eitaa logo
پرویزن
510 دنبال‌کننده
204 عکس
15 ویدیو
76 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"از دمِ انسانی تا دمِ عرفانی" هنگام سپیده‌دم خروس سحری دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری "روزبهان بقلی فسایی شیرازی" رباعی مشهور بالا را اغلب به نام خیام می‌شناسند؛ هرچند در منسوبات ابوسعید هم ثبت شده و در حقیقت، بیش از همه می‌توان آن را سروده‌ی عارف مشهور فارس روزبهان (ف ۶۰۶) دانست. موید صحت این انتساب، نخست جنگ‌ها و بیاض‌های موجود از سده‌ی هشتم و اوایل نهم چون: بیاض تاج‌الدین احمد وزیر و جنگ اسکندری مورخ ۸۱۴ و ...، است که در فارس کتابت شده و شاعر را روزبهان دانسته‌اند و از دیگر سو، نخستین انتساب‌های این رباعی به خیام زاده‌ی قلم کاتبان و نویسندگان پس از میانه‌ی سده‌ی نهم است. ( همچنین بنگرید به یادداشت‌های علی میرافضلی درباره‌ی خیام و این رباعی) آنچه شاید بیش از همه، سبب انتساب این رباعی به خیام‌شده، درونمایه‌ی غنیمت‌دانستن دم و عمر و ارجمندی حیات است؛ ویژگی‌ای که سبب شهرت بسیاری دیگر از رباعیات مشابه به خیام‌ شده است. غنیمت‌دانستنِ دم در فرهنگ بشری، مساله‌ای دیربنیاد است و با مرگ ارتباطی تنگاتنگ دارد و ریشه‌ی مدوّن فلسفی آن را در اندیشه‌های اپیکوروس می‌توان دید و در نصوص و آثار عهد اسلامی نیز، به‌فراوانی نشانه‌هایی از آن ثبت شده؛ چنانکه در این سخن منظوم که به امیرمومنان(ع) نسبت داده شده، به وضوح به اهمیت لحظه (دم) اشاره شده است: مافات مضی و ما سیاتیک فاین قم فاغتنم الفرصه بین العدمین* اما آنچه در فرهنگ اسلامی و ادبیات فارسی، اهمیت دارد تفاوت نگاه به "دم‌غنیمت‌دانی" است؛ چنانکه در ادب عرفانی، دم و وقت و تک‌تک لحظات حیات، پنجره‌ای در مسیر سلوک و یافتنِ انوار حقیقت است: صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق و آنگاه که سعدی در بیت زیر از "دم غنیمت‌دانستن" سخن می‌گوید، شاید به این مساله توجه دارد: به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده شود کاین دم از اوست دم، چه زمان و چه نفَس و چه جان باشد، از این منظر کاربردی عمدتا عرفانی دارد؛ حال آنکه در نوع نگاه خیامی، در "دم غنیمت‌دانی"، امکان حیات جسمانی/ انسانی، اهمیت دارد: این قافله‌ی عمر عجب می‌گذرد دریاب دمی که با طرب می‌گذرد و سعدی نیز، آنگاه که از نفَس سخن می‌گوید تاحدودی از زاویه‌ی این معنی به "دم" نگریسته است: خبرداری ای استخوانی قفس که جان تو مرغی است نامش نفس چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید دگر ره نگردد به سعی تو صید دم؛ فرصت است: فرصتی برای کشف عرفانی یا زیست جسمانی یا طربِ زندگانی یا سلوک آسمانی؛ هرچند در مقام لفظ در اشعار به صورتی مشابه جلوه‌گر شده است. به نظر می‌رسد؛ با وجود نزدیک‌شدن فاصله‌ی دم عرفانی و دم انسانی، در ادبیات قرن ششم؛ همچنان تلقی روزبهان از دم، بُعد عرفانی آن بوده‌است؛ نکته‌ای که با نوحه‌گری خروس سحری و آیینگی صبح برای عبرت گرفتن (چون آیینگی دل و دنیا در تمثیل‌های مشابه) تناسب دارد. اما باید این مساله را هم در نظر گرفت که نوع عرفان جمال‌شناسی روزبهان با تلفیق شدن دم‌های عرفانی و انسانی سازگاری دارد و ادامه‌ی این سنت را در شعر سعدی و کمالش را در غزل حافظ می‌بینیم؛ تا آنجاکه نمی‌توان به‌وضوح تصریح کرد که در بیت زیر از حافظ، منظور کدام‌یک از دم‌های انسانی یا عرفانی است: عمر را غنیمت دان، آن‌قدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان، این دم است تا دانی در حقیقت، نوع تفسیر انسانی کاتبان خیام‌نویس از گذران عمر، در رباعی ذکر شده، سبب شده آن را به دیوان خیام راه دهند؛ حال آنکه کاتبان آشنا به مرام و نگاه روزبهان و محیط حیات او، به‌درستی این شعر را به نام او ثبت کرده‌اند. * پ.ن. مضمونی پرکاربرد در ادب پارسی؛ رودکی: نامده تنگدل نباید بود وز گذشته نکرد باید یاد خیام: از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده‌ست فریاد مکن https://eitaa.com/mmparvizan
"از مشهد توس تا مشهد مقدس" اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آن‌ها اشاراتی یافت می‌شود که می‌تواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد. چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوان‌های کهن دیده می‌شود؛ واژه‌ی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کرده‌اند. در شعر و متون نیمه‌ی نخست سده‌ی پنجم به بعد، بارها کلمه‌ی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علی‌بن موسی‌الرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونه‌ها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است: سواد ساحت فرغانه‌ی بهشت‌آیین چو کربلا همه آثار مشهد شهداست (دیوان عمعق بخاری) برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامه‌اش، به روضه‌ی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است: به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم به نور روضه‌ی سیّد به خاک مشهد حیدر (دیوان فلکی) خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است: پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را همچو جیش نحل‌جوش انسی و جان دیده‌اند (دیوان خاقانی) در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقات‌الصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علی‌بن موسی‌الرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامه‌ی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادت‌گاه‌ها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمه‌ی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کرده‌اند. بر اساس متون ادبی در دست، تا میانه‌ی سده‌ی پنجم نویسندگان و شاعران فارسی‌زبان، برای مشخص‌شدن مراد خود از کاربرد کلمه‌ی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزوده‌اند؛ ویژگی‌ای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سده‌ی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) به‌ویژه در خراسان، برخی شاعران کلمه‌ی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینه‌النبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربرده‌اند؛ گویا کم‌کم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است. نخستین اشاره‌ی این‌گونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است: ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را (دیوان معزی) معزی در مدحی دیگر نیز به واژه‌ی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، می‌توان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژه‌ی  مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد می‌شناخته‌اند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سده‌ی سوم با همین تلقی متداول بوده است. از قصیده‌ی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، می‌توان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است: دل را حرمی است در خراسان دشوار تورا به محشر آسان ...از رفعت او، حریم مشهد از هیبت او، شریف بنیان... (دیوان سنایی) در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکته‌ای که یادآور زمینه‌های شکل‌گیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست. https://eitaa.com/mmparvizan
هفتمین رویداد فرهنگی ادبی *آیینه‌ها* آشنایی با شاعران قرن نهم تا معاصر بررسی آراء و آثار: "بابا فغانی شیرازی" مجری: دکتر مهدی فاموری سخنران: دکتر محمد حسین حبیب آگهی 🕓زمان: یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ 🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا‌‌‌ قرارگاه شهید آوینی -ها -شیرازی -کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس -دیار-فارس
‍ "زیارت" به سویت آمده‌ام جذبه‌ای نهان بامن چه کرده‌ای مگر ای شور ناگهان! با من؟ تویی که عطر تو در کوچه‌های نیشابور عجین شده است به تخمیر جاودان، با من به سویت آمده‌ام از هوای شاه چراغ نوای هوهوی خیل کبوتران با من به سویت آمده‌ام از مسیر جاده‌ی ابر کویرها به هوایت نفس‌زنان، با من از این طرف غم شاه شهید در جگرم از آن طرف عطش ماه جمکران با من از این طرف شعفی سبز در منازل دل از آن طرف خبر شوق دوستان با من به مشهد آمده‌ام، نبض‌نبض شاعرخیز کمیت و دعبل و حسان، دوان‌دوان با من هزار رودکی از فارس تا به طوس ردیف هزار زمزمه چون جوی مولیان با من هزار حافظ و سعدی غزلسرای دلت هزار فردوسی، شاهنامه‌خوان بامن ولی به وصف تو باید امامنامه سرود اگر که بار معانی کشد بیان با من زبان قافیه‌ها در ستایشت کوتاه قدم قدم، غم ایطاء و شایگان با من به یک قدم منم و شاعری که کهنه‌سرا است به یک قدم عطش شاعری جوان با من نشسته اینجا با شوق، پیش من اخوان خمیده آنسو با ذوق، قهرمان با من هزار نامه‌ی عین‌القضات در چشمم هزار تذکره عطار، لب‌گزان با من هزار سبحه مقامات بوسعید به لب هزار ترجمه، حلاجِ رازدان با من به پیشت آمده‌ام، رقص‌رقص گرم سماع جنید و مولوی و شمس دف‌زنان با من نه! شمس ذره‌ی نوری است پیش شمس شموس غزل‌غزل شطح از بایزید جان با من: بیا که در گذر صحن عشق باریده است بیا قدم بزن ای عقلِ تر دهان! با من ببین که سکر تماشای بارگاهش باز چه سهوها که عیان کرده در نهان با من بیا و ردشو از این معدن‌الشفا ای دل! دوصفحه، بی‌قانون، بوعلی بخوان بامن # به پیشت آمده‌ام، با لبان مضمون‌ساز کلیم و صائب و بیدل نقاره‌خوان، بامن شبیه شعر، تورا بیت بیت خواهم یافت اگر که صبر کند، لفظ ناتوان بامن # مگر ستاره‌ی مهرت طلوع کرده به دل که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟ نه من به پای زیارت دویده‌ام تنها_ که روبه توست: زمین بامن و زمان بامن؛ به سمت مبدا تو ذهن بادها جاری به سوی مقصد تو رودها روان با من؛ درخت‌ها به تولای مشرقت پر گل بهارها به تمنات، گل‌فشان با من بهشت صحن تورا ژاله ژاله شرم پذیر_ شقیق و نرگس و شمشاد و ارغوان با من چهار فصل به اذنت هواییان ورود بهار و تابستان، شرمگین: خزان با من به رنگ گنبد زردت به شرح طاق طلات رخی است رونق انگور و زعفران با من # من از مکان تحیر رسیده‌ام اینجا به جستجوی تو جان‌های لامکان با من من از زمین محبت به سویت آمده ‌ام اگرچه در سفر توست، آسمان با من به دستگیر ملایک رسیده‌ام اینجا صدای ممتد بال فرشتگان با من من ایستاده‌ام اینک میان حیرت خلق جهانیان همه انگشت بر دهان با من من ایستاده‌ام اینجا کنار ثقل جهان ملالنامه‌ی تقدیر انس و جان بامن من ایستاده‌ام اینجا میان گوهرشاد طنین لحظه‌ی گلدسته و اذان با من به خلسه دست رساندم به نقره‌کوب ضریح خروش و غلغل انبوه زایران با من درود! ای نفست روح‌بخش سینه‌ی ما سلام! ضامن نام تو بی‌امان با من # تو شاهراه یقین منی اگر یک روز به جنگ صدتنه رو آورد گمان با من تو یار و حافظ دین و دل منی حتی اگر که دشمن خونی شود جهان با من اگر که زور غمت را نیفکنی به دلم چه می کنند به تزویر این و آن بامن ببین بدون تو و سفره‌ی ولایت تو چه کرده است غم آبرو و نان با من؟ تو واژه‌واژه به جانم خطور کن، بگذار فلان و غیر نباشند همزبان با من اگر تو دوست بداری مرا چه باک اگر به جرم عشق تو دشمن شود فلان با من؟ ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم مقابل تو و خورشید خاوران با من میان حیرت این زایران سردر خویش کسی رسیده که سر می‌دهد تکان با من، به شمسه‌خوانی او حظّ نقش فرشچیان به شوق نقّاره، نغمه‌ی بنان بامن # در ازدحام خیالات خویش تنهایم: [خیال همسرم آن یار مهربان با من ضحا نشسته به شادی و خیره سمت رواق سنا به خنده و بازی قدم‌زنان بامن] به خود می‌آیم و یک بغض...، آب می‌نوشم هزار چشمه عطش می‌زند فغان با من # زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت ببار اشک خوش آخرالزمان با من بخوان صداقت پندار، جاودان در جان بمان سعادت دیدار، همچنان با من درودحس شفاعت، مرا ببر با خود سلام حال زیارت، کمی بمان با من # سفر تمام شد و در کنار سفره‌ی صبح نشسته‌ام من و یک داغ بی‌نشان با من به یاد پرچم سبز تو چای می‌نوشم جوانه می‌دهد از شوق استکان با من https://eitaa.com/mmparvizan
"پرنده" ای‌کاش! اوج مارا در ابرها ببینند! آنان‌که در هبوطند اینان‌که بر زمینند چون ما نصیب آنان، یک‌باغ: داغ بادا شاید گلی ببویند، یا لاله‌ای بچینند اشکی به شوق رفتن، بر گونه‌ها بکارند آنان که از نرفتن، غمگین و شرمگینند ما: راهی طلوعیم، آغاز یک شروعیم همراه ما بیایند، آنان که این‌چنینند * آنان‌که طعنه‌شان بر، بال پرندگان بود اینک عروج مارا در آسمان ببینند https://eitaa.com/mmparvizan
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🌿گرچه شیرین‌‌دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست... 🪐دورهم‌نشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس 🟪خانه‌ی شعر و ادبیات خاتم 🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری 📆دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳ ⏳ساعت: ۱۷:۰۰ 📝با ارشاد: دکتر محمد مرادی ✨موضوع: واکاوی حماسه در ادبیات و سبک زندگی ایرانیان 🇮🇷 📍مکان: چهارراه حافظیه- اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه‌ی زیرین- تالار گفتگو 🔼ورود برای عموم علاقه‌مندان به شعر و ادبیات، آزاد است. | خانه‌ی شعر و ادبیات خاتم | @khatam_shz https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
Shahram Nazeri - Irane Javan - 320 - musicsweb.ir.mp3
8.7M
"ایران جوان" بیژن ترقی (متولد ۱۲ اسفند۱۳۰۸ و درگذشته‌ی ۴ اردیبهشت ۱۳۸۸) از شاخص‌ترین تصنیف‌گویان و ترانه‌سرایان معاصر است. آثار مشترک او با استادانی بنام چون: روح‌الله خالقی و غلام‌حسین بنان و پرویز یاحقی، آغازگر تحول در زوایایی از موسیقی معاصر ایرانی بوده است. ترقی، از سویی نقطه‌ی اتصال تصنیف‌سرایی ایرانی عصر قاجار و ترانه‌گویی جدید است و از دیگرسو، جلوه‌هایی از شعربازگشتی به شیوه‌ی بهار و رهی معیری را با شیوه‌ی نوگویانی مثل نیما، در حد آغازین آن، به هم در آمیخته است. "آتش کاروان" و "بهار دلنشین" و "برگ خزان" و "می‌زده" و "ایران جوان/ وطنم"، سروده‌‌های شاخص اوست که چون اغلب آثارش، در آن‌ها زبان پیراسته با بیان احساسی عراقی و رمانتیک معاصر با هم پیوند یافته است؛ هرچند داستان‌گونگی و برخی ویژگی‌های زبان ترانه‌های عامیانه نیز بر کارنامه‌ی ادبی او تاثیر نهاده است. ترقی چه در ترانه‌های محاوره‌ای و چه در تصنیف‌های رسمی، یکدستی زبانی پیشه کرده است. از جنبه‌های مثبت موسیقی‌سروده‌های او، تنوع شکل و وزن و استفاده‌ی مناسب از قافیه و تکثر و تاثیر برش‌های میان‌سطری است. تصنیف "ایران جوان" از شاخص‌ترین آثار اوست که بر اساس طرح اولیه‌ی موسیقی قاجاری سروده شده و بر زبان بسیاری از خوانندگان روزگار ما، زبانزد شده است. https://eitaa.com/mmparvizan
"به رسم قدردانی" دکتر عزیز شبانی(۱۳۳۱_۱۴۰۳) را از حدود سی‌سال پیش می‌شناختم. آخرین معلم ادبیات من، در دبیرستان بود. به سبک خودش معلمی می‌کرد. شعر می‌گفت و با وسواسی شگرف، آن‌ها را می‌خواند. در تلفظ کلمات وسواسی عجیب داشت، از نام خودش تا واژه‌واژه‌ی اشعار و جملات. به ادبیات معاصر و جهان عشق می‌ورزید؛ اجتهادها و نقدهایی مخصوص خود داشت. بی‌پروا و گاه متفاوت با همه. در جهان او، هر واژه یا پدیده‌ای جایی ویژه‌ی خود داشت. خدایش بیامرزاد و از جویبار بهشتی شعر و واژه، سیراب کناد. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از مهدی فاموری
"مناجات" گشتم تمام جهان را، غیر از خدا هیچ‌کس نیست تنهای تنهای تنها...، تنها بیا، "هیچ‌کس نیست" دیگر نه هایی نه هویی... دیگر نه سمتی نه سویی در آسمان شاید_ اما در شهر ما هیچ‌کس نیست باد است و شور و نوایی، رود است و زنگِ صدایی بعد از نوا ...ناله‌ای؟ نه...، بعد از صدا...؟ هیچ‌کس نیست در می‌زنم خانه‌ها را در کوچه‌های تمدن ارباب این شهر مرده است، چندی است... ها؟ "هیچ‌کس" نیست؟ کو آن جنونِ نمایان؟ آن گام‌های شتابان؟ جمعیت سایه‌ها کو؟ اینجا چرا هیچ‌کس نیست؟ * یک‌روز اگر چون "محمد" او را هویدا ببینی ایمان می‌آری که جز او، در این "حرا" هیچ‌کس نیست او مانده و بارگاهش، سلطان و خیلِ سپاهش از آن خدایانِ انبوه در این فضا... هیچ‌کس نیست * قصّه رسیده به پایان، این است فرجام انسان در داستانِ غریبان، غیر از خدا هیچ‌کس نیست https://eitaa.com/mmparvizan
بررسي سير تحول.pdf
676K
"بررسی سیر نگاه شاعرانه‌ی توللی و سهم او در تحول شعر نوتغزلی" مجله‌ی فرهنگ فارس، ۱۳۹۴ https://eitaa.com/mmparvizan
"به طرّاران خیابان حقوق بشر" "تو" فقط آدمی، تمدّن را، در میان وحوش جار بزن در خیالات خویش نقشه بکش، بر سرِ این و آن هوار بزن نطق کن، توی گوش پرده و مبل، در و دیوار پیروان تو اَند زنده کن یاد "شام آخر " را... جای نوشابه زهرِ مار بزن "تو" مسیحی و "اورشلیم" اینجاست، میخ: تیر و صلیب: اسلحه‌ات بسته‌بسته فشنگ را بردار! روی فرقت دو‌دسته خار، بزن "دین فقط دین توست" غیر از آن، دیگران کافرند و ملعونند سمتِ در "قربه ً الی الشیطان" برو و جیغِ زنگدار بزن * فرض کن در "کرایست چرچ"ی تو، مسجدی کنج شهر پیدا کن "تو" سفیدی و کافیَ است؛ این را_ همه‌جا با غرور جار بزن "تو" فقط آدمی و حق با توست، حقّ ثروت، حیات، آزادی به همین حق، خشاب را پر کن، ببرش روی تیربار، "بزن!" فکر کن بازی‌ای خوشایندست، امتیازت نگاه کن چند است؟ سِنت بر سنت امتیاز بگیر، آخرین سنت: شد دلار... بزن! مثل همجنس‌هات در غزه، مثل هم نسل‌هات در بوسنی چون پدرخوانده‌هات در کابل، با ترّحم تو را چکار؟ بزن! عقده‌های "ترامپ" را بشمار: در سرت درد چین و روسیه اَست به خودت زحمت حساب نده، هی به مغزت نده فشار، بزن * اولی غرق خون! چه تصویری!... دومی را نشانه می‌گیری بچکان زود! سومی در رفت، آفرین! آن یکی؟ "چهار" بزن! به نیاکان خود تمسّک کن، دیگران برده و تو اربابی فرض کن این تفنگ، شلاق است، برده برده است: چندبار بزن تو سفیدی و کافیَ است همین، در خیالت: جهان هیروشیماست ضامن بمب را فشار بده، بر زمین مُهر انفجار بزن تروریستند این مسلمانان، یک‌به‌یک را شبیه مرغ بکُش نانجیبند آسیایی‌ها، با قدم‌های استوار... بزن! به هواداری از حقوق بشر، ته قنداقه را فشار بده نوبل صلح سهم توست، بگیر، در خودت دور افتخار بزن خویش را لحظه‌ای تصور کن، در ویتنام بین هالوها خسته از بومیان آمریکا، با مسلسل کمی سه‌تار بزن آن یکی گیجِ مهر و سجاده است، این یکی روی فرش افتاده است سعی کن تیرها هدر نرود، نکند آن یکی فرار... بزن! فیلمی از قتلِ عام خویش بگیر، پیرمردی چپیده گوشه‌ی راه گل سرخی به یاد استالین، روی پیشانی‌اش بکار! بزن! بعد از آن هم به جرم این کشتار، در سوییتی سه‌خوابه حبس بکِش چند بی‌پول آفریقایی را، در خیال خودت به دار بزن * راستی! فخر سینما و هنر! از مسلمان‌کشی بگو چه خبر؟ عوضِ این به سوگ گربه‌ی خود، دو سه شب کنج خانه زار بزن https://eitaa.com/mmparvizan
" اشاراتی درباره‌ی تصحیح چند رباعی از نزهه‌المجالس، به بهانه‌ی زادروز دکتر محمدامین ریاحی" نزهه‌المجالس، تصحیح استاد محمد امین ریاحی، متمایزترین جنگ رباعی فارسی است که حدود ۴۰۰۰ چارانه‌ی برگزیده را از شاعران سده‌های چهارم تا اوایل هفتم به‌گزینی کرده است. پیش از این جناب میرافضلی در مقاله‌ی "بررسی نزهه‌المجالس" مجله‌ی معارف، برخی خطاهای این تصحیح را یادآور شده است. مطالعه‌ی مجدد مقاله‌ی یادشده، مجالی فراهم کرد که ضمن نگاهی کلی به برخی از صفحات نسخه‌ی دیجیتال نزهه‌المجالس، اختلاف خوانش استاد با نسخه، در چند نمونه‌ی دیگر استخراج شود؛ مواردی که در مقاله‌ی جناب میرافضلی به آن‌ها اشاره نشده است؛ هرچند ممکن است دیگر عزیزان به آن‌ها پرداخته باشند و پیشاپیش از تکرار احتمالی پوزش می‌طلبم؛ با یادآوری این‌نکته که این موارد، صرفا نمونه‌هایی از اختلافات موجود است و با خوانشی دقیق همچنان می‌توان، به مواردی تازه دست یافت. در این یادداشت کوتاه به اغلاط محتمل چاپی یا جایگزینی‌های مرسوم اشاره نشده است: رباعی ۳۹۲۰ از متن مصحح: اشکی که ز عشق [یار] گلگون باشد صورت احتمالی نزدیک‌تر به متن نسخه: اشکی که ز عشق روی گلگون باشد رباعی ۳۷۹۷؛ متن تصحیح: ور باز نکردی ... انم آبی صورت محتمل: ور باز نکردی به دهانم آبی رباعی ۱۵۷؛ متن تصحیح: در حضرت شاهدی و شمعی و شبی صورت صحیح: در حسرت شاهدی و شمعی و شبی رباعی ۱۶۵؛ متن تصحیح: پروانه چو سوخت شمع بگرفت برو صورت صحیح: پروانه چو سوخت شمع بگریست برو رباعی ۹۸۲؛ صورت تصحیح شده: آید غم دل مرا ازین بیش که هست صورت صحیح: آخر غم دل مرا ازین بیش که هست همچنین درباره‌ی تصحیح رباعی‌های ۳۹۵۸، ۳۵۹۵، ۱۳۱، ۱۳۵، ۱۴۶، ۳۵۶۱، ۷۰۶، ۳۵۷۳ و ... نیز می‌توان با توجه به صورت مکتوب نسخه به انتخاب یا خوانشی متفاوت با مصحح ارجمند رسید. https://eitaa.com/mmparvizan
نزهه المجالس جمال خلیل شروانی_.pdf
16.5M
نزهه‌المجالس، جمال خلیل شروانی به تصحیح محمدامین ریاحی گزیده‌ی ۴۰۰۰ رباعی از ۳۰۰ شاعر سده‌های چهارم و پنجم و ششم و اوایل هفتم *مطالعه‌ی این کتاب به علاقه‌مندان رباعی و چارانه‌سرایان، پیشنهاد می‌شود. https://eitaa.com/mmparvizan
"به ساحت امام جواد علیه‌السلام" اشعار شیعی باقی‌مانده از سده‌های چهارم تا ششم، عمدتا در ستایش امام علی و امام حسین و حضرت زهرا و امام حسن و امام رضا علیهم‌السلام سروده شده و تنها به صورت تلمیحی اشاراتی به دیگر امامان شیعه(ع) چون: امام سجاد و امام باقر و امام صادق را در اشعار شاعرانی چون: کسایی و ناصر خسرو و سنایی و قوامی رازی و دیگران می توان دید. دیگر امامان شیعه در شعر فارسی این چندسده حضوری اندک دارند، به همین دلیل به دشواری می‌توان نشان نخستین ستایش‌های موجود از امام جواد(ع) را در شعر فارسی مشاهده کرد. در اشعار سده‌ی چهارم از امام نهم سخنی نرفته و قدیم‌ترین اشاره به ایشان مربوط به قطعه‌ای منسوب به ابوسعید ابوالخیر است که با توجه به تاریخ وفات شیخ ۴۴۰، متعلق به سده‌ی پنجم است؛ هرچند این ابیات از نظر سبکی قطعا در سده‌های پس از این تاریخ سروده شده و پس از آن به شیخ انتساب یافته است. در این ابیات، ابوسعید خداوند را به چهار محمد و چهار علی و دوحسن و موسی و جعفر سوگند داده که از این نظر اشاره‌ای مستقیم به امام جواد در شعر درج شده است. در ابیات منسوب به باباطاهر نیز به هشت و چهار سوگند خورده شده و در بانوگشسب‌نامه هم از یازده فرزند علی علیه‌السلام به صورت غیرمستقیم یاد شده است. در حدیقه‌ی سنایی هم بیتی وجود دارد که می‌توان آن را مربوط به امامان نهم تا یازدهم (ابناءالرضا) دانست آنجا که حکیم در ستایش امام حسین(ع) می‌گوید: هم تقی اصل و هم نقی فرع است هم زکی تخم و هم بهی زرع است (حدیقه) که بعید به نظر می‌رسد لقب امامان شیعه(ع) به صورت اتفاقی در این بیت و به صورت مرتب در کنار هم قرار گرفته باشد. نکته‌ی مهم اینکه بیت یادشده در کهن‌ترین نسخ حدیقه نیز درج شده است. جدا از این اشاره، در سده‌ی ششم و در ابیاتی منسوب به شیخ جام و در دیوان قوامی رازی اشاراتی به نام و القاب امامان دوازده‌گانه نمود یافته است. پس از این تاریخ به‌مرور در سده‌های هفتم و هشتم زمینه‌های ستایش مستقل امام جواد(ع) در شعر فارسی فراهم شده که از اولین این دست سروده‌ها ابیاتی است که خواجوی کرمانی در ترکیب‌بند خود در ستایش آن حضرت سروده است: به آب روی تقی آنک عین تقوی بود جمال صورت جان و جهان معنی بود ...مه سپهر سیادت سپهر مهر شرف که خاک‌روب درش شاه چرخ اعلی بود ...تعلق دل روح‌القدس به خاک درش چنانک میل حواری به کحل عیسی بود (دیوان خواجو) https://eitaa.com/mmparvizan
"تذکره‌ی انجمن قدس و ستایش امام نهم" تذکره‌ی انجمن قدس، نوشته‌ی ادیب و شاعر نام‌آور عبرت نایینی، یکی از مهم‌ترین منابع بررسی وضعیت شعر دینی در نیمه‌ی دوم عصر قاجار است که به تصحيح ابوالفضل مرادی، در دو جلد منتشر شده است. هرچند اغلب اشعار این تذکره، در ستایش حضرت مهدی(عج) سروده شده؛ در خلال این مدایح اشعاری نیز در منقبت پیامبر(ص) و دیگر امامان شیعه(ع) گردآوری شده که عمدتا نماینده‌‌ای از بهترین اشعار منقبتی این عصر محسوب می‌شوند. از جمله، یک شعر عربی و چهار غزل_قصیده‌ی فارسی که در مدح امام جواد سروده شده‌است. از این چهار شعر، به‌جز سروده‌ی میر سیّد علی قدسی(ص ۱۰۸۴)، سه شعر دیگر در یک وزن و قافیه سروده شده؛ نکته‌ای که احتمال تاثیرگذاری یکی از این سه‌شاعر را بر دیگران تقویت می‌کند. شاعر این اشعار شاعر فاضل این عصر محیط قمی(ص ۱۱۷۴) و میرزاحیدر مجدالادبا ثریا (ص۲۵۳) و شاعر نام‌آشنای این عصر صفای اصفهانی(ص ۶۷۲) هستند که در پایان، ابیاتی از شعر صفا را ذکر می‌کنیم: گدای عشق ندارد ز ملک و مال غمی به کنج میکده‌ی عشق هر گداست جمی قدم به افسر سلطان نهد کسی که نهاد گدای رهگذر عشق بر سرش قدمی... پریش باش که جمعیّتش پریشانی است دلی که نیست پریشان طرّه‌ی صنمی... مخور فسون که نیرزد به کارخانه‌ی دهر هزار نوش نشاط ای پسر! به نیش غمی ببر پناه به شاهی که در قلمرو روح به امر اوست که جاری است هر سرِ قلمی یگانه‌گوهر بحر قدم تقیّ جواد که قطره‌ای است ز دریاش، هرکجاست یمی گرفت لشگر غم کشور وجودِ صفا بزن به ملک خود ای پادشاه جان علمی ز لطف توست مرا دیده‌ی کرامت و بس که نیست جز تو در آفاق صاحب کرمی https://eitaa.com/mmparvizan
"قصیده‌ای به بهانه‌ی سال‌روز پیوند امام متقیان و بانوی پرهیزگاران" ای رو به اوجتان، نگران: ماه و آفتاب در عشقتان، اسیرِ زمان: ماه و آفتاب در جستجوی مهر شما، ای دو بی‌کران! رفتند از کران به کران، ماه و آفتاب مقصد سوی شماست اگر روز و شب به شوق هستند دوره‌گردِ جهان، ماه و آفتاب شاید چراغ کوفه و شمع مدینه‌اند: چشمک‌زنان و نورفشان، ماه و آفتاب این‌یک غلامِ خاصه و آن‌یک کنیزِ پیر درخدمتند، از دل و جان، ماه و آفتاب دارند هر شعاع، چه اسراری از شما گر واکنند لب به بیان، ماه و آفتاب از داستان عشق شما حرف می‌زدند گر داشتند نطق و زبان، ماه و آفتاب * این‌سمت: باد و ابر سواران روزِ بار آن‌سمت: چاکرانِ نهان، ماه و آفتاب این‌سمت: کوه و دشت گدازادگانِ پیر آن‌سمت: خادمان جوان، ماه و آفتاب * بنویس روی دفترِ گل: فاطمه_ علی از غیرت نسیم بخوان: ماه و آفتاب در نبض‌نبض من به تولای نامشان هرلحظه می‌زند ضربان ماه و آفتاب * یا فاطمه! ازآن لبِ والشّمس والضّحا در شام جانمان بتکان! ماه و آفتاب در کهکشان دفترم ای شورِ شعرخیز! جای ستاره‌ها بنشان ماه و آفتاب دستاس را دوباره بچرخان به سمت عرش شاید شوند قرصِ دو "نان"، ماه و آفتاب * یا مرتضی! از آن دلِ پر نورِ موج‌موج در چاه ذهنمان بچکان، ماه و آفتاب سرگیجه‌ی شکوه تو افتاده در جهان هستند اگر که در دوَران ماه و آفتاب دلوی برآر و لب به مناجات باز کن تا بشکفند از هیجان، ماه و آفتاب در لشکر زمان که محمّد امیر اوست پرچم ولای توست و نشان، ماه و آفتاب * ای آفتاب عصمت و ای ماهتاب علم از نورتان، دچار قِران ماه و آفتاب معنای روشنیّ جهان من‌اید اگر؛ شد شمع خلوت دگران، ماه و آفتاب گرمای زندگانی مایید اگرچه هست؛ دلگرمی فلان و فلان ماه و آفتاب: از "آفِلین" ملولم با دین مِهرتان تا هست دینِ اهل گمان ماه و آفتاب * امشب که شاهراهِ عروج است کهکشان از بس‌ نزول کرده به جان، ماه و آفتاب؛ دستِ علی میانه‌ی دستان فاطمه است با هم طلوع کرده چه‌سان؟ ماه و آفتاب https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از «کمــی کــافــر...»
من چشـم و دلــم سیــــر شد از شــوق تماشــا یا این‌که دگر سرو قدی نیست در این شهر؟! 🟢@yahyaei_m
🌿گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست... 🪐دورهم‌نشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس 🟪خانه‌ی شعر و ادبیات خاتم 🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری 📆دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ ⏳ساعت: ۱۷:۰۰ 📝باارشاد: دکتر محمد مرادی ✨موضوع: سبک خراسانی؛ بخش اول(شعر دوران صفاری و سامانی) 📍مکان: چهارراه حافظیه- اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو 🔼ورود برای عموم علاقه‌مندان به شعر و ادبیات، آزاد است. |خانه‌ی شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz https://eitaa.com/mmparvizan
به نام هستی بخش انجمن تخصصی کودک و رسانه برگزار می کند: ☀️سلسله وبینارهای تخصصی در حوزه خردسال، کودک و نوجوان ⭐موضوع: ارزیابی کتاب های ویژه کودک و نوجوان در نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ ♦️دبیر: آقای دکتر علی اصغر طاهری صفی آبادی پژوهشگر- نویسنده و استاد دانشگاه ♦️کارشناس:آقای سید علی کاشفی خوانساری نویسنده و پژوهشگر ♦️کارشناس:آقای مصطفی رحماندوست شاعر- پژوهشگر و مترجم کتاب های کودک و نوجوان ♦️کارشناس:خانم دکتر معصومه مرادی شاعر- نویسنده و پژوهشگر ادبیاتعضو انجمن تخصصی کودک و رسانه 🕗 تاریخ برگزاری: ۴شنبه - ۲۳خرداد ماه۱۴۰۳ - ازساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰ 🌐 محل برگزاری در گوگل میت به نشانی: meet.google.com/ksy-jzzz-pqe ♦️میزبان: انجمن تخصصی کودک و رسانه https://koodak.tv/
هدایت شده از پرویزن
"کشف‌المحجوب هجویری: ذکر امام محمد باقر(ع) " و مِنهم حجّت بر اهل معاملت و برهان ارباب مشاهدت، امامِ اولاد نبی(ص) و گزیده‌ی نسل علی(ع)، ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب کرم‌الله وجهه و رضی عنهم. و نیز گویند کنیت وی ابوعبدالله بود و به لقب وی را باقرخواندندی؛ مخصوص بود وی به دقایق علوم و به لطایف اشارات اندر کتاب خدای عزّ و جلّ، وی را کرامات مشهور بود و آیات ازهر و براهین انور. و گویند ملِکی، وقتی قصد هلاک وی کرد. کس فرستاد بدو، چون به نزدیک وی اندر آمد، از وی عذر خواست و هدیه داد و به نیکویی بازگردانید. گفتند: ایّها الملک! قصد هلاک وی داشتی. تو را با وی دیگرگونه دیدیم. حال چه بود؟ گفت: چون وی به نزدیک من اندر آمد؛ دو شیر دیدم یکی بر راست و یکی بر چپ وی_ و مرا می‌گفتند که اگر تو بدو قصد کنی ما تو را هلاک کنیم... کشف‌المحجوب، باب فی ذکر ائمّتهم من اهل البیت @mmparvizan
"کشف‌الحجاب الثامن: فی الحج" قوله تعالی: و للّه علی النّاس حج البیت من استطاع الیه سبیلا (۹۷/آل عمران) و از فرایض اعیان، یکی حج است بر بنده اندر حال صحّت عقل و بلوغ و اسلام و حصول استطاعت. و آن حُرم بود به میقات و وقوف اندر عرفات و طواف زیارت به اجماع و به اختلاف سعی میان صفا و مروه و بی حُرم اندر حَرم نشاید شد و حَرم را بدان حرم خوانند که اندر او مقام ابراهیم است و محل امن. پس ابراهیم را علیه‌السلام دو مقام بوده است یکی مقام تن و دیگر از آن دل، مقام تن مکه و مقام دل خلّت؛ هرکه قصد مقام تن وی کند از همه شهوات و لذات اعراض باید کرد تا محرم بود و [باید] کفن اندر پوشید و دست از صید حلال بداشت و جمله حواس را اندر بند کرد و به عرفات حاضر شد و از آن جا به مزدلفه و مشعرالحرام شد و سنگ برگرفت و به مکه کعبه را طواف کرد و به منا آمد و آن جا سه روز ببود و سنگ‌ها به شرط بینداخت و آن‌جا موی باز کرد و قربان کرد و جامه‌ها درپوشید تا حاجی بود. و باز چون کسی قصد مقام دل وی کند، از مالوفات اعراض باید کرد و به ترک لذات و راحات بباید... کشف‌المحجوب، صفحات ۳۱۵ و ۳۱۶  https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو در من مگر تو منعکسی چندی است، که دشمنند آینه‌ها با تو؟ این لاشریکِ... کیست که الا من؟ این لا الهِ ... کیست که الا تو؟ زل می‌زنیم خیره به سمت هم، از پشت پرده‌ای هیجان‌انگیز هر عصر از نقاب تقاضا: من، هر صبح در حجاب تماشا: تو یک‌روز، من: منم، دوسه شب، من: تو، یک‌هفته: تو: منی که رها در باد من: تو، تو: من، هنوز نفهمیدم، این‌که منم خلاصه منم یا تو؟ * دنبال ردّ پای تو می‌گشتم یک‌عمر در تلاقی مذهب‌ها در کفر، در یهود...، نه در اسلام،  در اشک... در دعا و مناجات و - آخر تمام یافته‌های من، شد معترف به اینکه در این برزخ ما منحصر شدیم به این پایین، با بی‌شمار فاصله بالا: تو * عینک زدم تمامی قرآن را از ذرّه‌بین چشم شما خواندم هِی دست و پا زدم وسط آیات، در جستجوی حیرت و حالا تو- جای سلام و خسته نباشی باز، در روبه‌روم پرده می‌آویزی من با هزار شکّ و گمان اینجا- با صدیقین نشسته‌ای آنجا تو ای از ازل دلیل شهید و خون، ای تا ابد حدیث من و مجنون! نه می‌روی درست و نه می‌مانی، آخر بگو چکار کنم با تو؟ * عمری است یک تفاوت نامفهوم بین من و تو جنگ به پا کرده است: تو اعتماد می‌کنی اما من‌... من اشتباه می‌کنم اما تو... ۱۳۸۳ https://eitaa.com/mmparvizan