✨بهترین الگو برای فرزندان
📝سعی کنید با عمل و رفتار خود، بهترینها را به فرزندتان آموزش دهید؛ اگر بهترین کلمات و زیباترین احساسات دنیا را بر زبان جاری سازید، اما در عملتان خبری از آنها نباشد، فرزندتان درک میکند و میگوید: اگر کار خوبی است چرا خودشان انجام نمیدهند؟ همین سؤالات باعث خواهد شد تا سمت آن کارها نروند. پس سعی خود را بر این بگذارید که کارهای خوب و پسندیده را با رفتارهای خود به کودکان آموزش دهید. چون شما بهترین و نزدیکترین الگو برای آنها هستید.
📝خودتان الگوی خوبی باشید، اگر شما نماز عاشقانه و اول وقت بخوانید، مطمئن باشید فرزندتان نمازخوان میشود.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشته_آنسه
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بال آبی
🌞نور خورشید از لابهلای پرده روی گلهای قالی افتاده بود. مهتاب لباس صورتی بلند با آستینهای پرچین را پوشید. جلو آینه چرخی زد. پایین دامنش به رقص در آمد. صدای مادر را شنید: «برس رو بیار تا موهاتو شونه کنم.»
☘️مهتاب با خوشحالی آمد. مادر موهای قهوهایرنگ بلند و صاف دخترش را شانه زد. با تل آبیرنگ چتری روی صورتش را جمع کرد. موهایش را بافته با کش مو بست. روسری آبی آسمانی را روی سرمهتاب انداخت. گوشه روسری را مرتب کرد به شکل لبنانی گیره زد: «مثه فرشتهها شدی!»
✨_ مثه فرشتهها؟
⚡️_ بال فرشته که سفیده.
🌸_بال بعضی از فرشته ها رنگیه، مثه رنگ روسری دخترا.
🍃مهتاب لبانش به خنده باز شد. مادر چادر مشکیاش را سر کرد. مهتاب کیف صورتیاش را روی شانه انداخت. مادر در خانه را بست. راهی خانه مادربزرگ شدند.
🌾چند ساعت بعد مادر، مهتاب را صدا زد که آماده شو برویم. مهتاب به مادرش گفت: «میشه روسری سر نکنم.»
💠مادر آرام شروع به خواندن کرد : «مادر بزرگ میگفت --- بر دختر مسلمان
پوشیدگی واجب است --- از چشم نامحرمان
میگفت چون جواهر --- با ارزش و گران است
از دستبرد دزدان --- پوشیده و نهان است
من هم کلام او را --- با جان و دل شنیدم
یک روسری زیبا --- روی سرم کشیدم
تابنده و درخشان --- مانند آفتابم
مانند یک جواهر --- در پوشش حجابم»
🌺مادربزرگ لبخندزنان درحالیکه کادویی دستش بود رو به مهتاب گفت: «این هم هدیه دختر قشنگم.»
🌿_ آخ جون، مامان بزرگ ممنون.
🎋مهتاب از خوشحالی سریع کادو را باز کرد. یک کیف دخترانه آبی فیروزهای با یک گیره روسری نقرهای رنگ بود. مهتاب صورت مادر بزرگش را بوسید و پرسید: «هدیه به چه مناسبتیه؟»
🔘_ بعد از جشن تکلیفت، خونمون با روسری اومدی.
🌺مهتاب صورتش گل انداخت. روسریاش را از کیف درآورد. مادر مهتاب در دلش مادر بزرگ را تحسین کرد و با خود اندیشید. خانواده تنها والدین و فرزندان نیستند. بلکه سر زدن به بزرگتر فرصتی برای ابراز عشق و شادی است. آنها غیر مستقیم روی نوههایشان اثر مثبت دارند. صدای مهتاب، مادر را به خود آورد : « مامان گیرهی مادر بزرگ رو به روسری ام بزن.»
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از : آلاله
به: یگانه منجی نجات بشر
تعهد انسان را مسئول مینماید که نسبت به وظیفهاش احساس مسئولیت نماید و اگر سرش رفت، تعهد و وظیفهاش نرود.
ما در زمینههای مختلف تعهد میدهیم و خود را پایبند و وفادار به آن میدانیم، اما مولای من! وقتی که پای یاری تو در میان میآید یا تعهد نمیدهیم یا اگر تعهد بدهیم، وفادار و پایبند نمیمانیم و به کلی آن را فراموش مینماییم.
مولای من!
یاریمان نما تا متعهد و پایبند و وفادار به عهد با تو بمانیم.
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
شما هم میتوانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهمالسلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیطهای مجازیتان منتشر کنید. با نشر نامههایتان در ثواب ارتباطگیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨چقدر به خدا اعتماد داری؟
🍂هیچ برگی بی اذن خدا بر زمین نمیافتد.
🌸کاش یاد بگیریم که تسلیم بودن در برابر خواست خدا، بزرگترین هدیه خداوند به انسان است.
🌼در هر امری، هزار نکته نهفته است که ما از آن بیخبریم.
#عکسنوشته_میرآفتاب
#به_قلم_میرآفتاب
#صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️آیا عشق به رهبر ما شبیه شهداست؟!
🌸 شهید بزرگوار احمد کشوری، ایمان و عشق به خدا و اهلبیت علیهمالسلام را جرعه جرعه از سینه مادری تغذیه کردند که خود او، از ایمان و قدرت روحی بالایی برخوردار بودند.
🌹بعد از انقلاب وقتی برای امام رحمهاللهعلیه كسالت قلبی پيش آمده بود، شهید کشوری در سفر بود. در راه، وقتی اين خبر را شنيد، از ناراحتی ماشين را كنار جاده نگه داشت و میگريست. وقتی به تهران رسيد، به بيمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبرش اعلام كرد.۱
🌺در بزرگی مادر شهید همین بس که هنگام دفن فرزندش، در حالی که عکس او را میبوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود، بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: «احسنت پسرم، احسنت.»۲
🗞۱. روزنامه کیهان، چهارشنبه ۱۸شهریور ۱۳۹۴، شماره ۲۱۱۵۳
🗞۲. روزنامه کیهان، یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، شماره ۲۱۹۷۰
#سیره_شهدا
#شهیدکشوری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ آیا میدانید بهترین راه مبارزه با فساد چیست؟
🍁در زمان ناصرالدین شاه امتیازهای اقتصادی زیادی به غربیها به خصوص دو کشور انگلیس و روسیه داده میشد. یکی از آنها امتیازها «انحصار خرید و فروش توتون و تنباکو» بود.
⚠️ این امتیاز زیان مادی فراوانی برای کشور ایران داشت.
🌺 میرزای شیرازی مرجع بزرگ تقلید وقت که در سامرا زندگی میکرد، چندین بار به ناصرالدین شاه نامه نوشت و تلگراف زد و خواستار لغو هر چه سریعتر این امتیاز شد.
🔥امّا گوش شنوایی برای شاه نبود.
🌸اینجا بود که میرزای شیرازی فتوای تاریخی و ماندگار خود را اینچنین دادند: «الیوم استعمال توتون و تنباکو به ایِّ نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه است.»
💥سرانجام شاه مجبور شد، امتیاز را لغو کند.
📚 نجاتي، محمد رضا، تحريم تنباكو، تهران، مؤسسة انتشارات فراهاني، ص۱۰۰
#مناسبتی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مثل مادر
🍃سرش را کمی جلوتر از خودش، وارد سالن کرد. از بالا تا پایین مجلس خانومها، گوش تا گوش نشسته بودند. در مجلسی به آن بزرگی، بیشتر از دو سه کودک، به چشم نمی خوردند.
☘ بیشتر خانومها مسن بودند. در و دیوار اتاق پر از خنزل پنزلهای تزیینی از بادکنک، شرشره، کاغذهای کشی بود و روی زمین ظرفهای بزرگ میوه چیده شده بود.
🌸قلبش تاپ تاپ میکرد بار اول بود وارد جمع به این بزرگی میشد. ازکیف کوچک بغلش، آینهی کوچک دسته دار را در آورد، برای اخرین بار، خودش را چک کرد. آرایش ملیح و لایت صورتش را پوشانده بود. از آرایش غلیظ خوشش نمی آمد.
🎋دوباره پیش از آنکه وارد شود، از درگاهی کوچک به جمع نگاه کرد. کسی او را ندیده بود و این کار را سخت تر میکرد. باید وارد میشد و به عنوان عروس تازهی فامیل با تمام جمع زنانه سلام واحوالپرسی میکرد. بازهم خوشحال بود که به خاطر کرونا مجبور نیست باهمه روبوسی کند.
🌾سرویس های گران قیمت، لباسهای پرزرق و برق، شمایلهای اتو کشیده وعمل شده، همه، اضطراب او را بیشتر می کرد.
🌺موهای مشدار و پریشانش را مرتب کرد. دستی روی قلبش گذاشت، نفس عمیقی کشید و با بسم الله، وارد شد.
🍀کسی از ته سالن فریاد زد: «به عروس خانوم. » صاحب صدا را نشناخت. فقط درحالی که حس میکرد سرتا پایش زیر ذره بین فامیل هست، لبخند زد و بلند سلام گفت.
✨همهی نگاه ها به سمتش چرخید. بالاخره یک چهرهی اشنا دید. مادر و خواهر حمید بودند که برایش جا باز میکردند و او را به بقیه معرفی میکردند. با دیدن آنها لبخند زد. اولین بار بود از دیدن آنها این همه خوشحال میشد
🍃_سلام عروس گلم
🌱_سلام مادر خوبید؟!
💠 مادر حامد، رویش را به چند زن کناری کرد و گفت:«ایشون عروس خانوممون هستن، حنانه جون»
🔘بعد سرتا پایش را نگاهی انداخت و درحالی که معلوم بود از لباسهای او راضی است، دیگران را به حنانه معرفی کرد. حنانه لبخند رضایت را که دید، آرام شد. روی صندلی کنار مادرشوهر وخواهر شوهرش نشست. موهایش را روی شانه ی یک طرفهی لباسش انداخت، پاهایش را روی هم انداخت و برای اولین بار تصمیم گرفت حس کند مادرشوهر میتواند کسی شبیه مادر خودش باشد. این فکر به او آرامش داد و باعث شد تا آخر شب، در جمع حس غربت نکند.
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_ترنم
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از:گمنام
به:مهدی آل محمد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام امام زمانم، چراغ راهم برای رسیدن به خدا و هدف خلقتم....
سخت محتاجِ همراهی و راهنماییت هستم. بدون شک بی تو راه را گم میکنم و اسیر هوای نفس و شیطان قسم خورده میشوم. عجب سوزناک است مرگ با جاهلیت و بدون معرفتت.
مهدی جان، یک عمر گفتم بیا، اما توجه نداشتم که تو چون کعبهایی و من باید بیایم و دورت بگردم.
ببخش همه کوتاهیها و بیمعرفتیهایم را که باعث این جدایی شده و مدد کن فاطمهگونه مطیع شما باشم.
اللهم عجل لولیک فرج بحق حضرت مادر فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
🖊تا چه زمانی درس بخوانیم؟
📚دانش را باید در هر زمان و مکانی بجویید؛
☘️چون که زندگی همواره میخواهد چیزهای جدیدی بیاموزد و امر یادگیری هیچ وقت دکمهای به نام توقف ندارد.
🌺 خوب است علم و دانش با اخلاق اسلامی و بصیرت سیاسی آمیخته شود و این امر با دقت و پشتکار در دانشجوهای عزیز ما محقق میشود.
🌷جویندگان دانش، نه تنها روزتان بلکه هر روزتان مبارک باشد.
#صبح_طلوع
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چرا زنها باید کار کنند؟
امام به پسرها و نوههایشان القا میکردند که انتظار کار کردن از زنشان نداشته باشند. اگر کردند محبت کرده اند. البته به دخترها هم توصیه می کردند که کار بکنند و در ابتدای عقد نصیحت میکردند: «سعی کنید با هم رفیق باشید.»
📚برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه۵۳
راوی: فاطمه طباطبایی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐بهترین زنان کیانند؟
🧕زن صالح با مهربانی به امور خانه و کارهای شوهرش رسیدگی میکند. او با خدمت به شوهر، کانون خانواده را آرامش بخشیده و پاداش اخروی را برای خود میخرد.
✨خداوند بخاطر خدمت خالصانه زن به شوهر، درهای جهنم را بر او میبندد. تداوم اظهار محبت و خدمت به شوهر اهمیت بسیاری دارد.
☘پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند: زن صالحه از هزار مرد غیرصالح بهتر است و هر زنی که یک هفته کارهای همسرش را به انجام رساند، خدا هفت درِ دوزخ را بر او میبندد و هشت درِ بهشت را بر او میگشاید تا از هر کدام که خواست داخل شود.
📚وسائل الشیعه،ح۲۵۳۴۲
#همسرداری
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️چوبدستی
🌞شعاع نور خورشید از پنجره به اتاق سه در چهار تابید. خانمتاج کبریت کشید و سماور گوشه اتاق را روشن کرد. توت خشک کنار استکانها توی سینی گذاشت.
🌱 صدای غل غل آب سماور بلند شد. او چای با هل دم کرد. صدای کوبیده شدن در چوبی خانه خبر از آمدن حاج اسماعیل داد. خانمتاج چای ریخت. حاج اسماعیل با پاکت میوه وارد شد و گفت: « چایی رو بده همینجا میخورم، بچهها رو صدا بزن تا بریم مسجد.»
☘️خانمتاج بعد نماز مغرب و عشاء نماند و به خانه برگشت. آبگوشت را از سر اجاق برداشت، آب و گوشتش را جدا کرد تا حاجی آن را بکوبد. سفره چید و سبزی سر سفره گذاشت.
🍂همان لحظه حاج اسماعیل به همراه غلام و قاسم وارد خانه شدند. صورت حاج اسماعیل سرخ و گُر گرفته بود. نفس زنان وارد پستو شد. خانمتاج با نگاهش حرکات حاج اسماعیل را دنبال کرد. حاجی با چوب دستی بیرون آمد. خانمتاج آب دهانش را قورت داد: «چی شده؟ »
🎋حاجاسماعیل با چشمهای از حدقه بیرون زده گفت: «کجاست مایه خفت و بیآبرویی؟ »
🍁خانمتاج با صدای آرامی گفت: «منظورت چیه، کسی چیزی گفته؟ »
💠 حاج اسماعیل به سمت آشپزخانه رفت و با صدای بلند گفت: «نشنیدی سر منبر چی گفت؟ »
🔘 قلیان به دست از آشپزخانه بیرون آمد. با اخمهای درهم روبروی خانمتاج ایستاد: «با انحصار فروش تنباکو به انگلیسیها مردم رو از نون خوردن که انداختن حالا هم دارن دین و ایمان مردم رو از یِ طرف با کاباره و عیاشی کارگرای انگلیسی از بین میبرن و از طرف دیگه با تبلیغ مسیحیت. پاشو بقیه قلیونها رو هم بیار تو حیاط. »
✨چوب دستی و قلیان بدست وارد حیاط شد. خانمتاج دنبالش دوید: «میخوای چی کار کنی؟ »
☘️یکمرتبه حاج اسماعیل چوبدستی را بالا برد و روی قلیان کوبید. قلیان آبیرنگ، با عکس منقوش شاه وسط حیاط شیشهی عمرش شکست.
🍃حاج اسماعیل برگشت به خانمتاج نگاه کرد: « بیارشون، میرزای شیرازی فتوا داده تنباکو تحریمه، بدو خانم. »
🌾پرچمدار مبارزه با کمپانی انگلیسی، میرزای شیرازی نامه به ناصرالدین شاه نوشت و او را نهی کرد. اما او به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید!
مرجع تقلید میرزای شیرازی با صدور فتوای تحریم تنباکو، غوغابه پا کرد. قیام مردم در سراسر ایران گسترش یافت. سرانجام شاه از ترس شورش مردم و اعلام جهاد عمومی از سوی علما، امتیاز قرارداد را لغو کرد.
#داستانک
#مناسبتی
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: میرآفتاب
به: یگانه هستی بخش
🌸 خدایا
مرا ببخش که همواره در گرفتاریهایم، دنیا را از تو خواستهام.
🌸دستانی به من عطا کن که تو را برایم از تو بخواهد.
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾
شما هم میتوانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهمالسلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیطهای مجازیتان منتشر کنید. با نشر نامههایتان در ثواب ارتباطگیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨امروز را برای خودت زندگی کن.
🦋بدان ما برای رسیدن به کمال خلق شدهایم. پس روزگارمان را مطابق خواستهی خدا میسازیم؛ نه برای توجه دیگران.
بیایید عاشقی را در همراهی با خدا تمرین کنیم.
#به_قلم_آلاله
#صبح_طلوع
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تنبیه بچه خوبه؟
من 30 سال با پدرم [آیت الله سیدمحمدحسن الهی] زندگی کردم. در مدت این 30 سال حتی یک مورد برخورد نداشتیم. فقط یادم هست که در کودکی یک بار پابرهنه رفتم بیرون از خانه. ایشان دنبال من دوید و مرا دواند، والسلام. هیچ وقت تنبیه کردنش را ندیدم؛ هیچ وقت بدی ازش ندیدم. اخلاقش این گونه بود که بچه ها را با منطق قانع کند. می نشست و صحبت می کرد.
📚الهیه، ص69، به نقل از سیدمحمد، فرزند آیت الله الهی.
#سیره_علما
#ایتالله_الهی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ کودک پرخاشگر
📝بسیاری از کودکانی که ما شاهد پرخاشگری آنها هستیم اضطراب و دلشوره زیادی را تجربه می کنند.
📝عدم رسیدگی لازم توسط والدین، تنبیه های بدنی و مشاجرات خانوادگی از جمله علل اضطراب در کودکان و بالتبع خشونت و عصبانی بودن آنها می شود.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشته_آنسه
🆔@tanha_rahe_narafte
✍️شکر
🌾غذا را آماده کردم ، منتظر برگشتن مهدی بودم . ساعت ۱۳ بود که به خانه آمد. رفتم جلو در و سلام دادم. کفشهایش را از پایش در آورد لبخندی زد: «سلام مامان چه بوی میاد حسابی گرسنمه.»
☘️_بیا مامان جان، ماکارانی درست کردم.
🌸مهدی با گفتن الان میام به سمت اتاقش رفت. میز را آماده کردم. چند لحظه بعد وارد آشپزخانه شد درحالی که دستهای خیسش نشان از شستن آنها میداد، دیس را جلویش گرفتم.
💠بعد از پایان غذا الهی شکری گفتیم، باهم مشغول شستن ظرفها شدیم
رو به مهدی کردم گفتم: « مامان جان ، برو استراحت کن قربونت برم خودم انجام میدم.»
مهدی باشه ای گفت و رفت.
🍃چایی ریختم و به سمت پذیرایی رفتم. مهدی روی مبل نشسته بود و تلویزیون نگاه میکرد.
🌺مبل کناریش نشسنم . استکان چاییام را برداشتم و پرسیدم: « مدرسه چه طور بود ؟»
☘️_خوب بود امروز امتحانم خوب دادم.
🌸چایی برداشت و گفت: « دستدرد نکنه مامان. »
🍃_نوش جونت پسرم .خوبه میدونستم امتحان تو خوب میدی.
🍂_ ولی مامان ریاضی رو خراب کردم یعنی کلا گند زدم.
🎋خندیدم به لفظی که استفاده کرد: «مهدی جان مامان اشکالی نداره ، حالا چرا از کلمه گند استفاده کردی؛ حتما خیلی داغون کردی آره ؟»
🌸_آره مامان ، معلممون گفت ازت توقع نداشتم.
✨چاییاش را مزهمزه کرد، گفت: « راستی مامان چرا ما بعد از غذا میگیم الهی شکر.»
💫_تو چرا بعد از غذا از من تشکر میکنی؟
🍃_خوب معلومه چون شما زحمت کشیدی غذا درست کردی.
💠_خوب عزیز من خدا بهمون نعمت داده تا بتونیم درست ازشون استفاده کنیم. بدن سالم و دستهام سالم خدا بهم داده تا براتون غذا درست کنم پس باید سپاس گذارش باشیم.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بسم الله الرحمن الرحیم
از: مهدیه
به: خداوند بخشنده ی مهربان
سلام که نام زیبای توست
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و آن گناهانی که مانع ریزش رحمت الهیات شدهاند را بیامرز. به سبب ماء معین، حجتت، حضرت مهدی علیهالسلام که به وجود ایشان باران رحمتت را بر ما نازل میکنی قلم عفو بر گناهانمان بکش و به فرمودهی امام سجاد علیهالسلام در دعایی که در طلب باران فرمودند و آقا امیرالمومنین علیهالسلام در نهج البلاغه فرمودند، از برکات واسعهی خود و از عطایای سرشارت بر بندگان بیچارهات و حیواناتی که در صحراها زیست میکنند بخشش فرما، بر ما ببار بارانی که زمین را سیراب کند، پی در پی ببارد و فراوان ببارد. تو باران را وقتی میفرستی که مردمان ناامیدند. بارانی بفرست که به فریاد کشاورزان رسد. قحطی زداینده باشد. بارانی که چاهها را پرسازی رودها را به خروش آوری و در شهرها ارزانی پدید آوری به سبب رویش درختان و نباتات و تغذیهی چهارپایان.
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و ما را از برکات آسمانها و زمین روزی ده که تو بر هر چیز توانایی.
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد🌸
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨مقاومت برای چه؟
✨ برای آنچه که باور دارید، ایستادگی کنید؛
✨حتی اگر به معنای تنها ایستادن باشد.
#صبح_طلوع
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️چقدر به حرف پدر و مادر باید گوش داد؟
❇️اولین روز مدرسه بود. بابام به من گفت:از امروز، وقتی مدرسه تعطیل شد و بچهها رفتند، تو باید نیمکتها رو مرتب کنی. بعد هم کلاس رو جارو بزنی. بعد هم چَم و خَم کار را یادم داد و گفت:هیچ عذری قبول نمیکنمها. به نسبت سن و سالم کار سنگینی بود. حتی گاهی از پَسِ کار برنمیآمدم، اما حرف پدر بود، باید گوش کرد.
💠 توی آن دبستان، دوست و رفیق زیاد داشتم. یک روز وقتی مدرسه تعطیل شد، یکیشان خانه نرفت. پرسیدم: چرا خانه نمیروی؟ گفت: میخوام بمونم کمکت کنم. گفتم: دیر بری خانه، بابات دعوات میکنهها! گفت: ناراحت نباش، اجازهشو گرفتم. آن روز تا آخرش ماند. کار نظافت که تمام شد، رفت. اما این کار، کار هر روز من بود.
📚 سیره پیامبرانه شهدا؛ رضا آبیار، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۶۲_۶۱
#سیره_شهدا
#شهید_محمود_کاوه
#عکسنوشته_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 به زودرنجی والدین حساس هستیم؟
✅ والدین وقتی به سن کهنسالی میرسند، روحیهشان خیلی ضعیف و حساس میشود.
🔘گاهی بلند صحبت کردن فرزندان با آنان هر چند بدون منظور، آنان را ناراحت میکند.
🔘فرزندان باید در طرز رفتار و برخورد با آنان خیلی حواسشان جمع باشد.
🔘همواره با صدای آرام و پر از لطافت با آنان سخن بگویند؛ چرا که قلب کوچک و پر از عشق و محبت آنان نسبت به فرزندانشان طاقت هیچ گونه برخورد تندی را ندارد.
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💦چشم گریان
🌸 بعد از مدّتها در یک شرکت خصوصی تولیدی، به طور دائم مشغول به کار شدم و با سمیه زندگی مشترک را شروع کردیم . همه چیز خوب بود تا اینکه پدرم از دنیا رفت. مادرم در یک خانه بزرگ قدیمی، تنها ماند.
☘️تک پسر خانواده بودم و نگران مادر . یک روز خواهرهایم خانهام آمدند و بی مقدمه گفتند: « حمید مادر را به نوبت بیاریم خونهمون و خونه کلنگی رو بریزیم پایین و هر کدوم سهمهمون رو برداریم.»
چشمانم گشاد شد و در حالی که بغض گلویم را میفشرد روی به حسنا و حلما کردم« آخه چطور دلتون میاد این حرف رو بزنید؟ مادر خونه خودش راحتتره»
🌺بعد از کلی حرفزدن بالاخره قانع شدند مادر همان جا بماند؛ هر کدام به نوبت به او سر بزنیم و کمککارش باشیم. تا یک مدت به موقع به مادر سر میزدیم و برایش خرید میکردیم و کارهایش را انجام میدادیم.
ولی بعد از مدتی به سختی و دیر به دیر به او سرمیزدیم.
🍁 یک روز بارانی نوبت من بود که به مادر سر بزنم. جادهها قفل شده بود و ترافیک باعث شد دو ساعت دیرتر به خانه مادر برسم. کلید را چرخاندم و در را باز کردم. مادر افتاده بود و ناله میکرد. لباسهای خیس و طناب رخت زیر پایش افتاده بود. خودم را بالای سر او رساندم و به اورژانس زنگ زدم.
☘️ دکتر بعد از معاینه گفت: « مادرتون دیگه نمیتونه حرکت کنه و عمل برای این سن خطرناکه. »
🌼 تختخواب مونس شب و روز مادر شد. یک روز حسنا به مادر سر میزد و روز دیگر حلما. غذای چرب و یک جا نشینی وزن مادر را بالا برد. حسنا و حلما دیگر نمیتوانستند او را جابجا کنند. تصمیم گرفتند هر روز با هم به مادر سر بزنند.
بعد از مدتی از تعویض ایزیلایف و حمام و... خسته و بیحوصله شدند و به بهانههای مختلف شانه خالی کردند. راهی نمانده بود و علی رغم میل باطنیام یک روز مادرم را با چشمان گریان به خانه سالمندان بردم.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: آلاله
به: یگانه منجی نجات بشر
مولای من!
چشم انتظاری بدون انجام کاری که شرایط حضور شما را فراهم مینماید، فقط سخن است.
مگر میشود برای انجام هر کاری هیچ اقدامی صورت نگیرد و تنها منتظر بود که اتفاق مورد انتظار رخ دهد؟
مگر میشود مدام از مولا عجلاللهتعالیفرجه و انتظار سخن گفت؛ اما در این زمینه اقدامی نکرد؟
ما که مدتها سخن گفتیم و گفتیم آیا به مرحلهی عمل رو آوردیم که نتیجه ببینیم؟
باید سخنانمان را به مرحلهی عمل برسانیم و آنگاه انتظار فرج را بکشیم.
انجام عمل و آنگاه انتظار فرج.
مولای من!
برگرد و شب انتظار را سحر کن.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺🌺🌺🌺
🌸زینت پدر
🦋ای زینت پدر، روزی که متولد شدی، لبخند بر لب مادر آوردی. حسین، دستهای کوچک تو را گرفت و تو با نگاه دوست داشتنیات او را نگاه کردی.
🌺تو متولد شدی تا کلمه صبر را معنا کنی.
🌹تو متولد شدی تا پرستاران از نام تو وام بگیرند.
🌼ای عزیز حضرت رسول، خوش آمدی که با آمدنت جهان مسرور شد. تو آمدی تا صبوری را نشان دهی و پرستار دل دردمندان باشی.
✨ولادتت مبارک ای عقیله بنیهاشم✨
این روز بر همگان مبارک
🌺🌺🌺🌺
#صبح_طلوع
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨جمعه، روز خانواده است.
[شهید بهشتی] جمعههایش را اختصاص داده بود به خانواده. کار و مشغلههای کاری را کنار میگذاشت و به امور خانه میپرداخت. با بچهها بازی میکرد، صحبت میکرد و به حرف دلشان گوش میداد. به درسهای بچهها رسیدگی میکرد. در کارهای منزل به من هم کمک میکرد و ظرف ها را می شست. خرید خانه را انجام میداد و به گلهای باغچه رسیدگی میکرد.
🌹علاوه بر آن، به تفریح بچهها و نشاط خانواده هم اهمیت میداد. آن روزها محیط شهر تهران برای گردش خانوادههای مذهبی مناسب نبود. به همین دلیل، ما را سوار ماشین میکرد و به بیرون شهر، جاهای خلوت و خوش آب و هوا میبرد. معمولا صبحهای جمعه اطراف ولنجک میرفتیم. اصرار داشت من هم همراهش بروم. یکی دو ساعت در هوای تمیز و دور از هیاهوی شهر و درگیریهای کار و زندگی در کنار هم قدم می زدیم و از کنار هم بودن لذت میبردیم. بعد پیاده روی، برایمان شیرینی و بستنی میخرید.
📚ناگفتههایی از زندگی خانوادگی علما، ص۸۷، به نقل از همسر ایشان.
#سیره_شهدا
#شهید_بهشتی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte