3790_56392.pdf
435.9K
عاشورا؛ تعقل ذیل تعلق.
آیا عقل فارغ از گرایش و تعلقات داریم؟
در فایل پیدیاف یا لینک زیر بخوانید👇
http://www.javann.ir/004vSh
@Masihane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما به حسین سفر نمیکنیم،
با حسین میکوچیم... رحلت میکنیم!
@Masihane
🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشههای سلب توفیق است.
استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی:
"اینکه بگوییم «کار ما موضوعاً شقّالقمر است! عالَم، بستگی به موضوع کار ما دارد!» چه معنایی دارد؟!
این نکته را میخواهم عرض کنم که اکثر عدم توفیقهای ما، گاهی به «عُجْب به نفس» برمیگردد و گاهی به «عُجْب به موضوع (بدین معنا که انسان یک نحوه استعلایی نسبت به موضوع کار خود داشته باشد).
اگر از خود شما سؤال کنند که یک ماشینی داریم که شامل موتور، سیلندر، دینام، دلکو، جعبه فرمان، گیربکس میشود، خود شما میگویید: تمام این اجزاء برای ماشین لازم است و هر قطعهای که نباشد، انتقال نیرو به جاذبه انجام نمیگیرد و در نتیجه ماشین حرکت نمیکند. ولی به موضوع کار خودمان که میرسد، یک مرتبه در قلبمان پیدا میشود که بگوییم: کار ما در بحث اصول فقه، شقّالقمر است و همه چیز حول این اصول میچرخد! حالا اگر فردا از بحث اصول خارج شده و یک کار عینی شروع کردیم، میگوییم: حالا این کار، شقّالقمر است! چون این کار از عینیت میخواهد شقّالقمر کند، ولی کار قبلی از استنباط بود!
این همان استعلاء است؛ چیز دیگری نیست!
اگر ما در محیط کار، کار دیگران را سبک شمردیم و گفتیم که کار آنها به طفیل سر ما میچرخند و ما علمدار هستیم، این، صدمه میزند و موفق به آن کارِ خیر نمیشویم. اگر هم این کارها منشأ رشد باشد، در دستگاه غیرالهی منشأ رشد است! در دستگاه مادی بهوسیله تشویقهایی که گاهی با کفزدن همراه است، مراتب عُجب را رشد میدهند، اما در دستگاه امام زمان(عج) اینگونه نیست.
نباید با تمام توان خود سعی کنید که شاخ و بال و کبّاده و عَلَم و کُتَل درست کنید، بلکه کارتان را خوب انجام دهید.
البته این را یقین داشته باشید که شکر نعمتِ حضرت حق را هر کسی انجام دهد، زیادهای که لازم باشد به او عطا میشود و زیادهای هم که برای او مضر باشد به او، رحمةً من الله تبارک و تعالی، داده نمیشود. «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم». اگر کفر به آن اضافه شد، خذلان و مصداق «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» خواهد بود.
لذا اولین تقاضا این است که نگویید: موضوع کار ما موضوع اصلی است و باید تمامی نیروهای مجموعه به این کار بپردازند؛ این صحبتها قابل قبول نیست! در رفتارها و صحبتهایی که در محیط کارتان طرح میشود اینگونه نباشد که معنای شاخ و شانه کشیدن و اینکه ما امروز یک سر و گردن از شما بالاتر هستیم را داشته باشد. اینها بسیار مُضرّ است. در ته قلبتان اینگونه باشد که واقعاً احساس کنید که نسبت به آحاد افرادِ دیگر، دستبوس هستید؛ یعنی در ذهنتان اینگونه باشد که ممکن است دیگری یک اخلاصی داشته باشد که من فاقد آن باشم و من یک اطلاعی داشته باشم که بیشتر از او مکلّف باشم، بنابراین، من به عذاب نزدیکتر باشم و او به رحمت حق، نزدیکتر. خدای متعال هرچه را به هر کس در این عالَم داده است، برای امتحان است."
(تیرماه ۱۳۷۷)
☑️ @AndisheMonir
@Masihane
مفشوی یک انسان چندمنظوره
🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشههای سلب توفیق است. استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی: "اینکه بگوی
یکی از مهمترین دلایلی که بسیاری از کارهای ما به نتیجهی درست نمیرسه، همین عُجب و غرورها در مواجهه با سایر نیروهای همجبههایست.
اینکه فکر میکنیم ما داریم شاخ غول میشکنیم و دیگران همه وِلمعطل هستند..
پنجشنبه ۱۹ مرداد سال ۲
ساعت ۵ عصر
حادثه بود. غفلت. بیهوا، بیآنکه نگاه کنم در ماشین را به سمت خیابان باز کردم. بعدِ صدایِ برخورد، موتوری را دیدم که کف خیابان ولو شده. جلدی موتورش را از روی پایش برداشتم. دستش روی گوشش بود. پیچوتاب بدنش نشان از درد داشت. خون از لای انگشتها زد بیرون. مردم رسیدند. کمک کردند. همه منتظر دعوا بودیم. چشمانتظار فحش و بدوبیراه و بعد حتی کتککاری. اینکه من بگویم چرا وقت رانندگی با گوشی کار میکردی؟ بگویم چرا اینقدر چسبیده به ماشینهای پارک شده میراندی؟ بگویم ببین درِ ماشینِ نازنینم را مچاله کردی... بگویم و بگویم و همه اینها را با چاشنی توهین و فحاشی.
او هم بگوید کوری؟ چرا نگاه نکردی؟ مگر در طویله است بیهوا بازش میکنی؟ از پشت کدام کوه آمدهای شهر؟ ببین چه بلایی سرم آوردی؟
ولی هیچ کدام از این بگومگوها اتفاق نیافتاد. حادثه بود ولی درگیری نه.
خیلی نجیب رفت نشست روی صندلی که شاطر نانوای سنگک برایش آورده بود. یکی که میخورد بلد باشد گفت سرت را کج بگیر خون گوشت بیرون بریزد. یکی دیگر مدام چک میکرد سرگیجه و حالت تهوع نداشته باشد. من هم دلنگرانش جست میزدم اینور و آنور که مبادا بلایی سر جوان مردم آورده باشم. دستمال میدادم که خونها را پاک کند. اورژانس را گرفتم، پشتبندش پلیس را. نه سرگیجه داشت نه حالت تهوع. اورژانس پرسید هوشیاری دارد؟ جواب بله بود. هوشیار بود که آرام نشسته بود و جنجال نمیکرد. اسنپ موتوری بود. مامور انتقال دوتا پیتزا. گوشی را چک میکرد برای یافتن آدرس که من بیهوا و غافلانه در را باز کرده بودم. اورژانس رسید. معاینه کرد. خون گوش برای ضربه به سر نبود. تیزی زاویهی در ماشین، لالهگوش را چاک داده بود. پانسمان مختصری کرد و گفت حتی بخیه هم نمیخواهد. ولی محض احتیاط برود بیمارستان. حال عمومیاش خوب بود. از سلامتی که خیالمان راحت شد، پلیس راهنمایی هم رسید. گرفتن مدارک و یادداشت اسم و فامیل و چک کردن وضعیت تصادف مختصر که تمام شد، گفت یا منتظر پلیس باشید که به شکایتها رسیدگی کند. یا بین خودتان حل و فصل کنید که کار به بردن وسایل نقلیه و پارکینگ و دنگوفنگهایش نرسد.
من میدانستم صددرصد مقصرم. ولی اسنپموتوری آنقدر نجیب بود که شک کردم. نکند مقصر است که عوض گردنکشی، گردنکج کرده؟! رام (نه آرام) نشسته تا از زیر خسارت مچاله کردن در، در برود؟! شماره رفقایی که میشناختم را گرفتم. اهل فن را. کارشناسها. گفتند صددرصد مقصری. خسارت را همین اول بده که هیچکدامتان از کاروبار نیافتید.
خودش گواهینامه نداشت. موتورش هم پلاک. نه او رغبتی به شکایت داشت، نه من حوصلهی دویدنهای اداری و نه پلیسی که بعدا آمد علاقهای به درست کردن پرونده.
پول پیتزاها و خسارت کلهچراغ موتور را میخواست، بهعلاوه پول چندلیتر بنزینی که ریخته بود کف خیابان. تسویه کردم. بعد گفتم زخم گوشت؟ گفت شکایتی ندارم. سهم خودش را از حادثه پذیرفته بود. قسمت خودش از غفلت. از چک کردن گوشی هنگام رانندگی.
مصالحه کردیم و تمام شد.
حالا من ماندهام از سرشب با دو چیز:
یک: چرا با آنکه میدانستم مقصرم، با خوب رفتار کردن جوان موتوری به شک افتادم؟ یعنی اگر هارتوپورت میکرد، به من میقبولاند تقصیر را؟ حالا که نجیبانه نشست و حتی آخ نگفت و داد هم نزد، باید شک میکردم؟ وای بر من!
دو: در دنیای واقعی، غفلت من فقط به خودم آسیب نمیزند. دامن یکی دیگر را هم میگیرد. غفلت من میتوانست جان یک جوان، که حتمی عزیز چند نفر است را بگیرد. از این نباید غافل شد.
#سید_میثم
@Masihane
تحلیل سیدالشهدا (علیهالسلام) از درد و درمان، و نسخهی ایشان برای سلامت جامعه چه بوده است؟
این سوال در زمینهای پدید میآید که ما مواجه میشویم با تحلیلهای مختلفی که حرکت امام حسین را با پارادایمهای مارکسیستی و لیبرالی توضیح میدهند.
یعنی در نظر آنها امام حسین یک نظریهپرداز سیاسی است که در وضعیت بحرانی حکومت اموی با خلافت شخص یزید، نسخهای برای برونرفت ارائه کرده است.
دو جریان چپ و راست، نسخهی امام حسین را مبتنی بر فلسفه سیاسیهای خود تشریح میکنند، بدون آنکه به فلسفه سیاسی اسلام توجهی داشته باشند.
یادداشت موجود در لینک، آسیبشناسی امام حسین از وضعیت زمانه خویش و نسخهی درمان حضرت را اندکی توضیح داده است:
http://www.javann.ir/004wR9
@Masihane
فتنهی ۱۴۰۱، بازگشتسلبریتیها، فتح مکه و غنائم جنگ حنین
پیامبر عزم فتح مکه داشت. ابوسفیان گردن شکسته آمد از حادثه، پیش از وقوعش جلوگیری کند. مدینه پذیرای ابوسفیان نبود. هرچند تکوتوک چشم داشتند که بزرگِ بنیامیه را به خود جذب کنند، اما قاطعیت پیامبر در برخورد سرد با ابوسفیان را که دیدند، همان پای نصفهونیمهای را که پیش گذاشته بودند، پس کشیدند.
پیامبر به سمت مکه رفت. اندکی مانده به ورود سپاه اسلام به مکه، ابوسفیان ناچار اسلام آورد. اسلامی که از شکل آوردنش مشخص بود نفاقآلودگیاش.
پیامبر که به مکه رسید، عدهای خواستند با وی مقابله نظامی کنند. تلاشی بیهوده که مغزمتفکر مکه (ابوسفیان) میدانست بیثمریاش را. پیامبر پیشدستانه برای متلاشی کردن هر نوع مقاومت مشرکانهای، دستور داد هر کس به خانهاش برگردد، یا به کعبه پناه ببرد یا به خانهی ابوسفیان ملحق شود، در امان است.
این بخشش رسول، نسبت به مشرکان و از آن بالاتر نسبت به ابوسفیان که سالهای درازی وقت و مال و اعتبارش را هزینهی مبارزه با مسلمانان کرده بود، به مذاق برخی خوش نیامد. چنان شوری در انتقامجویی داشتند که بر پیامبر هم در گفتار شوریدند! با این استدلال که اگر بناست ابوسفیانها را ببخشی و اسلام آنها را بپذیری، پس فرق ما با آنها چیست؟
ماجرا زمانی بیخ پیدا کرد که جنگ حنین رخ داد. سپاه پیامبر با تعداد زیادی نومسلمان رفته بود به مصاف قبیلهای مشرک. معرکه چنان شد که بسیاری از نومسلمانان گریختند و نزدیک بود شکستی سخت بر سپاه اسلام وارد آید.
پیامبر یاران حقیقی را فراخواند و با مقاومت آنها، جبههای دیگر از شرک شکست خورد. وقت تقسیم غنائم، پیامبر ابتدا به ابوسفیان و نومسلمانها غنیمت داد. بسیار کلان هم داد. مثلا ابوسفیان صاحب یکصد شتر شد.
اینجا باز عدهای زبان به طعن گشودند که پیامبر آنها را توجیه کرد.
بیاییم به امروز..
خبر بازگشت رشیدپور و گلزار و... پیچید. اعتراضها هم یکی پس از دیگری قطار شدند. یک فقرهاش شد انصراف شهبازی از حضور در تلوزیون.
استدلال معترضان این بود که چرا نظام پول و اعتبار را راهی جیب کسانی کند که به وقت نیاز نه تنها کمکی نمیکنند که لگدی هم میپرانند؟ جمهوری اسلامی ایران و به دنبالش صدا وسیما اگر مال همه است، چرا به وقت خوشی مال همه است و باید تکثر را پذیرفت؟ چرا در سر گردنهی هجوم راهزنان، حضرات سلبریتی بیش از آنکه شریک قافله در هزینه دادن باشند، رفیق دزدند در یاغیگری و یغما؟
برگردیم به تشابهات تاریخی. اگر عبور از فتنهی ۱۴۰۱ همان فتح مکه باشد و اگر لگدپراکنان همان نومسلمانان، چرا بیشتر غنمیت بردن آنها بر جماعت دلدادهی انقلاب سنگین آمده است؟ آیا این بچههایی که در بدر و اُحُد و شعب ابیطالب نظام، هزینه دادند، چشم طمعی به زر و "سیم آخر" رشیدپورها دارند؟
انکار نمیکنم حضور برخی حسادتها و برخی خشکمغزیها و برخی طماعیها را.
اما عموم بچههای برآشفته، توضیح و توجیه پیغمبرگونه و از آن مهمتر رفتار رسولوار میخواهند که تصمیمگیران رسانه ملی از خود نشان ندادند یا بلد نبودند نشان دهند!
همان پیغمبری که غنمیت بیشتر به نومسلمانها میدهد، نام این کار را میگذارد: تالیف قلوب، و نام بخشیدهشدگان را مینهد: طلقاء.
باید مسلمان صدر اسلام باشی تا بدانی این دو عنوان تا چه اندازه تحقیر جریان نفاق است! باید از انصار و مهاجرین باشی تا بفهمی این بخشیدنها به معنای بالا بردن ابوسفیانها نیست که به معنای انداختن استخوانی است جلوی...
حالا به ما بگویید اگر رشیدپورها و دهها سلبریتی دیگری که میخواهند بر سر سفرهی نان و نام کشوری بنشینند، دارند "طلقاءوار" به بهرههایی از جنس "تالیف قلوب" میرسند یا دارند قهرمانانه با سلام و صلوات و حلقهی گل در گردن به خانهی خویش بازمیگردند؟
اینها با پوزخند و استهزاء به جمهوریاسلامی و مسئولان ریز و درشتش میگویند با شماییم ولی به وقتش با دیگرانند!
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (بقره/١٤)
#سیدمیثم
@Masihane
این دو صوت👆، ارائهای است از جلسهی پیرامون کتاب همرزمان حسین در جمع دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران، دورهی حا میم(حلقههای میانی)
سعی کردم توضیحی بدم پیرامون ضرورت آگاهی از تاریخ برای یک دانشجوی کنشگر و همچنین در تاریخ نماندن و در ادامه بپردازم به ایدهی اصلی کتاب.
سپس بخشهایی از زندگی ائمه رو با لنز رهبری بازخوانی و شواهدی تاریخی اضافه کردم.
برای علاقمندان به تاریخ، به طور ویژه علاقمندان به دانستن تاریخ زندگی ائمه بعد از امام حسین، شاید به درد بخوره..
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
ج1 - صفت الرحمان و الگوی حکومتی پیامبر.mp3
12.51M
🔰 به مناسبت رحلت پیامبر
صفت "الرحمان" و الگوی حکومتی پیامبر
سرفصل مطالب:
۱- جامعه جاهلی و نظم سیاسی اجتماعی آن
۲- بعثت، فریاد توحید و موافقتها و مخالفتها
۳- الرحمان و نقش مردم در حکومت
۴- رحلت پیامبر و انقلاب ارتجاعی
🆔 @Qasas_school