eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 🔅 س ◼️ س 🔅 : مادر چرا دیگر نمی آید ‍ اَسمابه خانه زخم پهلوی تومی بست مادر دل زینب زغمهای تو بشکست رُخَساره ات مادر چرا درخانه زرده آن سینه ی بشکسته ات باتوچه کرده سوزد زهجران زینبت جانت رسیده برلبت ◼️مظلومه زهرا درخانه ای مادرچرامی لرزه دستت زینب فدای قامت رشید وخستت نالیده ام من با غم و درد یتیمی تنهامرو ای مادری خوب وصمیمی داری تومیمیری چرا ازدخترت سیری چرا ◼️مظلومه زهرا ازداغ مرگت زینبت می میرد ازغم ریزدحسین دراین عزایت اشک ماتم بعدازتو دیگرمجتبی همدم ندارد کلثوم تو یاری دراین عالم ندارد بارفتنت جان برلبم مادرمرو،من زینبم ◼️مظلومه زهرا مادر زبعدمرگ تو بابا غریب است ا زهمدم ومونس پدرجان بی نصیب است دل ازغم وازغصه های توکباب است مادر سلامش درمدینه بی جواب است تنهاترین یارم مرو ای یاروغمخوارم مرو ◼️مظلومه زهرا ازماتم تو یکطرف ماتم گرفتم درخانه در بَر زانوان غم گرفتم ترسم زداغ توحسین من بمیرد زینب زهرجایی زتوبهانه گیرد (مجنون)زداغت ناله زد گریه به داغ لاله زد ◼️مظلومه زهرا (آرمین غلامی) مجنون کرمانشاهی 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
بسم الله الرحمن الرحیم اشعارفاطمیه واحد-سبک..عجب رسمیه.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ توشب آخر، دستای دختر کفن رو میده ، بدست مادر داره می خونه ذکر مصیبت برای حسین غریب وبی سر -وای مادرم وای-2 ------------- ای تشنه قاری، به نی سواری بگومگه تو ،مادر نداری راس تو می رفت ، بالای نیزه میناله زینب، در پای نیزه -وای مادرم وای-2 ------------- آه ای ستاره ، دنباله دار ی مکن به پیشم، نیزه سوار ی تنها حسینم، درشوروشینم تنها ضیایی، برهر دو عینم غریب مادر-2 -شعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ 😭😭 در یکی از تئاترها وقتی صحنه شکستن درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها در حال اجراست یکی از حضار نمی‌تواند این صحنه رو تحمل کند و ناگهان... دل ما طاقت سیلی خوردن مادر ندارد
بسم الله الرحمن الرحیم زنی_حضرت_زهرا (س) یافاطمه، من عقده ی دل وانکردم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدی چه آمد بر سرِ سالارِ زهرا باشدطناب کینه بر دستان مول -امان زکوچه، یک لشگرآمد برقتل زهرا وحیدرآمد -زهرایازهرا2.. -------------- دیدی چه‌ها شد با دل و دلدارِ حیدر افتاده درکوچه خدایا یارحیدر افتاده تنها، دربین اعدا یک لشگرآمد، برقتل زهرا -زهرایازهرا2.. -------------- درکوچه بهر کشتن زهرا دویدند باتازیانه بر رخ زهرا کشیدند زهرای اطهر-نقش زمین شد مولای عالم خانه نشین شد -زهرایازهرا2.. -------------- در بین کوچه دست‌وپا زد یارِ حیدر سرگرمی دشمن شده آزار حیدر بادست بسته ، میرفت وحیدر زهرای اطهر، شد دیده اش تر -زهرایازهرا2.. -------------- -شاعر؛ آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم یک شب برای خاطره ما فاطمه بمان چشم و چراغ من، توبیا،فاطمه بمان نبضت چه کُند می زند!ای همسرعلی جدی نگیر بغض مرا، فاطمه بمان پیش علی، سفارش تابوت را نده! کوری چشم عایشه ها فاطمه بمان دست علی مده ، توزکافور وسدر خود عطرخوش بهشت خدا فاطمه بمان بانو دو تا مکن تودگرحرف حیدرت من قول داده ام بخدا فاطمه بمان بشکسته شد غرور علی با رفتن تو درکوچه گفته ام همه جا فاطمه بمان زخم تو کاردست علی میدهدمرو بانوتویی طبیب و دوا فاطمه بمان مویت اگر چه سوخت، زهرامیان در افتاده ای به گریه چرا؟ فاطمه بمان درکوچه ها جواب سلامم نمی دهند با غربتم کنار بیا فاطمه بمان سوزم برای تو، که صدایم گرفته است ای روضه خوان خانه ی ما فاطمه بمان 🔸شاعر: غلامی_مجنون کرمانشاهی __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الرحیم شانه بزن دوباره توبا دست لاغرت داردهوای شانه سر موی دخترت مادربه گوشه ای بنشستم به اشگ واه دیدم که شدخزان همه ی آن برگ وبرت آب وغذا نخورده ای، ای مادرچرا دارد حسین آه ونوا دربرابرت شکرخدا، گمان كنم امروز بهتری حرفی بزن بگوسخنی ،جان دخترت مادر برای دلخوشی خانه ات بمان نالیده هم حسین وحسن در برابرت شبها نفس که می كشی ، آهت به خس خس است خونابه می چكد همه شب ،بین بسرت دارد سه ماه میرسدازدرده ناله ها پنهان شکسته چهره ی تو زیر معجرت مادر مروبمان، شب دیگرکنار ما درپیچ وتاب گشته ای مادربه بسترت شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بهرهجده ساله ات آهی مُکرر ، کافی است درهوای رفتنم چشمی مکدر ، کافی است دخترم آرام بوسیدم، ولی آهی شنید یاعلی رویِ سرش این دستِ لاغر ، کافی است آمدم در را وا کنَم بر روی تو، باپای خود فضه آمدسمتِ در، بر حجره بستر ، کافی است مینویسدبا سرانگشتش حسن بر روی در برسر دیوارِ دودی یک کبوتر ، کافی است یاعلی گهواره‌ای خالی کنارم نقش زد جایِ طفلم بِینِ گهواره کمی پَر ، کافی است بین آن در آتش و جمع ارازل جمع بود بهرقتلم بین درآن ضرب خنجر ، کافی است   آتش ملعون که کارش کرد او در را شکست بهرقتل فاطمه، یک مرد لشگر ، کافی است لشکری بر روی زهرا،رفت و آمد داشتند برتنم شلاق قنفذ بین این در، کافی است فضه آمد کَنددر را تا بلندازجاشوم مردکی او را کشید و آتش در ، کافی است ضربه‌ی سخت قلاف آمد سر ه دستم شکست روی سنگ کوچه با چشمان مضطر ، کافی است بهرزینب بُغچه‌ای شدباز باچشمان تر روضه خواندم پیشِ دختر حرفِ آخر ، کافی است روضه های من برایش شد تماشایی علی دخترم زآنجا که بوسیدیش خنجر ، کافی است مردکی می آید وپیراهنش رامی کَند بهرغارت رویِ خاک و خار دختر ، کافی است میرسد روزی ببینی برسر نیزه سری مردنت زینب به دیدار همین سر ، کافی است -شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم آتش افتاده به گیسوی سرت فاطمه ام نتوان جمع کُنَم بال و پَرَت فاطمه ام در آتش زده افتاده به روی بدنت سوخت، درشعله ی آتش، معجرت فاطمه ام درخانه به تو خورد ،دادِ علی در آمد رفته ازبار گمانم پسرت فاطمه ام میخ دربودکه آمدسینه ات را بشکافت درتقلایی وشد،بی اثرت فاطمه ام آمده ، جمعیتی ، تاکه علی راببرد خواست از اینهمه گیرد خبرت فاطمه ام خم شدی تا نرسد بر پسرت هیچ اثر رفته ازبار توگویا پسرت فاطمه ام *** پیش چشمم توفتادی و علی را بُردند شدشکسته مهره های کمرت فاطمه ام سوی مسجد بخدا،آنقدری راه نبود وای... بستند مسیرِ گذرت فاطمه ام  قنفذ آمد جلوی راه توتامسجدبست تا مغیره شکند بال و پَرَت فاطمه ام درده سربود درآن، کوچه که راهت گم شد من بقربان تو و زخمّ سرت فاطمه ام -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم آشوب بدی در دلم انداخت مغیره باقنفذملعون به سویم تاخت مغیره یک لشکروحشی هم جمع اند به کوچه در خاطر من ، خاطرغم ساخت مغیره بگرفت کمربندعلی ، فاطمه ی او باضربت پابر تن اوتاخت مغیره شد جنگ میان عمر وفاطمه، ای وای باصرب لگد بهره تو پرداخت مغیره از لعل لبت ، خون وسط کوچه چکیده کاینگونه زد آتش دل و بگداخت مغیره در بین همه مدعیان ، فاطمه تنهاست جان داد برای تو و نشناخت مغیره باضرب غلافی به زد قنفذملعون تا پرچم آشوب برافراخت مغیره برگردن حیدر وسط کوچه طناب است روبه صفتی بودکه بنواخت مغیره دوری و جدایی زتو سخت است عزیزم جان دادی و صد حیف چنین ، باخت مغیره غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم زمینه حضرت زهرا بسبک(مدینه شهرپیغمبر) خداحافظ علی جانم(۶) اجل آید به دیدارم ، ولی سوزم ز غمهایت شده جان کندن دائم همیشه کار زهرایت به هنگام خرامیدن ببین لرزد قدمهایم که دستی روی دیوارو بود دستی به پاهایم نباشد از غم فردا هراسی در دل زارم بیا کن یاریم ای مرگ ببین از عمر خود زارم میان حمله دشمن، طرفدار علی بودم میان شعله ي آتش ، خریدار علی بودم میان کوچه گه خانه، گهی دیوار و در بودم گهی در فکر حیدرگاه به فکر آن پسر بودم نگاه غربت شویم بزد بر سینه نیشی تر همان لحظه که قنفد زد مرا به یاری حیدر خدا داند که من هرگز نگفتم راز خود با کس زدرد پهلویم نالم کنم از شکوه دیگر بس بگویم نقد جان بر کف ، به بازار محبت ها خریدار غمت هستم در این غوغای وانفسا خداحافظ علی جانم(۶) ✅ 👉 🔹 🔹
هدایت شده از منتظران ظهور
علی از زبان علی 10.mp3
8.05M
کتاب صوتی علی از زبان علی قسمت ۱۰ *ماجرای غم بار فدک *استدلال امیرالمومنین (ع) با ابوبکر و عمر درباره فدک *شهادت حضرت زهرا (س) *وصیت حضرت زهرا (س) به علی (ع) *خاکسپاری پنهانی فاطمه (س) *درد دل با رسول خدا (ص) ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
تصویردسته عزاداری ظهرشهادت حضرت زهرا..س..99.یکشنبه28..دی ماه..هییت محبان حضرت زینب (س).شهرک فرهنگیان.فاز2..کرمانشاه..مداح..حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا بارفتنت ، ماندن برایم سخت باشد ماندن دراین بزم سرایم سخت باشد رویت کبود و قامتی خم، دست لرزان! بعدتو این لحن صدایم سخت باشد رفتی و چشمان علی باران گرفته امشب چرا حال و هوایم سخت باشد من آرزوی مرگ دارم بی تو زهرا تاثیرِ آمینِ دعایم سخت باشد در قلب حیدر تا ابدتوجاودانی گمنامیت زهرابرایم سخت باشد 🔸شاعر: # آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا بی توزهرا جان، علی چون مرده ای تبخیر شد.. در کنار قبر تو با غصّه ها تسخیر شد پوستت بر استخوان چسبیده بود در وقتِ غسل وای شرمنده فقط، روی لبم تکبیر شد... وقت غسلت دستِ من تا خورد بر بازوی تو، ذهن وفکرم ،با غلافِ بی ادب درگیر شد.. شستشو دادم من آن خون سرِ پهلوی تو ازفراقت قامتم در هم شکست و پیر شد یک به یک کَندم ز روی سینه ،خون ولخته را رفتی وحیدر دگر از زندگی اش سیر شد یاد داری نیمه شب جسمت درون خاک شد حیدرت رنجیده خاطر بهر این تصویر شد وقت غسل تو مگر خونابه ها کم‌می شدند؟ نیمه ی شب آمدو تشییعِ جسمت دیر شد در کفن پیچیدمت زهرا و رفتی توز دست درفراقت مردم وغمهای من تکثیر شد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)