eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
620 دنبال‌کننده
266 عکس
27 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 🌷 سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان، پیروزی رزمندگان اسلام صلوات 🌷 لینک کانال ایتا و تلگرام و ویراستی: @marziyehatefi اللهم عجل لولیک الفرج بحق الزینب(س)🤲
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🍃 به عشق آمرزش و به شوق کربلا 🍃🏴 گیرم اصلا نبری کرب و بلا چندین سال کرمت را که نباید ببرم زیر سؤال من همینقدر که نامت به زبانم جاریست به تو مدیونم و هستم به خدا خوش اقبال راه دادی منِ آلوده به عصیان ها را عزتم دادی و دادی به مقامم پر و بال سخت درمانده ام از شکرِ همین یک نعمت که رسید از تو همه عمر به من نانِ حلال عاشقم کردی و این عشق بها داده به من به أبالفضل(ع) بدهکارِ توام در هر حال نیست لطف تو که محدود به این چند صباح محض توصیف‌ گداپروری ات نیست مجال بگذر از خبط و خطاهایم و آقا نگذار دور از صحن و سرایت بروم رو به زوال خواستن با تشر از ساحت تو بی ادبی ست عرض حاجت به تو با حجب و حیا اوج کمال حکمتی هست یقیناً که دو سال اینگونه بشود یک سفرِ کرب و بلا خواب و خیال تا ابد بسته شود راهِ حریم تو اگر... اگر ای وای محقق شود این فرض محال- -باز فریاد زنان پای علَم میگویم: «بأبي أنت و أمي» نرسد بر تو ملال! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت غریبانهٔ أباالمهدی(عج) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان چهره ات شد زرد و زار و بی تکلّم شد زبان گر گفتی! از نفس هایت حرارت می وزید سینه ات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان کینهٔ دیرینه دارند از حسن ها(ع) زهرها مجتبی با عسکری فرقی ندارد آنچنان یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان لحظه های آخرت خود را رساند و بوسه زد هر دو دستانِ تو را با اشک های بی امان دستهای سرد تو در دست هایش لمس شد جان سپردی! شد محمدمهدی ات صاحبزمان(عج) شد امام المنتقم صاحب-عزایِ داغ تو شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران جان سپردی خوب شد در خانه...دور از آفتاب خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایه بان پیکرت تشییع شد آقا نماندی بی کفن با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان راستی نامت حسن(ع) بود و خدا را شکر که سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران عاقبت می میرم از داغ بقیع بی حرم از غم ِ آن مادری که شد مزارش بی نشان! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 به قصدِ کسب بصیرت عاشورایی 🍃🌺 گر چه دم از عبادت و تغییر میزدند با مکر و حیله چنگ به تزویر میزدند می ریخت فتنه از هدفِ نامه هایشان بر، نامهٔ عمل تبِ تقصیر میزدند آن کوفیانِ شبزده نام یزید(لع) را بر خنجرِ گداخته تصویر میزدند خون تو را مباح شمردند و بی حیا دائم دم از حوادث و تقدیر میزدند ماندی اسیرِ کینهٔ بیعت شکستگان زخم زبان به شیوهٔ تحقیر میزدند در کربلا تو را پس از انداختن به خاک با ضربه های سخت و نفسگیر میزدند می خورد تا که بر تن تو نیزه ای جدید با اشتیاق و هلهله تکبیر میزدند پیشانی تمامیِ شان پینه بسته بود آنانکه روبروی تو شمشیر میزدند این داغ می کُشد به خدا عاقبت مرا مشتی نمازخوان طرَفت تیر میزدند! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر غربت سید و سالار شهیدان 🌺🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- مینویسم با عطش امشب غزل بر بوریا مینشینم یاد شاهِ بی مثَل بر بوریا یاد آن شبها که آمد اشک-ریزان نورِ ماه تا بپوشاند تنش را با زُحل بر بوریا سینهٔ تیرِ سه شعبه خورده اش را ضجّه زد آفتاب افتاد وقتی بی خلل بر بوریا با دعای خواهرش راهی شد آهسته سه روز ظهرگاهان یک نسیم از روی تل بر بوریا شد اذانِ مغرب و افتاده پیش قتلگاه تکه تکه حضرتِ خیرالعمل بر بوریا غرق در خون است از نامردی صیادها اهل عالم! نیست جای شیرِ یل بر بوریا میزند بر صورت و سر، لرزه افتاده ست بر- -پایِ عزرائیل؛ مأمور اجل بر بوریا خوب شد برداشتند از روی خاک و ریختند پیکر صد پاره اش را لاأقل بر بوریا اینچنین شد که ملائک لطمه زن در کربلا روضه میخوانند از روز ازل بر بوریا! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای وفات سراسر شهادتِ 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- هستی ات را امتحانی پُر بلا از تو گرفت سایهٔ روی سرت را کربلا از تو گرفت تا که در صبرِ مصائب شهرهٔ عالم شوی آمد و دست قضا فوراً عصا از تو گرفت زهدِ بی خاصیت و کفر و نفاق آری ولی- عشق مادرزادی ات را کینه ها از تو گرفت دوره اش کردند تیر و تیغهٔ شمشیرها نور چشمت را هجومی بیهوا از تو گرفت جرعه جرعه نیزه خورد و از قفا سیراب شد خنجری کهنه حسینِ(ع) تشنه را از تو گرفت شمر(لع) در گودال فکر بیکسی هایت نبود؟! تکیه گاهت را، پناهت را چرا از تو گرفت؟! زیر سنگ و چوب، روی دست های قتلگاه در میان خاک و خون.؛ جان را خدا از تو گرفت غارتش کردند و بی شک خواب شبهای تو را پیکری که چیده شد بر بوریا از تو گرفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت ششمین خورشیدهدایت 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- در خلوتش با حال مضطر روضه میخوانْد بعد از حدیث و درس و منبر روضه میخوانْد می دید در آتش تمام خانه اش را میسوخت و از داغ مادر روضه میخوانْد از چشم های سنگ میشد اشک جاری وقتی که از «مسمار» و «بستر» روضه میخوانْد بستند دستش را و در ذهنش برای لرزیدنِ دستانِ حیدر روضه میخوانْد بی شک رئیس مذهب شیعه همه عمر از ظلم ِ بر سردارِ خیبر روضه میخوانْد تلفیق مسجد بود و هیئت، هر نمازش اول اذان میگفت، آخر روضه میخوانْد شیخ الائمه پیرِ داغِ کربلا بود از پیکرِ مجروحِ بی «سر» روضه میخوانْد با یادِ جدّش از عطش لبریز میشد میخورد اغلب آب کمتر...روضه میخوانْد با گریه بر پهنای صورت اشک میریخت وقتی که از «خلخال» و «معجر» روضه میخوانْد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در همدردی با مردم مظلوم آبادان 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- غربتم، دردم، عزایم، سمبلِ حیرانی ام لخته لخته ماتمَم، مشغولِ نوحه خوانی ام مانده بر جسمم جراحاتِ زیادی از قدیم نامَم آبادان ولی آغشته با ویرانی ام شطّ خونم! بد گرفتارم به سیل اشک و آه بخشی از دریای سرخم! کاملاً طوفانی ام من همان ابرِ سیه پوشم که می بارد مدام من هوای گریه ام، بیطاقتم! بارانی ام سوختم از داغ مثل نخل های سربه زیر تب سرازیر است از سرتاسرِ پیشانی ام میزبانِ مهربانِ هر بلای ناگهان بیخبر امروز «آوار» آمده مهمانی ام زیر تلّی خاک مانده خاطراتم باز هم بی خبر مانده ست عالم از غم ِ پنهانی ام یک نفر پیدا کند امشب عزیزانِ مرا تا مگر کمتر شود احساس سرگردانی ام مادرانی بی پسر دارند ضجه میزنند باز هم در بغض ِ گریه آوری زندانی ام خواهری آشفته میخوانَد: «گلی گم کرده ام...» میزنم بر سینه و غم میشود ارزانی ام * پابرهنه میروم با هروله تا کربلا مثل زینب(س) داغدارِ پیکرِ عریانی ام داغدارِ پیکری که شد کفن با خاک و خون روضه خوانِ زینب(س) و آن بوسهٔ پایانی ام! 🙏 ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید عنایت و به نیت آمرزش 🏴🍃 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- آخر به ضربِ کینهٔ افرادِ نیزه-زن در خون نفس نفس زد و جان داد کاملاً کشتند تشنه لب، لبِ دریا حرامیان آقای مهربانِ مرا دور از وطن «سر» را گرفت نیزه؛ به روی سرش گذاشت افتاده بود در وسط قتلگاه، تن میخورْد تاب؛ زخمی و بیتاب از عزا بر خنجر کثیف سنان(لع) پاره پیرهن با اهل عرش و أرض و سما ضجه میزدند خیلِ وحوش تشنه؛ بر این جسم ِ بی کفن بر بوریا نشسته و خون گریه میکنم تا کم شود شبیه تنش نورِ چشم من * در کوچه با غلاف و به گودال با عصا داریم خاطرات بد از بیهوا زدن! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای شهادت امام جوانم 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع) کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده نفس میسوزد از زهرِ هلاهل...جایِ قدری آب زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده بمیرم! در میان هلهله مظلوم جان داده چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده * تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه... به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت مظلومانه یادگار کربلا 🏴🍃 از «ندانستن»، از این خسران خجالت میکشند عالمان عمریست از علم تو منّت میکشند حرفهایت درّ ناب و سیرهٔ تو معتبر در احادیث تو سبک بندگی شد جلوه گر ارث بردی از پدر فقه و اصولِ در کلام با صحیفه میشدی مأنوس روز و شب مدام تا قیامت در مدار توست! محتاجِ کرَم دور تو با احترامی خاص میگردد قلم باقرالعلم النّبی(ع) قدری گشایش لطف کن از وجودم جهل را بردار و دانش لطف کن جهل تاریک است و من با نور، خوبم بیشتر میدهد آزار قلبم را عیوبم بیشتر آمدم با توبه، تا با حالِ ناب و روبراه دست بردارم به عشقت از گناه و اشتباه ای امیدِ پنجمینم؛ ای امام بی حرم سایه ات را برندار ای عشق از روی سرم بی حرم گفتم دلم شد زائر خاکِ بقیع میکُشد آخر مرا اوضاعِ غمناکِ بقیع کاش صحنی مثل سلطان خراسان داشتی یک نگهبان لااقل از اهلِ ایران داشتی هست اطراف تو اما فرقه ای از کافران عده ای إبلیس-زاده در لباسِ پاسبان داده ظلم و کینه و خشم و تشر را یادشان غصب کردن هست سبک و سیرهٔ اجدادشان سخت نفرت دارم از آن برده هایِ لعنتی جمع میشد کاشکی آن نرده های لعنتی میزند آتش به جانم این همه غربت مدام اشک میریزم! نداری خادمی با این مقام دیده ای دور خودت در غربت و ماتم دچار هم عمو را، هم پدر را، هم پسر را بی مزار روضه میخوانَد زمین و میکشد قبرِ تو آه روزها شد زائرت خورشید و شبها نور ماه باز هم شد سوت و کور و نیست زائر باز هم حاجیان رفتند مکه! کاش من می آمدم... کاش من می آمدم تا روضه خوانَت میشدم روضه خوانِ سوختن های نهانت میشدم تار میدیدی و نور از دیدگانت رفته بود زهرِ سوزانی به خوردِ استخوانت رفته بود زهر؛ آن زهری که پایت را سراسر زخم کرد ذره ذره شعله ور کرد و مکرر زخم کرد ذهن تو یادآوری میکرد داغی کهنه را گریه میکردی به یاد روضه هایِ کربلا خیمه ها میسوخت در آتش؛ «علیکُم بالفرار» بار اول پایَت آنجا زخم شد با سنگ و خار چشمهایت شد دمادم با بلایا روبرو دستهای بسته و رنج اسارت پیش ِ رو در میان خاک و خون با آه و واویلا گذشت کودکی های تو در اوج مصیبتها گذشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 به نیت آمرزش و کسب معرفت 🌺🍃 ذکر تسبیح و دعایم کم شده وقتِ خلوت با خدایم کم شده خوب بودم...اشکِ جاری داشتم بد شدم! حال بکایم کم شده کاش برگردم به عهدِ کودکی با وفا بودم؛ وفایم کم شده روضه های بی ریا یادش بخیر روضه های بی ریایم کم شده زودتر از خادمان می آمدم شور و شوقِ روضه هایم کم شده در دلم تکرارِ ناب جملهٔ دیر شد! «باید بیایم» کم شده هرزه کرده چشم هایم را گناه گریه های بیصدایم کم شده وای بر شیطان و داد از معصیت در محرّم ها عزایم کم شده من مریض ِ نفْسم و حالم بد است درد دارم چون دوایم کم شده میرود از دست من توفیق ها چونکه رزق کربلایم کم شده! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب اول ماه محرم الحرام 🏴🍃 سخت بیتاب است و در جانش بلا انداخته کلّ عالم را به یاد کربلا انداخته در حضورِ کائنات و روبرویِ اهل عرش نوحه خوانی کرده و شور و نوا انداخته سفرهٔ پر برکت ماه محرّم را مدام بیشتر از هر کجا، اطراف ما انداخته در حضورش نوکری امسال هم قسمت نشد نفْس، ما را آخر از چشمش چرا انداخته؟! شهر را محض عزاداری مهیّا کرده و دشت را یادِ غروبِ نینوا انداخته بر فراز خیمه گاهش پرچم ِ مشکی زده حضرت صاحب عزا، شالِ عزا انداخته مانده ردّی از غم و دلشوره رویِ صورتش باز هم بر گونه هایش اشک، جا انداخته ذکر «یا جدّاه» بر لب دارد و مضطر شده روضه خوان او را به یاد بوریا انداخته عمری از داغِ به غارت رفتنِ آن پیراهن با چه آهی روی دوش خود عبا انداخته برده سمتِ علقمه گریان؛ گریزِ روضه را بر زبانِ روضه خوان «أدرک أخا» انداخته! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅