"روایت ورود اهل بیت(ع) به کربلا؛ پس از بازگشتِ شام"
...پس کشیدند آن قطار پر بلا
ناقهداران سوی دشت کربلا
کعبهی مقصد چو شد پیدا ز دور
شد به گردون از زمین شور نشور
بوی جان آورد باد خوشنوید
بر مشام عترت شاه شهید
زینب آن بانوی خرگاه شرف
گفت نالان با دل سوزان ز تف:
ساربانا! ناقه را بگشای بار
کآیدم زین دشت خونین بوی یار...
خصم از این منزل که بستی محملم
دست گرگان، یوسفی و ماند و دلم
ساربانا! محمل من کن فرود
تا ببینم چون شد آن یوسف که بود؟
دختران شاهِ اَو اَدنیسریر
خود بر افکندند از محمل به زیر
خواجهی سجاد میر کاروان
پابرهنه شد روان با بانوان
سوی قربانگاه دشت نینوا
همچو موسی سوی نار اندر طوی...
مرقد پاک پدر در بر گرفت
شکوهی شام و عراق از سر گرفت
سیل خون از دیده راند و ناله کرد
کربلا را بوستان لاله کرد...
"دیوان نیر تبریزی، منظومهی آتشکده، به تصحیح بهروز ثروتیان، صفحات ۱۵۷ و ۱۵۸"
#اربعین
#شعر_عاشورایی
#شعر_قاجار
@mmparvizan
هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
امام گلها عنوان مجموعه شعری عاشورایی از محمود پوروهاب است. پوروهاب در این مجموعه، در ۱۳ قطعه شعر که قالب همه آنها غزلمثنوی است و در شعر کودک و نوجوان کمتر استفاده شده است، به توصیف وقایع عاشورا و برخی از قهرمانان این رویداد مهم تاریخی پرداخته است.
زبان اشعار ساده و روان است و همراهی آنها با تصاویر میتواند آن ها را برای نوجوانان گروههای سنی د و ه مناسب کند؛ اگرچه بزرگسالان هم دیگر مخاطبان این مجموعهاند.
تشنه و تشنگی، رود، لاله، مشک، آب،اسب، سقا و ...از کلیدواژههای این مجموعهاند که در دیگر شعرهای عاشورایی نیز دیده میشوند. نگاه شاعر به واقعهی عاشورا در این دفتر چون بسیاری از سرودههای دیگر شاعران، نو و تازه نیست با این حال شاعر کوشیده است با خلق تصاویری متفاوت و ملموس سرودهای عاطفی ارائه کند و به مضمون رنگ و بویی تازه ببخشد. استفاده از ردیف برای تمام اشعار موسیقی شعرها را تقویت کرده است و زبان ساده و واژهها و ترکیبهایی چون سنجاقک، قمری، شکوفه، گلدان، خورشید، ترانهی رود، ماهی سرخ کوچک، آهوی سبزهزار، گل خشک و شاخه سبز صنوبر بر صمیمت کلام افزوده است.
از دیگر نقاط قوت این کتاب، ذکر منابع مورد استفاده است.
انتشاران مدرسه این مجموعه را اولین بار در سال ۱۳۷۵ منتشر کرده است.
شعر زیر از این دفتر انتخاب شده است:
گفتی ای نوبهار من برگرد
کوچک بیقرار من برگرد
داغ و اندوه تازهای نگذار
بر دل داغدار من، برگرد
آه از خون سرخ یارانم
دشت شد لالهزار من، برگرد
منم آن رود تشنه کو آبی؟
خشک شد چشمهسار من برگرد
در دل کوفیان زمستان است
دور شو از کنار من، برگرد
تیغ و شمشیر تشنه خونند
آهوی سبزهزار من برگرد
ای گل کوچک برادر من
یادگار بهار من برگرد
کودک اما عمو عمو میکرد
گل خود را دوباره بو میکرد
غصهها داشت در دلش خانه
دور گل گشت مثل پروانه
بال پروانه را جدا کردند
چه ستمها که بر شما کردند
باشگاه کتاب کودک و نوجوان سیب نارنجی
#شعر_نوجوان
#سیب_نارنجی
#محمود_پوروهاب
#معصومه_مرادی
#شعر
#شعر_آیینی
#شعر_عاشورایی
https://eitaa.com/sibbook
"یک نکته در دستور زبان و شعر"
در دستور زبان فارسی و بهموازات آن در زبان شاعران کهن، کاربرد یای نکره در ترکیبهای اضافی و وصفی متفاوت بوده است. برای مثال در ترکیبهای وصفی، "ی" پس از موصوف قرار میگیرد؛ مثل زنی زیبا، و در ترکیبهای اضافی به مضاف الیه متصل می شود؛ مثل سقف خانهای.
فرض کنیم، در دستور کهن کلمهی استاد هم جایگاه صفتی و هم مضافالیهی داشته باشد، این گونه مخاطب دچار اشتباه نمی شود: زنی استاد؛ یعنی زنی که در کار خود استاد است و زن استادی؛ یعنی همسر مردی که آن مرد استاد است.
در شعر بسیاری از شاعران معاصر، متاثر از زبان محاوره، "ی" در هر دو صورت وصفی و اضافی به کلمهی دوم متصل میشود. به ابیات زیر بنگرید:
هر که میبیند مرا احوالپُرست میشود
نام ما شاید مراعاتالنظیر تازهای است
من به خود میگویم : "او"، او نیز میگوید به خود
این زبان اختصاصی را ضمیر تازهای است
هر که را میبینم اینجا کشتهی عشق کسی است
یک بلای دیگر آمد مرگ و میر تازهای است
این ابیات، بخشی از غزلی سرودهی #آرش_شفاعی از دفتر #شهریوری_تو است. اگر شاعر بخواهد به شیوهای که عالمان دستور زبان درست میدانند، ترکیبها را به کار ببرد؛ باید بگوید:
مراعاتالنظیری تازه، ضمیری تازه و مرگ و میری تازه.
در شعر یادشده از نظر وزنی ( اگر همزهی است حذف نشود)؛ با این تغییر دستوری، لطمهای به شعر وارد نمیشود و این کارکرد دستوری صحیح، با زبان نیمه سنتی غزل نیز تضادی ندارد. البته در غزلهایی که زبانی ساده، روزمره یا روایی دارند، در چارچوب زبان غزل میتوان دربارهی رعایت کردن یا نکردن این قاعدهی دستوری تصمیم متفاوت گرفت.
#محمد_مرادی #نقد_شعر
#دستور_زبان
@mmparvizan
"حبّ الحسین"
مدتی قبل به بهانهی تحقیقی در حوزهی ادب دینی، دهها کتاب را ورق زدم که روایتهایی دربارهی امام حسین(ع) در آنها ثبت شده بود. از میان آثار شیعه کاملالزیارات ابنقولویهی قمی، اصول کافی کلینی، امالی شیخ مفید، امالی شیخ صدوق، عیون اخبار رضا، بحارالانوار و...، همه از محبت رسول(ص) به امام حسین(ع) حکایت دارند. علاوه بر آثار شیعی در کتابهای اهل سنت چون: صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند ترمذی، مسند ابنحبان، تاریخ دمشق، مستدرک و... هم در بیان فضیلت امام حسین احادیثی ثبت شده که موید ابراز محبت پیامبر به آن حضرت(علیهما السلام) است.
یکی از احادیث معروف و مذکور در بسیاری از کتب یادشده، این است که احبّ اللهُ مَن احبَّ حسینا، یعنی خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست دارد؛ اما آنچه بیش از همه در مبحث دوستداری امام حسین(ع) به عنوان راه رستگاری و علاقه به خداوند مطرح میشود، صرف ابراز حبّ زبانی یا نهایتا عاطفی است.
آنچه در تفسیر احادیث مربوط به حبّ مطرح است، این است که به روایت قرآن حبّ، با عمل و رفتار معنی مییابد:
ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله. این آیهی شریف موید این است که لازمهی دوستداشتن خدا تبعیت از رسول(ص) است و اگر این تبعیت وجود داشت، خداوند نیز این حبّ را میپذیرد و پاسخ حب را میدهد.
در اصول کافی کتاب الحجه هم حدیثی نقل شده که مویّد علم ائمه بر ابراز حبهای دروغین از طرف گروهی از اطرافیان است.
امام صادق(ع) فرمود: مردی خدمت امیرالمومنین(ع) آمد و آن حضرت همراه اصحابش بود. سلام کرد و گفت: به خدا من ولایت و محبّت تو را دارم. علی(ع) فرمود دروغ میگویی. گفت، به خدا من محبّت و دوستی تو را دارم و سهبار تکرار کرد و علی(ع) فرمود: دروغ میگویی، توچنانکه میگویی نیستی... .
مقصود اینکه هرچند گفتار محبتآمیز میتواند مقدمهای برای رسیدن به رفتار محبتآمیز باشد، به تنهایی کافی نیست.
این ویژگی، به دلیل کلامی بودن شعر، در آن بیش از دیگر هنرها دیده میشود و قاعدتا شاعرانی که مسالهی حبّ را در اشعارشان برجسته کردهاند، متوجه این مساله هستند که لزوم محبّت در تبعیت کاملا منطبق(نه پیشیگیرنده و نه سبقت جوینده) با امام حسین(ع) است که المتقدّم لهم مارق والمتاخّر عنهم زاهق و اللاّزم لهم لاحق.
#ادبیات_دینی
#حرف_و_عمل
#فرم_و_محتوا
#ظاهر_و_باطن
@mmparvizan
"از چهلّهی سوگ تا اربعین سلوک/بخش اول"
در فرهنگ و ادبیات بشری، اعداد معانی متکثر و متنوعی دارند. این واژهها، خلاف ظاهر مادیشان گاه بسیار نمادیناند و معانیای پنهان دارند. از جمع اعداد شاید ۱ و ۷و ۱۰ و ۴۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰، بیش از دیگر اعداد جلوهی نمادین و تفسیرپذیر یافته باشند.
عدد چهل/ اربعین، به عقیدهی برخی مفسران دینی_ اسلامی، حتی متمایز با دیگر اعداد شاخص است و این تشخّص و تمایز را در ادبیات فارسی نیز میبینیم؛ چنانکه نجمالدین رازی در باب سیم مرصادالعباد میگوید:
و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست.
پس عدد چهل، نمادی از کمال و غایت و نهایت امور است؛ با این توضیح که در ادبیات، گاه نماد کمال ظاهری و اغلب نشاندهندهی کمال باطنی بوده است.
در شاهنامهی فردوسی و متون خراسانی و حماسی، بیش از همه به استکمال مادی و بیرونی این عدد توجه شده است؛ چنانکه حکیم توس، در بیان اغراق جنگ و نبرد از این عدد بارها استفاده کرده؛ مضمونی که به دیگر منظومهها چون گرشاسبنامه و فرامرزنامه و کوشنامه نیز راه یافته است.
در شاهنامه، چهل عدد کمال نیایش بر درگاه الهی نیز هست؛ چنانکه حکیم در داستان "رزم کاووس و شاه هاماوران" سروده است:
چهل روز بر پیشِ یزدان بهپای
بپیمود خاک و بپرداخت جای
همیریخت از دیدگان آبِ زرد
همی از جهانآفرین یاد کرد
این عدد، همچنین نشاندهندهی اوج و کمال سوگواری بر بزرگان است؛ چنانکه بارها به این آیین در شاهنامه توجه شده است:
چهل روز بُد سوگوار و نژند
پر از گرد و بیکار تخت بلند
(بخش پادشاهی اورمزد)
چهل روز سوگش همیداشتند
سرِ گاه او خوار بگذاشتند
( بخش پادشاه اورمزد نرسی)
بر این اساس، سوگ چهلروزه و چهلم داشتن بر درگذشتگان، در آیینهای ایرانی فراگیری داشته است:
چو بهرام در سوگ بهرامشاه
چهل روز ننهاد بر سر کلاه
برفتند گردان بسیارهوش
پر از درد با ناله و با خروش
نشستند با او بهسوگ و بهدرد
دو رخ زرد و لبها شده لاژورد
(بخش پادشاهی بهرام)
در متون ادبی سدههای ششم به بعد به دلیل قوّتیافتن مباحث دینی و عرفانی، ابعاد معنوی و باطنی عدد چهل/ اربعین، بیشتر در ادبیات رسمی فارسی جلوهگر شده؛ هرچند این اهمیت، ریشه در تعالیم مذهبی بهویژه قرآن کریم دارد و واژهی قرآنی اربعین از این مسیر، به تفاسیر و متون عرفانی و دیوانهای شاعران نیز راه یافته است. اربعین از منظر دینی، نماد کمال خلقت و اوج عبادت و نهایت ایمان است؛ چنانکه گلِ آدم، پیش از آفرینش در چهل سال یا چهل روز یا چهل دوره تخمیر یافته است:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم: پس آن را در تخمیر تکوین آورد که خمر طینت آدم بیده اربعین صباحا.
(کشفالاسرار میبدی، سورهی طاها)
همچنین از این عدد در جایگاه کمال پیامبران برای پذیرش نبوت، عدد مومنانِ نوح و تعداد سالهای ساخت کشتی و مهمتر از آن، تعداد روزهای داستان میقات موسی و خداوند یادشده است. این مفاهیم را در اشعار هم میتوان دید؛ خاقانی:
تا زاربعین بروجش، زینت نیافت آدم
در اربعین صباحش طینت نشد مخمّر
نزاری:
به اربعین گِل آدم سرشته گشت و نشد
تراب عشق مخمّر به شش هزار صباح
اوج کارکرد چهل/ اربعین در ادبیات را در کارکرد کمال سلوک عرفانی و اوج روحانی آن میبینیم؛ مسالهای که در مناسک اربعین سیدالشهدا(ع) بیش از همه تجلی مییابد؛ از این منظر اربعین، نماد انسان کامل در تمدّن ایرانی_ اسلامی است. این دیدگاه را در غالب متون عرفانی میتوان دید:
و چون خواهند که کلام خداوند عزّ و جلّ به سر بشنوند، چهل روز گرسنه باشند... و چهار طبع را چهل روز نفی مشرب و غذا باید تا مقهور گردند.
(کشفالمحجوب هجویری، فی الصوم)
هیچ بنده نبود که چهل روز اخلاص به جای آرد اندر عبادت، الا که چشمهی حکمت از دل وی بر زبان وی گشاده شود.
(ترجمهی رسالهی قشیریه، باب چهارم، در اخلاص)
گفت: هرکه چهل روز به اخلاص بود در دنیا زاهد گردد و اورا کرامت پدید آید.
(تذکرهالاولیا، ذکر سهل تستری)
ادامه دارد...
#ادبیات_عرفانی
#ادبیات_دینی
#اربعین
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"از چهلّهی سوگ تا اربعین سلوک/بخش دوم"
به دلیل اهمیت چهل، در سلوک عرفانی است که کتابهای متعدد اربعین و چهلحدیث در فرهنگ اسلامی نوشته شده است. این جایگاه نمادین بهاندازهای پذیرفته شده که نظامی در سلوک اسکندر و جستجوی چشمهی حیات میسراید:
چهل روز در جستن چشمه راند
بر او سایه نفکند در سایه ماند
( شرفنامه)
یا میگوید:
جسمت را پاکتر از جان کنی
چون که چهل روز به زندان کنی
(مخزنالاسرار)
کمالالدین اسماعیل نیز از تاثیر چهل روز ریاضت بر کشف حجابهای عالم سخن گفته است:
گفتهاند آنکه چهل روز ریاضت بکشد
حجب عالم علوی شود او را مکشوف
(دیوان)
بر این اساس باید گفت که عدد اربعین در مناسک عاشورایی، بیش از آنکه نماد کمال سوگواری بر امام حسین(ع) باشد؛ معرّف اوج سلوک عرفانی آن حضرت و یاران ایشان در مقام "الهی رضا برضائک" و "ما رایت الا جمیلا"ست؛ معنایی عمیق که در تاویل این شعر حافظ میتوان خواند:
سحرگه رهروی در سرزمینی
چه خوش گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
#ادبیات_عرفانی
#ادبیات_دینی
#اربعین
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانهی سالروز درگذشت ژیلبر لازار"
ژیلبر لازار (۱۹۲۰_ ۲۰۱۸)، محقّق و ایرانشناس فرانسوی و عضو افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از پژوهشگران غیرایرانی است که در معرفی شاعران کهن فارسی، نقشی مهم دارد. کتاب "اشعار پراکندهی قدیمیترین شعرای پارسیزبان" نوشتهی او، از منابع همچنان مهم برای محققان علاقهمند به شعر سدهی چهارم است.
یکی از شاعران معرفی شده در اثر او، ابوالهیثم جرجانی(گرگانی) شاعر شیعی اسماعیلی است که لازار اورا از سخنوران سامانی و قبل از ربنجنی آورده (ر.ک. لازار، ۱۳۴۱: ۵۲) و صفا اورا متعلق به اواخر قرن ۴ و اوایل ۵ دانسته (صفا، ۱۳۴۲: ۵۲۱_۵۲۲) و مدبری اورا شاعر عصر غزنوی دانسته و ۸۹ بیت از او را پس از بهرامی سرخسی ثبت کرده است. (مدبری، ۱۳۷۰: ۴۱۲تا ۴۱۷)
لازار پیش از مدبری، قصیدهای ۷۷ بیتی را در مفاهیم حکمی از ابوالهیثم نقل کرده که گویی منبع او در ذکر این ابیات، شرح "محمد سرخ نیشابوری" بوده است؛ با این مطلع:
یکی است صورت هر نوع را و نیست گذار
چرا که صورت هر هیاتی بود بسیار
مدبری در "شاعران بیدیوان"، این قصیده را به نقل از "جامعالحکمتین" ناصر خسرو، با ۱۲ بیت بیشتر از شرح نیشابوری ثبت کرده است. بیت پایان روایت لازار این است:
سخن دراز شد این جایگه فروهشتم
گران شد و شکهانم* من از گرانی بار
که به نظر میرسد، سخن ابوالهیثم همین جا به پایان رسیده است. ۱۲ بیت پس از این که تنها در اثر ناصرخسرو آمده، از منظرهای سبکی و معنایی و زبانی تاحدودی با ابیات قبل تفاوت دارد و محتملا از شاعری دیگر است. البته در مصرع اول بیت ۸۱ "سخن به حجت گویم پس آنکه از برهان..."، یادآور تخلص خود ناصرخسرو است؛ هرچند اگر این ۱۲ بیت را ناصرخسرو به ابیات ابوالهیثم افزوده باشد، قوت دیگر اشعار اورا ندارد.
* به معنی هراسانم/ ترسانم
#لازار
#شعر_کهن
#تاریخ_ادبیات
@mmparvizan
اشعار_پراکنده_قدیمیترین_شعرای_فارسی_زبان.pdf
11.98M
"اشعار پراکندهی قدیمیترین شعرای فارسی زبان/ از حنظلهی بادغیسی تا دقیقی"
ژیلبر لازار ۱۳۴۱
#شعر_قرن_چهارم
#شاعران_سامانی
#سبک_خراسانی
@mmparvizan
"در وصف حضرت رسول(ص)"
ای حاجی! چون خانهی دوست را زیارت کردی، روضهی دوستِ دوست را زیارت کن. حقّ ِ لااله الاالله به زیارتِ مکّه گزاردی؛ حقّ ِ محمد رسولالله به زیارت روضهی مدینه بگزار. هر دو مهبط رحمت است؛ هر دو منزل نزل و برکت است. مکه بارگاهش، مدینه خوابگاهش. مکه مطلعِ ماه جمالش، یثرب مغرب خرشید جلالش. برکاتِ انّ صلاتی و نسُکی و مَحیایَ و مماتی بر آن دو خاک قسمت کردهاند: صلاتی مر زمینِ مدینه را و نسُکی مر زمینِ مکه را؛ مماتی یثرب را و محیای هم مکه را هم مدینه را. درّ را به اول صدف پرورد و به آخر حقّه در کنار گیرد. آن درّ یتیم را به اول صدف مکه آمده بود و به آخر حقهی خاک مدینه معیّن شده بود. مشک تا غربت نکند همسنگ زرش نخرند؛ عنبر تا سفر نکند در گریبانش نبندند. رنج یتیمی در مکه کشیده بود، محنت غریبی در مدینه کشیده بود، لاجرم عشق خاک پایش صد هزار جگربند را یتیم کرد؛ صد هزار پیوند جانفزا به غربت کشید. ای حاجیان! هزار فرسنگ زیر قدم کنیت تا بارگاه یتیمان را ببینیت و خوابگاه غریبان را زیارت کنیت تا رونق جمال یتیمان و غریبان ببینیت. خاکش گویی صحن علیین است، هواش گویی رستهی بازار ریاحین است. آن نور همه ازین است که گویی رحمه للعالمین است؛ شعر:
در حسرتِ خانهی تو ماندهاست
فردوس که جای حورِ عین است
از چین تو نهای ولیک کویت
با روی تو صد هزار چین است...
مجالس رکنالدین امامزاده، مورخ ۷۱۰، نسخهی کتابخانهی ملی پاریس، گ ۵۲
#سیمای_پیامبر
#ادبیات_دینی
@mmparvizan
"به بهانهی تجدید دیدار مازندران"
صائب تبریزی از پرکارترین شاعران سدهی یازدهم است که صورت منتشرشدهی دیوان او به همت محمد قهرمان (بیش از ۷ هزار غزل)، بهترین حجّت برای این پرکاری و طبع جوشان است.
تنوعطلبی صائب در خلق مفاهیم و مضامین، سببشده او در کاربرد ردیفهای اسمی و چندکلمهای نیز تجربههایی متمایز با دیگران، عرضه کند.
یکی از تمایزهای شاعری صائب در کاربرد ردیف، انعکاس نام مکانها و شهرها، در دیوان اوست. در زیر شعری از او در وصف مازنداران به دوستان آن دیار تقدیم میشود با امید سرسبزی و سرزندگی همیشگی آن:
کرد تا پابوس اشرف کشور مازندران
زین شرف بر ابر میساید سر مازندران
از برای توتیا نتوان غباری یافتن
گر بگردی چون صبا سرتاسر مازندران
غوطه چون آیینه در زنگار خجلت داده است
چرخ اخضر را زمین اخضر مازندران
جامه بر تن سبز چون سرو و صنوبر میکند
زاهدان خشک را ابرِ ترِ مازندران
گر چه از ابرست دایم آفتابش در نقاب
مهر تابان است هر نیلوفر مازندران
چون سواد چشم عاشق، در خزان و نوبهار
نیست بیابر تری بوم و بر مازندران
همچو پای سرو هیهات است بیرون آمدن
پای هر کس شد به گل در کشور مازندران
دامها از سیرچشمی خواب راحت میکنند
از هجوم صید در بوم و بر مازندران
بس که میبارد طراوت از نسیم صبح او
شستهرو از خواب خیزد دلبر مازندران
تا چه مطلب در نظر دارد، که در سال دراز
آتش از نارنج سوزد در سر مازندران
غیر ازین کز بس طراوت آب در می میکند
نیست عیبی در هوای کشور مازندران
غوطه در آب گهر زد چون رگ ابر بهار
کلک صائب گشت تا مدحتگر مازندران
پ.ن: این شعر گویا در ستایش شاه عباس دوم سروده شده است.
#صائب
#مازندران_شناسی
#سفرنامه_مازندران
@mmparvizan
"طبرسی/ طبری: یک یادآوری کوتاه"
طبرستان در جایگاه مکانی جغرافیایی_ فرهنگی ( تقریبا میانهی کوههای البرز و خزر) از دیرباز در ادبیات فارسی بازنمود داشته است. در اشعار کهن فارسی و متون نثر، بارها به این مکان یا اشخاص نامور برخاسته از آن اشاره شده و تقریبا در غالب نمونهها، افراد متنسب به این دیار را با صفت طبری (tabari) نام بردهاند؛ هرچند بهندرت از صفت طبرستانی (tabarestani) هم برای ناموران و منسوبان آن استفاده شده است.
ابوجریر طبری و بوزرعه طبری از پرتکرارترین نامهای مربوط به این دیار در کتابهای تاریخی_ عرفانیاند. علاوه بر آن، در ترکیبهایی چون: بنفشهی طبری، لالهی طبری، بید طبری، دستار طبری و...، بارها به این صفت اشاره شده است.
در سدههای اخیر، برخی مورخان و رجلشناسان با تلفظ طبرَسی (tabarsi)، از افرادی منتسب به این محدوده نام بردهاند. عمدهی کسانی که با لقب طبرسی به معنای منتسب به طبرستان یا مازندران مشهور شدهاند؛ دانشمندان و رجال سدههای اخیرند؛ حال آنکه در متون کهن، این نوع کاربرد برای آن وجود ندارد. حتی در حدیثی نقلشده در کتابهای متاخر، یکی از علائم ظهور کشتهشدن شیخ طبرسی مطرح شده که برخی مفسران آن را منطبق با شیخ فضلالله نوری دانستهاند؛ حال آنکه از نظر منطق لغوی و پیشینه این کاربرد موجّه نیست.
از مشهورترین منتسبان به صفت "طبرسی" مفسر بزرگ شیعی قرن ۴ و ۵، شیخ طبرسی است که قاعدتا تلفظ صحیح شهرت او طبرِسی (tabresi) به معنای اهل تفرش است (بنگرید به دهخدا و مقالات مربوط به تفرش و شیخ طبرسی) که این نکته، موید متاخر یا خطابودن بودن رواج صفت طبرسی به جای طبری است.
#طبرستان
#مازندران_شناسی
#سفرنامه_مازندران
@mmparvizan
"جلال و شعر: به بهانهی سالروز درگذشت"
جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحبسبک و تاثیرگذار روزگار ماست که میتوان به دلیل اهمیت جایگاه ادبیاش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد.
گزارهی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایتهایی از او و سیمین دربارهی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است.
گزارهی دوم: زبان داستان جلال محاورهای، روزنامهنگارانه و واقعگراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد.
گزارهی سوم: جلال در سخنانش قضاوتها و نقدهایی دربارهی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سببشده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را بهدرستی نمیشناخته؛ نکتهای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیهی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به بهسازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است.
گزارهی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسرودهای از احمد شاملو با مطلع زیر است:
قناعتوار تکیده بود/ باریک و بلند...
جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم اشعاری برای او سرودهاند.
#شعر
@mmparvizan