بردی چرا انگشترت را 😭با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه 😭دیدم کبودی‌های چشم مادرت را 😭یک روز بودم یاس باغ آرزویت 😭حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را یا حضرت رقیه سلام الله علیها 🖤💔💔🖤🖤💔💔🖤 😭😭😭😭😢😢😢😢
|⇦•کجا بودی ای سرِ زخمی.. و توسل به سه سالۀ حضرت اباعبدالله حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس آقا سید مهدی حسینی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کجا بودی ای سرِ زخمی کجا بودی صبحِ اُمیدم کجا بودی من بدونِ تو با گریه شب ها میخوابیدم .. شاید من رو نشناسی ای بابا آخه سنِ من خیلی رفت بالا یه روز من رو پاهات ، الانم تو بخواب رویِ پاهام لالا لالا .. *مرحوم دربندی میگه پاهاشو دراز کرد سر رو گذاشت رو پاهاش* لالایی چرا گردنت زخمه؟.. لالایی چرا صورتت زخمه؟.. لالایی نگو اینو میدونم برا چی بابا رو لبت زخمه؟.. کجا دیدی دختری باشه رو دستاشم یک سری باشه کجا دیدی رو سر دختر جلو باباش روسری باشه *مگه بابات نامحرمه ؟.. نه عمه موهام کمی نامرتبه ..* یادم رفته با دیدنش غم هام یادم رفته شیرین زبونی هام ان شالله بابامم یادش رفته یه روزی بلند بود چقدر موهام *من اگه محرم نبود اینو نمیگفتم به خود بی بی قسم..* دیگه من موهامُ نمی بندم واسه دندونامه نمی خندم کجا بودی بابا تو راهِ شام میدیدی که زخمامُ می بندم نبودی من غصه ها خوردم تو رفتی من ضربه ها خوردم نبودی اون شب تک و تنها کتک از اون بی حیا خوردم دیگه مردم رقیه ات حالا خیلی غمگینه به سختی جلو پاشو میبینه صداش میکنن برنمیگرده گوشام بعد از اون ضربه سنگینه *عرض روضۀ منو التماسِ دعا .. دختربچه باباییِ .. سر وقتی اومد تو خرابه دست انداخت تو موهایِ سر بابا .. گفت عمه این موهایِ بابای منه؟.. دست انداخت به سر و صورت .. گفت عمه این سر و صورت بابایِ منه ؟.. اما یه وقت دید عمه عقب عقب رفت رقیه .. تا دستش خورد به لبایِ بابا گفت عمه این لبای بابای منه؟.. ( تعجب کرد.. ) دست انداخت به دندونای سر بریده .. کی چوب به لبات زده بابا .. غوغایی کرد تو خرابه دستاشو مشت کرد اینقدر زد تو دهن خودش .. لب و دهان خون آلود شد .. هی گفت بابا بابا .. اینقدر گفت بابا یه وقت خانوم هرچی تکونش داد دید بچه صدا نمیزنه .. امام سجاد اومد جلو دست گذاشت رو قلبش گفت عمه کارش تموم شد عمه .. دیگه صدا نفسش بالا نمیاد عمه .. هی تکونش داد دید جواب نمیده .. آخ لباس و کنار زد دید همۀ صورتش غرقِ خونه ...*