eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
434 دنبال‌کننده
252 عکس
19 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺 غزل-مناجات به شوق توبه و کسب آمرزش 🌺🍃 صد گره افتاده در کارم؛ چه کردم با خودم؟! بد گرفتارم! گرفتارم! چه کردم با خودم؟! در گلویم بغض درگیر است با آهِ مدام شاهدِ لحظاتِ دشوارم؛ چه کردم با خودم؟! سال ها بازیچهٔ نفْس ِ طلبکارم شدم من به خود خیلی بدهکارم؛ چه کردم با خودم؟! حالِ ایمانم مساعد نیست! تقوایم چه شد؟! سنگ شد قلبِ وفادارم؛ چه کردم با خودم؟! اشکِ چشمانم چه شد؟! شوقِ مناجاتم کجاست؟! رفت لذت های سرشارم؛ چه کردم با خودم؟! در سرم می پرورانم "حبّ دنیا" را مدام در "فنا" افتاده افکارم؛ چه کردم با خودم؟! ای خدا عفو و گذشت و رأفت و صبرم چه شد؟! داشت رنگی از تو رفتارم؛ چه کردم با خودم؟! داشت دستم ذکرِ تسبیحِ تو را؛ یادش بخیر... باب میلت نیست کردارم؛ چه کردم با خودم؟! غفلتی سنگین به روی سینه ام افتاده است مانده زیرِ تلّ آوارم؛ چه کردم با خودم؟! همدم ِ شیطان شدم! من که برایم سخت بود- لحظه ای چشم از تو بردارم!...چه کردم با خودم؟! کوله بارم کاش خالی میشد از کوهِ گناه خسته از عصیانِ بسیارم؛ چه کردم با خودم؟! باز هم با توبه و شرمنده برگشتم خدا خوب میدانم گنهکارم! چه کردم با خودم... دستهایم را گرفتی، گفتی: از پیشم نرو... من که خیلی دوستت دارم! چه کردی با خودت؟! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 در مدح معلمانِ بی بدلِ عالم خلقت؛ 🌺🍃 خدا گفته ست با جبرییل، وقتِ خلقتِ انسان محمد(ص)شهر علم است و علی(ع)درب ورود آن* همان شهری که نه! آغاز و پایانش مشخص نیست همان علمی که دارد ریشه در خط به خطِ قران همان علمی که با وحی الهی دلنشین تر شد در آیه آیهٔ أعراف و إبراهیم و ألرحمن همان علمی که با وحدانیت انداخت بت ها را به روی خاکدانِ این زمینِ مملو از عصیان همان علمی که با بعثت؛ خریدارِ محبت شد تمام خارها گل داد بعد از بارش ِ باران همان علمی که دارد آبرو از پنج تن؛ تنها گرفت از اولین روزِ ازل در جانشان جریان همان علمی که زهرا(س) در صحیفه پیش بینی کرد نوشت از سرنوشتِ تک تکِ آیندگان؛ هرآن همان علمی که حیدر را سرآمد کرد در عالم وَ قران را کتابت کرد و إحیا کرد صد سلمان اگر تردید داری که علی(ع) علامه پرور هست بپرس از جرج-جرداقی که شد نهج البلاغه-خوان همان علمی که مولا را به سائل سوق میداد و نشد یک عمر! حتی در رکوعش غافل از "احسان" همان علمی که صیقل داد با آن ذوالفقارش را بصیرت ریخت در تیغی که شد نام آورِ دوران چه علمی بود که شد بانیِ صلحِ حسن‌(ع) حتی چه صلحی بود که شد سخت، جنگ تن به تن حیران چه علمی! ضربِ شمشیرِ حسین بن علی(ع) بود و فرود آمد به فرقِ کفر و باطل؛ کاری و برّان چه آقایی! که علمش رنگی از آزادگی را داشت أبالأحرار نامش بود و شد اسطورهٔ ادیان! * قال رسول اللّه(ص): أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ پیامبر خدا(ص): من شهر دانشم و علی(ع) دروازه آن است. آن که دانش میخواهد، باید از [این] دروازه در آید. ابن عبّاس؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۴ ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت مظلومانهٔ رئیس مذهب تشیع 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- یاورِ بی ضرر و یارِ وفادار نداشت داشت شاگردانِ خِبره؛ ولی یار نداشت بود از نسل علی(ع)...حیف ولی دور و برش قنبر و مالک و سلمانِ وفادار نداشت هر چه از نقشهٔ دشمن-شکنی ها میگفت برملا میشد و یک راز-نگهدار نداشت حضرتِ شیخ الائمه(ع) چقدَر بود غریب هیچکس با خودش و دغدغه اش کار نداشت غیرِ هارونِ عزیزِ مکّی...آنکه سریع- رفت در آتش عشقش! غمی انگار نداشت شعله ها سرد شد و ذره ای آسیب ندید قلبِ او بود سلیم و دل بیمار نداشت نیمه شب بود که شد قصدِ جسارت آغاز کوچه غوغا شد و جز فتنهٔ اشرار نداشت خانهٔ امنِ امام ِ صادق(ع) شد ناامن دشمنش آمد و جز نیتِ آزار نداشت آنقدَر با تشر و با عجله می بردند وقتِ برداشتن و بستنِ دستار نداشت می دوید و نفَسَش سوخت و میخورد زمین کاش مرکَب به سرآسیمگی اجبار نداشت عرقِ پیشانی رویِ محاسن می‌ریخت حالش آشفته شد و رنگ به رخسار نداشت کوچه، دستِ بسته، پای برهنه، دشنام... غربتش فرقی با حیدر کرار(ع) نداشت عضو عضوِ بدنش یکسره از کار افتاد کاش زهر آن همه بر کشتنَش اصرار نداشت * پیرهن بر تنش و ماند عقیقش در دست پیکرش زخم نشد! نیزهٔ بسیار نداشت تشنه جان داد ولی بود سرش بر بدنش تنش عریان نشد و خندهٔ انظار نداشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 هشت بیت؛ به عشقِ میلادِ أختُ الرضا(ع) 🌺🍃 خُلق و خویش مهربان و محشر است حرف هایش؛ آیه آیه کوثر است بر نگین دستهایش حک شده: عصمت الله است؛ درّ و گوهر است مثل زهرا(س) هست نامش فاطمه(س) چادرش آیینه دارِ مادر است عالِم است و قلبِ بابایش مدام بیقرار و عاشقِ این دختر است از صمیم جان "فداها" گفته و ذکرِ خیرش صد هزاران دفتر است نیست همکفوی برایش جز "کرَم" بانویی که با "سخاوت" همسر است خواندمش معصومه(س)-ساداتِ رضا(ع) چون برادر، دوستدارِ خواهر است دخترِ موسی بن جعفر(ع) آمده اول ذی القعده روز دختر است! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر رأفتِ سلطان دو عالم 🌺🍃 باز با یادِ تو از غم شدم آزاد... سلام میزنم عشق تو را یکسره فریاد؛ سلام شد علی(ع) نام تو و ضامن آهو لقَبت صد و ده بار به تو؛ حضرتِ صیاد؛ سلام از همانجا به منِ خسته محبت داری از همینجا به تو از جانبِ من باد؛ سلام کرد از مشرقِ ایوانِ تو خورشید طلوع سورهٔ شمس به گلدستهٔ تو داد؛ سلام ماه بر پیچ و خم پرچم ِ تو بست دخیل داد بر محضرت از صحن گوهرشاد؛ سلام ابر زائر شد و بالایِ سرِ گنبدِ تو قطره قطره قطره از لبش افتاد؛ سلام آمدم خانهٔ تو...از همه جا رانده شدم خانه ام شد حرَمت! خانه ات آباد!..سلام میشود حالِ دلم خوش! برسد بر گوشم- -با صدایت اگر از پنجره فولاد: سلام دست بر سینه رسیدم که گدایت باشم یا معین الضعفا، دست مریزاد...سلام! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر ولادت امام الرئوف، شمس الشموس 🌺🍃 خدا وقتی به جسمَش ریخت در روز ازل جان را به قلبم داد عشقِ حضرتِ شاهِ خراسان را دمید از ذره ذره روح خود بر ضامنِ آهو وَ این یعنی ضمانت کن پس از این هر پریشان را تمام مهربانی شد خلاصه کنجِ لبخندش هوایِ رأفتش هر لحظه نازل کرد باران را به دنیا آمده چشم و چراغ حضرتِ نجمه(س) ببین گهواره دارد در بغل آیاتِ قران را نگاهِ عالم ِ آل محمد(ع) بر پدر زل زد تماشا میکند موسی بن جعفر(ع) فقه و عرفان را سلامی عرض کن تا که ببینی در کنار خود خودِ آرامش جان را؛ امامَ الإنس والجان را فراری میشود درد از وجودت، زود راهی شو... بگیر از پنجره فولاد جرعه جرعه درمان را به پابوسی فراخوان داده تا سائل شود سیراب شود با معرفت مأنوس، معنا کرده انسان را علی-موسی الرضا(ع) آنکه به عشقِ حیدر کرار به آبِ نابِ سقاخانه "سلمان" کرده مهمان را طلایِ گنبدش جلب توجّه میکند دائم غبارِ مرقدش جذّاب کرده خاکِ ایران را چنان محتاج ها را کرده مستغنی که تا محشر نخواهد خورد سائل قدرِ "آنی" غصهٔ نان را علی(ع) شاه نجف پیمانهٔ فقر مرا پُر کرد اگر در وصف شاهِ طوس گفتم لفظِ سلطان را به دیدارش زمان احتضارم سخت دل بستم که میبینم چنین؛ جان دادنِ بسيار آسان را! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای خادم آستانِ رأفت؛ سیّد رفتی و خوشا به این سعادت سیّد در روز ولادت امام هشتم شد عیدیِ تو سیّد! @marziyehatefi
بدونِ خواب و اوقات فراغت جوانی داد...خدمت کرد و خدمت برای سیّدِ زحمتکشِ ما رقم خورد استراحت با شهادت! @marziyehatefi
هر کس که شرابِ عاشقی در خُم داشت در سینه هوایِ قبلهٔ هشتم داشت والله شهادت آخرین کارش شد هر کارگزاری که غم ِ مردم داشت! @marziyehatefi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در هر شبِ جمعه بعد روضه با آه در جمعِ شهیدان به بیانی دلخواه از جانبِ ما نیز سلامی برسان بر محضرِ حضرتِ أباعبدالله(ع)! @marziyehatefi
🍃🏴به یاد 🍃🏴 با ولایت همقَدم شد؛ پشتِ أعدا را شکست لحظه لحظه در وجودش حبّ دنیا را شکست پیر شد با خونِ دل در وادیِ خدمت به خلق با تقلّایَش عیارِ موجِ دریا را شکست روز و شب پیگیر بود و ساعتِ کاری نداشت قید و بندِ اشتباه و رسم ِ بیجا را شکست باز کرد از کار مردم هر دقیقه صد گره اینچنین تندیس شایدها و امّا را شکست با حمایت از قیام ِ چه خوب... هیبتِ پوشالیِ صهیون و حیفا را شکست سالها بر گردنِ ظالم تبر زد با جنم بود ابراهیم و بی صبرانه بت ها را شکست مانْد مثل حاج قاسم پایِ کارِ انقلاب با شهادت رفت و داغش قلبِ آقا را شکست پیکرش آتش گرفت و خوب شد باران گرفت آه...از این غم که بغضِ کهنهٔ ما را شکست روی خاک افتاده بود و رفت شعرم کربلا شمر(لع) آمد حرمتِ اولادِ زهرا(س) را شکست بی برادر مانده بود و دستهایش بسته شد عصر عاشورا غرورِ زینبِ کبری(س) را شکست! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به روح پاک امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و شهدای قیام پانزده خرداد 🏴🍃 آرمان‌هایش نشان و رنگی از الله داشت بسکه در سیر و سلوکش شیوه ای دلخواه داشت اهلِ تقوا، رهبری دشمن شناس ِ مقتدر از تجمّل، از تظاهر کاملاً اکراه داشت با کلامش ظلم و استبداد آتش میگرفت سلطنت پایِ بیاناتش تبی جانکاه داشت مثل یک خورشید تبیین کرد راه از چاه را دلنشین بود آسمانِ انقلابش ماه داشت پیرِ ما آنقدر در نورِ هدایت غرق بود انعکاسی از عبودیت به قلبش راه داشت در نبردِ با همه طاغوتیان عمرش گذشت دور مانْد از راهش آنکس که دلی گمراه داشت شد قیام نیمهٔ خرداد جانِ انقلاب گفت این را آن شهیدی که دلی آگاه داشت شد مسافر با دلی آرام و قلبی مطمئن کنج بستر جان سپرد و هجرتی جانکاه داشت رفت و یک ملّت پریشان؛ در فراقش اشک ریخت ضجه زد ایران و روز و شب؛ جماران آه داشت کشورم با آن همه سختی خدا را بنده شد چون کنارش رهبری با نام روح الله داشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید نیم نگاهی نذر شهادت إبن الرضا(ع) 🍃🏴 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- همسرش با مهربانی هایِ او سازش نداشت لحظه ای حتی میان خانه آرامش نداشت برده بود ارث از پدر یک رأفتِ دلخواه را حیفِ آن قلبی که ایمن بود و آلایش نداشت در جوانی پیر شد آقا جوادإبن رضا(ع) زجرها میدید و دیگر طاقتِ رنجش نداشت جودِ مطلق شد گرفتارِ خساست-زاده که بُخل و کینه داشت اما دستِ پُر بخشش نداشت شد برایش قاتلِ جانی شریکِ زندگی آن شریکِ زندگی که ذره ای ارزش نداشت ذاتِ امّ الفضل(لع) با خورشید در جنجال بود عینِ ظلمت بود و چشم ِ دیدنِ تابش نداشت زهر را آخر به خوردش داد و میزد قهقهه پشتِ در شد هلهله! فتنه گری کاهش نداشت سرفه ها میشد نفسگیر از گلویش تا جگر- سوخت آری هیچ زهری اینقدَر سوزش نداشت بر زمین افتاد و خاکِ حجره دستش را گرفت چشم هایش خیره ماند و قدرتِ چرخش نداشت تشنه جان داد و تنش را روی بام انداختند آسمان مانندِ عاشورا تبِ بارش نداشت هیچ روزی در بلایا مثل عاشورا که نیست هیچ روزی مثل عاشورا خدا سنجش نداشت * در قساوت! در جدال و قتل؛ آن هم قتلِ صبر هیچکس مانندِ شمرِ بی حیا(لع) کوشش نداشت پیکری شد غرقِ در خونِ قفا در قتلگاه پیکری که طاقتِ ده مرکبِ سرکش نداشت مانْد عریان؛ روی خاکِ غربت و با گریه رفت... خواهری که جز خدا از هیچکس خواهش نداشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت جانسوز یابن السجاد(ع) 🏴🍃 - لطفا حق روضه ادا شود - بیدار بود و مضطرب در تب دلش خون شد از خاطراتِ کودکی هر شب دلش خون شد با یادِ بابایِ مریض احوالِ در خیمه در گریه هایِ بیهوا اغلب دلش خون شد آهی کشید و هر چه ذهنش رفت در گودال از قاتلانِ پست ِ بد مَشرَب دلش خون شد از خنده هایِ حرمله(لع) از فحش هایِ شمر(لع) از نیزه های نحس ِ لامذهب دلش خون شد با جملهٔ "ألشمرُ جالِس" جان به لب میشد یک عمر از عنوانِ این مطلب دلش خون شد از داغِ جدّ تشنه لب گریان شد و هر بار- حس کرد ظرف آب را بر لب؛ دلش خون شد از فکرِ بر انگشت و انگشتر به هم می ریخت از نعل هایِ تازه بر مرکب دلش خون شد در روضهٔ دروازهٔ ساعات جان میداد میگفت،آنجاعمه-جان زینب(س) دلش خون شد... * آورد یک نامرد تشتِ حاویِ "سر" را افتاد بر جانِ رقیه(س) تب...دلش خون شد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
با حال مناجات و دلی درمانده گریان شده و نامهٔ توبه خوانده روز عرفه آمده آنکه غافل- از قافلهٔ ماهِ خدا جا مانده! @marziyehatefi
🍃🌺 به شادباش 🌺🍃 شدم از هجده ذی الحجه بیتاب فراهم شد برای عشق؛ اسباب شدم تا که از آبِ برکه سیراب شنیدم گفت با لحن زلال آب: علی(ع) تفسیری از حبل المتین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" برایش آسمان رنگین کمان زد رسید ابر و برایش سایه بان زد به دستش بوسه های بیکران زد نسیمی آمد و حرفی عیان زد که نامش ذکر لبهایِ زمین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" گدایش کرده ام قلبِ خجِل را شفا دادم کنار برکه دل را گرفتم از وجودم آب و گل را توان دادم عباداتِ کِسِل را بخوان این جمله را که بر جبین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" ببین از بندِ غم آزادم امروز از این بختِ بلندم شادم امروز شبیه تک تکِ اجدادم امروز- به دستش دستِ بیعت دادم امروز که مولانای ما آری همین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" غدیرخم رسید و منجلی گفت به روی یک بلندی از "ولی" گفت نه که آرام! با صوتِ جلی گفت پیمبر(ص) مستقیماُ از علی(ع) گفت "سر" است از دیگران...بالا نشین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" پس از امر الهی بی وساطت پیمبر(ص) خطبه خوانْد و کرد دعوت گره میخورْد پیش چشم امّت ولایت با امامت با خلافت پیمبر(ص) گفت بعد از من امین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" شبیه ذوالفقار و دربِ خیبر به دستش داده ام دل را سراسر فدایش میشوم مانندِ قنبر به جانِ حضرتِ زهرایِ أطهر(س) تمام اعتقادم با یقین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" انیس و مونس جانانه اش شد به دورش گشت تا پروانه اش شد صدایش میزد و دیوانه اش شد کنیزِ کودکانِ خانه اش شد چه ذکری بر لبِ أم البنین(س) است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" علی(ع) در بندگی شد رمز و رازم علی(ع) شیرینیِ راز و نیازم علی(ع) شرطِ قبولیِ نمازم علی(ع) زیباییِ صوتِ حجازم تولّایش خودِ حصنِ حصین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" همینکه عاشقانه مستمندم به دور از هر بلایا و گزندم محبّت کرده...کرده سربلندم قیامت از شفاعت بهره مندم شروعِ نامهٔ اعمالم این است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 در بزرگداشت 🌺🍃 بسم ربّ النّور، ربّ مؤمنون و هل أتی میرسند از راه با خورشید؛ آیاتِ خدا ابرها بالا سرِ آنها شبیه سایه بان خاکِ نجران ميشود زیر قدم هاشان طلا صف کشیدند و میانِ راه؛ بوسه ميزنند بر قد و بالایِ پیغمبر(ص) تمام ِ أنبيا رزقِ عالم میشود تأمین زمانی که علی(ع) خاک را با دستهایش می تکانَد از عبا پیشِ پایِ حضرتِ زهرا(س) ملائک ریخته در مسیرِ چادرش روئیده یاس و لاله ها از عقیقِ کوچکِ دستِ حسن(ع) در هر قدم میرسد پیوسته نانِ تازه دستِ بینوا ای فدایِ لحظه لحظه کودکی هایِ حسین(ع) زیرِ پایِ کوچکش گستره شد أرض و سما آمدند و آمده جبرییل استقبالشان گفت حق؛ تا به قیامت هست با آلِ کسا(ع) رفعِ نفرین کرد و از حضّار، رفعِ شبهه کرد اینچنین شد از تمام عالمی رفعِ بلا رونمایی کرد از آیاتِ تطهیرِ ازل قوم عیسی را خدا با پنج تن کرد آشنا! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 به عشق عید مباهله 🍃🌺 نور جاری میشود از خُلق و خوی پنج تن میچکد باران و دریا از سبوی پنج تن آسمان خورشید را روی زمین آورده است دشت، مجنون میشود در آرزوی پنج تن دست در دست نبی(ص) أنوارِ عرشی آمدند کور شد اینگونه چشمانِ عدوی پنج تن هر که رو در رو شود با خاندان مصطفی(ع) قاتل جانش شود یک تار موی پنج تن آیهٔ تطهیر نازل شد! کلیسا سجده کرد حضرت عیسی فدا شد روبروی پنج تن أُسقف نجرانی از قصدش پشیمان شد سریع تا که استشمام کرد از عطر و بویِ پنج تن هر که با قصد مصاف آمد شکستش حتمی است چون خدا بسیار حسّاس است رویِ پنج تن بهره مندی از ولایت رکن اسلام ِ نبی ست(ص) هست نامی از علی(ع) در گفتگوی پنج تن «هَل أتی» می‌خوانم و انگشترش را میدهد سائلم! رو میکنم هر دم به سوی پنج تن شک ندارم آبرومند است در هر دو جهان این دلِ بی آبرو، از آبروی پنج تن چشم حیرانم میان ازدحام ِ روز حشر سمت جنّت میرود در جستجوی پنج تن آتش دوزخ برای ساعتی هم که شده میشود خاموش با آبِ وضوی پنج تن! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
34393-attachment-Fadaeian_Fatemiyeh1401-10_14011008_03.mp3
21.35M
(لطفا لطفا با حال مناسب گوش دهید تا حق روضه ادا شود إن شاالله) ذکر توسل به مادرسادات و امام حسین(ع) به نیت سلامتی و ظهور امام زمان(عج) و پیروزی رفیق انقلابیِ شهیدرئیسی در انتخابات و کسب توفیقاتِ روزافزون جهت نوکری برای حضرت سیدالشهدا(ع) در ماه محرم إن شاالله به عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها. مادرم گفت به این توصیه دارم اصرار کارهایی که گره خورده به زهرا(س) بسپار... ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 در عزای شب اول ماه محرم الحرام 🍃🏴 افتاده بر جانم تبِ ماتم دوباره حالم دگرگون میشود از غم دوباره از عرش می آید صدای گریه زاری در کوچه وقتی میزنم پرچم دوباره از پنج تن إذنِ عزاداری گرفتم دادند راهم...پس شدم مَحرَم دوباره حاجت گرفتم! گفته آقایم أباالفضل(ع) پایِ علَم امسال هم باشم دوباره آورده ام؛ بیتابیِ یکساله ام را... حال دلم خوش میشود کم کم دوباره بیچاره ام کرده به قران دردِ غفلت عاصی شدم! کی میشوم آدم دوباره؟! هر کس که مثل من مریض و دردمند است با توبه می آید پیِ مرهم دوباره همراه با صاحب-عزایِ روضه جاریست- از چشم هایم چشمهٔ زمزم دوباره هنگام ذکرِ "یا لَثاراتِ الحسین(ع)" است افتاده در شور و نوا عالم دوباره شال عزا را با اذان؛ بر گردن انداخت صاحبزمان(عج) با گریهٔ نم نم دوباره * از داغِ آن پیراهنِ آغشته در خون در کربلا زد خیمهٔ ماتم دوباره! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب دوم محرم الحرام 🏴🍃 آمدند از عرش حق؛ دور و برت محشر شده خیمه برپا کرده ای و خواهرت مضطر شده قلبش از جا کنده شد وقتی رسیدی کربلا قلبش از دلواپسی پیوسه شعله ور شده خواهر است و درد را میخوانَد از چشمان تو دردِ غربت داری و چشمانِ خواهر "تر" شده دوست میدارد برادرزاده هایش را عجیب جانش از دلشوره، درگیرِ غمی دیگر شده بیقرارِ این صدای دلنشین است و مدام سخت بیتابِ اذان هایِ علی اکبر(ع) شده لحظه لحظه مَشک را لبریز می‌بیند از آب حالِ سقّای حرم از هر زمان بهتر شده مادرانه بوسه زد...آرامش جانِ رباب(س)- دستهای کوچک و گرم ِ علی اصغر(ع) شده میرود خندان رقیه(س)‌جان در آغوش حسین(ع) عمه زینب(س) خیره سمتِ این پدر-دختر شده عمه زینب(س) خاک را برداشت استشمام کرد بوی خون میداد و آغازِ غم ِ حیدر(ع) شده گفت برگردیم ای جانِ برادر...جانِ من! بیقرارم!... بیقرارِ پیکرت مادر شده * خواب دیدم زخمی و با تشنگی جان میدهی خواب دیدم حنجرت مجروح با خنجر شده پیکرت که بود روزی زینتِ دوش نبی(ص) خواب دیدم روی خاک افتاده و بی سر شده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب سوم محرم الحرام 🏴🍃 هوا خیلی نفس گیره چقد تاریکه ویرونه نشستم زیر نور ماه دلم تنگِ عمو جونه دلم تنگه واسه بابا دلم تنگه واسه دستاش همین ساعت همین لحظه توو آغوشِش بودم ایکاش نمیدونه کتک خوردم کبوده صورتِ سردم نمیدونه لگد خورده به پاهای ورم کرده م نمیدونه سنان(لع) دائم به من حرفای بد میگه کشیده بسکه با شدّت نذاشته "مو" واسم دیگه چه خوبه عمه زینب(س) هست ولی حالا که بیمارم نوازش هایِ بابا و عمو عباس(ع) و کم دارم همین امروز تب کردم نه بارون بود! نه آبی... به زیر آفتابِ داغ شدم مشغولِ بیتابی دارم با آه میرم راه من و انداخته زخمام پُر از خارِ مغیلانه تموم ِ تاولِ پاهام بیاد ایکاش بابا و بریم از غربتِ اینجا ندیده ما رو نامحرم خرابه نیست جای ما میان و دخترایِ شام میگن پاشو ازاینجا زود نمیگفتن یتیمی تو... اگر بابا کنارم بود من و آخه چرا بابا- نبُرده... بیخبر رفته پریشونم...چرا آخه؟! بدونِ من سفر رفته؟! من و چشم انتظاری و شبونه گریه و زاری برام تویِ طبَق دارن غذا میارن انگاری شدم امشب واسش خیلی دوباره بیقرار آخه دلم میخوااد بابام و... غذا میخوام چیکار آخه؟! کم آوردم نفس دیگه نگاهم تا بهش افتاد میگم عمه خداحافظ سرِ بابا من و دق داد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب چهارم محرم الحرام به امید آمرزش 🍃🏴 تا نگاهت کرد، یک دل نه! که صد دل باختی گرچه بستی راه را؛ مغرور گرچه تاختی حرمتِ زهرا(س)‌ برایت بود سنگین آنچنان قیمتی کردی خودت را؛ جان و دل پرداختی از سیاهی ها به سمت نورِ مطلق آمدی کفش هایت را به دور گردنت انداختی آمدی جبران کنی هر اشتباهِ رفته را حر شدی و با ادب کارِ خودت را ساختی گفت "إرفَع رأسَکَ" فوراً حسین بن علی(ع) حیف از عمری که اربابِ مرا نشناختی سر بریدی لحظهٔ توبه؛ یزیدِ نفْس را اینچنین بین شهیدان رفته؛ سر افراختی شد میانِ خاک و خون عاقبتَت ختم ِ به خیر آمد آقایی که بر آقایی اش دل باختی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب ششم محرم الحرام 🏴🍃 داشت عشقِ نبرد؛ روز ازل پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل سیزده سال از عمو آموخت جرأتی که نداشت مثل و بدَل گفت در چشم من شهادت هست- سخت شیرین! شبیه طعم ِ عسل إذن میدان گرفت مردانه داشت در سر، خیالِ خیرُالعمل غضبش ذوالفقارِ عریان بود رجزَش بود جانشینِ اجل از هجومش چقدر ترسیدند گرچه بودند مثل ؛ یل جنگجویانِ مدّعی؛ حیران... دشمنانِ پیاده؛ مستأصل... یک نفر گفت بیچاره شدیم حمله اش را کسی کُنَد مختل نیزه باران شد و به خاک افتاد پیکرش شد اسیرِ قوم ِ دغل از حسن(ع) داشتند کینه به دل پسرش را زدند بینِ جدَل (ع) از حال رفت و جایِ پدر- آمد او را عمو گرفت بغل جان سپرد و به جای آن همه تیر آب می خورد کاش حدّاقل! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅