فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😌آخر سال شده و وسایل دور ریز داری؟
😉میتونی با دور ریزها و کمی خلاقیت چیزای جدید و خوشگل بسازی.
🌳اگه سیمی داری که دیگه به درد نمیخوره و خراب شده میتونی اونو با قیچی ببریش و سیمای مسی داخلش رو در بیاری و با چند حرکت یه بونسای خوشگل بسازی و بذاریش روی میز یا اُپن یا هر جای مناسبی که تو خونه چشم به راه حضور یه گلدون قشنگه.😍
پ.ن: برای اینکار از قیچی خیاطی استفاده نکنید. کند میشه.
#آموزش
#خلاقیت
🆔 @tanha_rahe_narafte
💫مهمترین درسی که از بازی کودکان میگیریم
🎊ما زندگی خود را با بازی شروع میکنیم. آنچه در بازیهای دوران کودکی وجود دارد تماما در طول زندگی ما جاری است.
✔️معماها، تلاشها، هیجانها، رقابتها، قهرها و آشتیها... زندگی ما را شبیه بازیهای کودکانه میکند.
🔸اما مهمترین درسی که باید از بازیهای دوران کودکی بگیریم، این است که جدی نگیریم.😌
🎙پناهیان
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشته_کوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خستگی وارفته
☘بند بند بدنش از خستگی کش می آمد ومور مور میشد. صداها توی سرش می پیچیدند. باز هم کودک شیرخوارش سراغش آمد دلش میخواست او را پرت کند. سرش را توی دو دستش بگیرد و به حال و روزش گریه کند.
دلش میخواست از حالا تا همیشه بدود و به جایی برود که هیچ کس مزاحم خلوتش نشود. هرچه بیشتر میدوید انگار کمتر کارهاش انجام میشد.
🌸اما عاقبت کودک خودش را رساند و باهمان هنر همیشگی، همان چشمهایی که شبیه تیله ای مشکی براق و پرنور بودند به چشمهایش خیره شد. دستهای کوچکش را مثل دو چنگک به دامن مادرش انداخت و ملتمسانه نگاهش کرد.
مقاومت بیفایده بود. انگار توی نگاهش و این التماسش قدرتی بود که برخلاف جثه ی کوچکش می توانست مادرش را به هرکاری وادار کند.
🍃همه ی حال بدش از بین رفت. چشمهایش هنوز در چشمهای کوثر گره خورده بود که او را به آغوش کشید. ناخوداگاه اشکهایش روی صورتش جوب به راه انداختند و کوثر همانطور که شیر میخورد، صورت مادرش را نوازش می کرد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
به نام الله
از: معصومه
به: امام موسی کاظم
سلام امام مهربان و صبور
در غل و زنجیر آز، طمع، بخل، حسد، کینه و دشمنی دنیا سالهاست اسیریم. خلاصه بگویم سالها اسیر غل و زنجیر گناهیم. نه مانند شما صالحان صبور و شاکریم. نه عابد شب زندهدار. شما خوبان در اوج غم و درد و ناراحتی و گرفتاری لحظه به لحظه را غننیمت میشمارید برای تقرب بیشتر به خدای خود.
امام مهربان دعایمان کن یا باب الحوائج که رهرو شما باشیم و مانند شما خوبان با خدا خلوتی جانانه و عاشقانه داشته باشیم. شما غل و زنجیر فقط به دست و پا داشتید. ما عمری است در اسارت نفس خویش هستیم. کمکمان کنید تا از این اسارت رها شده و سبکبال پرواز کنیم.😭
🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾
#نامه_خاص
#امام_کاظم علیهالسلام
#مناجات_با_امام
🆔 @parvanehaye_ashegh
😍 صبح دلانگیز
❄️صبح دلانگیز میشود، وقتی در خیابان زیر بارش دانههای ریز و کوچک برف، قدم بزنی و هوای سرد و یخ زده ماه آخر زمستان را استشمام کنی.
🌨همه جا سفید سفید است؛ همچون دامن عروسان.
☘صبحتان به خیر و دلتان گرم حضور خدا
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨به استقبال همسرت میری؟
یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روزی با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکیهای سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچهها خواب هستند، ولی آقا [شهید مطهری] بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت: همه روحانیون این قدر خوب هستند؟ بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند، بچهها هنوز خوابند، با تأثر به من گفتند: میترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید.
📚سرگذشتهای ویژه، به روایت جمعی از یاران، ج ۲، ص۱۰۸ و ۱۰۹، به روایت همسر شهید مرتضی مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 جایگاه والدین
✅ سپاسگزاری از پدر و مادر، باعث رابطه عاطفی بیشتر میشود.
🔘 پس به آنها بیشتر احترام بگذاریم؛ به اندازهای که تغییر رفتارمان را کاملاً احساس کنند.
🔘 از زحماتشان نه تنها زبانی قدردانی کنیم؛ بلکه میتوان با لبخندی و یا بوسهای از آنها تشکر کرد.
✅ اگر در مواردی حق با ما بود، در برابر گفتار و رفتارشان سکوت کنیم، حتی گره به ابرو نیندازیم.
🔹« ... أَنِ اشْکُرْ لي وَ لِوالِدَيْکَ إِلَيَّ الْمَصيرُ»؛ «مرا و پدر و مادرت را سپاسگزار باش که سرانجام و بازگشت، به سوی من است.» ۱
💥پیامها:
۱. سپاسگزارى از والدين، از جايگاه والايى نزد خداوند برخوردار است. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» بعد از شكر خداوند، تشّكر از والدين مطرح است.
۲.سرانجام همهى ما به سوى خداست، پس از ناسپاسى نسبت به والدين بترسيم. «إِلَيَّ الْمَصِيرُ»
۳. ايمان به رستاخيز، انگيزهى عمل صالح از جمله احسان به والدين است.
۴. حقِّ خداوند، بر حقّ والدين مقدّم است. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» تشكّر و احسان به والدين، ما را از خداوند غافل نكند. ۲
📖۱.سوره لقمان، آیه ۱۴
📚۲.تفسیر نور، محسن قرائتی،ج ۷، ص ۲۵۲
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️دلتنگ
🍃زنگ آخر مدرسه نواخته شد. کوله طوسی رنگش را برداشت. از دوستانش خداحافظی کرد و به سمت خانه راه افتاد. او در مسیر خانه، هم کلاسیاش مریم را دید به سمتش رفت و پرسید: «چرا اینجایی؟»
🌸_منتظر مادربزرگم هستم، دیروز گفت مدرسه تعطیل شد جلوی سوپری منتظر باش.
☘️خانم مسنی از راه رسید و سبد خریدش را روی زمین گذاشت. به آن دو نگاه کرد. مریم لبخند بر لب به خانم مسن سلام کرد. او با خوشرویی جواب سلام را داد. زهرا با دست پاچگی سلام کرد. مریم به طرف زهرا برگشت و گفت:«مامان بزرگمه، خیلی دوستش دارم.»مادر بزرگ صورت مریم را بوسید و گفت: «دختر قشنگم، بریم؟»
✨زهرا از آنها خداحافظی کرد و به سمت خانهشان راه افتاد. او به آرامی راه میرفت، عجلهای نداشت. بیحوصله زنگ خانه را زد. مادرش در را به رویش باز کرد. آهسته سلام کرد و وارد خانه شد. زهرا روپوش و مقنعهاش را در آورد و به چوب لباسی آویزان کرد. بعد از این که دست و صورتش را شست وارد آشپزخانه شد. به مادرش کمک کرد تا زودتر میز نهار را بچیند؛ اما چهرهی مهربان مادربزرگش را به خاطر آورد. زهرا طاقت نیاورد و گفت:«مامان! چرا من نباید مادربزرگم رو ببینم؟»
🔸مادرش سکوت کرد. فردای آن روز وقتی زهرا از مدرسه برگشت، مادر به او گفت: «بابا فردا صبح جمعه، ما رو جایی میبره.»
🔹_کجا؟
🍃_میفهمی، فردا صبح زود بیدار شو.
🌸اسماعیل جلوی خانه منتظر آنها بود. وقتی زهرا و مادرش سوار ماشین شدند، حرکت کرد. اسماعیل مقابل ساختمانی که بالای آن تابلویی نصب شده بود، آسایشگاه بنفشه توقف کرد. آنها با هم وارد ساختمان شدند. زهرا با چشمانی گرد، نگاهی به پدر و مادرش انداخت. مادر سبد گل را به سمت زهرا گرفت؛ اما زهرا بدون این که دسته گل را بگیرد به سمت مادر بزرگش که روی نیمکت نشسته بود، دوید.
🍂مادر اسماعیل زهرا را به آغوش کشید و زیر لب زمزمه کرد:«گاهی آدمها دلگیرند و دلتنگ. آرام میخزند کنج اتاقشان با یک بغل تنهایی.»
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بسمربالحسین
از: زینب بنت المهدی
به: عزیز زهرا
سلام آقای من
سلام ای زیباترین اتفاق زندگی من
آقا جان
به ما کمک کن که تو را فقط برای خود طالب نباشیم. کاش آنقدر درک میکردیم، اضطرار قلبتان را تا برای خودت و این چشم انتظاریهایت فرج و ندبه میخوانیدیم و عهد تازه میکردیم.
آقا جان
کمکم کن که یادت همیشه میان بند بند قلبم زنده باشد. بدون تو بودن را نمیخواهم میان این دنیای گرگ.
نمیگوییم برایمان دعا کن چون میدانیم تو خود هوای ما را داری.
یاحق
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸غار حرا
🍃سکوت غار، با صدای دلنشین فرشته وحی شکست: بخوان به نام پروردگارت.
💫آن شب، غار حراء پر از نور بود.
همه کائنات بر تو با نام رسول الله سلام دادند.
☘خداوند تو را انتخاب کرد تا هدایت کنی مردمی را که در جهل خود فرو رفته بودند.
وقتی از غار با حال آشفته بیرون آمدی صدای سلام و صلوات همه موجودات را میشنیدی.
🌸خداوند کاری بس بزرگ روی دوش تو قرار داد.
☘عید انتخاب شدن شما برای هدایت انسان از تاریکیهای جهالت بر همگان مبارک باد
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔بلدی با کاغذ گل درست کنی؟
🌸خیلی راحت با چند تا کاغذ رنگی، یه کش پول و چند تا میتونی یه گل خوشگل درست کنی و جاهای مختلف ازش استفاده ببری.
#کلیپ
#آموزش
#خلاقیت
🆔 @tanha_rahe_narafte
✅آثار و برکات ازدواج
🔹پیامبر اکرم (ص)فرمودند:
🌷زَوِّجُوا أیاماکم، فَإنَّ اللَّهَ یحَسِّنَ لَهُم فی أخلاقِهِم و یوَسَّعُ لَهُم فی أرزاقِهِمِ و یزیدهُمُ فی مُروّاتِهِمٌ
💐بی همسران خود را همسر دهید؛ که خداوند اخلاق آنان را نیکو و روزیشان را فراخ میکند و بر جوانمردی آنها میافزاید.
📚بحارالانوار،ج۱۰۳،ص۲۲۲
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍ تب
🍃صورت سفید و گوشتآلودِ حسین،پسر پنجسالهاش، رنگِلبو شده بود. دستش را بر روی پیشانی حسین گذاشت. ناخودآگاه آن را عقب کشید:«مامان بهقربونت تو که از تب داری میسوزی! کاش بابات بود.»
☘چادر گلدارش را از رختآویز دم در برداشت. به ذهنش رسید از عذرا خانم کمک بگیرد.
🎋پلهها را دو تا یکی کرد. چند بار نزدیک بود با سر به زمین بخورد؛ ولی خدا به او رحم کرد. زنگ خانه را زد. سنگ کنار دیوار را برداشت و شروع به کوبیدن کرد.
⚡️_کیه؟! دندون رو جگر بذار دارم میام.
▪️سنگ را پای دیوار انداخت. چادرش را درون دستش مچاله کرد: «اِ بتول خانم شمائی؟ چی شده؟ چرا نگرانی؟»
🍃_ عذرا خانوم پسرم، پسرم حسین داره تو تب میسوزه! باباش نیست، احمد آقا هستن؟
🔘_نه پیش پای شما بیرون رفتن.
☘دست از پا درازتر به خانه برگشت. دلشوره به جانش چنگ زد. صدای تپش قلبش را شنید. با خود واگویه کرد: «مردهشور این کار رو ببرن. حالا این موقع شب به کی اعتماد کنم؟! کجا برم؟ »
🎋احمد آقا با تأسف سرش را تکان داد: «عذرا خانوم! چرا گفتی من نیستم؟»
🔹_چیه راه به راه پا میشه میاد اینجا. به ما چه که شوهرش نیست.
🍃_ زن خوبیت نداره. ناسلامتی همسایهایم.
🍂_خوبه خوبه! حالا دایه دلسوزتر از مادر شدی؟
🔸خودش را به بیخیالی زد و به طرف آشپزخانه رفت. ظرفهای نشسته را داخل سینک ریخت. اسکاچ را برداشت. دستانش شروع به لرزیدن کرد. فکرهای جورواجور مثل کلاف سردرگمی درون سرش رژه رفت.
☘_طفلک حسین کوچولو؟ با اون چشمای درشت و سیاهِ خواستنیاش. حالا مگه چی میشد احمدآقا میبردش دکتر؟! خودت رو جایِ اون بنده خدا بذار. ببین چه حالی پیدا میکنی؟! بابا بیخیالش! مشکل خودشونه، باید از پسش بربیان.
🔘ظرفهای نشسته را رها کرد. دستمال گردگیری را برداشت. به طرف چراغ گاز رفت.
به نقطهای خیره شد. یادش رفت چکار میخواست بکند. دستمال را محکم گرفت و فشار داد. دستش سرخ شد و درد گرفت.
دستمال را روی اُپن گذاشت.
☘صندلی فلزی را از زیر میز بیرون کشید. دستانش را از آرنج خم کرد و روی میز گذاشت. سرش را میان دو دستش قرار داد .
فایده نداشت تشویش و استرس کلافهاش کرده بود. از جایش برخاست و طول و عرض آشپزخانه را طِی کرد. به طرف هال رفت: «احمد آقا! پاشو پاشو دلم شور حسین رو میزنه.
🌸لبهای احمدآقا از دو طرف کشیده شد. چشمانش برقی زد:« به روی چشم بانو.»
#همسرداری
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل
به: قطب عالم امکان
🍁بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍁
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ
سلام بر مهدى امتها و جامع تمام كلمات وحى الهى
🌺آقا جان مژده نزدیکی ظهورتان* روشنی چشمان تارمان شده است.
این فراز از دعای عهد: إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرٰاهُ قَرِيبا ؛ً زمزمه وجودی مان شده تا برایمان یادآوری شود و یقین داشته باشیم این نزدیکی را.
ان شاءالله در عمل هم خود را برای چنین لحظهای آماده کنیم.
🔰 حضرت آیت الله بهجت "ره":
🔸* خود او(امام زمان عجل الله تعالی فرجه) فرموده است، فرج من نزدیک است دعا کنید. و به نقلی دیگر فرموده : فرجم نزدیک شده، دعا کنید بداء ( تأخیر )حاصل نشود.
📚 در محضر بهجت ج ۱ ص ۱۰۸
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🌺✨🌺✨🌺✨
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
☘آرزوی زیبا
🌨زمستان با سرما و سپیدی برفش چهرهی شهر را زیبا میکند.
❄️امیدوارم؛ بارش دانه دانههای برف زمستانی، الهی آمین باشد برای حاجتهای زیباتون.
😍روز برفی اسفند خوش بگذره.
#صبح_طلوع
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨رعایت حال خانواده
آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در یکی از شبها، دیر وقت به منزل میآیند. به در منزل که میرسند، متوجه میشوند کلید منزل همراهشان نیست. به خاطر رعایت حال خانواده که در خواب بودند، از در زدن خودداری میکنند و با این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه میمانند و تا اذان صبح، همان جا قدم میزنند. هنگام اذان که اهل خانه میباید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا در میزنند و وارد خانه میشوند. وقتی فرزندان متوجه قضیه میشوند و از علت سؤال میکنند، ایشان خواب بودن خانواده را بیان مینمایند و اشاره میکنند که ممکن بوده زنگ زدن ایشان موجبات آزار و اذیتشان را فراهم کند.
📚گنجینه عرفان، ص ۱۰۸
#سیره_علما
#میرزاجوادتهرانی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قصه یعنی زندگی
👶کودکان با داستان زندگی میکنند. نقش اول داستان میشوند و ماجراجویی میکنند.
از پندها، راه و رسم زندگی را میآموزند.
🤼♂شکست میخورند و پیروز میشوند. جنگیدن در میدانهای مختلف را تجربه میکنند. میجنگند و راه و روش مقابله با مشکلات را میآموزند.
📚عادت به مطالعه را از کودکی در وجود کودکانمان نهادینه کنیم.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_میرآفتاب
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍گلدان
🍃پنجرهی اتاق را باز کرد. نگاهی به آسمان انداخت. تابش نور آفتاب روی گلدانهای سرسبز توجهش را جلب کرد با آبپاش به آنها آب داد و از دیدن گلها لذت برد.
☘به سمت کتابخانه رفت و با دستمال طبقات آن را پاک کرد که صدای شکسته شدن چیزی به گوشش رسید: «چی بود؟»
🎋علی با انگشتان دستش بازی میکرد:«مامان! اگه راستشو بگم قول میدی، دعوام نکنی؟»
⚡️_اگه راستشو بگی و قول بدی، دیگه تکرار نشه کاریت ندارم.
🌸_همون گلدونه بود که مادرجون برات عیدی آورده بود، یهو از توی طاقچه افتاد پایین، خرد و خاکشیر شد.
🍂_وای از دست تو یه ذره بچه، حالا چکار کنم؟
☘_مامان!قول دادی، منو دعوا نکنی. از پولای تو قلکم، میگم بابا برات یه گلدون خوشگل بخره.
🌾نسترن از حرف های علی خنده اش گرفت و با یادآوری شکستن گلدان تزئینی چینی مادر به او گفت: «اگه این زبونو نداشتی، چیکار می کردی؟»
🍃نسترن با خودش فکر کرد اگر به خاطر شکستن گلدان علی را دعوا و یا جریمه کند، دیگر نباید انتظار راستگویی از فرزندش را داشته باشد.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بسم الله الرحمن الرحیم
از: گمنام
به: حجت بن الحسن عسکری عج
سلام و رحمت بی کران الهی نصیب شما اهلبیت عصمت و طهارت که هادیان الهی برای ما انسانها هستید.
سلامی از عمق جان به آخرین امام و پیشوا
یابن الحسن سخت است بر ما دوری از تو و از مهربانی چون تو بعید است این دوری برایت سخت و جانسوز نباشد، چرا که خدا از تو دلسوزتر برایمان نیافریده. امام پر مهرم دست بر دعا بردار و خودت برای ظهورت دعا کن تا ما آمین بگوییم. بیگمان دعای مضطر بیجواب نمیماند.😔
اللهم عجل لولیک الفرج بحق اول مضطر عالم مهدی فاطمه عج
🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
بهترین هدیه برای امروز شما😍
🍀پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله فرمود:«اخلاق خوب گناهان را نابود میکند، همان گونه که آفتاب برف و یخ را آب میکند.»*
🌷 حواسمان باشد؛ مشکلات و گرفتاریها اخلاق خوب ما را غارت نکند.
🌸 خدایا! روزی در دست توست. روزی ما را وسعت ببخش و اخلاقمان را نیکوتر گردان.
📚*نهج الفصاحه، ص۳۷۵
#صبح_طلوع
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دعوا کردن کار خوبیه؟
دختر دومم مدام کفشهایش را گم میکرد و پا برهنه میآمد خانه. روزی با هم داشتیم میرفتیم مسجد جامع. باز کفشهایش را گم کرده بود و پا برهنه میآمد.
گفت: بابا! اگر پاهایم زخم بشود، فرشهای مسجد نجس میشود، چه کار کنم؟ عبدالمهدی بغلش کرد.
به عبدالمهدی گفتم: این دختر زیاد کفشهایش را گم میکند، یک بار دعوایش کن حواسش را جمع کند.
گفت: چون هم نام فاطمه زهراست نمیتوانم به او چیزی بگویم.
راوی: زهرا سلطان زاده؛ همسر شهید
📚کوچه پروانهها؛ خاطرات شهید عبدالمهدی مغفوری، نوشته اصغر فکوری.صفحه ۵۱ و ۸۴
#سیره_شهدا
#عبدالمهدی_مغفوری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 فرمانبرداریی شیرین
✅ یکی از وظایف فرزندان نسبت به پدر و مادر، فرمانبرداری و نیکی در حق آنهاست.
🔘 البتَه گوش به حرف بودن نسبت به آنها، باید بدون چون و چرا و از سر رغبت باشد.
🔘اطاعتی که از سر زور و اجبار پایه گذاری شود فایدهای ندارد. چنین فرمانبریی کیفیت و کمیتی هم نخواهد داشت.
🔘بلکه باید از سر لطف و شعف و شادمانی انجام شود. این نوع برخورد موجب تقویت روحیه هر دو طرف خواهد شد. همچنین در راستای رضایت خدا و انجام دستور اوست.
✅ نکته: برای اینکه بتوانیم اینگونه رفتاری داشته باشیم خوبست به دعا هم متوسل شویم. خصوصا دعای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه که در حق پدر و مادر گفته است.
🔸در قسمتی از آن دعا چنین آمده: بارالها! مرا اين گونه قرار ده كه از آنان در هراس باشم، همانند هراس از سلطان سختگير و به آنان نيكى كنم، همانند نيكى كردنِ مادر مهربان و فرمانبردارى از پدر و مادرم را و نيكى كردنم به آنان را براى چشمانم آرام تر از خواب سنگين (شيرين) و براى سينهام خنكتر از نوشيدنى شخص تشنه قرار ده تا آن كه خواسته آنان را بر خواسته خودم مقدّم بدارم.
📚دعا ۲۴ صحیفه سجادیه
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_میرآفتاب
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️دل نگران
☘️در خیابان راه می رفتم. مانده بودم چطور به خانه بروم آنقدر که با دوست هایم سرگرم بودم متوجه گذر ساعت و رفتن به خانه نشدم. خانه ما هم مثل تمام خانه های دیگر قاعده خودش را داشت ، ساعت ۹:۳۰ بود و من به عنوان پسرخانواده باید ساعت ۸ خانه می بودم.
🍃بعضی دوستانم مرا مسخره می کردند که حالا سنت برای زندگی در پادگان نظامی کم است به فرمانده تان (یعنی خطاب به پدرم ) بگو کمتر سخت بگیرد به جایی برنمیخورد یا بعضی ها اصلا قبول نداشتند و می گفتند که چرا باید به آنها جواب بدیم کی می رویم کی میاییم...مگر ما دختریم?!
🌾اما در خانه ما این قانون هم برای من هم خواهرم بود و فرقی نمی کرد. من دلیل پرسش و جویشان که کجا می روم را می فهمیدم. می دانستم نگران من هستند و نمی توانند بی تفاوت از من بگذرند . درحقیقت نپرسیدنشان یعنی بی خیال من شده اند و اصلا برایشان مهم نیستم.
به هرحال به خانه رفتم. مادر و پدرم بلند شدند و نگاهی با نگرانی به من کردند. سابقه نداشت این ساعت به خانه بروم.سرم را پایین انداختم و گفتم:« متاسفم که دیر شد دیگه تکرار نمیشه و شما رو نگران نمی کنم.» می توانم بگویم نگرانی از چهره شان مثل پرنده پر زد و رفت.
✨مادرم گفت : «عیب نداره حامد جان ما فقط نگرانت بودیم ... بشین عزیزم الان شام رو برات گرم میکنم.» و با چشم و ابروهایش به من فهماند پدر را دریابم.
🎋من هم با گرمای صحبت های مادر کمی یخم باز شد. پدر نشسته بود به تلویزیون نگاه می کرد کنارش نشستم و دستش را گرفتم با شیطنت گفتم: « هعی... چطوری سردار بازنشسته... من نبودم دلت برام تنگ نشد؟ »
🍃پدر با ابهت همیشگی اش گفت:« نه...»
🌸اما نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد ، خندید و گفت:« خوب بلدی قضیه را جمع کنی و به روی خودت نیاری.»با دستش محکم به گردنم زد و گفت:« آی پسر از این به بعد حواستو جمع کنی ها مبادا دل مادرت رو بلرزونی و نگرانش کنی.»
🌾گفتم: «چشم حتما....»
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صوفی
🆔 @tanha_rahe_naafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
به نام خدا
خبر آمد حسین بن علی ع راهی شد😭
از: خادمه حضرت زهراس
به: امام حسین ع
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ع✋ لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین ع😭
آقای من شنیدم قصد سفر داری.
آقای من چرا شبانه و بی صدا؟!
به کجا میروی؟!
چرا با اصغر ع و اکبر ع؟!
چرا با قاسم ع و ابوالفضل ع دلاور؟!
چه خبر است آقای من؟!
آقا جان رقیه س را کجا میبری؟!😭
طاقت از محمل افتادن و دویدن بر روی خار مغیلان را ندارد.😭
آقای من! حالا که رقیه س و دختران را میبری گوشوارههایشان را درآور که گوشهایشان را پاره نکنند.😭
جوانان هاشمی زینب کبری س را بر محمل مینشانند، آقای من حتما خبر داری چند ماه دیگر باید بر شتر بیمحمل سوار شود؟!😭
آقای من شبانه و بی صدا به کجا میروی؟!
کوفیان منتظر شما نیستند، چشم طمع به گهواره شش ماههات دارند.😭
حتی پیراهن کهنهات را....😭
حتما خبر داری مکه برایت ناامن است، قصد کشتن شما در مناسک حج را دارند.😭
حج شما ناتمام میماند.😭
میروی تا به وعدهگاه عشق برسی.
میروی تا در راه خدا کشته شوی و مقام شفاعت پیدا کنی و ما شیعیان سراپا تقصیر را در پیش خداوند شفاعت کنی.😭
اللهم عجل لولیک الفرج یا الهی بحق امام حسین ع 🤲😭
🏴🌺🏴🌹🏴🌺🏴
#نامه_خاص
#امام_حسین علیهالسلام
#مناجات_با_امام
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌷امید دلها
مولا جان
☀️صبحگاهان خورشید با نگاه دلربایت طلوع میکند.
❤️انتظار صبح ظهورت، گرما بخش قلبهای منتظران است.
☘صبح بخیر امید دلهای بیقرار
#صبح_طلوع
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte