✍مهرانه
👧والدین چه انتظاری از فرزندشون دارن؟
👩🏫-محبت و احترام.
هر پدر و مادری از کودکی تا بزرگسالی سعی میکنه مراقب فرزندش باشه و برای آینده و زندگی مستقل آمادهش کنه.
اگه رفتارهای مطلوب از اون ببینه خرسند میشه و اگه رفتار ناپسندی ببینه تلاش میکنه تا اون رفتار نامطلوب رو اصلاح کنه؛ چون عافیت و عاقبت بخیری فرزندش رو میخواد. بدون تعارف پدر و مادر بدون هیچ شرطی بچههاشو دوست داره.
👧-اما من هرگز نمیتونم محبتشون رو جبران کنم ... من ... فقط میتونم با محبت و بدون قضاوت دوستشون داشته باشم.
👩🏫- احسنت! با همین رفتار نشون میدی که همیشه برات محترم هستن.
#ایستگاه_فکر
#خانواده
#به_قلم_رخساره
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍روزگار عصمت
✨قسمت اول
🍃مادر بقچه لباس نوزاد توراهی را برای چندمین بار نگاه میکند تا کموکسری نداشته باشد.
☘غلامعلی صبحها زودتر به مغازه خیاطی میرود. شبها دیرتر برمیگردد تا روزهای آخر بارداری همسرش استراحت کند. هرچه اصرار میکرد تا اجازه دهد پسدوزی لباسها را انجام دهد؛ ولی غلامعلی چینی میان پیشانی بلندش مینشست و با دلسوزی میگفت: «زن کمی هم به فکر سلامتی خودت و بچهمون باش.»
🌾در یکی از روزهای قشنگ که صدای جیکجیک گنجشکان در حیاط خانه پیچیده بود، درد زایمان سراغش آمد. لبهایش کشآمد. دستی روی شکم برآمدهاش کرد. سپس با نوزاد شروع به حرف زدن کرد: «بالاخره میخوای بیای دنیا. چقدر منتظرت بودم. »
🎋روزهای چشم انتظاری در سال۱۳۴۱ در شهر مذهبی دزفول به پایان رسید. نوزاد دختری پا به خانه غلامعلیخیاط گذاشت. غلامعلی در گوش بچه اذان و اقامه گفت. بعد روی به همسرش کرد و گفت: «موافقی اسمش رو بذاریم عصمت؟ میخوام مثل اسمش پاک بمونه!»
🍃مادر با چهرهای رنگپریده دستی به سرنوزاد کشید و سرش را تکان داد.
روزها مثل باد میگذشتند. شیرینزبانی عصمت دل همه اعضای خانواده را به دنبالش میکشاند. جسم عصمت که قد میکشید روح او هم بزرگ و بزرگتر میشد. شوق و علاقه فراوانی به خواندن قرآن داشت. او به همراه چهار خواهر در تابستان برای آموزش و یادگیری قرآن پیش خانم کاظمینی که اهل عراق بود، میرفت.
💫وقت نماز که میشد چهرهاش برافروخته میشد. اول وقت چادر گلداری که مادر برایش دوخته بود را میپوشید و رو به قبله مینشست. عصمت فقط به روخوانی قرآن بسنده نکرد. آیات قرآن را در رفتارش به تصویر میکشید.
🍁وقتی مدیر مدرسه گفت: «از فردا بدون روسری مدرسه میآیی.» غم بزرگی روی دلش سنگینی میکرد. سراغ مادر رفت و گفت: «من دیگه مدرسه نمیرم.» مادر در حال رفو کردن شلوار خاکستری بود. دست از کار کشید. نگاهی به عصمت کرد و گفت: «چرا ناراحتی؟ کسی چیزی بهت گفته؟!»
🌾وقتی متوجه شد مدیر به او چه گفته است فردا به مدرسه رفت تا پرونده عصمت را بگیرد. به مدیر گفت: «من چند دختر دارم میخوای با بیحجابی اونا من جهنمی بشم؟!»
ادامه دارد...
#داستانک
#شهیده_عصمت_پورانوری
#به_قلم_آلاله
🆔 @masare_ir
بسمالله الرحمن الرحیم
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا
بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی!
خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام
تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت
دوستت دارم فرزند عزیزتر از جانم!
🍃❤️🍃❤️🍃❤️
سلام دوستان
یه بار دیگه دعوت شدین به چالشی جذاب
#چالش
#اولینهای_دلبندم
اولینهای هر کودکی برای پدر و مادرش خیلی دل انگیز و زیباست...
اولین قدمی که بر میداره و زمین میخوره؛ اما تلاش میکنه و از جاش بلند میشه...
اولین کلمهای که گفته و به وجد اومدی...
اولین قدمایی که کودکت برداشت... اولین کلماتی که با زبون شیرین کودکانه گفت... در قاب کلمات به تصویر بکش، به همین سادگی ماندگارش کن و برامون بنویس.
خاطرات شیرین با کلمات جوون میگیرن... اینجا کلمات حکومت میکنن... اتفاقات شیرینی که در ذهنت ثبت شده و هر بار یادت میاد لبخندی مهمون لبت میشه... حالا از اولین قدما و حرفای کودکت، راه رفتن دخترت یا حرف زدن پسرت بنویس.
دوست و همراه کانال تنها راه نرفته منتظر نوشتههاتون از لحظات شیرین شما و کودک دلبندتون هستیم و اگه مایل بودید عکس ایشون رو برامون بفرستید.🌺
✅لطفا فامیلی خودتون رو قبل از متنهای ارسالی بنویسید.
ادمین ارتباطات: @Rookhsar110
🆔 @masare_ir
✍مثل هم نیستیم
بین منِ مادر که بچم رو نگه میدارم🌱 و بزرگ میکنم🌲 تا یه روز به بودنش، به موفقیتهاش🏆 افتخار کنم؛
با تویی که سگ🐩 نگه میداری و دو سه سال بعد جز مرگش⚰ چیزی برات نمیمونه یه دنیا فرق هست.
آره ما مثل هم نیستیم.😏
#تلنگر
#مادرانه
#به_قلم_صوفی
#عکسنوشته_سماوائیه
🆔 @masare_ir
✨رعایت حرمت قوانین
🌾در پادگان الغدیر نگهبان بودم و “جلال” پاس بخش بود و به نگهبان ها سرکشی میکرد. اتومبیلی به پست من نزدیک شد. اسم شب را پرسیدم.
☘گویا صدایم را نشنید، اسلحه را مسلح کرده و خواستم روی زمین دراز بکشد. اسلحه را روی ستون فقراتش گذاشتم و اسم شب را دوباره پرسیدم. این بار جواب داد. تازه شناختمش. مرا در بغل گرفت و به خاطر عمل به وظیفه از من تشکر کرد و رفت.
راوی: عباس خادم الذاکرین.
📚کتاب جلوه جلال، نوروز اکبری زادگان، نشر ستارگان درخشان، چاپ اول، ۱۳۹۵،ص ۸۱
#سیره_شهدا
#شهید_جلالافشار
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍یه پیشنهاد کاربردی
🤔تاحالا باخودت فکر کردی که دقیقا برای اینکه برای سؤالهای روزمرهی نوجوونت جواب داشته باشی، باید چه کار کنی؟
📱من بهت پیشنهاد میدم ؛ حتما دنبال سواد رسانه باش.
💡اگه میخوای بتونی درست تحلیل کنی و توانایی توضیح سادهی تحلیلت رو برای نوجوون کنجکاوت پیدا کنی، حتما این سرفصل رو دنبال کن.
✌️مطمئن باش موفق میشی.
#ایستگاه_فکر
#خانواده
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_بنتالزهرا
🆔 @masare_ir
✍روزگار عصمت
✨قسمت دوم
🌾مردم از حکومت پهلوی ناراضی بودند و هر روز به خیابانها میریختند و شعار میدادند: «نصرُ منالله و فتحٌ قریب، مرگ بر این سلطنت پرفریب
زیر بار ستم نمیکنیم زندگی
جان فدا میکنیم در ره آزادگی
سرنگون میکنیم سلطنت پهلوی، مرگ بر شاه.»
☘عصمت هم همراه با دوستانش به راهپیمایها میرفت و با مردم شعارهای بر علیه رژیم میدادند و به چیزی جز نابودی شاه و همفکرانش راضی نبودند. عصمت علاقه و توجه ویژه ای به سخنان امام (ره) داشت و هر روز از طرف دوستان انقلابی اش اعلامیه ها به دستش می رسید؛ آنها را میخواند و زمانی که شب میشد، اعلامیهها را در زیر چادرش پنهان میکرد و به در منازل میرفت و به داخل می انداخت.
✨بحث های سیاسی هر روز داغ و به پا بود، همسایهها آن را تدارک میدیدند و در منازل خود برگزار میکردند و عصمت هم که عاشق این مسائل بود هر روز به آنجا میرفت؛ گوش خودش را تیز میکرد تا از اتفاقات اطرافش بیشتر با خبر شود.
🍃زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد؛ اما باز هم عصمت همچنان در مسیرش مصمم بود چون می دانست که این تازه شروع کار است و باید این انقلاب نوپا را حفظ کنند تا به راحتی از بین نرود، بازهم کارهای خود را شروع کرد و در ترویج خط اصیل اسلامی که روحانیون مسئول و متعهد بودند، نقش آفرینی کرد و همیشه می گفت: «رمز پیروزی و بهروزی اسلام امام و روحانیت است، پس این عزیزان را باید داشته باشیم زیرا اینان توشه راهند.»
☘عصمت آن چنان به روحانیت علاقه و اعتقاد داشت که زمانی که خبر شهادت شهید آیتالله بهشتی که به قلب زمان لقب گرفته بود را شنید، در گوشه ای از اتاق نشست، زانوی غم بغل گرفت و از اعماق جانش شروع به گریه کرد و بر سر خود میزد و همیشه از امام(ره) به عنوان تنها الگو و اسوه حسنه در دوران حضرت ولی عصر (عجلاللهتعالیفرجه) یاد می کرد.
ادامه دارد...
#داستانک
#شهیده_عصمت_پورانوری
#به_قلم_آلاله
🆔 @masare_ir
174.6K
بسماللهالرحمنالرحیم🌱
به رسم خوشامدگویی اول از همه یه سلام ویژه خدمت اعضای تازه وارد😍 و اما یه سلام ویژهتر برای اعضای قدیمی و همیشه همراه.💪🤩
دومین چالش کانال مسار در حال برگزاریه و برای این چالش کافیه که خاطراتی از اولینهای بچهی دلبندتون رو برامون بفرستید.😁
مثلا اولینباری که حرف زد، راه رفت و ... از این قبیل لوسبازیا دیگه🤪
💢تا روز میلاد حضرتزهراسلاماللهعلیها فرصت هست که شرکت کنید و جایزه بگیرید.💢
🎁اگه باخودتون میگید ایبابا من که شانس ندارم، باید بگم که خدا رو چه دیدید شاید شما برگزیدهی هدیهی حضرت مادر توی روز میلادشون باشید و این بشه اولین برنده شدنتون.😉
بنر چالش رو برای دوستاتون بفرستید تا جا نمونن.🤓
❌شرط برگزیده شدن توی چالش، عضویت توی کاناله.🎉
📌ای عضوهایی که قراره بیاید توی کانال، به پیام سنجاقشدهی کانال مراجعه کنید.🌻
🆔 @masare_ir
✍مُسکّن
💡حواست باشه وقتی ناراحتی و دلت میخواد گریه کنی، اون لحظه موسیقی گوش ندی؛ چون درمان نیست، فقط مُسکّنه!
🌱درمان تو چیزیه که از جنس خودت باشه، از طبیعت وجودی خودت.
📝قلم و کاغذی که از دل طبیعت میاد رو بردار و بنویس و خودت رو خالی کن!
#تلنگر
#به_قلم_صوفی
#عکسنوشته_سماوائیه
🆔 @masare_ir
✨فرهنگ مطالعه
🌾از ده سالگی درسهای حوزه را شروع کرد. دو سال بود که در مدرسه ابدال خان مشهد درس میخواند؛ اما رضا خان با اصلاحاتش در همه حوزهها را تخته کرد.
☘مرتضی خانه نشین شده بود؛ اما بیکار نبود. کارش شده بود فقط مطالعه. بعدها در قم میگفت: «من هر چه که مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سال خانهنشینی است.»
📚کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۱۱
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍مراعات کن فرزند!
🌱این یه چیز قطعی هست که شرایط مالی خونوادهها یکسان نیست.
ولی بعضیا این وسط هستند که تظاهر به پولداری 💰میکنن! عزت و بزرگی😎 خودشون رو توی پولداری میبینن. به عبارتی نون و پیاز میخورن و دستشون رو با صابون میشورن! 😏
💡شما اما گول این آدما رو نخورید و مبادا بخواید برای برابری با توهم اونها، واقعا پدر و مادرتون رو به زحمت بندازید.😉
#ایستگاه_فکر
#خانواده
#به_قلم_آلاله
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍روزگار عصمت
✨قسمت سوم
🍃عصمت در دوران دبیرستانش دانشآموز پرکاری بود. برای هر مراسمی از قرآن خواندن تا سرود و دکلمههای انقلابی و آگاه کردن دوستانش سراز پا نمی شناخت و هر روز با جمعی در مورد مسائل سیاسی بحث می کرد.
او اولین نفری بود که برای برگزاری مراسمها اسمش را مینوشت و یکی از مخالفین سرسخت گروهای ضدانقلابی بود که بنا داشتند دانشآموزان را به انقلاب بدبین کنند و به طرف خود بکشانند.
☘در انجمن اسلامی فردی شاخص و سرشناس بود و درسش را با تلاش و پشتکار و در عین حال که از نیروی فعال بود به پایان رساند و توانست دپیلم اقتصادش را در سال ۱۳۵۹ از دبیرستان کوثر بگیرد.
🌾در سالهای ابتدایی که نهضت سوادآموزی تشکیل شد، عصمت سال چهارم دبیرستان بود و در بحثهای سیاسی که از طرف نهضت سوادآموزی تشکیل میشد؛ به طور منظم شرکت میکرد و یکی از افراد نمونه بود که تکالیفش را به خوبی انجام می داد.
✨عصمت گوش به فرمان امام(ره) بود و فرمان اخیر امام(ره) که در مورد نهضت سواد آموزی بود، بارها یادآوری کرد که بیایید برای نهضت خدمتی بکنیم تا اینکه در نهضت موفق شد و به عنوان یکی از خواهران نمونه در امر نهضت ثبت گردید.
ادامه_دارد...
#داستانک
#شهیده_عصمت_پورانوری
#به_قلم_آلاله
🆔 @masare_ir