ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دختری در روستای غم ها... 🍃🍃🍂🍃
عنوان داستان #دختری_در_روستای_غم_ها_1
🪶قسمت اول
سلام .. من تو خانواده نسبتا #فقیر بدنیا اومدم چون وضع مالی خوبی نداشتیم و تو روستا زندگی میکردیم که جز #کشاورزی شغل دیگه. ای اونجا نبودو خونه هم نداشتیم خونه پدر بزرگ پدری ام بود دیگه نمیشد همه اونجا باشیم چون عموم اینا هم بودن روستا برای کسایی که زمین از خودشون داشتن خوب بود ولی پدرمون نه زمینی داشت و نه سرمایه آنچنانی😕 به همین خاطر مجبور بود بره شهرستان برای کار خلاصه تا کلاس سوم من شهرستان بودم با #خانوادم یکی از روز ها پدرم مریض شد جوری که تا چند ماه افتاد تو خونه و مادرم جمعش میکرد #افسردگی شدید گرفت و مغزش مشکل پیدا کرد دیگه مث ی آدم معمولی نبود عین دیوونه ها شده بود ی ماه تیمارستان بود تو این مدت که مریض شد مادرم منو خواهرم فرستاد روستا که ما پدرمون نبینیم به چه حال رو روزی افتاده😢 و چون وضع مالی خوبی نداشتیم و از پس مخارج ما بر نمیومد همون پس اندازی هم ک داشتیم خرج پول دکتر و دوا درمون پدرم شد کلاس سوم من همون شهرستان درس خوندم و باید میرفتم چهارم دیگه همون روستا برام ثبت نام کردن و خواهر کوچیک هم باید میرفت مدرسه برا اونم #ثبت نام کردیم چون روستا مدرسه نزدیک بود و پیاده میرفتیم و خرج آنچنانی هم نداشت دیگه موندیم همون جا و خرجمون پدربزرگم میداد.
تو روستا مسجد داشتیم و اونجا کلاس قرآن میزاشتن مجانی برا بچه ها دیگه تصمیم گرفتم برم #مسجد و قرآن یاد بگیرم یک سال و نیم طول کشید که تونستم قرآن و نماز یاد بگیرم و هم نماز میخوندم و هم بچه های که درس #قرآن یاد میگرفتن به اونا یاد بدم که کمکی باشم برای مولوی مسجد ی پدر پیری بودن که هم موذن مسجد بودن و هم نماز جماعت میخوندن و هم به بچه ها قرآن یاد میدادن چند سالی هست که فوت کردن🥺 الله جنت الفردوس نصیبشون کنه واقعا برای بچه ها زحمت کشیدن ... روزهایی که ایشون وقت نمیکردن من به بچه ها یاد میدادم چون دیگه کامل #قرآن یاد گرفته بودم و برا خودم ی پا استاد شده بودم دیگه شب ها روزهامون همین طور میگذشت تنها چیزی که #آزارم میداد دوری از پدر و مادرم بود و هم چنین کمبود محبت از طرف اون ها تازه من یکم بزرگ تر بودم خواهر طفلی من ک از همون پیش دبستانی ازشون #جدا شد و اونم مث من یه بدبخت دیگه فقط سه ماه تعطیل میرفتیم پیششون و یا۱۵روز تعطیلات سال نو مثل غریبه ها شده بودیم با #پدر و مادرمون چون ن محبتی بودو نه دیداری ....
الحمدلله #پدرم به حالت عادی برگشتو بهتر شد ولی دیگه اون قرص هارا همیشه باید مصرف میکرد و اگر یکمی #ناراحتی میکرد دیگه باز مث قبل میشد... مادرم دیگه مارو سپرده بود ب خانواده خودش روز هاو شب ها #تکراری بودن رفتن به مدرسه ی جورایی عذاب آور بود هم برا من هم برا آبجی کوچیکم دیگه شب هارو روز ها همین طور میگذشت دوری از پدر و مادر و #بدبختی و نداری نداشتن پول نداشتن لباس درست و درمون نداشتن کفش و هزار چیز دیگه که همیشه #حسرتش بدلمون موند اونایی که میدونستن لباس نداریم #لباس #کهنه اشون که نمیپوشیدن میاوردن برا ما ما هم دیگه مجبور بودیم بپوشیم چون واقعا پولی نداشتیم 😢یادمه که از استان برا مدرسه ی نامه اومده بود که با بچه های تو شهر ی مسابقه #فوتسال برگذار میشه منم فوتبالم عالی بود همیشه تو مدرسه زنگ ورزش بیشتر فوتبال بازی میکردیم ی علاقه خاصی ب فوتبال داشتیم منو #همکلاسی هامون خلاصه هر بار که بازی میکردیم مابرنده میشدیم بیشتر گل هارا هم من میزدم مدیر مدرسه گفت هرکسی که فوتبالش خوبه شرکت کنه و برای مسابقه آماده باشه رفیقام گفتن ک منم اسمم بنویسم و من چون #کفش هام پاره بود گفتم نه من شرکت نمیکنم
چون کفش نو نداشتم💔 میرفتیم تو شهر با بچه های شهر از اینکه خجالتی بکشم بهتره نرم و گفتم اجازه ندارم بقیه دوستام شرکت کردن و متاسفانه باخت داده بودن ....
من درس هام خوب بود با اینکه بیشتر وقتا کارا خونه را هم انجام میدادم ولی بازم خوب بود دیگه ب هر #بدبختی و #بیچارگی بود سوم راهنمایی هم تموم شد
ادامه دارد
🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دختری در روستای غم ها...۲ 🍃🍃🍂🍃
عنوان داستان؛#دختری_در_روستای_غم_ها_2
🪶قسمت دوم
۳ماهه تعطیلات هم گذشت دیگه دبیرستان باید میرفتم تو شهر
و سرویس داشته باشم ولی چون #پول سرویس نداشتم و از پس مخارج بر نمیومدیم ترک تحصیل کردم 😭
درسته پدرم پولی نداشت
و مریض بود ولی #خانوادمون با ایمان و درست و درمون بودن
و منم یه دختر #سر سنگین ...
تو همون سال برام #خواستگار اومد
و #پدربزرگم از من پرسید گفت نظرت چیه منم گفتم هرچی خودتون میدونین .... من اصلا ذهنم ب کجا میرسید ک بفکر #ازدواج باشم ...بیشتر رفیقام #دوست پسر داشتن ولی من از این جور کارا اصلا خوشم نمیومد
و آبرو خانوادم برام خیلی مهم بود
دوست نداشتم مردم پشت سرمون حرف بزنن و دور از این کارا بودم
خواستگارم رو پدربزرگم #قبول نکرد
و گفت نه دختر نداریم که ب شما بدیم هنوز #کوچیکه
و این قضیه تموم شد
تو روستا برای کشاورزی زن و دختر ها هم میرفتن منم تصمیم گرفتم برم #کار کنم و رفتم یه جورایی دیگه دستم تو #جیبم بود و میتونستم چیزی که #دلم میخواد برا خودم بخرم... اون وقتا گوشی خیلی کم بود بیشتر از #تلفن خونه استفاده میشد و کمتر کسی گوشی داشت اونم ازون نوکیا ساده و مدل پایین ها بیشتر #نامه مینوشتند ...
#روزی از روز ها یه نامه بدستم برسید با تعجب بازش کردم و دیدم که😳....
نامه به دستم رسید نامه را باز کردم دیدم که #پسرعمه ام برام نامه نوشته😦 تو نامه نوشته بود چند وقته دوستم داره و هیچ وقت نتوسته رو در رو بهم بگه😐 و خلاصه یه عالمه حرفا #عاشقانه ...
مات و مبهوت شدم اصن #هنگ کردم چون خونه پدر بزرگم میومد گاهی میدیدمش در حد یه احوال پرسی ولی هیچ وقت فکر نمیکردم که بهم #احساسی داشته باشه فقط برام به چشم یه پسرعمه بود شمارش گیر آوردم و از گوشی رفیقم براش زنگ زدم
گفتم این چه کاریه😡 تو فقط برام مثل یه پسرعمه ای اونم گفت واقعا دوستم داره و #قصدش ازدواج است و هیچ منظور دیگه نداره اولش قبول نکردم ولی بعدش خودم یه دل نه صد دل عاشقش شدم بهش گفتم بهم #ثابت کن اگه واقعا منو میخایی و قصد دیگه ای نداری #عمه ام
اومد خونه پدربزرگم
و گفت که چند وقت دیگه برا خواستگاری میاد و پسرش منو دوست داره و ازین حرفا دیگه باورم شد ک واقعا قصدش #ازدواج است اون وقتا میرفت #سربازی و آخرای سربازیش بود یه چند ماهی مونده بود #تموم بشه و گفت سربازی ام تموم بشه بعد دیگه کلا میاد حرفاش بزنه ب خانوادم منم تو این مدت دیگه باهاش تلفنی حرف میزدم گاهی با #تلفن خونه اونم به سختی از پادگان زنگ میزد اگه کسی خونه نبود میتونستم اگرم بود ک یکی دیگه جواب میداد و نمیشد باهاش بحرفم دیگه گوشی نداشتم برام ی گوشی آورد و قایمکی ازش استفاده میکردم و چون سرباز بود گوشی نمیزاشتن ببری اونجا پادگان ولی خودم بعضی وقتا میتونستم پادگان زنگ بزنم و #کلی پشت خط میموندم تا بتونم باهاش بحرفم اونم یه چن دقیقه بیشتر طول نمیکشید حرفامون و باید قط میکرد دیگه چند وقت همین جور گذشت و باهم #رابطه تلفنی داشتیم و هروقت مرخصی داشت نیومد خونه پدربزرگ پدری ام و #میدیدمش در حد یه ۵دقیقه و اینم بگم هیچ وقت چیزی بین ما نبود ...فقط در حد دیدن و تلفنی حرف زدن و از آیندمون صحبت میکردیم دیگه منتظر بودم که سربازیش تموم شه و بیاد خواستگاری ..دیگه سر زمین هم میرفتم که کار کنم و پولی داشته باشم چند وقت همین جور گذشت
و یه روز که رفته بودم سرزمین کشاورزی بعد از ظهر که تعطیل شدیم و اومدم خونه ..اون روز بدترین روز #زندگیم بود شاید بگم #عذاب آور ترین روز #زندگیم کاش هیچ وقت اون روز #نمیومد برگشتم خونه و دیدم که .......😭
🪶#ادامه_دارد.....
🍃🍃🍃🍂🍃
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
💢 گرفتار مواد هستی اما خسته شدی؟
🔻 آبرو داری ، کارمندی ، نمیتونی بری کمپ ؟
🔻 تحمل درد و خماری نداری؟
🔻 بارها ترک کردی اما بازم برگشتی ؟
🔻 تماس بگیر تا بهت بگم چیکار کنی❗
💢 عَزیزانی که فَرد مُعتاد دَر خانه و خانواده دارن🔹 ݪینڪ عُضویت زیر را لَمس کُنید●●●ـ۸ﮩـ٨ـﮩـ۸ـﮩ👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3787981432Cdd7a13897e
💢ادمین و هماهنگ کننده مشاوره اعتیاد
🌱@Darmangar_najafi 🌱
🌱 09127429718🌱
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
واو......رمان و عشق است😍😍😍
عشقولانه ترین 🙈🙈رمان ایتا اینجاست:
پارسا نگاهم کرد. چشمانش برق شیطنت داشت.
غضبناک به مرد خنده روی رو به رویم نگاه کردم. شانه بالا انداخت و گفت: همیشه که نمیشه چیزها به نفع تو تموم بشه خانم.
- بالاخره میریم خونه.
- خونه هم که بریم هر کی میره اتاق خودش. الحمدالله بیرون این جا هم امنیت کامل دارم. میمونه منظورت از خونه، خونه خودمون باشه که من بی صبرانه منتظرشم.
اگر میخوای بدونی بقیه این داستان جذاب چی میشه کافیه روی لینک زیر کلیک کنی:
https://eitaa.com/joinchat/4088922776C50ac78892b
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
ارسالی اعضا
چالش پیشنهادی اعضا
- مثل پیتزا باشید سرد و گرمش رو همه دوست دارن… من خودم سوپم ، فقط آدماى مريض ميان سمتم :))
سلام یاسی جونم خوشحال میشم عزیزان کانال شرکت کنن توی این چالش احساس میکنم تشبیه جالبی باشه 😄😄😘😘😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 زخم خورده... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#دنیای_زنانگی_اعضا
سلام عزیزم
منم یکی از اون زخم خورده هام الان با وجود دو تا بچه هنوز ابروداری میکنم و شوهرم آبرومو حتی جلو بچه هام میبره هیچ شأن و منزلتی برام نمیزاره میگه خراب بودی
جالبه من سینه هام خیلی کوچکن خیلی خودمو ب آب و آتیش زدم شیر بدم دکتر طب سنتی و ... حتی وکیوم سونو همه کار کردم دکتر گف خانم شما ب طور مادرزادی غدد شیردهیت سوراخ نداره خلاصه نتونستم ب بچه هام شیر بدم شوهرم ب من جلو بچه هام میگه گاو ب بچه هایش شیر داد اما تو خدا لایق ندونست بهت شیر بده و خیلی چیزای دیگه
راست میگی شما جنگ و دعوای و .. ثابت کردن خیلی خوبه
من خیلی سنم کم بود ۱۷سالم بود خیلی منو اذیت کرد حتی زورکی اومد نصف مهریمم گف بنویس ازم گرفتی و مهر و اثر انگشت بزن میدونم که قانونی نیس و هیچ ارزشی ندارد اما بالاخره گرفت
من روم نمیشد ب پدر و مادرم بگم
مادرمم ک انگار دختر همسایه شوهر داده اصلا نگف مادر این راه این چاه
من هیچی نمیدونستم حتی دوره مجردی روحمم خبر نداشت تو نامزدی کار تموم شد و من رسوا شدم توسط شوهرم تو دو سال نامزدی خیلی خونمو تو شیشه کرد بعد هم اومد ب همه خانواده گف سرمو نمیتونستم جلو دامادمون بالا بیارم
آبرو و حیام رف اما از رو سادگی و بچگی و دوست داشتن اعتراضی نکردم خانوادمم با چهار بار حرف زدن شوهرمو آروم کردن و ما عروسی گرفتیم اما الان ۲۰ سال گذشت از اون موضوع اما من هرروز سرکوفت میخورم شوهرم میگه تو رو قالب من کردن و خیلی حرفهای زشت و آبروریزی
خدا هم که قربونش برم منو تنها گذاشت تو این برزخ نمیدونم پای کدام گناه سوختم ب این درد گرفتار شدم
دوست عزیز مان درست میگه چرا پا رو دلمون نزاشتیم ما هم مس خودشون آبروریزی نکردیم
یجور رفتار کردن انگار من رو دست پدرم موندم یا حامله بودم زنش شدم الان ک میگم سرم تیر میکشه خیلی چیزا انصاف نبود اما ب خاطر سادگی و نبودن یه بزرگتر و نداشتن ی پشتوانه و من ی عمر مس زنای بیوه زندگی کردم کاش طلاق گرفته بودم چی میشد خدایی الان دو تا بچمم که ناخواسته بودن رو بیچاره کردم
خدا ازم بگذره
خیلی دلم گرفته اهل مقایسه نیستم اما دلم میدونید مس دنبه رو آتیش میسوزه
من یه برادر دارم با اینکه خیلی مرد خوب و شریفیه ولی معتاد شد بعدا
وای چه ها کشیدم تا داداشم نفهمه
آنقدر معتاد بودنش رو سرم میکوبونه
اتفاق جالب اینه برادرم خیلی خوبه و معصوم ولی خوب درگیر اعتیاد شد یه مدت اما الان خداروشکر ترک کرده
دوستان دلم داره میترکه من چوب سادگبم و تنهاییمو خوردم
حتی کسی منو دکتر نبرد برای بکارت
خدایی خدایی اونایی ک دختر دارید حواستون باشه اشک میریزم و مینویسم شوهر من آدم بدی نیس اما منو داغون کرد بعد بیست سال هنوز میکوبه تو سرم
من یه دختر سالم و ساده و با خدا ازدواج کردم اما متهم ب رابطه ؛متهم بخراب بودن ناپاک بودن و ..... ای خدا کمک کن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88