eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#زیبایی‌_های_ظهور 15😍 ❇️ #بندگی_واقعی😊 🌷پیامبر مهربانی ها حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) : #
۱۶ ✳️ 🌹 امام صادق(علیه السلام):👇🏻 (چه بسا) شخصی 👤 در زمان (ظهور )حضرت، 💥 💫 🌸وهر سال فرزندی👶 برایش می شود .✅ _☀️🌤⛅️☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_چهاردهم 🔻 #تولد_شیث_و_یافث 🔸 #بعد_از_قتل_هابیل، آدم #پنجاه_سال از نز
📘 📖 📝 🔻 1⃣: ، ابلیس😈 پای درخت انگور🍇 و خرما ادرار کرد.😣 و به همین خاطر است که بعد از تخمیر آنها بوی نامطلوبی دارد و خداوند هر را ساخته، ☝🏻چرا که مایع جریان یافته در آنها همان است.🤢 2⃣: تعیین وقت به این است که آدم در آن ساعت از 🌳 تناول کرد و از بهشت رانده شد 😔 و ساعتی است که خداوند .✅ ✳️ مغربی که آدم به جای آورد برای بود که مرتکب گشت، ✳️ بخاطر و ✳️ به جهت اَدا شد.🌸✨ 3⃣ : ، ابلیس😈 و قابیل🙎🏻‍♂️ به شماتت او(حوا) پرداختند و به لودگی و نواختن مشغول شدند. 💢 به اختصاص دارد که یکی از آن هفت نفر ١. است. ٢. نمرود. ٣. ، دو نفری که در میان بنی اسرائیل مردم را به یهودیت فرا خواندند. ۴. فرعون که گفت؛(من‌پروردگارم). ۵. دو نفر از میان این امّت. 4⃣ :آدم هنگامی که بر زمین🌍 فرود آمد، بر خود، این جمله را نقش نمود؛ 👇🏻 🌸 🌸 5⃣ : 👈🏻 بود. 6⃣ : وقتی که به زمین🌏 آمدند بسیار بلند بود، 🙋🏻‍♂️ هفتاد ذراع و 🧕🏻 سی و پنج ذراع بود. 7⃣ :آدم پیاده به زیارت الحرام🕋 رفت که آن حج واجب بود.✨ 8⃣ : از سراندیب تا جده، پرنده ای بنام ( ) بود و آن اولین پرنده ای است که ❤️ را کرد.💫 9⃣ :هنگامی که فرشتگان به خلقت آدم به خاطر فساد در روی زمین خرده گرفتند، از فیض نور الهی شدند و خداوند ( ) را در آسمان چهارم برای عبادت فرشتگان و ( ) را در زمین🌏 برای عبادت انسانها آفرید.✨🌸 🔟: آدم به صحبت می کرد اما بعد از ارتکاب به گناه و آمدن به زمین 🌏لهجه او به ( ) تغییر یافت. 1⃣1⃣ : خداوند حرف می باشد که خداوند حرف از آن را به آدم آموخت.🌸✨ ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🎬 دانلود سلسله #کلیپ با موضوعِ #گناه_چیست_توبه_چگونه_است 📌 #قسمت_سوم: «زیبایی توبه» 👤 #استاد_پناهی
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دانلود سلسله با موضوعِ 📌 : «مسئلهٔ اصلی بشر» 👤 🔹 مسئلهٔ اصلی بشر توحید و معاد نیست... ⭕️ ویژهٔ جهت تعجیل فرج _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕#محا
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 با بهت و تحیر به فرد مقابلش نگاه کرد ، چند بار پلک زد تا از آنچه می دید مطمئن شود . سجاد ، دوست دوران کودکی ، حامی نوجوانی و عاشق جوانی اسلحه اش را مقابل مهدا گرفته بود و اشاره میکرد بی سر و صدا وارد اتاق شود . باور نمی کرد او را در این حالت ببیند ، سجاد او را از بهت در آورد و آرام گفت : مثل دختر خوب برو تو ـ ت...تو ... با من چیکار داری ؟ خواست مهدا را به داخل اتاق بفرستد که صدای یاس مانع شد : کارت تموم شد ؟ بیا بیرون دختر چرا اونجا وایسادی رو به سجاد ادامه داد ؛ ببخشید جناب ، سهل انگاری مستخدمین ما رو عفو کنید . دستور دادم پیگیری کنن چرا چنین قصوری رخ داده مهدا نگاهی به یاس کرد ، مانتو گران قیمتی پوشیده بود و بی سیمی زینتی که مختص مسئولین خدمه ها بود در دست داشت ظاهرش تغییری داشت که تشخیصش برای یک مامور امنیتی مثل مهدا هم سخت بود . سجاد که نتوانسته بود به هدفش برسد با خشم و نفرت به مهدا نگاه کرد و گفت : خواهش میکنم موردی نیست مهدا سریعا بسمت یاس رفت که سجاد آرام گفت : منتظرم بمون مهدا رو به یاس گفت : خانم تمام کار های لازم رو انجام دادم یاس : خیلی خب ، با من بیا ببخشید آقای ؟ سجاد : فتاح هستم ـ آقای فتاح امیدوارم اوقات خوشی رو در هتل سپری کنید ، روز خوش ـ ممنون ‌، روز خوش &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 بسمت آسانسور رفت و مهدا به دنبالش وارد آسانسور که شدند مهدا را در آغوش گرفت و گفت : داشتم سر ثمینو گرم میکردم که بچه ها گفتن یکی داره میاد سمت اتاق و مسلحه ، خیلی نگرانت شدم ـ ممنون یاس ، اگه نمی اومدی معلوم نبود چه بلایی سر من یا سجاد می افتاد . ـ میشناسیش ؟ همان طور که قطره اشکی مهمان گونه اش میشد ، گفت : یه زمانی ... مهم نیست الان دیگه هیچ نسبتی باهاش ندارم . ـ ما میدونستیم که جاسوسه ولی نمی دونستیم ممکنه بلایی سرت بیاره ـ فقط میخواست منو بترسونه تا بفهمه چیزی فهمیدم یا نه ! و قطع ارتباطاتشون عمدی بوده یا اتفاقی ـ خیلی خوش بینانه س... ـ میخوام خوش بین باشم یاس ـ آروم باش عزیزم درکت میکنم ، باید سریع لباساتو عوض کنی ، بریم بین خدمه یه نفر توی اتاق ۲۸ طبقه ۲ منتظرمونه تا جاتونو عوض کنین ـ باشه آسانسور که به طبقه ۲ رسید هر دو بسمت خدمه رفتند مهدا وارد اتاق ۲۸ شد و با دیدن دختری هم قد و قواره خودش لبخند زد و گفت : سلام ، ببخشید شما هم به خطر می افتین احترامی به مهدا گذاشت و گفت : سلام ، وظیفمه خانم مهدا به لباس هایی که بسمتش گرفته بود نگاه کرد و گفت : اینا لباسای خودمه ـ بله قربان ، اینجا هم اتاق شماست . به دقت و تیز هوشی یاس احسنت گفت و بعد از تعویض لباس و بازگرداندن تغییرات جزئی که برای مینا شدن در چهرش بکار رفته بود ، از اتاق خارج شد . یاس همان طور که در حال دستور دادن به خدمه بود با دیدن مهدا گفت : از اتاق راضی هستید خانم رضوانی ؟ مهدا همکاری کرد و ادامه داد : بله خوبه ، فقط لطفا حواستون به خدمه ای که داخل اتاقمه باشه ـ ما امین شما هستیم ـ متشکرم به سمت لابی رفت تا امیر را ببیند . از آسانسور که خارج شد امیر بسمتش آمد و گفت : وای من که مردم و زنده شدم ، حالتون خوبه ؟ صادقانه گفت : زیاد نه ـ چی شده ؟ ـ بریم بیرون میگم براتون بسمت خروجی هتل راه افتادند که امیر گفت : میریم به مغازه ای که گفتین ؟ ـ نه میریم باغ ارم ـ باغ ارم ؟ چرا اونجا ؟ ـ چون باید یه نفرو ببینیم ـ با تاکسی میریم ؟ ـ نه با خط اتوبوس ـ خیلی واردینا ـ اگه وارد بودم میفهمیدم پسر عموم داره چیکار میکنه !! ـ مگه سجاد چیکار میکنه ؟ با رسیدن اتوبوس سوار شدند ، کنار هم نشستند و مهدا بصورت مختصر توضیحی به امیر داد . به باغ ارم که رسیدند ، امیر گفت : قراره عقربو ببینیم ؟ ـ عقرب قراره ما رو به مروارید برسونه ! &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 به باغ ارم که رسیدند ، امیر گفت : قراره عقربو ببینیم ؟ ـ عقرب قراره ما رو به مروارید برسونه ! مهدا رو به امیر ادامه داد : ما الان برای بازدید و گردش اینجا هستیم ، باید حواستونو خیلی جمع کنید همقدم شدند که امیر انگار چیزی به یادش آمده باشد با نگرانی گفت : ناهار نخوردید که شما ، چقدر وقت داریم ؟ مهدا لبخندی زد و گفت : کار های مهم تری پیش اومد که ... ـ هیچی مهم تر از سلامتیتون نیست ، فک کنم هنوز وقتش نرسیده به رستوران اشاره کرد و ادامه داد ؛ بیاین بریم یه چیزی بخورین اینجا ـ نه ممکنه زمان از دستم در بره ـ من حواسم هست ، خواهشا لجبازی نکنید ـ ما الان در ماموریتیم آق.... با دیدن سجاد و ثمین آستین امیر را گرفت و به گوشه ای کشاند . امیر متعجب از رفتار مهدا به نقطه ای که خیره بود نگاه کرد و گفت : سجاد دیگه چرا اومده ؟ ـ میفهمیم تماسی به یاسینی که در گروه سرگرد ... دیده و از حضورش متعجب شده بود گرفت . بعد از اتصال تماس گفت : سلام ، کجایید ؟ باشه منو اقا مهرداد داریم می بینمشون حواسم هست موافقم فعلا یاعلی امیر : کی بود ؟ ـ جریان داره میگم براتون ـ مهدا خا... ـ مینا ـ ببخشید حواسم نبود ... اینا دارن میرن لازم نیست ما هم پشتشون بریم ؟ ـ نه الان ، قطعا کسانی منتظرن که ما بریم دنبالشون ـ خب پس الان باید چیکار کنیم ؟ ـ میریم من ناهار بخورم !!!!!! وقتی تعجب امیر را دید گفت : خودتون گفتین !! کسایی داخل رستوارن انتظار ما رو میکشن که مهم ترن &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 مهدا غذایی سفارش داد و بر خلاف امیر آرام نشست و به آهنگی که پخش میشد گوش سپرد . ـ جوری آروم نشستین که آدم میترسه ! . مهدا لبخندی زد و گفت : چرا باید بترسین ؟ ـ آرامش قبل از طوفان ـ مغز آدما خیلی سادست راحت میشه گولش زد پس گولش بزنید شما آرومید هدفتون حقیقته برای خدا می جنگید پس چه ببرید چه ببازید پیروزید ـ من نمی تونم اینقدر آروم باشم دستش را بالا آورد و ادامه داد ؛ دستام یخ کرده ـ حق دارین ولی الان خطری ما رو تهدید نمیکنه بهتره آروم باشین و منتظر سوپرایز بهایی ها بمونیم ـ همیشه از این فرقه بدم میومد ، اصلا حس خوبی بهشون نداشتم با اینکه خودمم آدم درست و راستی نبودم ولی بدیشونو حس میکردم ـ ذات آدم خوب و بد رو از هم تشخیص میده گارسون غذا را آورد و مهدا مشغول شد و با آرامش شروع کرد . ـ شما چرا چیزی سفارش نمیدین ؟ ـ من ناهار خوردم تا کی باید منتظر باشیم ؟ ـ صبر داشته باشید خواست چیزی بگوید که پسری او را خطاب قرار داد و گفت : ببخشید من میتونم این جا بشینم ؟ امیر نگاهی به مهدا انداخت و وقتی مخالفتی در چهره اش ندید سری به نشانه مثبت تکان داد ، پسر نشست و رو به امیر گفت : چه خبر آقا مهرداد گل ؟ امیر با چشم های گرد به فرد مقابلش نگاه کرد . ـ چیه داداش تعجب کردی ؟ ـ ایشون آقا یاسین هستن با این حرف مهدا امیر با تعجبی دو چندان به مهدا نگاه کرد که خودش زود تر به سوال مشهود در چشم های امیر جواب داد : منم مثل شما از چیزی خبر ندارم ... سروان احمدی قراره بهم بگه یاسین : همون طوری که از قبل بهت گفته بودم عقرب فقط یه صداست ... صدای مروارید وگرنه خودش کاره ای نیست به خاطر اینکه بره اون ور و اونجا تابعیت بگیره این کار ها رو میکنه و برای کار های بزرگی آموزش دیده ، چندین نفر از پسر های دانشکده تون رو اغفال کرده ، متاسفانه داخل مهمونیا ... با دیدن حال خراب امیر سکوت کرد و گفت : ببین داداش میدونم چقدر با دیدن خواهرت حرص میخوری ولی مطمئنم از جهله و هیچی از کاراش نمی فهمه این از رفتارش قابل فهمه ، امیدوارم هر چه زودتر بتونیم نجاتش بدیم ... زیاد طول نمیکشه خواهرت با ما برمیگرده مهدا : الان آنلاین می بینینشون ؟ ـ آره &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 یاسین بعد از تماسش رو به مهدا گفت : خانم رضوانی ؟ لطفا بعد از دنبال کردن ثمین بیاین خونه ما فقط میخوایم تمام افرادی که میتونیم رو پیدا کنیم ، البته بچه های شیراز خیلی از پروژه های صهیونیستی یا بهاییت منحل کرده اما هنوز دارن جولان میدن ـ متوجهم ـ این امیر خان هم باید بره دنبال میم .ح هر چند سروان احمدی هست اما اگه سجاد کاری بکنه ما تقریبا بیچاره ایم قطعا سجاد و ثمین اینجا از هم جدا میشن ، سجاد خوراک سرگرد و تیمش که الان این ملاقات رو زیر نظر دارنه ، ثمین برای شما و طرف ملاقات برای من ... خب یا علی بگین یکم باغ ارمو بگردیم بعدش از هم جدا بشیم قبل از اینکه اونا از هم جدا بشن ، خانم رضوانی مسلحید ؟ ـ بله ـ بسیار خب ، تا اونجایی که مقدوره سعی کنید ازش استفاده نکنید ... با گوشی که هر دو دارین به تیم متصلید ... راستی یه خبر دارم براتون ! سید هادی خبر داد دختر مروارید دیروز از امارات اومده اینجا و الان در خدمت بچه های اطلاعاته سرهنگ گفتن طبق نقشه شما عمل کنیم ، باید دختر مروارید بشید ... &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا