eitaa logo
مسار
383 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
414 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست محرم ⚫️ دفن بدن جون در کربلا بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند. منتخب التواریخ، ص ۳۱۱ جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السّلام او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السّلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السّلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد. هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین علیه السّلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠افراط و تفریط نداشتن ✅برای آسیب نرسیدن به فرزندان، باید حد معقولی از پوشش در خانه رعایت شود. 🔘برخی معتقدند هر چه در خانه راحت تر و آزادانه تر بپوشند، فرزند نسبت به جنس مقابل کمتر کنجکاوی می شود. 🔘عده‌ای دیگر اعتقاد دارند پوشش بی‌قید و بند چشم و گوش بچه را باز می‌کند و بلوغ زودرس می آورد. 🔘 حواسمان باشد حتی فرزند 2-3 ساله ما همه چیز را می‌بیند و می‌فهمد و در حافظه ثبت می‌کند. 🔘افراط و تفریط در زمینه پوشش کار را خراب می کند؛ هم سختگیری بیش از حد و هم آزادی کامل در این موضوع اثرات مخربی به دنبال خواهد داشت. ✅بهترین پوشش برای خانمها این است که تنگ و بدن نما و یا کاملا ً باز نباشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️سیخ داغ 🌸صدای جیغ و داد مریم و میثم روی اعصابش خط ‌کشید. دستش را لبه ظرفشویی پر از بشقاب و کاسه گذاشت. چشم هایش را بست. صدای مادر حمید مدام در ذهنش پرسه می زد: «جهازتم پسرم برات خرید و آبروداری کرد... » صدای بچه ها پس فکرهایش مثل مته مغزش را می تراشیدند. داد زد: « ساکت باشین.» 🌺صدای جیغ و خنده بچه ها قطع نشد. اسکاچ را درون ظرفشویی پرت کرد. به سالن رفت. ماشین پلیس میان دست مریم و میثم مثل گوشت قربانی کشیده می شد. قطعه های پازل زیر پایشان تکه تکه شده بود. به سمتشان رفت. ماشین را از دستشان قاپید. فریاد کشید: «آت و آشغالاتون رو جمع کنین.» ☘️مریم و میثم آب دهانشان را قورت دادند. حیوانات جنگل ، عروسک و تکه های پازل را در بغلشان جمع کردند. سمیه با دست به آشپزخانه اشاره کرد:« تو سطل آشغال بندازیشون. » 🌸مریم لب برچید: «مامان! تازه بعد چند وقت واسم عروسک خریدین، دوستش دارم، نمی خوام بندازمش دور.» سمیه عروسک را از دست مریم کشید. با سر دوباره به آشپزخانه اشاره کرد. بچه ها لاک پشتی به سمت آشپزخانه قدم برداشتند. سمیه در سطل را برداشت، عروسک با موهای حنایی را اول از همه داخل سطل انداخت. مریم هق هق کنان بقیه اسباب بازی ها را روی زمین ریخت و از آشپزخانه رفت. میثم آب دهانش را قورت داد. اسباب بازی ها را در سطل ریخت و گفت: « ما فقط داشتیم بازی می کردیم.» سمیه با اخم به چشم های لرزان میثم خیره شد. میثم مثل جت از آشپرخانه بیرون رفت. 🌺سمیه روبروی ظرفشویی ایستاد. صدای جلز‌ و ولزی کنار گوشش بلند شد. خورشت مثل آبشار از سر قابلمه سرازیر شده بود. در قابلمه را فوری برداشت. جیغ کشید و آن را رها کرد. نوک انگشتانش مثل کوره داغ شد و انگار سیخ داغ نقطه نقطه انگشتان سرخ و آماس کرده اش فرو می‌کردند. دستش را زیر شیر آب گرفت و با بغض به سطل آشغال نگاه کرد. @tanha_rahe_narafte
از:افراگل به: قطب عالم امکان ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌕 سلام و صلوات بر تو ای ماه بطحا 🌸آقاجان بارها شنیده ایم از مردم زمان امام حسین(علیه السلام) در دادگاه عدل الهی سؤال می‌شود، روز عاشورا که امامتان را شهید کردند، شما کجا بودید؟ ☘مولا جان از ما هم خواهند پرسید، که وقتی امام زمانتان تنها، غریب، آواره و طرد شده بود، شما به چه مشغول بودید؟ 😔 🌷سیدی بر ما رحم کن و با دعاهای مستجابتان ما را بر توفیق یاری رساندنتان کمک بفرما 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺چقدر رهبر رو قبول داری؟ 🤔آیا آنقدر قبول داری که وقتی فرمانی بدهد بدون چون و چرا بگویی به روی چشم؟ یا حتی اعمال و گفتار رهبر را با نظرات و افکار خودت تفسیر می‌کنی؟ 🍃جامعه زمانی در امنیت و آرامش به سر می‌برد که رهبرش را قبول داشته باشد. انتقاد و پیشنهاد داری بیان کن. هیچ اشکالی ندارد، ولی زمانی که رهبر تصمیم آخر را گرفت، چون و چرا نیاور. این را از حضرت زینب سلام الله بیاموزیم. 🌸امروز دوازدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک یاعلی اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 صبح که از خواب بیدار می‌شی چیکار می‌کنی؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴سلام بر محرم ✨صبحی که با سلام بر تو آغاز شود، رنگ و بوی دگری دارد. 💫سلام بر «ح» بر «س» بر «ی» و بر «ن» بر الفبای عاشقی بر حسین فاطمه سلام بر محرم... 🌹صبح بخیر 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ صدای تسبیح موجودات رو شنیدی؟ از بچه گی با احمد بودم. یک روز بهش گفتم: دلیل اینکه در سالهای اخیر شما در معنویات خیلی رشد کردی؛ اما من نتوانسته ام به گردپای شما برسم. نمی خواست جوابم دهد. اصراش که کردم، حاضر شد بگوید: 🍃یک روز با بچه های مسجد رفته بودیم اردوی دماوند. بچه ها که مشغول بازی بودند، یکی از بزرگ ترها کتری را بهم داد و جایی را با انگشت نشانم داد و گفت: 🍃آنجا رودخانه است. برو از آنجا آب بیاور تا چایی درست کنیم. از لای بوته ها تا چشمم به رودخانه افتاد، سرم را پایین انداختم. همانجا نشستم. بدنم شروع کرد به لرزیدن.عده ای از دختران مشغول شنا بودند. در آن خلوت که جز خدا هیچ کس نبود زمینه گناه برایم فراهم بود. همانجا خدا را صدا زدم و گفتم: خدایا کمکم کن. من به خاطر تو از این گناه می گذرم. 🍃برگشتم و رفتم از یک جای دیگر کتری را پر کردم. آمدم پیش بچه ها و شروع کردم به آماده کردن چایی. چشم هام پر از اشک شده بود. در همان حال خیلی با خدا مناجات کردم. خیلی با توجه گفتم: یاالله یالله. 🍃به محض تکرار نام خدا همه اشیای پیرامونم می گفتند: سبوح قدوس رب الملائکة و الروح؛ در آخر هم بعد از تأکید بر رازداری، گفت: این ها را گفتم تا بدانی انسانی که ترک گناه می کند چه مقامی پیش خدا دارد. راوی: دکتر محسن نوری 📚عارفانه؛ خاطرات شهید احمدعلی نیری،ص۲۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 بوم رنگ ✅ بوم رنگ وقتی پرتاب می‌شود دوباره به سمت پرتاب کننده برمی‌گردد. رفتار و سخنان انسان‌ها هم شبیه بوم رنگ هستند با یک تفاوت خاص؛ بارها شنیده‌اید که می‌گویند خدا پدر و مادرش را بیامرزد یا... تفاوت در همین جاست؛ با سخنان و اعمال ناشایست، علاوه بر خود شخص، والدین او هم از نتایج آن‌ها بی‌نصیب نمی‌مانند. 🌺به همین خاطر در روایتی امام کاظم علیه السلام فرمود:« مردی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟ حضرت فرمود: ۱- او را با نام صدا نکند ۲- در راه رفتن از او جلو نیفتند. ۳- قبل از او ننشیند. ۴- کاری انجام ندهد که مردم پدرش را فحش بدهند.» 📚بحار الانوار، ج۷۴، ص۴۵ @tanha_rahe_narafte
✍️انتخاب درست 🌺شب، مهمان جشن تولد دخترخاله بودیم. از صبح با رضا شور و شوق رفتن داشتیم. مادر چند روزی بود مریض روی تخت افتاده بود. 🌸کارهای خانه را که انجام دادم، لباس هایم را پوشیدم، لباس های رضا را هم آماده کردم. دوباره سری به اتاق مادر زدم، سرفه ها امانش را بریده بود. مثل خرگ در آتش می سوخت. چقدر جای پدر خالی بود، چند روزی هنوز از سفر مأموریتش مانده بود. به مادرم گفتم. ☘️- مامان! کاش میشد تو هم شبی همرامون میومدی تولد! 🌺- نه عزیزم دایی میاد دنبالتون، شما برید من باید استراحت کنم. 🌸از صدای بی حال مادر معلوم بود که اصلا حالش خوب نیست. به سمت سالن رفتم رضا را با لباس های مهمانیش آماده دیدم که کنار شومینه مشغول نوشتن مشق هایش بود. نمی‌توانستم مادر را در این شرایط تنها بگذارم. ☘️-رضا میگما مامان اصلا حالش خوب نیست قراره دایی بیاد دنبالمون تو برو من پیش مامان میمونم. 🌺رضا با خودکارش چند باری به سرش زد و گفت: «نه خواهرجون اگر تو نیای، منم نمیرم. بابا وقتی داشت میرفت، گفت تا بیاد من مرد خونه‌ام. 🌸در دلم حسابی ذوق رضا را کردم. ☘️-پس بلند شو بریم با تلفن سر کوچه به دایی زنگ بزنیم بگیم دیگه دنبالمون نیاد. 🌺-اما ما که دستمون به تلفن نمی‌رسه ، آهان فهمیدم من خم میشم تو برو بالای کمرم وایسا زنگ بزن. 🌸-باشه بزار برم شماره دایی را از تو دفترچه بردارم. ☘️-وای رضا ببخش کمرت حسابی درد گرفته ، داره زنگ میخوره. 🌺-سلام دایی خوبی؟ مامان حالش خوب نیست ، زنگ زدم این همه راه نیای دنبال ما باید شبی پیشش بمونیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💌شماره۳۷ از :صبر زینبی به : ارباب بی کفن السلام علیک یا ابا عبدالله سلام بر تو ای سالار زینب سلام بر تو ای ارباب دلها سلام بر تو ای آرام دلها آقا جانم این اولین نامه ای است که امسال برایتان می نویسم نامه ای که دوست دارم در آن با تمام وجود عشقم را به شما به تصویر بکشم خودت می دانی که محبتم به شما چقدر است فقط نمی دانم آیا مولایم نیز به من نظر دارد یا سیدالشهدا یا حسین جانم به جان نازدانه ات قسمت می دهم که در این ماه عزیز نیم نگاهی به ما عاشقانت بکنی مولایم هر روز که سلام می دهم بر شما واصحابت آرزو دارم امسال اربعین مرا هم مهمان حرمت کنی تا در حرمت برای ظهور پسرت مهدی زهرا سلام الله علیها دعا کنم اللهم عجل لولیک الفرج 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
😍بزرگ‌ترین معامله 🍃ما همیشه دنبال کاری می‌گردیم که برایمان سود داشته باشد، پس چرا گاهی به انجام کارهایی تن می‌دهیم که می‌دانیم سود دنیایی ندارد؟ آیا به امید سود در آینده یا به امید سود اخروی نیست؟ ✨حال این سؤال پیش می‌آید: بزرگترین معامله چیست؟ اطاعت از خدا، رسول، ائمه و روات حدیث ایشان، بزرگترین معامله تاریخ است. زیرا هم سود دنیوی افراد مد نظر گرفته شده، هم اخروی. 💐پس بیاید با هم عهد ببندیم، همانطور که روزهای چله را پشت سر می‌گذاریم، روز به روز بر مطیع خدا بودنمان بیافزاییم. 🌸امروز سیزدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم. 🌾تمام کسانی که می‌خواهند با ما در عهدمان هم پیمان شوند، را برای @taghatoae ارسال نمایند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 اولین کاری که صبح انجام میدی چیه؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💥هل من ناصر ینصرنی 🎧صدای فریاد " هل من ناصر ینصرنی " حسین بعد از قرن‌ها به گوش می‌رسد، که برای یاری نهمین فرزند غریب و تنهایش بلند است. از کدام دسته‌ای؟ لبیک گویانی یا ... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دعای پای سفره عقدت چی بود؟ 🍃هفتمین روز شهادت شهید بهشتی بود و داشتیم می رفتیم خانه آیت الله شهید مدنی برای جاری کردن خطبه عقد دائم. وقتی از تاکسی پیاده شدیم، علی مرا کناری کشید و گفت: می دانم خیلی به من علاقه داری و خوش بختیم آرزوی توست، شنیدم دعای عروس سر سفره عقد رد نمی شود. 🍃تا این را گفت شستم خبر دار شد که چه می خواهد. در دل می گفتم ای کاش نگوید. چون آن قدر دوستش داشتم که نمی توانستم خواسته اش را رد کنم. 🍃گفت: می خواهم دعا کنی که شهید شوم. با گریه خواستم که این را از من نخواهد. گفت: برای امروز و امسال که نمی خواهم، از خدا بخواه عمرم به شهادت ختم بشود. 🍃تا حاج آقا شروع کرد به خواندن خطبه، گریه هایم شروع شد. چه دردناک بود این دعا. من با علی نفس می کشیدم و زندگی بدون او برایم متصور نبود. از آن طرف هم آن قدر دوستش داشتم که می خواستم به بالاترین درجه کمال برسد و جزء یاران امام حسین علیه السلام باشد.هر طوری بود دعا کردم. مطمئن بودم دعایم رد نمی شود. 🍃شهید مدنی با یک نگاه همه چیز را فهمید. گفتند: دخترم من دعاهای دیگری هم بلدم. حالا اجازه بده من دعا کنم. نمی دانم از کجا فهمید شاید هم از اشک های پرده درم. 🍃“خدایا به این زوج فرزند سالم و صالح عطا کن. عمر با عزت بده و عاقبت به خیرشان کن”. 📚نیمه پنهان ماه،ج۲۲،ص۲۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 ثمره شیرین قناعت ✅ یکی از صفاتي که تضمين کننده آرامش و سازگاري همسران بوده و نبود آن زمينه ساز سلب آرامش خانوادگي مي شود، قناعت است. 🔘 از ثمره های شيرين قناعت، آسايش و راحتی است. هنگامي که مادر خانواده به آنچه در اختيار دارد، بسنده کرده و زندگي خود را با توجه به امکانات موجود سامان مي دهد، سختي هاي بسياري را از سر مي گذراند و از فعاليت هاي طاقت فرسا، نگراني از کمبودها، اظهار نياز به ديگران و ... آزاد مي شود 🔘 همچنین هرگاه پدر خانواده انرژی خود را برای به دست آوردن مال حلال صرف می کند و امکانات موجود را در نظر می‌گیرد، بسياري از نگراني ها را از زندگي مشترک دور مي سازد. ✅ مرد يا زني که به همسر خود به عنوان دارايي موجود خود نگاه مي کند و او را بدون مقايسه با نقاط قوت ديگران مي نگرد، در حقيقت آرامش خود را تأمين کرده است. ▪️امام حسین علیه‌السلام فرمودند: 🖊القُنوعُ راحَةُ الأبدانِ ⭐️قناعت مایه آسایش تن است. 📚 بحارالانوار،ج۷۵،ص۱۲۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍وسوسه 🌺 وارد خانه که شد. چادر را روی چوب لباسی کنار اتاق گذاشت وبعد از شستن دستها در سرویس وارد حال شد. 🌸طبق معمول محمود از بیرون امده و روبروی تلویزیون درحال خوردن تخمه، به خواب رفته بود. ☘روح انگیز عصبانی شد. وسوسه ی پر صدایی گوشه ی ذهنش اورا به سمت لگد زدن به محمود می کشاند. نا خداگاه صدایش بالا رفت و شروع کرد به واگویه با خودش:« اخه اینحوری تخمه میخورن؟... زن مردم تا اخرشب نمیاد خونه اون وقت من از ترس تو تا سرکوچه هم نمتونم برم. والا اگه شانس داشتیم که شمسی بود اسممون.» 🌺صدای درونی او را نهیب می زد:« هم داری ناشکری می کنی هم نامردی ساعتو نگاه کن بیچاره شش ساعتش پر شده دیگه. تو دیر اومدی.» 🌸آب دهانش را قورت داد. محمود چند ساعت بود به خانه امده بود؛ اما به خاطر اینکه بیرون رفتن روح انگیز را زهرمارش نکند، حتی به او زنگ هم نزده بود. ☘مثل یک کودک پای تلویزیون خوابیده بود. احساس کرد نظرش صد وهشتاد درجه تغییر کرده است. می خواست برود و پتویی روی محمود بیندازد که تازه یادش آمد هنوز ناهار آماده نکرده است. 🌺از چهره ی محمود پیدا بود به خواب سنگینی رفته است. روح انگیز روی نوک پنجه ی پا وارد اشپزخانه شد تا باطعم غذا، همسرش را بیدار کند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أشكو إليك غربتی.. دوری از تو امانم را بریده من به آغوشت محتاجم مرا به خانه‌ی امنم، برگردان.. 💔المـــــاعنده حسین آخـــــرته لویــــــن؟💔 اللهم‌ارزقنی‌کربلاء💔 🆔 @tanha_rahe_narafta
☺️می‌آیید عهد ببندیم؟ 🦋این عهد بستن اعلام آمادگی به ادمین کانال نیست. بلکه اعلام آمادگی به خداست. ما در انجام آن دخالتی نداریم. فقط اگر همراه شدید، برای شیوه اجرایی کردنش راهکار خواهیم داد. 💐 حالا بیاید با هم عهد ببندیم، همانطور که روزهای چله را پشت سر می‌گذاریم، روز به روز بر مطیع خدا بودنمان بیافزاییم. 🌸امروز چهاردهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم. 🌾تمام کسانی که می‌خواهند با ما در عهدمان هم پیمان شوند، را برای @taghatoae ارسال نمایند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 صبح اول وقت چیکار می‌کنی؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
☘اشرف اولاد عالم ❄️ای سرزمین کربلا! چگونه تاب دیدن تشنگی اشرف اولاد عالم و فرزندانش را داشتی؟! 💦چگونه شنیدن ضجه‌های زینب سلام‌الله‌علیها را تاب آوردی؟! 💔چگونه اجازه دادی خون‌های پاک و بی‌گناه بر زمینت ریخته شود؟! ☀️امّا ای کربلا! چه پُربها شدی با در آغوش گرفتن، اجساد مطهر عزیزان مصطفی. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چه اسمی برای پسر خوبه؟ 🌹 نذر کرده بودم که اگر فرزند در راهم پسر باشد، اسمش را علی خواهم گذاشت. هفت ماه بعد درست روز ۱۳ رجب بود که به دنیا آمد. 😭چشم هایم پر از اشک شد رو به آسمان کردم و گفتم خدایا حکمتت را شکر. وقتی اذان و اقامه را در گوشش گفتند همه یکصدا خواندند: صلّ علی محمد نوکر مولا آمد. راوی منصوره الطافی و ناصر چیت سازیان پدر و مادر شهید 📚دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، صفحه ۲۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠نه به کتک زدن ✅برخی والدین فکر می کنند کودکی که اذیت می کند، اگر تنبیه بدنی شود، می توانند جلوی اذیت های او را بگیرند. 🔘چنین روشی شاید در کوتاه مدت کودک را آرام تر کند؛ اما در دراز مدت اثرات جبران ناپذیری بر روح و روان کودک می گذارد. 🔘همچنین بعد از مدتی، کتک خوردن برایش عادی می شود و دیگر حساب نمی برد. 🔘او اکنون کودک است؛ ولی اگر والدین به روش خود ادامه دهند احتمال دارد وقتی بزرگ شود فرار از خانه را بر ماندن ترجیح دهد و به محیط های ناامن بیرون پناه ببرد. ✅پس والدین باید بدانند، کتک زدن در هیچ شرایطی، شیوه تربیتی مناسب نمی باشد‌. 🆔 @tanha_rahe_narafte
☁️جنگل ابر ☘️دلم هوای یک سفر سه نفره داشت. من و پدر و مادر. در خیالم کوله ام را می‌بستم که با باز شدن در و صدای پُر از ذوق پدر نگاهم به سوی او کشیده شد. چشم‌هایش برق و درخشندگی داشت و ابروانش همچون بال‌های باز شکاری از هم باز شده بود. من هم سر ذوق آمدم و لب‌های غنچه صورتی رنگم از هم باز شد. 🌸با همان صدای بلند و پُر از ذوق به من گفت: «ستاره کوله سفرت رو ببند تا راهی شیم.» 🌸مادر که از آشپزخانه صدای او را شنید، سرش را به داخل سالن کشید و با ناز گفت: «علی آخرش با این یهویی‌هات کار دستمون میدی هاااا حالا کجا؟» ☘قبل از اینکه پدر فرصت جواب دادن بیابد جیغ بلندی کشیدم و خودم را در آغوشش پرت کردم : «وااای چقد تو خوبی بابا ! » 🌺به سرعت موشک پرتاب شده از سکوی پرواز حاضر و آماده به همراه کوله‌ام روی مبل شیری رنگ کنار در ورودی نشستم. پدر مثل همه یهویی‌هایش نگفت کجا می‌رویم. تمام طول سفر در کشف جایی بودم که می‌رفتیم. بعد از ساعت ها که برایم به کندی گذشت به ورودی جنگلی رسیدیم و از کنار جوی آبی که سنگ های کف آن را می‌شد شمرد و کوچکی و بزرگی آن‌ها را دید رد شدیم. اطرافمان پُر از گل‌های وحشی و گیاهان دارویی بود. همان لحظه از کنار یک گروه اسب سفید که در حال دویدن بودن و دُم‌شان رقص زیبایی را در هوا به نمایش گذاشته بود گذشتیم وبه بالاترین نقطه جنگل رفتیم و پیاده شدیم. 💫خدای من چه می‌بینم؟! جنگلی پُر از ابرهایی که در حال رسیدن به آغوش زمین هستند. رفتم تا به نزدیکترین نقطه به آن‌ها رسیدم و در خیال خود بر پشت ابرها سوار شدم تا به آسمان برسم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌪طوفان غم کنار خیمه‌ها می‌زد قدم آرامشی که در دلش طوفانی از غم بود 🆔 @tanha_rahe_narafte