eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
fadaeian-haftegi961210 (2).mp3
11.49M
📋 با حال مضطر آمدم آقا گدایی بانوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــ‌ با حال مضطر آمدم آقا گدایی شاید کنارت جا بگیرم با گدایی سرگرم معصیت شدم در طول هفته با بال زخمی آمدم حالا گدایی ای کاش هر شب بر در این خانه بودم چون میبرد افتاده را بالا گدایی هرشب دعایم کردی و هی غصه خوردی گفتی بیا روضه، نرو هرجا گدایی گر اشک و سوز ناله میخواهی همیشه باید بیایی نیمه‌ی شبها گدایی با دست خالی رو زدم تا که ببینی امشب امید من شده تنها گدایی بی‌آبرو بودم تو دادی آبرویم خیلی به دردم خورده در دنیا گدایی آقا بده اذن زیارت تا بیایم یک گوشه صحن حضرت سقا گدایی *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــ 🎤حاج سیدرضا نریمانی @majmaozakerine
📋 عمری برای داغ زهرا گریه کردی ٫ بخش اول صوت (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ عمری برای داغ زهرا گریه کردی هر نیمه‌شب هم‌پای مولا گریه کردی در پای تو خاک بقیع ازاشک گِل شد وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یکبار دیدی که رباب از حال رفته صدمرتبه مانند دریا گریه کردی دیدی رقیه نیست جای او سکینه هربار که میگفت بابا گریه کردی خوب است که شام غریبان را ندیدی با روضه‌های خار صحرا گریه کردی حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی دیدی کسی می‌افتد از پا گریه کردی تشت طلا و خیزران را که ندیدی ابری شدی با حرف زنها، گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی بی‌بی نبودی موی دختر بچه‌ها سوخت قدّ تمام سینه‌زنها گریه کردی *شاعر : ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️
📋 روضه تشییع حضرت (س) (س) ٫ بخش دوم صوت با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدی میری تشییع جنازه‌ی یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره. چون روابط عمومی هر خونواده پسرای اون خونواده‌ن. فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچه‌های حضرت بود زیر تابوت مادرو می‌گرفت. بی‌بی جان! شما بچه نداشتین که زیر تابوت رو بگیرن. ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن.... بی‌بی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن... سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته.... یازهرا...‌ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 روضه تحیّر ٫ بخش سوم صوت (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا... یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی... میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود: اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه "وَقَفَ مُتَحَیِّرا" اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده... صحنه دوم رو میخوام بگم: اون لحظه‌ای که بی‌بی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: "اُخَیَّ ، اِلَیَّ" تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست: _عمه جان با کی حرف میزنی؟! گفت: مگه نمی‌شناسی این بدن باباته؟! گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چه‌جوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری... یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛ اون لحظه‌ای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه. گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده... یه صحنه هم ام البنینه؛ بشیر که اومد خبر شهادت رو به ام‌البنین بده، عرضه داشت که چهار بچه‌ت رو کشتن، گفت فدای حسین. یکی یکی نحوه شهادت‌ها رو گفت. تا رسید به عباس... (مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچه‌م راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم؟!) خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ ام‌البنین عمود به فرقش زدن. (هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چه‌جوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چه‌جوری عمود به فرقش زدن؟ گفت: ام‌البنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر... اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟ گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا... "ام‌البنین در کربلا نبودی، واویلا بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا" حسین.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بال های زخمیِ عباس در پروازِ توست بوسه گاهش مهرِ دستانِ تو یا ام البنین آسمانِ کربلا خالی ز تصویرِ تو نیست هر نگاهش زخمِ پنهانِ تو یا ام البنین! ‌ ۲روز تاشهادت حضرت ام البنین ع
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سلیمانی تو شهید راه قرآنی شیری از تبار سلمانی افتخار کل ایرانی .... می‌درخشد اسم تو درجهان اسوه و افتخار این وطن میبرم نامت را به هرکجا گر از مردانگی شود سخن ای سردار ای سردارباوفا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سلیمانی هرگز تو نمیروی از یاد تا نفس بود زنم فریاد راهت را ادامه خواهی داد ..... به زودی با رمز یافاطمه با اذن خامنه ایِ امام مانند مدافعان حرم گیریم از قاتل تو انتقام ای سردار ای سردارباوفا @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته هرچه گشتم بین‌شان شاید که بشناسم کسی هرکه دیدم پیر بود و شمع‌آسا سوخته بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی‌رمق شانه‌ها از تازیانه خُرد حتی سوخته چشم‌ها از فرط سیلی سرخ و نابینا شده چهره‌ها لبریز تاول زیرِ گرما سوخته گیسوان زردند ، گویا بین آتش مانده‌اند تارِ موهاشان گره خورده است گویا سوخته تا که پرسیدم امیرِ کاروان حالا که هست بینِشان دیدم زنی اما سرا پا سوخته گفتمش کو گیسوانِ زینبی‌ات گفت آه شعله‌ای بر معجرم اُفتاد آنجا سوخته گفتمش سالارِ زینب را نمی‌بینم چرا؟ گفت دیدم چهره‌اش بر ریگِ صحرا سوخته شعله بود کرببلا و دود بود و خیمه‌ها بین آتش دختری دیدم که تنها سوخته حسن لطفی
با فرض اینکه غصه ی دختر نباشد با فرض اینکه خاطرات در نباشد اصلا همینکه حضرت مادر نباشد کافیست تا جان در تن حیدر نباشد همصحبتش چاه است یعنی محرمی نیست او حجت ا... است، این غم کم غمی نیست دردی که دارد در گلویش ناتمام است غرق سکوتست و به فکر انتقام است میداند و چشم انتظار یک امام است این قصه تا مهدی(عج) نیاید نا تمام است سخت است حیدر باشی و ساکت بمانی توفان خیبر باشی و ساکت بمانی با اینکه بعد از مصطفی بابای دنیاست با اینکه شاهدهاش می دانند مولاست از صبح پای نخل و شب با چاه تنهاست بیتاب عاشوراست یعنی فکر فرداست وقتی حسین اندیشه ی یعسوب دین شد قرعه به نام حضرت ام البنین شد حق پهلوانی در خور پیکار میخواست جنگ آوری که حیدر کرار میخواست دلدار دلبرها سپاهش یار میخواست یعنی امیر عشق پرچمدار میخواست زهرا دعا کرد و علی حاجت روا شد در قصه پای حضرت عباس وا شد اول به قلب کودکش تفسیر آموخت در سجده هایش ناله ی شبگیر آموخت کم کم به چشم نافذش تاثیر آموخت آخر به دستش کار با شمشیر آموخت این دستها با دست عالم فرق دارد عشق حسین آدم به آدم فرق دارد از کودکی مولا صدا میکرد او را هر لحظه و هرجا صدا میکرد او را خم میشد و آقا صدا میکرد او را در خلوتش لیلا صدا میکرد او را مجنون که باشی غیر از این کاری نداری جز شوق لیلا منطقی داری؟...نداری! محراب دلخون بود، شاه لا فتی رفت شهر کرامت زیرو رو شد، مجتبی رفت شمشیر شک در سینه ها تا انتها رفت پس دست حق سمت امام کربلا رفت خورشید رفت و غم به قلب ماه افتاد عباس همراه امامش راه افتاد آواره و مجنون صحرای حسین است تشنه ست با این حال سقای حسین است عمریست میداند که دل جای حسین است راه ظهور از رد پاهای حسین است قربان چشمانی که در توفان بصیرند این چشمها، این دستها خیر کثیرند قامت بلند کاروان صاحب لوا شد در راه پیش کودکان صد بار تا شد همبازی و همراه دختربچه ها شد در اوج بازی بر زمین افتاد و پا شد لبخند کودکها به افتادن می ارزد این منطق عشق است: جان دادن می ارزد نقطه سر خط، شب شده...شش ماهه خواب است تاریک شد خیمه...زمان انتخاب است چشمان مومن سمت چشم ماهتاب است او دست بر سینه ست، او پا در رکاب است عباس ماند و اقتدا کردند یاران از پیش، جانها را فدا کردند یاران فردا شد و شد آنچه شد ...خورشید تنهاست تنها که نه...با ماه خود غرق تماشاست غرق تماشای علی ها بین صحراست آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست پس آبرویش را به روی دوش انداخت او که یمین میباخت اما دین نمیباخت حسن اسحاقی
مادرم در گوش من خوانده است:«یا ام البنین» ذکر من تا روز محشر هست:«یا ام البنین» هرکسی که توبه‌اش در محضر ربّ شد قبول قبل از آن در زیر لب گفته است:«یا ام البنین» مستجاب الدعوه شد هرکس که در این روزگار بر گدایان درت پیوست یا ام البنین! ما همیشه محضر تو عرض حاجت کرده‌ایم... ...هرکجا خوردیم بر بن بست یا ام البنین! هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند نوکر عباس تو دربست یا ام البنین! در حمایت از غریب کربلا ، عباس تو دست داده تا بگیرد دست یا ام البنین! فرق او را با عمودی تا دم ابرو شکافت آن «حکیم بن طُفِیلِ» پست یا ام البنین! خون چکید از چشمهایش روی نیزه تا که دید دست زینب را کسی می بست یا ام البنین! بعد عباست برای غارت اهل حرم حرمله با شمر شد همدست یا ام البنین! گرچه قدّت تا شده از غصه‌ی زینب ولی حرمتت با کعب نی نشکست یا ام البنین! مهدی علی قاسمی
🩸« وَیْلِی عَلَیٰ شِبْلِی » ... به من خبر رسیده که عمود آهن بر سر بچه‌شیرم زدند ... در نقل‌ها آمده است: حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها هر روز عبیدالله پسر حضرت عباس علیه‌السلام را همراه خود به بقیع می‌برد و در آنجا مرثیه می‌خواند و زنها برای شنیدن مرثیه او در بقیع جمع می‌شدند؛ آن حضرت در بقیع می‌نشست و اینگونه در رثای ابالفضل العباس علیه‌السلام روضه می‌خواند: 📋 یا مَنْ رَأَی الْعَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهیرِ النَّقَدِ ▪️ای كسی كه عباس علیه‌السلام را ديدی كه بر دشمن حمله می‌كرد. 📋 وَ وَراهُ مِنَ ابْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذی لَبَدٍ ▪️و فرزندان حيدر علیه‌السلام پشت سر او مثل شیر حمله می‌کردند. 📋 اُنْبِئْتُ أنَّ ابْنی اُصیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطوعَ یَدٍ ▪️به من خبر داده‌اند که دست فرزندم عباس علیه‌السلام قطع شده است ؟! 📋 وَیْلی عَلی شِبْلی أ مالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ ▪️آه و واویلا از داغ بچه‌شیرم ابالفضل... آیا درست است که عمود بر فرق نازنینش زدند؟! 📋لَو کانَ سَیْفُکَ فی یَدَیْکَ لَما دَنی مِنْکَ احَدٌ ▪️آه ای ابالفضل! من می‌دانم که اگر شمشيرت را در دست داشتی، كسی جرأت نداشت به تو نزديك شود. 📚إبصار العین، ج۱ ص۶۴ 📚منتهی الآمال، ج۱ ص۶۸۹ ✍يا اُمّ بنين! حالِ گرفتار نديدی دستانِ قلم، اشك علمدار نديدی بر پيكر بي دستِ علمدارِ رشيدت آشفتگیِ سيد و سالار نديدی مادر! به‌خدا بسكه وفا داشت ابالفضل غوغای مواساتِ سپهدار نديدی گر آب نياورد ، مگو آبرويش رفت خونبارشِ آن ديده و رخسار نديدی يك لشگرِ قَدّار كه بنشست به زانو پا تا سرِ او تير ، چنان خار نديدی شقُّ القمرِ كوفه كه در علقمه رخ داد تكرار رُخِ حيدر كرار نديدی آنقدر ادب داشت كه با سر به زمين خورد سجّادة خون بر قدمِ يار نديدی مادر كه شود اُمّ بنين ، هيچ غمی نيست در عهد و وفای پسرش ، هيچ كمی نيست https://eitaa.com/manbarmajma
حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام ◾️ دیگر مرا امّ البنین نخوانید... نقل کرده‌اند: حضرت أم البنين عليهاالسلام همراه با عده‌ای از زنان بنی‌هاشم به بقیع می‌رفتند و آن بانوی مکرّمه اینگونه نوحه سرایی می‌نمود: اَ تدَعُوَنِّی وَیکَ‌ ام البنین تُذکِّرینی بلیوث العرین کانت بنونَ لی اُدْعَی بِهِمْ و الْیَوْمَ اَصْبَحْتُ وَ لاَ مِنْ بَنِین ▪️ای زنان مدینه! دیگر مرا ‌ام البنین مخوانید و مادر شیران شکاری ندانید. من فرزندانی داشتم که به سبب آن‌ها مرا‌ ام البنین می‌گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست داده ام. اَرْبعَةٌ مِثْلَ نُسُورُ الرّبی قَدْ وَاصَلُوا المَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ تَنَازَعُ الْحِرْصانَ اَشلاَئَهُمْ فَکُلّهُمْ اَمْسُوا صَرِیعا طَعینِ یا لَیْت شِعْری اَکَما اَخبَروا بِاَنَّ عبَّاسا مَقْطُوعَ الیَدَیْنِ ▪️آری! من چهار باز شکاری داشتم که آن‌ها را هدف تیر قرار دادند و سر از تنشان جدا کردند. دشمنان با نیزه‌های خود بدن‌های پاک آنان را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنان با جسد چاک چاک بر روی خاک افتاده بودند. ای کاش! می‌دانستم آیا این خبر درست است که دست‌های فرزندم عباس علیه السلام را از تن جدا کردند... 📚ریاحین الشریعة، ج ۳، ص ۲۹۴ 📚 ابصار العین، ص ۶۴ 📚معالی السبطین، ص ۴۳۲ https://eitaa.com/manbarmajma
🎙صوتی-تصویری 💠توصیه های اخلاقی علما 🎤سخنرانی‌های علما ➖متن سخنرانی مناسبتی 📚داستانهای خواندنی کوتاه و جذاب وحدیث https://eitaa.com/manbarmajma