🔹🔹🔶🔹🔹
📚 یادت باشد ... روایتی عاشقانه ، زیبا و خواندنی از زبان همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی است که خاطرات خود را از قبل از خواستگاری و ازدواج تا زمان شهادت شهید بازگو می کند.
محمد رسول ملا حسنی نویسندهی کتاب ، تمام خاطرات و اتفاقات را در سه بخش زندگینامه ، وصیتنامه و نگارخانه تدوین کرده است.
این کتاب در ۳۶۲ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
عناوین فصلها از سرودههای شهید انتخاب شده است.
🔹🔹🔶🔹🔹
#معرفی_کتاب #یادت_باشد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #مدافعان_حرم
#گروه_فرهنگی_تبار
@mangenechi
🔹🔹🔶🔹🔹
گفتم :«حمید جان! تا تو بری زبالهها رو ببری سر کوچه، من سفرهی شام رو انداختم».
همین موقع دوستم تماس گرفت، مشغول صحبت با دوستم شدم. از همه جا میگفتیم و میشنیدیم. حمید زباله به دست جلوی من ایستاده بود؛ با صدای آرام گفت: «حواست باشه تو این حرفا یه وقت غیبت نکنین.»
با اشاره خیالش رو راحت کردم که: «حواسم هست عزیزم»
از غیبت خیلی بدش میآمد و متنفر بود. به کوچکترین حرفی که بوی غیبت میداد واکنش نشان میداد و سریع بحث را عوض میکرد.
🔹🔹🔶🔹🔹
#گزیده_کتاب #یادت_باشد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #مدافعان_حرم
#گروه_فرهنگی_تبار
@mangenechi
🔹🔹🔶🔹🔹
وقت زیادی تا عروسی نداشتیم. مهمترین کارمان، اجاره کردن یک خانهی مناسب بود. اولین خانهای که رفتیم حدود ۱۲۰ متر بود. خیلی بزرگ و دلباز با نورگیر عالی. قیمتی که بنگاه گفته بود با پسانداز حمید جور بود.
تقریباً هر دو خانه را پسندیده بودیم. خوشحال از در بیرون آمدیم که یکی از رفقای حمید تماس گرفت. صحبتشان که تمام شد، متوجه شدم حمید به فکر فرو رفته است. وقتی پرس و جو کردم گفت: «خانم! میخوام یه چیزی بگم چون باید تو در جریان باشی، اگر راضی بودی اون وقت انجام بدیم: یکی از رفقام الان زنگ زد؛ مثل اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده، پول لازم داشت. اگه تو راضی باشی، ما نصف پساندازمون رو به دوستم قرض بدیم، با نصف بقیهاش یه خونهی کوچکتر رهن کنیم»
پیشنهادش را که شنیدم جا خوردم. این پا و آن پا کردم. میدانستم با پولی که میماند خانهی چندان خوبی نمیتوانیم اجاره کنیم؛ ولی پیش خودم دو دوتا چهارتا که کردم، دیدم در یک خانهی کوچک محلههای پایین شهر هم میشود خوش بود. برای همین خیلی راحت همان جا قبول کردم.
🔹🔹🔶🔹🔹
#گزیده_کتاب #یادت_باشه
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #مدافعان_حرم
#گروه_فرهنگی_تبار
@mangenechi
🔻◽️🔻
دستِ غیب در روز شهادت #سید_الشهداء، سیدعبدالحسین را در دنیا گذاشت. #قلبِ_سلیمِ او از #گناهان_کبیره، رهایی یافت و #ایمان را در قالب #معارفی_از_قرآن بیان کرد. #بندگی_راز_آفرینش را تجلی بخشید و آرزویش رسیدن به #سرای_دیگر بود. سرانجام #معراج او، در مسیر محراب نماز جمعه رقم خورد تا #نفس_مطمئنهاش در #بهشت_جاویدان، آرام گیرد.
شهید سید عبدالحسین دستغیب، بیش از آنچه نام برده شد، کتاب نوشت برای من و تو. #داستانهای_شگفت برای رسیدن به #قلب_قرآن. باشد که #صلوة_الخاشعین اش را عمل کنیم و #فاتحة_الکتاب را بدرقهی راهش نماییم.
پ.ن: هشتگها، اسامی تعدادی از کتابهای ایشان است.
🔺◽️🔺
به مناسبت سالگرد #شهادت_سید_عبدالحسین_دستغیب
#شهید_محراب
#امام_جمعه_شیراز
✍ #مهدیه_مظفری
@mangenechi
🔻◽️🔻
سفرهی نان و گوشتش را باز کرد؛ بسمالله گفت؛ خواست شروع کند؛ سگی به او نزدیک شد. چخ کردن و سنگپرتکردن فایده نداشت؛ حیوان گرسنه بود.
درست مثل شیطان! تا وقتی آذوقهاش همراهمان باشد، دنیا را دوست داشتهباشیم، زیبایی دنیا برایمان خیرهکننده باشد، شیطان هم ولکن قضیه نیست.
علایق شیطان را همراه نبریم تا اثر «اعوذ بالله من الشیطان الرحیم» را ببینیم.
برگرفته از بیانات آیتالله دستغیب (ره)
🔺◽️🔺
به مناسبت سالگرد #شهادت_سید_عبدالحسین_دستغیب
#شهید_محراب #امام_جمعه_شیراز
#در_محضر_بزرگان
✍ #مهدیه_مظفری
@mangenechi
گاهی وقتها
🔶سؤالات مسابقه:🔶 🔹سؤال ۱: خداوند در کدام آیه قرآن، تلویحاً به قانون وراثت اشاره میکند؟ 🔹سؤال ۲:
دوستان عزیز
مسابقه را دریابید ☺️🌷
گاهی وقتها
منبع #مسابقه میلاد حضرت زینب کبری-سلام الله علیها- 🌸🍃🌸🍃 @mangenechi
منبع جوابهای مسابقه اینجاست ☺️
┄┅◈⭐️❄️⭐️◈┅┄
عاشـق آن اسـتْ ڪہ فڪرش همہ خدمـت باشـد
صبـحها در عطـش عـرض ارادتـ باشـد
بـهتر از حضـرت اربـاب ندیـدم شاهے
ڪهـ چـنین باخـبر از حـال رعـیت باشـد
┄┅◈⭐️❄️⭐️◈┅┄
#صبحی_که_با_سلام_تو_آغاز_می_شود
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه
#صبح_بخیر
🔗 #منگنهچی
╔═❄️⭐️◈═════╗
@mangenechi
╚═════❄️⭐️◈═╝
گاهی وقتها
🔶سؤالات مسابقه:🔶 🔹سؤال ۱: خداوند در کدام آیه قرآن، تلویحاً به قانون وراثت اشاره میکند؟ 🔹سؤال ۲:
برای ارسال پاسخها
تا
ساعت
۲۲ امشب
فرصت دارید ☺️
#داستانک
🌟🍀🌟
قرار شد یکی از روحانیون معروف دین اسلام به نام میلانی را جراحی کنم. از همان اول فکری مثل ملخ پرید توی ذهنم و جا خوش کرد.
قبول کردم؛ ولی درگوشی به مترجم گفتم: این آقا را موقع به هوش آمدن زیرنظر بگیرید. هرحرفی از دهانش خارج شد موبهمو میخواهم بدانم.
بعد از عمل سراپاگوش شدم که ببینیم وقتی ارادهی زبانش در دست خودش نیست چهها خواهد گفت.
بعد از جراحی قبلی، از دست اسقف کلیسای کانتربری حسابی خندیدهبودیم. بینوا، هرچه ترانهی کوچهبازاری بلد بود، برایمان خواند!
آمادهی یک اتفاق جذاب دیگر بودم. آیتالله به هوش آمد و چیزهایی گفت. مترجم یکی یکی کلمات را معنی میکرد، ولی ...
انگار هر کلمه چراغی بود که شب درونم را روشن و روشنتر میکرد.
پرسیدم: اینها چه بود که میخواند؟
گفتند: دعای ابوحمزه ثمالی از امامشان، سجاد.
پیش خودم گفتم: عجب! چقدر خدا در این مرد هست! در بیاختیارترین زمان زندگی، زبانش جز برای ذکر، باز نمیشود.
یک عمر مردم را نجات دادم، حالا وقت نجات خودم بود. شهادتین را همانجا تکرار کردم.
(ماجرای مسلمان شدن پروفسور برلون، hawzahnews.com)
🌟🍀🌟
#خاطره
✍ #مهدیه_رجایی
🌟🍀🌟 @mangenechi