eitaa logo
مطالب ناب در منبر
4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
👈 مطالب کانال: ــــمناقب وفضایل اهلبیت علیهم‌السلام ــــنقدوهابیت وجریان یمانی وتصوف ــــمطاعن ومثالب دشمنان ــــمنابر اعتقادی‌، معرفتی ــــصوت دروس حوزوی ــــPDFکتب اعتقادی ــــمداحی کانال دیگر ما👇 @Fishe_menbar ارتباط با ادمین @Abdulhossein235
مشاهده در ایتا
دانلود
با غصه های آل عبا گریه می کنی در اوج روضه های عزا گریه می کنی ما با گناه اشک تو را در می آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما می آیی و بدون صدا گریه می کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می کنی بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می کنی بر رأس های رفته به بالای نیزه ها با خیزران و طشت طلا گریه می کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه های آل عبا گریه می کنی 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @raziolhossein
◾️ 👈🏼👈🏼 مرحوم ، در کتاب خود می‌نویسد: وَفِي أَوَّلِهِ أُدْخِلَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ علیه السلام إِلَى دِمَشْق‏. 📚 المصباح للكفعمي، ص۵۱۰ ➖ مرحوم می‌نویسد: شامیان این روز را عید گرفتند! 📚 نفس المهموم، ص۴۲۹ ➖ جمعیت بسیاری به جهت شادی و پایکوبی به استقبال آل الله آمدند. حضرت ام کلثوم سلام الله علیها می فرماید: فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَيْنَا. 📚 مثير الأحزان، ص۹۷ ➖ اهل‌بیت علیهم‌السلام حالی که به‌طناب بسته شده بودند، وارد بر یزید ملعون شدند. آن ملعون با چوب خیزران بر دندان مبارک سیدالشهدا علیه‌السلام جسارت می‌کرد. ثُمَّ دَعَا بِقَضِيبِ خَيْزُرَانَ يَنْكُتُ بِهِ ثَنَايَا الْحُسَيْن علیه‌السلام. 📚 اللهوف، ص۱۷۹ / مثير الأحزان، ص۱۰۰ ➖ امام عصر عجل الله تعالی فرجه در زیارت ناحیه، به آن دندان کوبیده شده با چوب، عرض سلام می کند: السَّلَامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضِيب. 📚 المزار الكبير، ص۵۰۰ ➖ آن‌گاه اهل‌بیت علیهم‌السلام در خرابه‌ای جای دادند که چهره آنان پوست انداخت. ثُمَّ إِنَّ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنِسَاءِ الْحُسَيْنِ علیه‌السلام فَحُبِسْنَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیهماالسلام فِي مَحْبِسٍ لَا يُكِنُّهُمْ مِنْ حَرٍّ وَلَا قَرٍّ حَتَّى تَقَشَّرَتْ وُجُوهُهُمْ وَلَمْ يُرْفَعْ بِبَيْتِ الْمَقْدِسِ حَجَرٌ عَنْ وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِيطٌ وَأَبْصَرَ النَّاسُ الشَّمْسَ عَلَى الْحِيطَانِ حَمْرَاءَ كَأَنَّهُ الْمَلَاحِفُ الْمُعَصْفَرَةُ. 📚 الأمالي، شیخ‌صدوق، ص۱۶۸ 😭😭 ➖ خدایا به مصائب این ایام در فرج ولیّت تعجیل فرما. 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به‌سرت؟ شامیان عید گرفتند به‌قتل پسرت سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان کوچه ‌کوچه شده مزد زحمات پدرت بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید سر عباس که خود هست حسین دگرت مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟ یا محمّد بنگر حق ذوی‌ القربی را کشت اولاد تو را امت بیدادگرت "میثم!" از بس سخن از سوز جگر می‌گویی شعر تو در نفس سوخته گشته شررت 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
آمدی گوشه ویران چه عجب! زده ای سر به یتیمان چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی زدو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دلهام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشه ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشته راه ایزد پدرت سر به یتیمان می زد تو هم آخر پسر آن پدری  تو پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بررخ تو رنگ زده؟ ای پدر کاش به جای سر تو می بریدند سر دختر تو 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @raziolhossein
ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه‌ها از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه‌ها خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه‌ها آمدی با سر به دیدارم که برگردد، حسین، دیده‌ی مردم ز محمل‌ها به سوی نیزه‌ها من فدای حنجر خشکت که نوشیده‌ست آب گه زجام دشنه‌ها، گاه از سبوی نیزه‌ها از فراق اکبرت، قلب رقیه آب شد کاش این دختر نگردد روبروی نیزه‌ها ای مؤید! تا بیابم آن سر ببریده را می‌روم با پای دل در جستجوی نیزه‌ها مرحوم 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @shere_aeini
◾️ 👈🏼👈🏼 مرحوم ، در کتاب و در کتاب آورده‌اند که: ➖ چون لشکر در کنار دیر راهب منزل کردند علیه‌السلام را در صندوق گذاشتند. نیمه شب راهب را بانگی به‌گوش رسید چون گوش فراداشت، همه ذکر تسبیح وتقدیس الهی شنید. برخاست و سر از دریچه‌ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار دیر نهاده‌اند نوری عظیم به‌جانب آسمان ساطع می‌شود و از آسمان فروآمدند وهمی گفتند: السلام علیك یا بن رسول الله السلام علیك یا اباعبدالله صلوات الله وسلامه علیك. ➖ راهب از مشاهده‌ی این اهوال تعجب کرد، پس از صومعه بیرون شد، و به‌میان لشکر آمد و پرسید: بزرگ لشکر کیست؟! گفتند: . او به‌نزد خولی آمد، و پرسید: در این صندوق چیست؟ گفت: سر مردی است که او را در به‌قتل رساند! گفت: نامش چیست؟ گفت: [علیهماالسلام]. پرسید: مادرش کیست؟ گفت: [سلام‌الله‌علیها] [صلی‌الله‌علیه‌وآله]. ➖ راهب گفت: مرگ بر شما باد! علمای ما راست گفتند که: هروقت این مرد کشته شود، و این نیست جز در و . اکنون خواهش می‌کنم که ساعتی این سر را به‌من واگذارید آنگاه رد کنم. گفت: ما این سر را بیرون نمی‌آوریم مگر نزد تا !! ➖ راهب پرسید: جایزه‌ی تو چیست؟! گفت: بدره‌ای که داشته باشد! گفت: این مبلغ را نیز من عطا کنم. گفت: حاضر کن! راهب همیانی آورد که حامل ده‌هزار درهم بود، پس خولی ملعون آن مبلغ را گرفت و در دو همیان کرد و سر هر دو را مهر نهاد و به‌خزانه دار خود سپرد و آن سر مطهر را تا یک ساعت به‌راهب سپرد. ➖ پس راهب آن سر مبارک را به خویش برد و با و با خوشبو گردانید و بر سجاده‌ی خویش گذاشت و بنالید و بگریست و به‌آن سر منور عرض کرد: یااباعبدالله! به‌خداقسم بر من گران است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. یا اباعبدالله! گاهی که جدت را ملاقات کنی، شهادت بده که من کلمه‌ی شهادت گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم پس گفت: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً رسول الله وأشهد أن علیاً ولی الله. ➖ پس راهب را رد كرد و بعد از این واقعه از صومعه بیرون شد و در كوهستان می‌زیست و به‌عبادت و زهادت روزگاری به‌پای برد تا از دنیا بیرون رفت. ➖ پس لشكریان و در نزدیكی كه رسیدند از ترس آنكه مبادا یزید (لعین) آن پولها را از ایشان بگیرد جمع شدند تا آن مبلغ را پخش كنند. (لعین) گفت تا آن دو همیان را آوردند، چون خاتم برگرفت آن درهم‌ها را سفال یافت و بر یك جانب هر یك نوشته بود: (لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلاً عَمّا یَعْمَلُ الظّالِِمُونَ) و بر جانب دیگر مكتوب بود: (وَ سَیَعْلَمُ الذینَ ظَلَمُو اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ). ➖ خولی (لعین) گفت: این راز را پوشیده دارید و خود گفت: اِنّا لِله راجِعُونَ خَسِرَ الدُّنْیا وَالاخِرَهِ. یعنی زیانكار دنیا و آخرت شدم و گفت آن را در نهر بردی كه نهری بود در دمشق ریختند. 📚 منابع: ۱. منتهی الآمال، شیخ‌عباس‌قمی، (چاپ هجرت، قم)، ج۱، ص۷۷۸ ۲. معالی السبطین، ملامهدی‌مازندرانی، ج۲، ص۱۲۸ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🔷🔶 👈🏼👈🏼 ، در کتاب: [تألیف ۱۲۷۸ق] می‌نویسد: وإذ وقع الاحباب مستودعاً لهم علی حال یأس موقنا بوفات، و زمانی‌که رسید آن جناب بر اهل‌بیت و ایشان را وداع می‌نمود در حالت نومیدی که یقین داشت به‌وفات خود. فقال: وأرض الکرب تسقی بدمعه سلام علیکم عترتی وثقاتی؛ پس آن جناب فرمود در حالتی که زمین کربلا از اشک چشم آن حضرت سیراب می‌شد: سلام من بر شما باد ای اهل‌بیت من. ➖ سلام من الموتور عند انقطاعه علی أهل والأولاد والأخوات؛ سلام از بی کس و تنهایی در وقتی‌که قطع امید نمودن او از اهل و اولاد و خواهران در بدر خود. ➖ فقمن وأرسلن الدموع تلهفا وأمسکن منه الذیل منتجبات؛ چون سخنان آن جناب را شنیدند، پس همه ایشان به‌سوی ایشان دویدند و دامن او را گرفتند، در حالتی که گریان و نالان بودند. 📚 وسیله الفردوس، حسین بن عبدالرزاق تبریزی، نسخه خطی به‌شماره ۸۲۷ کتابخانه مرعشی قم، ص۳۷۱ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
◾️ 👈🏼👈🏼 صاحب کتاب ، (م۱۲۸۵ق) می‌نویسد: ولما دخلت بنات اميرالمؤمنين الي الكوفة اجتمع اهلها للنظر اليهم فصاحت ام كلثوم: يا أهل الكوفة اما تستحون من الله و رسوله ان تنظروا الي حرم النبي صلی‌الله‌علیه‌وآله؟ 📚 الدمعة الساکبة، ص۳۶۴ ➖ در کتاب ، و در کتاب آورده‌اند که: وأشرفت عليهن امرأة من الكوفيات ورأتهن علي تلك الحال التي تشجي العدو الألد فقالت من أي الاساري أنتم؟ قلن: نحن أساري آل محمد علیهم‌السلام. 📚 مثیرالاحزان، ابن‏نما، ص۸۴ / اللهوف سیدبن‌طاووس، ص۸۱ ➖ مرحوم در کتاب و (م۱۱۳۴ق) در کتاب آورده‌اند که: وأخذ أهل الكوفة يناولون الأطفال التمر والجوز والخبز فصاحت ام كلثوم وهي زينب الكبري: ان الصدقة علينا حرام ثم رمت به الي الأرض. 📚 اسرار الشهادة ص۴۷۷ / تظلم الزهراء ص۱۵۰ ➖ شاعر عرب‌زبان، (م۱۳۰۵ق) دراین‌باره سروده است: أباحسن تغضي وتلتذ بالكري وبالكف امست تستر الوجه زينب أباحسن ترضي صفاياك في السبا ونسوة حرب بالمقاصير تحجب وتلوي للين الفرش جنبا وهذه بناتك فوق العيس للشام تجلب ويهنيك عيش والعقائل حسر اذا ما بكت بالأصبحية تضرب تشرق فيها تارة عصب الخنا وطورا بها نحو الشئام تغرب بلا كافل تطوي المهامه لغبا ويسمعها ما يشعب القلب غيهب فأصواتها بحت وذابت قلوبها وانفاسها كادت من الحزن تذهب عجبت ومن في الدهر سرح طرفه وفكر فيه لم يزل يتعجب يزيد الخنا في دسته متقلب ویمسي حسين في الثري يتقلب ویحمل منه الرأس في الرمح جهرة وفي التاج رأس ابن الدعية يعصب ويبقي ثلاثا عاريا ويزيدها علي جسمه يغدو الدمقس المذهب 😭😭 📚 من قصيدة في الحسين (علیه‌السلام)، شيخ‌حسون‌الحلي (شعراء الحلة) ج۲، ص۱۵۵ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
     دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را در یک غروب سرخ بلای عدیده را با ناله‌ام زمین و زمان گریه می‌کند از مادر ارث برده‌ام این اشک دیده را من با همین لبان خودم نیمه‌های شب بوسه زدم گلوی بریده بریده را یعقوبم و بدست خودم بین بوریا چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را یادم نمی‌رود که چگونه مقابلم بستند دست عمّۀ قامت خمیده را یادم نمی‌رود سر شب لحظه فرار فریادهای دختر گیسو کشیده را هنگام جابه‌جائی سر روی نیزه‌ها دیدم شکاف حنجر و خون چکیده را لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد دیدم سپاه روی بدنها دویده را یک تار موی عمّۀ ما را کسی ندید پوشانده بود نور حسین این حمیده را بزم شراب و طشت طلا جای خود ولی خون کرده صحنه‌ای دل محنت کشیده را دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @Fishe_menbar