eitaa logo
مســـــطور🌱
125 دنبال‌کننده
70 عکس
14 ویدیو
3 فایل
مسطور: نبشته؛ مکتوب؛ مرقوم. دانه‌دانه که ببافی، می‌شود یک رج، رج‌ها می‌شوند بافته. بافته‌ای از افکار و احوال تو... منت‌دار حضورتان هستم. حرفی اگر بود اینجام: @e_z_vaziri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 من این چند روز با چند نفری حرف زدم. از طرفدار سرسخت پزشکیان گرفته بین همین بچه های ، تا طرفدار مردد یا حتمی آقای قالیباف، تا طرفدار حتمی یا مردد آقای جلیلی. خداروشکر با هر کدوم حرف زدم، دلهامون به هم نزدیکتر شد و احتراممون به هم بیشتر. و این برام خیلی ارزشمنده. اگه فرصت داشتین و براتون مفیده، شرکت کنین👇. اینکه از فرصتی مثل چی یاد میگیریم و چه رشدی برامون حاصل میشه، اهمیت داره. 🌱
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🍃تحلیل و بررسی نظرسنجی‌های انتخاباتی🍃 🔸در جلسه مجازی به آدرس زیر: https://meet.google.com/zen-jiup-cfh (روی لینک ضربه بزنید و قبل از درخواست پیوستن، دوربین و صوت خود را ببندید. این دو به صورت پیش فرض در گوگل میت باز هستند.) 🗓روز پنجشنبه هفت تیرماه هزاروچهارصدوسه 🕰ساعت ده و نیم(۱۰:۳۰) صبح 🔹با حضور استاد دانشگاه جناب آقای دکتر مرادی 🔸همراه با گپ و گفت پیرامون شرایط فعلی انتخابات🌱 .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. دو دقیقه از استاد قرآنی ما بشنوید. خلوص کلمات از پَس این صدا جاریه. ✨🌱✨ @mastoooor .
. خوش به حال ما که دلمون برای کسی یا چیزی میتپه. اون کس میتونه یه نامزد انتخابات ریاست جمهوری باشه و اون چیز میتونه وطن باشه. اینجا: مسجدسیّد اصفهان. مقبره آیت‌الله سیدمحمدباقر شفتی ✨🌱✨ @mastoooor .
. چرا می‌خوایم با چنگ و دندون رأی جمع کنیم؟ آیا فردایی نیست؟ آیا دو روز دیگه یا ده روز دیگه که یه نفر رئیس‌جمهور این مملکت شد؛ رئیس‌جمهور همه ما نیست؟؟ اونوقت می‌خوایم چطوری خنجی که تو صورت رفیقمون کشیدیم با طعنه و کنایه رو ترمیم کنیم؟ اصلا پزشکیان بشه رئیس جمهور. تا کی می‌خوایم به طرفدارای کاندیدای مقابلمون بگیم تو نفهمیدی، تو عقل نداشتی، تقصیر تو بود!!! الان که داریم راحت می‌گیم. با سند یا بی‌سند. عقلانی یا غیرش. عصبانی یا بی‌خیال. الان هم‌نظر نیستیم و تفاوت سلیقه داریم در انتخاب کاندیدا. ولی فردا روز که دوباره شدیم هم‌کار و هم‌گروه و هم‌تیم و هم‌محله و هم‌مسیر و هم‌وطن و هم‌دین و هم‌مذهب، اون‌روز می‌خوایم چطوری تو صورت هم‌دیگه نگاه کنیم؟؟ آیا آدم‌ها مهمتر نیستن؟! مولای ما امیرالمؤمنین، از حق حاکمیت بر مردم گذشت چون پای انسان‌ها وسط بود. تلاشش رو بر مدار حق کرد ولی آیا نمی‌تونست هزار کار بکنه و بشینه در مسند حاکمیت؟؟ به خدا که می‌تونست. سکوت کرد. ولایت کرد بر قلب‌ها و ایمان داشت به نتیجه نهایی. حالا این نتیجه هر چقدر دور و دور از دسترس. الان ولی ما ظهور رو نزدیک می‌بینیم. این ظهور، در مسیر همون حرکت بر مدار حقه. حیفه! حیفه برنده بشیم ولی بازنده اخلاق و صداقت و تقوا باشیم. ✨🌱✨@mastoooor .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مامان‌بزرگ همیشه می‌گفت: «خداروشکر قانعیم.» بعد ابروهایش را بالا می‌داد و خط‌های پیشانی‌اش لم‌ می‌دادند روی هم. سرش را چپ‌ و راست می‌کرد و ادامه می‌داد: «خیلی شکر داره ننه. خیلی. ما خانواده، هیچ‌وقت دستمونو دراز نکردیم جلو کس و ناکس.» نگاهش از چشمهای من تا سقف می‌رفت و می‌گفت: «شکر! چشممون به دست بقیه نیست. رو پای خودمون وایسادیم.» دلم غنج می‌رفت با حرف زدنش. اینکه بزرگ‌منش بود و یکجور استغنا داشت، حالم را خوب می‌کرد. شانه‌هایم را عقب می‌دادم و سینه صاف می‌کردم. همیشه بعد از حرف زدن با مامان‌بزرگ، می‌رفتم بین مردم. سرم را بالا می‌گرفتم و راه می‌رفتم. لبخند می‌زدم و دلم می‌خواست دست کسی را بگیرم، نه اینکه منتظر باشم کسی دستم را بگیرد. خدا رحمتت کند مامان‌بزرگ. ✨🌱✨ @mastoooor .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مدال مؤثرترین تبلیغ در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ تعلق می‌گیرد به شهید عزیز، دکتر سیّد ابراهیم رئیسی❤️ ✨🌱✨@mastoooor .
. وضعیت الان ما فقط نوشابه می‌خواهد. نوشابه مشکی! .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا سیدنا العشاق❤️ ۹ روز تا عاشورا... (السلام علیک یا مسلم بن عقیل) 🖋️محبوبه گل محمدی 🎙️سیده بشری صهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. فکر نمی‌کردم در دست گرفتن «مدام»، حالم را عوض کند. پستچی که بسته را آورد، همانطور وسط سالن روی پا ایستادم و نیم ساعت با لبخندی کش آمده روی صورت و چشمهایی که نم داشتند، ورقش زدم. دخترخواهرم گفت: خاله خب بشین. خواهرم زد به شانه‌ام: مگه چیه؟ مامان پرسید: کتابت چاپ شده؟ کتابم؟ نه! کتابم نیست. مدام، بیشتر از کتابم است. پ.ن۱: زهرا را یکبار حضوری دیده‌ام. نُه ماه شاگردش بوده‌ام. بیش از یک سال و نُه ماه است زمین‌خورده رفاقتش شده‌ام. او مجله را روز رونمایی، دور چرخانده میان نویسنده‌های مدام و دست‌خطشان را برایم گرفته و بعد برایم پستش کرده. خوشبختی من مدام است با داشتنت زهرا. پ.ن۲: جمله استادم جناب جوان‌آراسته این است: «جهان ادبیات سرشار از چشمه‌های گواراست و این که حالا در دست شماست، چشمه‌ای مدام است. خانم زمان‌وزیری، جان‌تان از چشمه‌های ادبیات زنده باد.» پ.ن۳: آرزویم برای اهالی تیم مدام، موفقیت روزافزون در مسیر صراط است. برای خودم و هم‌مسیرهایم، رسیدن به جایی است که این حرکت را کمک دهیم. و برای شما، اینکه مدام را بخوانید و از چشمه‌های ادبیات، جان‌تان زنده شود. 🌱ادبیات، فان زندگی نیست، خود زندگی است. دوماهنامه مدام را سفارش دهید و به دنیای ادبیات داستانی سلام کنید😊 ✨🌱✨ @mastoooor .
. روی کلمه‌های آبی که بزنید، می‌روید همان‌جایی که نشانی آن اسم‌هاست. .
. خب چی بگم؟!🥰 میام پی‌وی(شخصی). دوست خوب، گلی از گل‌های بهشت است. زهرا اما شربت خنک به‌لیمو با یخ فراوونه وسط گرمای تابستون. بله دیگه😉 ✨🌱✨ @mastoooor .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. نوروز گذشته است. اما من دیروز جایی در خیابان وصال شیرازی تهران کنار آدم‌هایی نشستم که نوروز را گرامی داشتند. اولین ادبی نوروز، سه ماه قبل از سال ۱۴۰۳ شروع به کار کرد. داستانم را در ناامیدی تمام نوشتم. نقد طرح اولیه‌ داستان که به دستم رسید، کلاً برای چند هفته قفل کردم. داستان که هیچ، متن ادبی‌ام هم نمی‌آمد. وقتی تخصصی داستان کوتاه(که از ابتکارات مبناست و ما هنرجوهای از آب و‌ گل درآمده‌اش را آنجا گرد آورده)، اعلام کرد که اگر می‌خواهید داستانتان به جشنواره برسد، زودتر بفرستید تا بدهیم یک استادیار خفن توی مبنا نقدش کند، رفتم شخصی خانم طهرانی. خانم طهرانی بود که نقد طرح اولیه را هم برایم فرستاده بود. گفتم: «سادات جان. من قفلم. فکر می‌کنم هیچ‌وقت بلد نبودم و نیستم که داستان بنویسم. اصلا اینکه اینجا هستم هم یک سوءتفاهم است.» خانم طهرانی آن روز مرا احیا کرد. با همین حرفهای همدلانه بین آدم‌های این مسیر. حرفهایی که خیلی وقتها به هم نمی‌زنیم چون از فکر و خیال بقیه در مورد خودمان می‌ترسیم. اولین تشکرم از خانم طهرانی عزیز🥰 است. ✨🌱✨@mastoooor .
. داستانم را توی دو روز تمام کردم. فایل را فرستادم برای نقد و از خانم طهرانی پرسیدم: «کی نقد می‌کنه؟» سادات جان گفت: «خانم رحمانی. از استادیارها.» نشناختم. وقتی شناختم که دیگر میثاق رحمانی در این دنیا نفس نمی‌کشید. نقد استادیار دیر رسید. دو روز تا ۳۰ اسفند وقت بود برای بازنویسی و ارسال نهایی. و من شب عیدی اصلا کشش نشستن پای بازنویسی را نداشتم. یکی دو جمله ای طبق نظر استادیار کم و زیاد کردم و داستان را فرستادم. تازه یک هفته بعد از رفتن میثاق بود که یادم افتاد داستانم را رحمانی نامی نقد کرده است. برگشتم و نقدش را دوباره خواندم. همان روز هم دلم می‌خواست در جواب فایل متنی که برایم فرستاده، صوت می‌گذاشتم و می‌گفتم من دقیقا «گنجشک تریاکی» زهره شعبانی را بارها خواندم تا توانستم این داستان را بنویسم. دلم می‌خواست می‌شد باهاش حرف بزنم و از موشکافی این داستان و فراز و فرودش برایم بگوید. دیر است برای اینکارها. ولی حالا نقد تمیزش را دارم و می‌دانم برای بهترشدن داستانم باید چکار کنم. دومین کسی که از او متشکرم، میثاق است. ❤️ ✨🌱✨@mastoooor .