eitaa logo
بیرق/محمد حسین صفاریان
99 دنبال‌کننده
293 عکس
27 ویدیو
0 فایل
شعر و ترانه
مشاهده در ایتا
دانلود
پری بزن به هوایش که پرشکسته نباشی کنار سرو و صنوبر کمرشکسته نباشی سری بزن به نگاهش شبیه اشک و فرودآ تمام شوقی و باید که سرشکسته نباشی به باغ زخم گذر کن تنی رهای خطر کن رها چنانکه زمان سفر شکسته نباشی سری به سمت خدا و درخت سبز ولا باش که در هجوم نگاه تبر شکسته نباشی □ ولی نمی شود ای دل شبیه نور نگاهش میان گریه ی دیوار و در شکسته نباشی به آستان محبت نمی رسی دل عاشق شبیه پهلوی مادر اگر شکسته نباشی (س) @mhsaffarian
بر خاک نجف بوسه بزن ای دل تنها بر خاک همین شهر فرود آمده زهرا از خاک نبودی مگر؟! اینک پدر خاک! دلتنگ نبودی مگر؟! اینک دل دریا! در کوفه اسیریم که این شهر دو رنگی آشفته کند حال محبان شما را اکملت لکم دینکم آغاز رهایی‌ست گیرم که اسیریم در اندیشه‌ی دنیا ما رنگ طلوعیم شتابان شروعیم از سر که گذشتیم بیایید تماشا در غربت شب عاشقی از جنس علی کو تا زنده کند خاطره‌ی نان و رطب را حق است علی و حرمش عرش الهی‌ست عشق است علی و عَلَمش عالی و اعلا چرخيد فلک یکسره با چرخش نامش بر شانه‌ی او ساخته شد گنبدخضرا می‌خواندم از سمت نجف حی علی‌النّور آنگونه که الهام شد از طور به موسی تا شهر خدا نیست مسیری به جز احمد تا شهر محمد به خدا جز خود مولا دریاست علی و بشری نیست چنان او ما قطره ولی کاش بریزیم به دریا دریا به خدا نیست به جز حضرت مهدی مهدی به علی نیست به جز عین مسیحا مظلوم‌ترین حضرت مظلوم علی بود معصوم ترین، حضرت انسیه‌ی حورا مفعول و مفاعیل مرا زیر و زبر کرد چون زلزله‌ در شعر من افتاده و حالا سرمایه‌ و امید من از عمر همین است من مات علی حب علی مات شهیدا @mhsaffarian
بسم رب‌النّور، بسم‌‌الرّبِ رحمانِ علی بسم رب‌الصّبح، صبحِ روی رخشان علی بسم رب‌العشق، عشق لایزالِ ذوالمنن بسم رب‌العقل، عقل و علم و ایمان علی سفره‌ی شور و جنون پهن است عقل مضطرب عشق می‌بارد به مشتاقان نمکدان علی زینت دوش نبی گاهی حسن، گاهی حسین فاطمه، زهراست اما! مرد میدان علی شهر علم و حلم در عالم محمد بود و بس دانش‌آموزم من اینک در دبستان علی چشم دل را باز کن هر صبح و در عالم ببین هفت گردون را که می‌گردد به فرمان علی گوش کن در آسمان‌ها می‌وزد شب تا سحر صوت بی‌همتای قرآن، صوت قرآن علی لمس کن با دست‌هایت مهربانی را که هست مهربانی تا ابد مدیون دستان علی چاه و نخلستان ز اشک چشم مولا خیس شد جان خود را شستشو کن زیر باران علی چارده عطر غریب از بوستان حق شکفت عطر آخر مانده تنها، عطر بستان علی حضرت مهدی(عج) همان عطر غروب جمعه‌هاست این که می‌ریزد در عالم حیّ سبحان علی @mhsaffarian
من کویرم لب من تشنه‌ی باران علی‌ست این لب تشنه‌ی پر شور، غزلخوان علی‌ست این که گسترده‌تر از وسعت آفاق شده‌است به یقین سفره‌ی گسترده‌ی دامان علی‌ست منّت نان و نمک نیست سر سفره‌ی او پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی‌ست آتش اشکی اگر در غزلم شعله‌ور است بی‌گمان قطره‌ای از درد فراوان علی‌ست لحظه‌ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد که جهان، آینه در آینه حیران علی‌ست کعبه یک‌بار دهان را به سخن وا کرده‌است تا بدانیم کلید در این خانه علی‌ست از دم صبح ازل نام علی را می‌خواند دل که تا شام ابد دست به دامان علی‌ست @mhsaffarian
تا شب بي‌پناه پيدا شد نوري از گرد راه پيدا شد پرده‌ها ابرها كه پس رفتند طاق ابروي ماه پيدا شد بين بيراهه‌هاي سردرگم ناگهان شاهراه پيدا شد سنگ بودند چشم‌ها ناگاه جذبه‌ي آن نگاه پيدا شد ماه من لحظه‌اي غروب نكرد گاه پنهان و گاه پيدا شد بانگ لولاك در جهان پيچيد چرخه‌ي سال و ماه پيدا شد شعر جاري شد و تبسّم كرد آسمان با زمين تكلّم كرد چشم در اشتياق و حيرت سوخت سايه آتش گرفت و ظلمت سوخت قلب دريا به هاي‌وهو افتاد آسمان در بگومگو افتاد برف‌ها قطره‌قطره آب شدند چشمه‌ها چشمه‌ي شتاب شدند درّه‌ها از ترانه سر رفتند رودها عاشقانه‌تر رفتند سنگ‌ها رشته رشته كوه شدند سركشيدند و باشكوه شدند گيسوانش كه شد رها در باد جنگل آغاز شد به راه افتاد آسمان‌ها پر از طلوع شدند قصه‌هاي ازل شروع شدند ماه آغاز قصه تنها بود گاه پنهان و گاه پيدا بود ماه من لحظه‌اي غروب نكرد اگر اينجا نبود آنجا بود حسن يوسف شكفته در رويش بر لبانش دم مسيحا بود چشم‌هايش پر از صداقت صبح گيسويش داستان يلدا بود سينه‌اش موج‌موج اقيانوس قلب او قطره قطره دريا بود آيه آيه بشارت توحيد معني لااله‌الا بود با لب جبرييل صحبت كد سايه‌ها را به نور دعوت كرد (ص) @mhsaffarian
توكه جان جهاني و زنده‌ترين، تو كه نبض زماني و روح زمين قدمي ز حوالي من بگذر نفسی به كنار دلم بنشين تو و لحظه به لحظه جوانه‌زدن، من و موی خيال تو شانه‌زدن من و راه هر آنچه بهانه‌زدن كه بيا كه چنان، كه بيا كه چنين نفسم تو كه باشی زنده شوم همه تن‌تنِ قلب تپنده شوم كه پري بزنم كه پرنده شوم كه هوايی تو  كه پرنده‌ترين همه شب من و سايه‌ی دلهره‌ها، شب و شيون و ضجّه‌ی زنجره‌ها تو بيا كه از آن سوی پنجره‌ها برهانی‌ام از شب چلّه‌نشين تو كه عطر بهار‌ی و بوی خدا، منم عاشق و بيدل و بی‌سر و پا تو بيا تو بيا توبيا توبيا، به سراغِ من اين منِ خسته ترين همه شب من و بادِ گسسته‌عنان، به سراغِ صدای تو دور جهان بدويم و نباشد از تو نشان، تو كجای زمان؟ تو كجای زمين؟ منم و دوسه شعرِ بريده زبان دو نگاهِ غريبه‌ی دل‌نگران چه بگويم از اين همه دردِ نهان كه بيا و بخوان كه بيا و ببين @mhsaffarian
مگذار که در بمیرم یک عمر جدا باشم و صد بار بمیرم مگذار غمت شعله در این چشم بکارد با گریه مرا یکه و تنها بگذارد چشمم به جمالش نفسی نیز نیفتاد در پنجره‌ام جز رخ نیفتاد ای وای اگر مانده در این جاده بمیرم یا شام فراقش سر بمیرم چشمی که به جز صورت نبیند جز خود در همه بازار نبیند دلواپس و دیوانه‌ی آن یار عزیزم مجنون‌تر از آنم که به بگریزم تنها‌تر از آنم که مرا جابگذاری لب تشنه مرا بر لب بگذاری زخمی‌تر از آنم که از تو نگیرم تویی و تشنه‌ترین کویرم یارا بگشا راه شب چاردهم را یارا برسان ماه شب چاردهم را @mhsaffarian
تا بغض تو از حنجره‌ي چاه برآمد همراه نسيم نفست ماه برآمد هرم نفست آتش زد زمزمه‌ها را از آينه‌ها همهمه‌ي آه برآمد تا از خم هر كوچه‌ي تاريك گذشتي گفتند كه خورشيد شبانگاه برآمد هر نخل به ديدار تو شد ميثم تمّار چون بيد به پابوسي‌ات آن‌گاه برآمد  در باز شد و عطر تو راهي سفر شد  چرخيد در و ناله‌ي درگاه برآمد باد از طپش نام تو لبریز جنون شد از مسجد تا نغمه‌ي دل‌خواه برآمد صبحي كه تو در دامن محراب شكفتي خورشيد به خون خفت و به اكراه برآمد @mhsaffarian
امام مهربان من! سلام بر هوای تو! سلام از این گرفته‌دل به با صفای تو! ! سلام بر نگاه تو! بی‌‌مثال من؛ نگاه آشنای تو است و می‌وزد به شهر کربلا کربلای من؛ دست‌های تو شفای مادرم رسید از این حرم به اصفهان جواب اشک‌های من! سلام بر صدای تو! گرسنه بودم و رسید به خانه شما دو قطره چون ، چکید بر غذای تو فرشتگان آسمان رسیده‌اند صف به صف که بشمرند قطره قطره را به جای تو تمام عمر گشتم و در این مسیر یافتم که مهربان‌تر از تو بود فقط خود خدای تو به اشکِ بی‌درنگ من به سوزِ رنگ رنگ من که نیست قلبِ تنگ من حریف داغ‌های تو اگر چه سينه‌ام آبگینه‌ام مدینه‌ام همیشه پابه‌پای تو @mhsaffarian
‍ چقدر از دیگران بپرسم هوای صحن و سرایتان را چقدر باید غزل بخوانیم، نگاهتان را، صدایتان را منم که بی تاب و بی قرارم به خستگی های خود دچارم چرا به دارالشّفا نیارم دلی که شد مبتلایتان را چگونه عطر شما نباشد روانه در کوچه های شعرم نفس نفس تا نفس کشیدم نفس کشیدم هوایتان را دخیلتان شد غبار آهم، گره گره بغض گاه گاهم منم که آیینه ی گواهم نسیم مشکل گشایتان را منم که آهوی آرزویم، دوان دوان گرم جستجویم کجا بیایم، کجا بجویم، قدم قدم رد پایتان را اگر به یک شعر عاشقانه، اگر به بالی کبوترانه پریده ام تا به هر بهانه، پریده باشم هوایتان را (ع) @mhsaffarian
يك سال بی هواي تو سنگين بود بال و پري كه بوي تو را دارد يك سال در فراق تو اين دل سوخت خاكستري كه بوي تو را دارد يك سال واژه واژه قلم پوسيد يك سال واژه واژه دلم دق كرد يك سال اشك و آه فرو غلطيد بر دفتري كه بوي تو را دارد  دستم دخيل پنجره فولاد و پايم اسير صحن وسراي توست قرباني بلندي درگاهت اينك سري كه بوي تو را دارد امشب قطار خاطره ها اين جاست تسبيح و مهر و عطر حرم ...اي كاش فردا ضريح پاك تو را مي ديد انگشتري كه بوي تو را دارد (ع) @mhsaffarian
یه ساله بی‌قرارم و همش می‌پرسم از خدا کی میشه باز راهی بشم به سمت مشهد الرضا عاشقم و شوق تو رو دارم تو دنیای خودم دارم میام به سمت تو هر شب تو رویای خودم چه خوبه عطر حرمت میون جا نمازمه نفس کشیدن هوات راز من و نیازمه عکسی که دارم از حرم روشنی اتاقمه خط طلای اسمتون شب که میشه چراغمه می‌دونی که زیارتت شده تموم آرزوم تصویر گنبد طلات بوده همیشه روبه‌روم وقتی که می‌رسم تو صحن یادم می‌افته کربلا یادم می‌یاد که دورم از خاک بقیع و سامرا نفس نفس قدم قدم میام تا ایوون طلا صدای قلب من میگه رضا رضا رضا رضا هر کی می‌یاد یه عالمه اشکو میاره پیش تو گدای تو همیشه من آقای من همیشه تو شب شب میلاد توئه ساعت لبخند خدا میگن بازم مهمونیه تو حرم امام رضا صحنا چراغونی شده دل منم همون جاهاست شاید الان تو حرمه یا محو گنبد طلاست (ع) @mhsaffarian
از كجا دم بزنم اين غم اندوخته را تا كجا شرح دهم خاطره‌ي سوخته را مثل ني حادثه‌ي سوختنم پنهان است هر نفس ناله‌ام افروختنم پنهان است امشب از آتش و ني‌زار حكايت دارم از جدايي تو بسيار شكايت دارم پيچكي هستم و بر پاي غمت مي‌پيچم چون دخيلي به خيال حرمت مي‌پيچم لحظه‌هایم همه لب‌تشنه‌ي باران تواند دردهايم همگي دست‌به‌دامان تواند ذرّه‌اي هستم و از شوق رهايي لبريز از پرستيدن خورشيد طلايي لبريز به هواي تو هوايي پرستو شدنم سال‌ها رفت كه در حسرت آهو شدنم آسمان پير شد از خاطره‌ي پر زدنم سال‌ها رفت كه دنبال كبوتر شدنم سينه‌ام غرق غبار است که باراني نيست خاك كوي تو شدن خواهش آساني نيست اي كه در حلقه‌ي ما قصّه‌ي گيسوي تو هست تا دل شب سخن از سلسله‌ي موي تو هست سرپناهي اگر از عالم و از آدم نيست در پناهيم اگر گوشه‌ي ابروي تو هست در پريشاني من راز بلندي پيداست كه به هر جا بروم سايه‌ي گيسوي تو هست اي كه نزديك‌تري از همه آفاق به من باز كن پنجره‌اي از نفس باغ به من آرزوهاي مرا يك سره از ياد ببر «خرمن سوختگان را همه گو باد ببر» من خراب توام اي چشمه‌ي آباداني اين خراباتي را از عطش آباد ببر گردبادم كه چنين بي‌سر‌ و بي‌سامانم «عشق داند كه در اين دايره سرگردانم» لاله‌زار است دلم خاك شقايق‌پوشم هر شب از داغ تو اي عشق چراغستانم مرگ اگر فرصت فرياد گرفت از لب من آخر از حنجره‌ي خاك تو را مي‌خوانم (ع) @mhsaffarian
خوش آمدی به گلستان سلام ابراهیم به سرزمین شهیدان سلام ابراهیم رسیدی از شب پروازهای طوفانی به قلب مردم ایران سلام ابراهیم چه بغض‌ها که روان شد چه اشک‌ها که طپید در آن شب آن شب هجران سلام ابراهیم شگفت بود برایم که نام تو رخشید در آن تفأل قرآن سلام ابراهیم به سیدالشهدایت در آسمان‌ که رساند به آن سوی مه و باران سلام ابراهیم مرا ببر به تماشای آن طلوع شگرف که گفت حضرت سلطان سلام ابراهیم @mhsaffarian
بسم رب‌النّور، بسم‌‌الرّبِ رحمانِ علی بسم رب‌الصّبح، صبحِ روی رخشان علی بسم رب‌العشق، عشق لایزالِ ذوالمنن بسم رب‌العقل، عقل و علم و ایمان علی سفره‌ی شور و جنون پهن است عقل مضطرب عشق می‌بارد به مشتاقان نمکدان علی زینت دوش نبی گاهی حسن، گاهی حسین فاطمه، زهراست اما! مرد میدان علی شهر علم و حلم در عالم محمد بود و بس دانش‌آموزم من اینک در دبستان علی چشم دل را باز کن هر صبح و در عالم ببین هفت گردون را که می‌گردد به فرمان علی گوش کن در آسمان‌ها می‌وزد شب تا سحر صوت بی‌همتای قرآن، صوت قرآن علی لمس کن با دست‌هایت مهربانی را که هست مهربانی تا ابد مدیون دستان علی چاه و نخلستان ز اشک چشم مولا خیس شد جان خود را شستشو کن زیر باران علی چارده عطر غریب از بوستان حق شکفت عطر آخر مانده تنها، عطر بستان علی حضرت مهدی(عج) همان عطر غروب جمعه‌هاست این که می‌ریزد در عالم حیّ سبحان علی @mhsaffarian
چون کبوتر بیقرارم در هوایت یا حسین دانه برمی‌چینم از خوان عطایت یا حسین جرعه آبی در گلوی کفتر جلدت بریز تا نمیرد تشنه در  کرب و بلایت یا حسین گنبدت خورشید عالمتاب رویاهای ماست کهکشان‌ها هم چراغ روضه‌هایت یا حسین مثل تسبیحی گسست از هم قطار اشک‌ها تا شود هر قطره‌اش روزی فدایت یا حسین ورنه تا صبح قیامت یک‌نفس خون می‌گریست چشم‌های عالم و آدم برایت یا حسین شمع گریان توام چون بید لرزان توام چادر بادم سیه‌پوش عزایت یا حسین سرنوشتم را کجا یابم منم آن شاعری کز ازل بی‌سر نوشتم در رثایت یا حسین آسمان پیشانی آیینه‌ات را سرخ دید موج هفتاد و دو دریا شد صدایت  یا حسین فصل تنهایی گذشت و فصل بی‌تابی رسید اینک اینک اشک می‌افتد به پایت یا حسین @mhsaffarian
ای شعله‌ی شکفته‌ی جان‌های ما حسین آیینه‌ی تمام نمای حیا حسین زیباترین ستاره‌ی شب‌های این کویر دریاترین تلاطم خون خدا حسین اسطوره‌ی شجاعت و آزادگی و مهر ای جلوه‌ی محمدی مرتضی حسین رفتار ما کجا و حريم رحیمتان کردار ما کجا و مرام شما حسین ای قطره قطره خون تو بر خاک کربلا غلطیده و روان شده در ذکر یاحسین هفتاد و دومین ورق سرخ عاشقی قرآن پرپر آیه‌ی شمس‌الضحی حسین هر صبح و شام عطر تو را باد می‌برد از کربلا به مقصد گلدسته‌ها حسین از ما مگیر شور و جنون را علی علی از ما مگیر پرچم عباس را حسین @mhsaffarian
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک به هواخواهیِ عشقِ تو جنون باید داشت و هوای حرمت در رگ و خون باید داشت السلام ای طپشِ جاری قدسی نفسان غم تو ریخته آتش به فراسوی جهان یا حسین ای غزلِ زخمی بی‌سر مانده پیکرت در طپش دشت شناور مانده بام تا شام فقط نام تو را می‌گویم پشت دروازه‌ی ساعات تو را می‌‌جویم به اباالفضل، حسینی و علی اکبری‌ام حسنی، زینبی‌ام، قاسمی‌ام، حیدری‌ام "من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو" با من ای دوست به جز وقت سفر هیچ مگو سفر از کعبه‌‌ی آمال و دویدن به بهشت رخصت از ساقی بی‌بال و پریدن به بهشت اربعين سوی تو راهی شدن آرام من است کربلا نقطه‌ی آغاز و سرانجام من است هر شب جمعه سلامی به تو آیین من است " غم این کار نشاط دل غمگین من است" نفسم شعله‌ور از عطرِ خیالِ تو حسین عطشم غرق تمنای وصالِ تو حسین غم تو شعله‌ی فریاد و سکوتم باشد نام تو عطرِ دل‌انگیزِ قنوتم باشد رویم آغشته‌ی شیدایی یاران تو باد مویم آشفته‌ی گیسوی پریشان تو باد کاش تنهایی اینجا به عزیزم برسد وقت مرگم فقط اربابِ عزیزم برسد دل و جان؟! رفت! که سرمست ولای تو شدند پدر و مادرم؟! آری به فدای تو شدند اربعين سوی تو راهی شدن آرام من است کربلا نقطه‌ی آغاز و سرانجام من است هر شب جمعه سلامی به تو آیین من است " غم این کار نشاط دل غمگین من است" کربلا غلغله‌ی شور تو در جان من است کربلا خاطره‌ی سرخ ترین زیستن است کربلایی که در آن عشق و جنون عار نبود کربلایی که کسی تشنه‌ی دینار نبود کربلا یعنی دنبال امان‌نامه نباش سینه‌زن در صف شمران سیه‌جامه نباش از دم صبح ازل داغ شما با من بود کربلا سرخ‌ترین قبله‌ی دل بستن بود اربعين سوی تو راهی شدن آرام من است کربلا نقطه‌ی آغاز و سرانجام من است @mhsaffarian
باغ سرمست و رها سرو و صنوبر در باد ای خوشا رقص درختان تناوردرباد ای خوشا رقص جنون هلهله درآتش و خون پیرهن چاک و غزلخوان و شناور درباد باغ را از نفس سوخته ای پرکرده ست داغ هفتاد و دو پروانه ی پرپر درباد گوش کن مرثیه ای می وزد از آن سوی دشت هق هق شعله ور زمزم و کوثردرباد همه رفتند و به پرواز رسیدند و هنوز دل  من می پرد از خواب کبوتر درباد این شمیم نفس کیست که غمگین و غریب می دمد هر دم ازاین خاک معطر درباد بربلندای جنون تا به ابد می رقصد بیرق سرخ سواران دلاور درباد @mhsaffarian
در دامن دشت شعله زاری مانده ست آن سوی افق خط غباری مانده ست سرگشته در این سکوت، تنها، تنها سم ضربه ی اسب بی سواری مانده ست @mhsaffarian
من بودم و خاطرات بی سر در خون! دل مثل کبوتری شناور در خون! گفتم غزلی بگویم اما چه کنم؟! با این همه واژه های پرپر در خون! @mhsaffarian
این دست که در پای فرات است هنوز در مشرب ما آب حیات است هنوز هرچند بلند است مقامش اما کوتاهترین راه نجات است هنوز @mhsaffarian