بسم الله الرحمن الرحیم
اشعارفاطمیه
ازدر وسرخی مسمار، بهم ریخته ام
زین همه هیزم آوار، بهم ریخته ام
کوچه بودولشکری همچون مغیره فاطمه
من ازاین قوم گنهکار، بهم ریخته ام
دست من بسته وتو درپی یاری علی
زین غم گشته تلنبار، بهم ریخته ام
قدرِ یک عمر خجالت زده ام از رویت
چکنم فاطمه بسیار بهم ریخته ام
خبری نیست دگر از تو و اشک سحرت
ازغمت همسر بیمار، بهم ریخته ام
منم و این همه لشکر،که بسمتم آیند
نظری حضرت دلدار، بهم ریخته ام
بین دربود که شدهلهله برکشتن تو
من زخون لب مسمار، بهم ریخته ام
جان فدای دل آن فاطمه ای که می گفت:
به زمین خوردم و ناچار بهم ریخته ام
روسری سوخت، سرم سوخت، دروسینه بسوخت
وسط کوچه اغیار بهم ریخته ام
کس به یاری من وفاطمه هرگزنرسید
اصلا انگار نه انگار بهم ریخته ام
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا
ازهمان آتش در،بود تنت تاول زد
تا سحر آب شدی وبدنت تاول زد
پوست همچوگل پیرهنت تاول زد
بین در،پیکره ی سوختنت تاول زد
لگدی خورد به در ، پیکرزهرا افتاد
من نگویم که دگر معجر زهرا افتاد
اشک از گوشه ی چشم تَر زهراافتاد
چادری پاره شد و از سر زهرا افتا د
مردکی پست مرا، بر تو غم اندوخته بود
صورت ازضربت دستی چه برافروخته بود
گیسویت در وسط آتش در، سوخته بود
سینه ات را نوک مسمار به در دوخته بود
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
بلندگشتن توفاطمه زجا سخت است
قدم قدم زدنت، یار باوفا سخت است
مرو که بی تو، زمین میخورد یل یلها
وداع باتو گل باغ مرتضا سخت است
مروکه بوده ای زهرا تو قوت قلبم
بدان که رفتنت ای پورمصطفی سخت است
تمام هستی من باتو بوده در دنیا
گره ز کار علی وا کن و بیا ،سخت است
مرو زپیش منو،بشنو التماس مرا
بدان که دوری از این سرای ما ، سخت است
ببین که ترس عجیبی حسن به دل دارد
تسلیه دل لرزان مجتبی ، سخت است
دوباره گیسوی زینب به شانه محتاج ست
دلش تو خوش کن وبی تو سرای ما سخت است
حسین گوشه ی خانه، ز رنگ و رو افتاد
فراق نور دو عین از، گل ولا ، سخت است
به یاده روی تو ، زخمی و کوه دردم من
به اشک دیده ی این خسته، زجه ها سخت است
به پای درد ه علی، رفته ای از این دنیا
ببخش بر تن بی جان من بقا ، سخت است
مروبمان ودوباره تو مهربانی کن
پناه شیر خدا بی تو این سرا ، سخت است
🔸شاعر:
#حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه -دشتی
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا
زخانه سروباغ آ رزو،رفت
شکوه زندگی وآبرو، رفت
بهارعمرزهرا، شدخزانی
به عمرم عقده ای، اندرگلو، رفت
به دستم کرده ام جسم تودر خاک ،،
خدایا از برم آن ماه رو رفت
پس ازتو زندگی را من نخواهم ،،
ازاین خانه تمام آبرورفت
خدا داند که درقلب منی تو
ز ذهنم خاطراتت موبه مو رفت
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه -دشتی
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا
زخانه سروباغ آ رزو،رفت
شکوه زندگی وآبرو، رفت
بهارعمرزهرا، شدخزانی
به عمرم عقده ای، اندرگلو، رفت
به دستم کرده ام جسم تودر خاک ،،
خدایا از برم آن ماه رو رفت
پس ازتو زندگی را من نخواهم ،،
ازاین خانه تمام آبرورفت
خدا داند که درقلب منی تو
ز ذهنم خاطراتت موبه مو رفت
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الر حیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
مغیره وه، چه خیال بدی به سر دارد
هوای کشتن زهرامیان در دارد
بگوکه قنفذ ملعون رود ازآن کوچه
مگر بمیرد از این فکر دست بردارد
چنان میان دره خانه بر زمین افتاد
تمام شهر ازاین حال ما خبر دارد
به کوچه یک تنه بالشکر عمر سخت است
میان کوچه عزیزه تو دردسر دارد
بگومغیره وقنفذ ، نزن که زهرا مرد
مزن که فاطمه درسر غمی دگر دارد
چه غصه ای ؟ به خدا غصه علی باشد
مزن که روح پیمبر به ما نظر دارد
به گردن تو علی ریسمان خبر دارد ؟
که همسره تو علی، دست بر کمر دارد ...
🔸شاعر:
#آرمین _غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
________________
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
عمرلگد زد وبر سینه مانده، میخ در
خدا کمک کند این روضه خوانده، میخ در
میان آن درو دیوار، محسنت میسوخت
ببین که بردر این خانه مانده میخ در
خدا چقدر بزرگ است جرم این ملعون
که باره شیشه زهراشکانده، میخ در
ببین که فاطمه این سو گرفته مولا را
بگو چهل نفر آن سو، کشانده، میخ در
خدا تکان ندهد روزگار صبره علی
غبار چادر مادر تکانده، میخ در
کبوتری که فتاده میان آتش و دود
به لانه با پر زخمی کشانده، میخ در
ببین که موی سیاه غزل سپید شده
برای فاطمه، این روضه خوانده، میخ در
🔸شاعر:
#آرمین_غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
___________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
متن شعر مناجات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🥀🍁🥀🍁🥀🍁
کجاست مهدی زهرا، عزای مادر شد
صفای فاطمیه درهوای مادر شد
بیاکه سائل و نوکر، رسیده بر در تو
صفای ناله ز لطف و عطای مادر شد
اگرکه عزت شیعه همیشگی باشد
تمام زندگی ما، فدای مادر شد
بخوان تو روضه ی مادر، ازآن در ودیوار
توان گریه ی ما با دعای مادر شد
بگوچرا وسط در، میان آتش بود
که هستی ام همگی، خاک پای مادر شد
بیا که مادره زارت، هنوز منتظراست
که انتقام تو تنها دوای مادر شد
بگومغیره وقنفذ زدند مادر را
تمام دلخوشی من وفای مادر شد
شاعر:
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
🍃🌾🥀🍃🌾🥀
#صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
زکفم مرهم قلبم، همه از دست برفت
انکسی که بود مرحم ، همه از دست برفت
شب وروز است که من ، سوختم از خاموشی
مونس وهستی و مَحرم، همه از دست برفت
فدکت راوسط کوچه گرفتند چرا
هستیم پاشده از هم ، همه از دست برفت
بیکسی بود دراین شهرنصیبم کردی
هستی این دل پر غم، همه از دست برفت
هرچه کردم به کناری بروند وای نشد
گفته ام مونس عالم ، همه از دست برفت
خواستم چادرِ زهرا نخورَد خاک که خورد
همه ی قامت پر خم ، همه از دست برفت
کاش که نشکند امروز غرورم که شکست
مونس خانه ی ماتم ، همه از دست برفت
مردکی سنگ دل آنجا، به تومیزد سیلی
سوی این دیده چشمم ، همه از دست برفت
-شاعر؛
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#آرمین غلامی_مجنون کرمانشاهی
▶️
برای مادر خود، صاحب الزمان گرید
دراین عزای غم آلود،چه بی امان گرید
عزانموده برایش، کسی که منتظر است...
به فاطمیه دلم، سوی آسمان گرید
هم آبرو و هم ایمان و هم ولازهراست
که اشگ دیده براین بیت و آستان گرید
نبسته دل به کسی غیر تو دلم بانو
که دل سپردنِ در این جهان عیان گرید
ببین که نوکری خانه ی تو سلطانی است
دراین عزا ی، توخیرالنسا جهان گرید
تمام صحبت دیروز من، بنام توست
حکایتی شده ای بر تو، داستان گرید
برای مادرپهلوشکسته ، می نالم
دلم برای توبانو زعمق جان گرید
از آتشی که فراگیر شدبرآن دیوار
اگرکسی که شنید بی امان گرید
میان آن درو دیوار مادری سوزد
دودیده ی علی برقامتی کمان گرید
علی ببین که چرا چهره اش کبود و شده؟!
ز دود و شعله به چادر، دراین میان گرید
میان کوچه زند قنفذومغیره به او
رسیده و همه ی روضه زان میان گرید
نگفته ام مگر ازآن حسین و دندانش
برلبان حسین چوب خیزران گرید
⏹
-شاعر:
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا
گل ضرب پا خورد وبراو، گلزار میسوخت
در زیرپاها، له شدو ، دیوار میسوخت
خیلی نمی دانم چه پیش آمد درانجا
گل غرقِ خون شد، برسرِ مسمار میسوخت
حیدر دو دستش بسته شد با ریسمانی
زهرابه پیش حیدر کرار میسوخت
ناگه فشار آمد به بار شیشه ی گل
دیدم رخ آن غنچه بردیوار میسوخت
محسن به ضرب پا، زبارش رفت حیدر
دیدم که بین شعله ها آن، یار میسوخت
تا سِرّ مُستودع فداشد فضه آمد
دربین آتش مَحرم اسرار میسوخت
جسم حسین درکربلا، افتاد ازاسب
هم پیرهن، هم شال، هم دستار میسوخت
با کینه بر حلقوم او با نیزه جا کرد
جسمش به زیر دستِ نیزه دار میسوخت
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
آتش افتاده به گیسوی سرت فاطمه ام
نتوان جمع کُنَم بال و پَرَت فاطمه ام
در آتش زده افتاده به روی بدنت
سوخت، درشعله ی آتش، معجرت فاطمه ام
درخانه به تو خورد ،دادِ علی در آمد
رفته ازبار گمانم پسرت فاطمه ام
میخ دربودکه آمدسینه ات را بشکافت
درتقلایی وشد،بی اثرت فاطمه ام
آمده ، جمعیتی ، تاکه علی راببرد
خواست از اینهمه گیرد خبرت فاطمه ام
خم شدی تا نرسد بر پسرت هیچ اثر
رفته ازبار توگویا پسرت فاطمه ام
***
پیش چشمم توفتادی و علی را بُردند
شدشکسته مهره های کمرت فاطمه ام
سوی مسجد بخدا،آنقدری راه نبود
وای... بستند مسیرِ گذرت فاطمه ام
قنفذ آمد جلوی راه توتامسجدبست
تا مغیره شکند بال و پَرَت فاطمه ام
درده سربود درآن، کوچه که راهت گم شد
من بقربان تو و زخمّ سرت فاطمه ام
-آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعار_شهادت_و_مصائب_اهل_بیت
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
شانه بزن دوباره توبا دست لاغرت
داردهوای شانه سر موی دخترت
مادربه گوشه ای بنشستم به اشگ واه
دیدم که شدخزان همه ی آن برگ وبرت
آب وغذا نخورده ای، ای مادرچرا
دارد حسین آه ونوا دربرابرت
شکرخدا، گمان كنم امروز بهتری
حرفی بزن بگوسخنی ،جان دخترت
مادر برای دلخوشی خانه ات بمان
نالیده هم حسین وحسن در برابرت
شبها نفس که می كشی ، آهت به خس خس است
خونابه می چكد همه شب ،بین بسرت
دارد سه ماه میرسدازدرده ناله ها
پنهان شکسته چهره ی تو زیر معجرت
مادر مروبمان، شب دیگرکنار ما
درپیچ وتاب گشته ای مادربه بسترت
شاعر: #آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#حضرت_زهرا
بهرهجده ساله ات آهی مُکرر ، کافی است
درهوای رفتنم چشمی مکدر ، کافی است
دخترم آرام بوسیدم، ولی آهی شنید
یاعلی رویِ سرش این دستِ لاغر ، کافی است
آمدم در را وا کنَم بر روی تو، باپای خود
فضه آمدسمتِ در، بر حجره بستر ، کافی است
مینویسدبا سرانگشتش حسن بر روی در
برسر دیوارِ دودی یک کبوتر ، کافی است
یاعلی گهوارهای خالی کنارم نقش زد
جایِ طفلم بِینِ گهواره کمی پَر ، کافی است
بین آن در آتش و جمع ارازل جمع بود
بهرقتلم بین درآن ضرب خنجر ، کافی است
آتش ملعون که کارش کرد او در را شکست
بهرقتل فاطمه، یک مرد لشگر ، کافی است
لشکری بر روی زهرا،رفت و آمد داشتند
برتنم شلاق قنفذ بین این در، کافی است
فضه آمد کَنددر را تا بلندازجاشوم
مردکی او را کشید و آتش در ، کافی است
ضربهی سخت قلاف آمد سر ه دستم شکست
روی سنگ کوچه با چشمان مضطر ، کافی است
بهرزینب بُغچهای شدباز باچشمان تر
روضه خواندم پیشِ دختر حرفِ آخر ، کافی است
روضه های من برایش شد تماشایی علی
دخترم زآنجا که بوسیدیش خنجر ، کافی است
مردکی می آید وپیراهنش رامی کَند
بهرغارت رویِ خاک و خار دختر ، کافی است
میرسد روزی ببینی برسر نیزه سری
مردنت زینب به دیدار همین سر ، کافی است
-شاعر:
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا
درد خودرا ازعلی ات فاطمه،پنهان مکن
خانه رابارفتنت ، براین سرم ویران مکن
درد داری فاطمه ، این، خانه راجارو مزن
حیدرت رامضطرب درداغ این هجران مکن
گوشه ای ازخانه، از این زخم میپیچی به خود
بهره دلداری به زور، این چهره را خندان مکن
زجر داری میکشی، وقتی که خود را میکِشی
بیش از این زهرامرا،شرمنده از طفلان مکن
لااقل آهی بکش، جان علی سرفه مزن
خانه رابارفتنت بهر علی زندان مکن
بر سرت افتاده رفتن، حرفی از رفتن مزن
با نگاه مضطرت این جمع را گریان مکن
بشکند دستِ مغیر ه دست وبازویت شکست
کس نگفت براو که اینگونه توبا قرآن مکن
بین خانه همسرم توچهره پنهان میکنی
باگزیدن برلبانت درد خود پنهان مکن
-شاعر:
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_اباعبدالله الحسین
شب جمعه-مقتل
خونش چکید زمین؛ دانه دانه در گودال
عمرش به پایان میرسد پروانه در گودال
انگشترش در دست مانده در هجومی سخت
خون می چکد از صورتِ جانانه در گودال
شمروسنان با خاطری آسوده میگفتند
افتاده دیگر صید زخمیِ این میخانه در گودال
کاش و نبیند دخترش رویِ کبودش را
موی رقیه(س)شد بدون شانه؛ در گودال
سینه شکسته! نیزه خورده سخت بازویش
مجروح می پیچد به خود دردانه در گودال
درزیرخنجر عاشقانه از علی(ع) میگفت
جانِ دو عالم با غمی جانانه در گودال
یارب جوابِ «خنجرملعون » تبسم بود
از درد می لرزید نای چانه در گودال
دستان قاتل روی خنجر رفت ودیدم
شد دلخوشی هابادلم بیگانه؛ در گودال
شدازقفاباخنجری حنجر پرازخون
انگشتهایش شدبریده،دانه در گودال
-آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعار_شب جمعه
شهادت_و_مصائب_اهل_بیت
#شهادت_اباعبدالله-
-لطمه زنی..حق شعر اداشود
کم دست وپادیگربزن ، تادق نکردم
گودال دیدی دم مزن، تادق نکردم
موهای نازتوبدست شمرافتاد
چیزی بگو ای بی کفن تا دِق نکردم
بارفتنت بیچاره کردی زینبت را
بامن بگو از پیرُهَن تادِق نکردم
دلداره من تنها شدن داغِ کمی نیست
همدردِ من شو ، جان من تا دِق نکردم
اَنداختی ازپا مرا؛ با این وداعت
بامن بمان قرآنِ من تادِق نکردم
بعداز توباخولی شودزینب گلاویز
لَب واکُن اِی آرامِ تَن تادق نکردم
گوال بود وشمربودو حنجر تو
حالم بپرس ای بی کفن تادِق نکردم
برسینه ات با،پانشسته شمرملعون
حرفی بگو، ای پاره تن ،تادِق نکردم
شاعر: #آرمین غلامی _(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعارشب جمعه_حضرت_سیدالشهدا_ ابن الحیدر والزهرا_س
مقتل....حقش اداشود
به خاک وخون تن مرا، رها کنید، کافی است
به کشتنم، نیزه وتیر،رهاکنید، کافی است
قبول... گرچه این تنم سنگ خورد ازهمه کس
برای کشتنم فقط دعا کنید کافی است
کسی که بی کس وغریب شود، غریب می شود
مرابه زیر دشنه ها رها کنید کافی است
زخانه در به در شدم، دوباره خون جگر شدن
به مقتلم در انابه وا کنید... کافی است...
سلاح نخواستم، همین ، برادرم رامکشید
مرا فقط همین که مبتلا کنید، کافی است
میان مقتلی مرا، به گوشه ای سرببرید
به کشتنم به خنجری جفاکنید، کافی است
قسم به ربنای زینبم به این شکسته دل
خیام آل بیت رارها کنید، کافی است
کناره مقتلم زنی ،دل شکسته ناله زد
که گفت دلبر مرا رها کنید... کافی است...
به سوی کوفه خواهرم به دست بسته می برید
ز روی دختر نبی حیا کنید... کافی است...
شاعر: #آرمین _غلامی_مجنون کرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_حسین-قتلگاه
اشعارلطمه زنی-حقش اداشود
آنقدرنیزه فروبرد گلویش ترکید
خون حلقوم حسین، ازسره سرنیزه چکید
بین گودال عجب معرکهای برپا شد
خولی پست چه بد میزد و بد میخندید
ردِّ پای مرکبان است ، روی پیکره تو
استخوانت بشکست ، خون به تنت میخشکید
خواهری پشتِ سرِ رفتنت، افتاد زمین
چادرِ خاکیِ او رقیه ات، می بوسید
خواهرت گفت که حرفی نزنی گفت به چشم
روضه شد دردِ سر و... خونِ جگر... بغضِ شدید
همهیِ روضه همین است سرت گشت جدا
همهیِ روضه همین است تنم میلرزید
شده تدایی بخدا، کوچه وآن ضرب لگد
دخترت زانویِ غم زد بغل و میبارید
به سرازیری گودال، تنت شدپامال
ازهمان نیزه ملعونه، گلویت ترکید
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_حسین-قتلگاه
اشعارلطمه زنی-حقش اداشود
دیرآمدی که شمربسویم شتاب کرد
باخنجرش سرورویم خراب كرد
چشم انتظارِ یم همه پایان رسیده است
شمرآمدودعایِ مرا مستجاب كرد
ملعون به سینه خنجرخودراکشیده است
باسربریدنم همه حقش حساب کرد
از التماس کردن مادر، دلم گرفت
باخنجرش صدای تورابی جواب كُرد
پایی زدوبه قفاخنجرش کشید
زینب رسید ودیده خود راسراب كرد
سر را نمی شود كه گذاری به سینه ام
جایی برای بوسه ی لب انتخاب كرد
آمدسنان که کاره مرایکسره کند
بانیزه اش به سمت گلویم حساب کرد
خواهربیابریده شدانگشت دلبرت
انگشترم برای خودش انتخاب کرد
باضرب چکمه اش بخداسینه ام شكست
خنجربه حنجرم بنشست وحساب کرد
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب جمعه
-اشعار_گودال
-اشعارلطمه زنی-حقش ادابشه
برسینه ات شمرلعین با،پا چه بدزد
آتش به قلب زینب تو،تا ابد زد
باچکمه اش مردک ، نشسته روی سینه
خنده به روی شاه ، از روی حسد زد
گودال بودو حنجرو دستی به خنجر
شمرلعین بادیدن تو،حرف بد زد
پایی زدوجسم تورا او واژگون کرد
با خنجرش بر سینه تو دست رد زد
بغض علی را داشت در دل شمرملعون
اوخنجرخودبرقفای توچه بد زد
افتاده قلب توحسین ازکار گویا
شدیکسره کارت، به جسمت با لگد زد
هر کس که دستش میرسید باسنگ میزد
خولی به جای هر که نیزه را نزد ، زد
نامردتر از این سنان هرگز ندیدم
سمت گلو،بانیزه اش نامرد بد زد
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)