eitaa logo
مسار
359 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
565 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 علّت انحرافات ✅ علت بیشتر انحراف های نوجوانان و جوانان به نحوه و چگونگی روابط آن‌ها با والدین برمی‌گردد. 🔘 در نوجوانی فرزندان دوست دارند توانایی و خلاقیّت های خود را نشان دهند. 🔘دوست ندارند ضعف هایشان به رُخ آن‌ها کشیده شود و پی درپی مورد انتقاد واقع شوند. برای همین جذب کسانی می‌شوند که توسط آنها مورد احترام و تأیید قرار بگیرند. ✅ پس حواسمان باشد هوای بچه هایمان را داشته باشیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍چهره معصوم 💦زهرا گریه می‌کرد. مادربزرگ حال و رمقی برایش باقی نمانده بود. چشمهای کم‌سویش را به دیوار دوخت. عقربه‌های ساعت به کندی جلو می‌رفت. هر چه ترفند بلد بود به کار برد تا نوه‌اش آرام شود. زهرا بهانه مادر را می‌گرفت. ❄️جیغ‌های تیز و گوش‌خراش او سردرد شدیدی را نصیب مادربزرگ کرد. آنقدر ناله زد و اشک ریخت تا بیهوش روی تشک کنار دیوار افتاد. چهره معصوم زهرا در خواب جگر مادربزرگ را بیشتر سوزاند. تصمیم خود را گرفت امروز با دخترش حرف می‌زد. ☘سبزی‌هایش را پاک کرد. صدای زنگ خانه بلند شد. گوشی آیفون را برداشت. ثریا با چهره‌ای خسته و داغون به ماشین تکیه داده بود. دو دستش را زیر بغل‌هایش گذاشته بود. 🌸_ثریاجون بیا تو یه کم استراحت کن. زهرا خوابه. ☘_چه وقت خوابیدنه؟! باشه مامان الان میام. 🌾طوبی وارد حیاط شد. زیر سایه درخت سیب، روی تخت نشست. ثریا با دیدن مادر، کیف خود را گوشه تخت رها کرد. مادر را در آغوش گرفت. 🍁طوبی برایش از زهرا گفت: «عزیزم دختر بچه سه ساله، آغوش و ناز و نوازش مادر رو می‌خواد. » 🌼بعد از صحبت‌های مادر، ثریا به فکر فرو رفت. همیشه وقتی کارش تمام می‌شود، تنش خسته و روحش ناآرام است. همین که زهرا را می‌بیند و بغل می‌کند، آرام می‌شود. خستگی برایش قابل تحمل می‌شود. 🌱شاید مادرش نمی‌داند او هم به زهرا نیاز دارد. دست‌هایش با نوازش کردن او قوت می‌گیرد. لب‌هایش با بوسه بر او شاداب می‌شود. جان تازه‌ای در وجودش می‌یابد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🖤تنها میان خانه ☀️ حجت نهم! میوه دل امام رضا علیه‌السلام، در بهار جوانی به دست پیدا و پنهان دشمن، با هم‌دستی همسرش ام‌الفضل به شهادت رسید. 🍁زمینیان تنها بیست‌وپنج سال لیاقت بهره‌مندی از نور ولایت او را پیدا کردند. 🏴حضرت غریب بودند، جنس غُربتش با غریبی پدرش امام رضا علیه‌السلام فرق داشت. غریبی پدر از جنس دوری از وطن و عزیزانش بود؛ ولی غربت جواد علیه‌السلام از جنس غربت امام حسن علیه‌السلام است. 🔥میان خانه باشی و غریب باشی. امان از همسری که دشمنی‌کند. امان از لحظه‌ای که نقشه دشمن را پیاده کند. ▪️آری آن روز در و دیوار بغداد هم‌ناله با امام‌هادی علیه‌السلام و شیعیان بود. مظلومانه و غریبانه او را در جوار جدبزرگوارش امام موسی‌کاظم به خاک سپردند. 🏴سالروز شهادت حضرت امام جواد علیه‌السلام تسلیت باد🏴 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پرهیز از جلوه‌گری 🍃گرمای تابستان بود. داشتیم با حسین علی مسجد می‌رفتیم. توی لباس‌هایم نازک ترینش را پیدا کردم و پوشیدم. وقتی نگاهش کردم خیلی تعجب کردم. یک اورکت زمستانی پوشیده بود و یک کلاهی هم روی سرش کشیده بود. ☘گفتم: «برادر! زمستان را با خودت آورده‌ای؟! این چه تیپی است؟ » هر چه پرسیدم طفره رفت. توی راه مسجد به او گفتم: «تا به عقلت شک نکردم، بگو این چه تیپی است؟ » 🌸گفت: «این طوری لباس پوشیدم تا برای خانم های نامحرم جلوه نداشته باشم. همان طوری که ممکن است ما از دیدن خانم‌های نامحرم تحریک بشویم، آنها هم ممکن است چنین شوند. ما نباید با پوشیدن لباس‌های نازک و بدن‌نما باعث تحریک نامحرم شویم. » ✨در حالی که به سختی حرف هایش را در ذهنم جا می‌دادم، داغ کرده بودم. پیراهنم را تکان دادم تا هوا زیرش جریان پیدا کند. راوی: حسن نوری؛ برادر شهید 📚 من شهید می شوم ؛ خاطرات شهید حسین علی نوری. نوشته رضا عنبری، صفحه ۶۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💯بهترین کار ❌ممکن است بعضی‌ها فکر کنند، پدر و مادر وقتی زنده هستند، می‌توان آن‌ها را راضی کرد و دلشان را شاد نمود؛ ولی بعد از مرگشان دستشان کوتاه خواهد شد. 🔺در حالیکه بعضی از پدر و مادرها بعد از مرگ، فرزندشان را عاق می‌کنند و یا از آن‌ها راضی می‌شوند. 🔺بهترین کاری که فرزند می‌تواند برای پدر و مادر خویش بعد از مرگشان انجام دهد، انجام واجباتی‌ست که آن‌ها در حال زنده بودنشان از انجام آن بازمانده‌اند؛ مانند: حج، نماز، روزه، پرداخت بدهی مالی و عمل به آنچه وصیت نموده‌‌اند. ⭕️نکته: فرزند خوب فرزندی است که هر آنچه در توان دارد نسبت به پدر و مادرش انجام دهد، اعم از دعا و خیرات. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خطوط کج و معوج ❤️وقتی پدر قلبش را با دست گرفت و بی‌حال شد، مسعود چاره و فکر دیگری جز زنگ زدن به اورژانس نداشت. 🚑 آمبولانس آژیر کشان به کنار خانه رسید. مسعود، بااشک پدرش را صدا می‌زد ولی پدر جایی میان مرگ و زندگی، با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد. 🥀مسئول آمبولانس علایم حیاتی را چک کرد. با ناامیدی، دستش را روی سرم برد تا آن را وصل کند. 🍂خطوط کج ومعوج مانیتور، تبدیل به خطوط ممتد شدند و در یک لحظه، خواست که پارچه‌ی سفید را روی صورت او بکشد که مسعود همه اذکار و اورادی که میدانست، زیر لب زمزمه کرد و همینطور که قطرات اشکش را پاک می‌کرد، بابت بداخلاقی‌هایش، توبه می‌کرد و خدا را به حق چهارده معصوم قسم می‌داد. ✨بلاخره چند خط ریز بالا و پایین رفتند. مامور آمبولانس ماسک اکسیژن را روی صورت پدر ثابت کرد و نگاهی به مسعود انداخت و با ناامیدی گفت: «حالش ثبات نداره، خداکنه زنده بمونه. » بعد در آمبولانس را کشید و آمبولانس به‌راه افتاد. 🌈اما امید، در وجود مسعود زنده بود. امید به زندگی دوباره پدر. در همان قلبی که امید موج می‌زد، هشداری دائما تکرار می‌شد: «همیشه فرصت دوباره وجود نداره و اگر سکته پدر... » 💡ممکن بود او با حرف بی‌جا قاتل پدرش شود! 🆔 @tanha_rahe_narafte
📂کارنامه مردودی 🔻کارنامه مردودی خود را به دست گرفته و ناراحت است. از پدر و مادر شاکی می‌شود.حرف او این است: «چرا او را به مدرسه فرستادند؟! » 🔻سرمایه‌اش از دست رفته است. گندم‌ها را در مکان نامناسب نگهداری می‌کرد. آرزویش این‌ است کاش سرمایه نداشت! 🔻زندگی برایش سخت می‌گذرد. توانایی مهاجرت دارد؛ ولی نمی‌رود. به خدا می‌گوید: «چرا من را آفریدی؟ » نتیجه: «خدا از سر ظلم و بی‌تدبیری به ما نعمت نداده! » ✨يوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً؛ در روز قيامت، كفار بعد از آن كه اعمال تمام عمر خود را در برابر خويش حاضر مى بينند، آن چنان در اندوه و حسرت فرو مى روند كه مى گويند: اى كاش خاك بوديم و اصلا آفریده نمی شدیم! 📖سوره‌نبأ،آیه۴٠. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💥لباس سپید یاس 🌸زهرا لباس سپید یاس بر تن کرده است. کنارش حضرت مولا نشسته‌ است. حبیب خدا رسول مهربانی‌ها خطبه عقد می‌خواند. زهرا بله نه بهتر بگویم، یاعلی می‌گوید. 🌼مانند علی و فاطمه زوجی نیست. بالاتر از عشق آن‌ دو عشقی نیست. دریای جود و کرامتش مواج است. بالاتر از آن موجی نیست. ☘زمین بر آسمان فخر می‌فروشد. آسمان به حال آن غبطه می‌خورد. جبرئیل تکبیرگویان برای آن‌دو از سوی خدا صله می‌آورد. سالروز نورانی ترین پیوند هستی مبارک 🌷✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) در همین نزدیکی‌هاست! ❌طولانی شدن غیبت گروهی را ناامید می‌کند. باورشان نمی‌شود او زنده است. ⭕️ در همین حال، عده‌ای دیگر چشم‌انتظار او هستند. البته نشستن و منتظر بودن به تنهایی کافی نیست. باید باور و یقین داشته باشد. 🔺کسی که یقین کند امام عصر او را می‌بیند. صدایش را می‌شنود. کنار او راه می‌رود. آنوقت هر کاری را نمی‌کند، هر حرفی را نمی‌زند، هر راهی را نمی‌رود. 🔺حرف‌هایش از روی حساب و کتاب خواهد بود. جاهایی قدم می‌گذارد که رضایت او را به دنبال دارد. 🔹 امام علی(علیه السلام) می ‌فرمايد: در دوره‌ ی غیبت بسياری از مردم گمان خواهند كرد كه حجت الهی از دنیا رفته و امامت پايان پذيرفته است. ولی سوگند به خدا، در چنين دوره‌ای حجت خدا در بين مردم است و در كوچه و بازار و در ميان آنان رفت و آمد می ‌كند. در منزل و كاخ‌های مردم آمد و شد دارد. غرب و شرق زمين را در مي‌نوردد. حرف‌ های مردم را می ‌شنود.به مردم سلام می ‌كند. آنان تا زمان معينی كه خداوند مقرر كرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهند بود. 📚 بحارالانوار، ج ٢٨، ص٧٠ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کارگر عاشق 🍁طول و عرض خیابان را بی‌هدف متر می‌کردم. غصه‌هایم کلاف سردرگمی شده بود که در درونم پیچ‌وتاب می‌خورد. زمین و زمان را به توپ نفرین بستم: «بسوزه پدر گرونی! اداره کشور بلد نیستید، بکشید کنار باد بیاد! ادعاشون میشه انقلابین! برو همون ضَرَبَ‌ضَرَبا رو بخون، تو رو چه به کشورداری! خیر سرم مهندس مملکتم! » 💎جلوی پایم سنگ دُرُشتی سبز شد. شوت محکمی به‌ آن زدم، به خود آمدم و مسیرش را دنبال کردم. جای نفرین با دعا عوض شد: «خدایا رحم کن! توی این هیر و ویر اگه به سر کسی بخوره، بیچاره میشم. » ☄سنگ در هوا رقصید. چشم‌های ترسان من هم لرزید. سنگ شتابش را کم کرد و محل فرود را انتخاب کرد. دل من تندتر از قبل می‌زد. سنگ به چرخ‌های یک گاری دستی خورد. پسرکی جوان با تیپ ساده و تمیز آن را به جلو می‌راند. دل من از تپش و هیجان اُفتاد. ⚙روی گاریش چیزی نوشته بود. چشمهایم از آن فاصله یارای خواندن نوشته را نداشت. به سرعت قدم‌هایم افزودم تا شاید نوشته را بخوانم. 💥وقتی به نزدیک آن رسیدم، با دیدن نوشته روی آن جا خوردم. آب شدم، کاش زمین دهان باز می‌کردم در آن فرو می‌رفتم، همانجا ایستادم. کشان‌کشان خود را به جدول‌های کنار خیابان زیر سایه درختان رساندم. 💦لب‌هایم را ‌گزیدم. بغض را رها ‌کردم. چشمانم ناودانی از ریزش اشک شد. نوشته روی گاری تلنگری بود که به دلم چنگ ‌زد. خودم را سرزنش کردم. پشیمان از رفتارم شدم. ❄️عرق شرم روی پیشانی‌ام نشست. دست و پایم بی‌حس و کرخت شد. باور نمی‌کردم. هم‌سن بابایش بودم؛ ولی او کجا سیر می‌کرد و من کجا! او چه چیز از خدا می‌خواست و من چه می‌خواستم؟! نوشته روی گاری‌اش قلبم را به آتش کشید. با دیدن آن نوشته، شرم از غفلت‌ یک عمر به دلم سایه افکند. 🌤دیوانه‌وار جمله را با خود زمزمه کردم: اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستوده را به من بنمایان* *فرازی نورانی از دعای شریف عهد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸سلام همراهان بزرگوار🌸 👇خبرهای خوب دارم: 📮مسابقه دیگری در راه است. افرادی که می‌خواهند در این مسابقه شرکت نمایند، مطالب کانال را از فردا ۱۴۰۱/۰۴/۱۱ تا ۱۴۰۱/۰۴/۲۷ با دقت بیشتری مطالعه نمایند. 📝سؤال‌های مسابقه در شب قبل از ۱۴۰۱/۰۴/۲۷ در اختیارتان قرار می‌گیرد و شما تا ساعت۲۴:۰۰ روز عید غدیر مهلت دارید به سؤالات پاسخ دهید. 📌پاسخ‌های بعد از این روز و ساعت پذیرفته نخواهند شد. 📌پاسخ مسابقه و نام و نام خانوادگی‌تان را برای @taghatoae ارسال نمایید. 🎁روز ۱۴۰۱/۰۵/۰۳ مصادف با روز خانواده جوایز اهدا خواهند شد. ☺️با نشر بنر مسابقه دوستانتان را هم به این رقابت دعوت بفرمایید. ✅جوایز مختص اعضای کانال است.👇 🆔 @tanha_rahe_narafte
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏡خانه استوار من 🏠خانه من، همان جایی است که صبح‌ها پرستوها نغمه می‌خوانند؛ میان دشتی سرسبز، روی کوهی قامت خمیده، تک و تنها. 🌊موج‌های دریا به صخره پایین پای خانه‌ام، هر ثانیه مشت می‌کوبند، آرام و قرار ندارند؛ اما خانه‌ی من استوار و محکم ایستاده است. ✨خانه‌ی من هرگز نمی‌ترسد و بر خود نمی‌لرزد، در اوج تنهایی به خدایی ایمان دارد که کوه و صخره و دریا را آفرید. 🆔 @tanha_rahe_narafte