https://www.iranketab.ir/book/42664-be-rang-e-derang#pid=1
"به رنگ درنگ"
مجموعهاشعار معناگرا
نامزد جایزهی قلم زرین، انجمن قلم ایران
انتشارات شهرستان ادب
۱۳۹۶
(پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشتهای محمد مرادی)
https://eitaa.com/mmparvizan
May 11
تقدیم به دایی شهیدم که در کربلای پنج پرکشید و مادران شهیدی که هنوز منتظرند.
"چای"
صبح است و مادر بر کمر بسته توانش را
تا دم کند طغیان دردِ جاودانش را
دیوار را زل میزند... ساعت همان لحظه است
که بارها هر روز میبیند زمانش را
احمد! (زمانش نیست). احمد! (دیر خوابیده است)
یک بار دیگر خواب مانده امتحانش را
یک سیب مانندِ پدر... روزی پدر افتاد
او ماند و آن سیبی که پر کرده جهانش را
قدری تکانش میدهد... یکبار دیگر هم
تکرار کرد این بار با شدّت تکانش
قدری تکانِ بیشتر... بدجور خوابیده است
قد میکشد تردید و می برّد امانش
کمکم به خود می آید و میفهمد احمد نیست
تا کم کند دلشورههای بیکرانش را
تا تاقچه زل میزند تا قاب عکس آنگاه
تجدید خاطر میکند داغ جوانش را
*
... یک سایه از پشت سماور خیره شد. (او نیست؟)
این حس برای لحظهای پر کرد جانش را
در پشت بنبست کدامین استکان خفته است؟
مردی که او در خانه میجوید مکانش را
مردی که او هر روز بیصبرانه میپرسد
از تیکتاکِ مردهی ساعت نشانش را
مردی که او هر قدر میگردد نمییابد
شیرینی لب_قندهای ناگهانش را
*
یک استکان از خاطرات رفته جا مانده است
یک استکان که... خستگی بسته زبانش را
یک استکان که دردِ دلهای زنی هر صبح
باریک کرده مثلِ چوبِ نی میانش را
*
دستی به زانو زد... به زحمت سفره را برداشت
نم کرد با اشک سماور تکّهنانش را
دستی به زانو زد که... پشت استکان لرزید
لِه کرد یک درد قدیمی بازوانش را
دستی به زانو بُرد تا... کج کرد قوری را
بارید کنج استکان درد نهانش را...
آن استکان را تا حدود چانه بالا برد
در اضطراب انداخت قلب دودمانش را
لب را به سطح چای زد... چشمش به قاب افتاد
سوزاند این تصویر مغز استخوانش را
آمد برایش نان بپیچد... دید اینجا نیست
تاریک کرد این واقعیّت آسمانش را
بغضش شکست و سفرهی صبحانه را پیچید
تا تاقچه هل داد چشم ناتوانش را
زل زد به عکس قاب و... با اندوه برگرداند
یک بار دیگر توی قوری استکانش را
۱۳۸۴، دفتر تو سیب و گنوم... تو خود حوا
#محمد_مرادی
#شعر_پایداری
(پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشتهای محمد مرادی)
https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰آیین پایانی نهمین کنگرهی ملی شعر و داستان ایثار
🔰نهمین کنگرهی ملی شعر و داستان ایثار با شناخت برگزیدگان خود به ایستگاه پایانی رسید.
🔰آیین اختتامیهی این کنگره، به میزبانی استان فارس، روز یکشنبه ۳۰ دیماه، ساعت ۹ صبح در تالار حافظ شیراز برگزار خواهد شد.
همچنین شب شعری با حضور شاعران برگزیدهی کنگره، روز شنبه ۲۹ دیماه در حرم مطهر سیدعلاءالدین حسین(ع) اجرا میشود.
🔰از علاقمهندان به ادبیات حوزهی ایثار و شهادت، برای حضور در این برنامه ها دعوت به عمل میآید.
📚معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس
https://eitaa.com/mmparvizan
*شب شعر ملی ایثار*
با حضور:
🔻برگزیدگان نهمین کنگرهی ملی شعر ایثار
🔻و شاعران برجستهی کشور
▫️شنبه ۲۹ دیماه ۱۴۰۳ - ساعت ۱۸
▫️شیراز، سومین حرم اهلبیت، حرم مطهر حضرت سیدعلاالدین حسین(ع)(آستانه)
🌱 چشمانتظار حضورتانیم.
#بنیاد_شهید_و_امور_ایثارگران_فارس
#حوزه_هنری
https://eitaa.com/mmparvizan
Haftegi14021112[05].mp3
17.74M
🔰 #قطعه_پیشنهادی
🎙 مداحی حاج #میثم_مطیعی به لهجهی شیرازی برای حضرت شاهچراغ
🔺 شاعران: میلاد عرفانپور و دکتر محمد مرادی
🏴 انتشار به مناسبت شام شهادت حضرت شاهچراغ
👈 مشاهده متن:
Meysammotiee.ir/post/2935
☑️ @MeysamMotiee
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
FARZV_Volume 4_Issue 16_Pages 71-100.pdf
2.13M
"انعکاس نام و مرقد حضرت شاهچراغ در اشعار فارسی سدههای هشتم تا دهم"
محمد مرادی
مجلهی فرهنگ رضوی
۱۳۹۵ شمارهی ۴
#شاهچراغ
#احمد_بن_موسی
#شعر_شیعی
@mmparvizan
"آیین پایانی نهمین کنگرهی شعر و داستان ایثار"
با اجرای
استاد محمد معتمدی
و شعرخوانی شاعران برجستهی کشور
همراه با رونمایی از سه کتاب آثار
و تقدیر از ۳۰ شاعر و نویسندهی برگزیده
یکشنبه، سیام دیماه، ساعت ۹ صبح
شیراز، چهارراه حافظیه، تالار حافظ
#بنیاد_شهید_و_امور_ایثارگران_استان_فارس
#شعر_ایثار
#داستان_ایثار
#ادبیات_انقلاب
https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر چریکی؛ به بهانهی زادروز خسرو گلسرخی"
هرچه به پایان دهۀ چهل نزدیک میشویم، شعر سیاسی و انقلابی رنگ و روی روشنتر و رونق بیشتر مییابد و در کنار شعر مقاومت با نگاه مذهبی که نمایندگان اصلی آن را در قالبهای نو، م.آزرم، طاهره صفارزاده و علی موسوی گرمارودی باید نامید، جریانی تأثیرگذار از شعر مقاومت و سیاسی با نام شعر چریکی شکل میگیرد.
شفیعی کدکنی، فروغ را در دفتر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، نخستین مبشر شعر چریکی میداند؛ ازنظر او سطرهای زیر را میتوان در حوزۀ شعر چریکی قرار داد:
حیاط خانۀ ما تنهاست / حیات خانۀ ما تنهاست / تمام روز / از پشت در صدای تکّهتکّهشدن میآید / و منفجرشدن / همسایههای ما همه در خاک باغچههاشان بهجای گل/خمپاره و مسلسل میکارند / همسایههای ما همه برروی حوضهای کاشیشان / سرپوش میگذارند / و حوضهای کاشی / بیآنکه خود بخواهند / انبارهای مخفی باروتند / و بچههای کوچۀ ما کیفهای مدرسهشان را / از بمبهای کوچک پرکردهاند / حیاط خانۀ ما گیج است.
از مقایسۀ این سطرها و اشعار شاعران شاخص چریکی میتوان نتیجه گرفت که واقعمداری، نزدیکی به زبان روزمره، استفاده از نمادهای چریکی چون خمپاره، مسلسل، بمب، اهمیت محتوا در مقایسه با شاعرانگی، تعهد اجتماعی، طول نسبی اشعار و... از ویژگیهای این دسته از اشعار فروغ است که به شعر شاعران چریکی نیز راه یافته است؛ بااینحال علاوهبر اشعار فروغ فرخزاد، شعر شاعران چریکی در درازمدت با جریان شعر سیاسی و اشعار شاعرانی چون احمد شاملو و سیاوش کسرایی و دیگران نیز ارتباطی تنگانگ دارد.
با وجود مشابهتهای موجود، شعر چریکی از جنبههای متعدد با اشعار اجتماعی و سیاسی دهههای پیشین متفاوت است؛ برخی از این تفاوتها عبارتند از:
1- «شعر چریکی، صریح خشن و آکنده از کلماتی چون خون و تفنگ و ستاره و زندان... بود، حال آنکه شعر سیاسی - اجتماعی پیشین، در پردۀ ایماواشاره و سرشار کلماتی چون صبح، فردا، لاله، آفتاب، ظلمت، زمستان،... بود.
2- شعر سیاسی - اجتماعی پیشین، طرف سخنش روشنفکران بود، حال آنکه طرف توجه شعر چریکی، قهرمانان، تودههای غایب مردم، سازمانها و یا احزاب بود.
3- در شعر سیاسی - اجتماعی پیشین، نمادهای پیروزی و امید، عناصری چون آفتاب و گلسرخ و باران و صبح،... بود، درحالیکه نمادهای شعر چریکی، مسلسل و رگبار و خون بود.»(تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی)
با درنظرگرفتن این تفاوتها، میتوان شعر چریکی را جریانی متمایز با شعر سیاسی معرفی کرد. برایناساس اگر از شاعران سیاسی نیمۀ نخست دهۀ چهل درگذریم، دوران فراگیری شعر چریکی را باید ده سال پایانی حکومت پهلوی دانست. در این دوران علاوهبر وضعیت سیاسی و آرای منتقدان اجتماعی و ادبی که بر رشد جریان شعر چریکی تأثیر مستقیم گذاشته، سرآغاز رسمی شعر چریکی را باید در رویدادهای ادبی سال 1347 جستوجو کرد. در این سال انتشار مجموعۀ شعر «صدای میرا» از سعید سلطانپور، برگزاری شبهای شعر خوشه و رشد مفاهیم سیاسی اشعار باتوجه به نوع مخاطبان، استقبال از اشعار سیاسی و شعاری و نقد اشعار و سخنرانیهای متعدد این شبهای شعر و در کنار آن مرگ صمد بهرنگی عواملی مؤثر در شکلگیری جریان شعر مبارزهمحور بود.
"کتاب نیما و پیروانش، محمد مرادی"
#خسرو_گلسرخی
#شعر_معاصر
#شعر_چریکی
#شعر_سیاسی
(پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشتهای محمد مرادی)
https://eitaa.com/mmparvizan
"آگهی"
اینجا تمام مردم
بیخانه... بیحیات/ط
در آرزوی یکدو وجب ویلا
دنبال یک مشاور املاکاند
*
من: خانهام مهیا
(کوچک ولی زلال)
در جمع بیستارهی آدمها
محتاج یک مشاور افلاکم
#محمد_مرادی
#نیمایی
مجموعهی ۱۴۰۱: شعر پایداری و اعتراض
(پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشتهای محمد مرادی)
https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر و تمثیل برف"
اغلب ما از دور یا نزدیک، کوهها و قلههای برفگیر را دیدهایم، برخی مبهوت تماشای قلهماندهایم و برخی به بازی و نشاط کودکانهی دامنه دل بستهایم. اگر شعر و گونههای آن را از منظر پیوند با مخاطب و مقبولیت، با برف باریده بر کوه مقایسه کنیم، با سهدسته شعر و شاعر روبهروییم.
شاعران عام چون برفهای باریده بر دامنهی کوهند. زودیاب و در دسترس، دل خوش به محافل و رسانههای غیرمکتوب و فضای مجازی. مخاطبان سهلانگار به سرعت فریفتهی اشعار آنان میشوند، به نشاط و برفبازی با آن مواجهه پیدا میکنند و پس از چند روز، برف پایین کوه یا آب میشود و در خاک گم میشود یا پایمال و سیاهروی مخاطبان.
شعر عامهگرا و شاعران آن، خود را در دسترس مخاطب قرار میدهد و عمری به بلندای چندروز و چند هفته دارد. بهزودی فراموش میشود و جز ذوق زودگذر محفلها و مخاطبان عام، چیزی به یادگار نخواهد گذاشت.
برخی شعرها، چون برف میانهی کوهند، دوردسترستر از برف دامنه، کمی خاصتر و باب سیر و تفرج مخاطبان نیمهحرفهای. چندماهی دیرپایی دارند و تا بخشی از سال، رخ نشان میدهند. گاه گرما بر آنان میتابد و جویباری کوچک از آنان شکل میگیرد، گاه درختی در همسایگیشان میروید و گاه سرآغاز رود میشوند و به آن میپیوندند.
شاعران بزرگ اما چون برف بالای قلهاند، دیرسال و همواره در دوردست چشمها، هرکس را توانایی مواجهه با آنان نیست، اما همیشه میتوان نگاهی به شکوه آنان انداخت و حظی شاعرانه برد. در تابستان چشمهها و جویبارها را سیراب میکنند و مخاطبان میانه و دامنه از زلال مضامین و زبان آنها، جان میگیرند. البته باید در نظر گرفت که شعر خاص، اگر در عمق شکاف و سرما و کاملا دور از دسترس شکل بگیرد، به یخچالی طبیعی و دور از تجربه تبدیل میشود و تنها مخاطب آن پژوهشگران و کوهنوردان حرفهای خواهد بود که پس از سالی یا قرنی به فراسوی آنان سرک بکشد. با این حال شعر خاصِ خاص، همچنان امید دارد که از پس گذشت تاریخ، پنجرهای روبهروی مخاطبان بگشاید.
حال این انتخاب ما شاعران است که برف قلههای دیرسال باشیم یا برف گلآلودهی پایین دامنه و اختیار مخاطب است که برای کشف شکوه برف زلال و سپید به قله سفر کند یا دست کم منتظر زلال جاری از کمرکش کوه باشد یا به برفبازی یکساعته در دامنه مشغول شود و شعر را چون برف تابستان، بازیای بداند که در پنجههای بیحوصلهاش آب میشود.
#مخاطب_شعر
#نقد_شعر
#محمد_مرادی
(پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشتهای محمد مرادی)
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"داستان امام کاظم(ع) و توبهی بشر حافی"
بشر حافی(ف.۲۲۷) عارف نامی قرنهای دوم و سوم، از شخصیتهای مشهور معرفی شده در تذکرهالاولیای عطار است که در اغلب کتابهای شاخص عرفانی و تذکرههای عارفان از او یادشده و سخنان و داستانهای شورانگیزی به او نسبت داده شده است.
یکی از روایتهای مشهور دربارهی توبهی او، ماجرای مجلس بزم بشر و رهگذری است که در برخی کتابها به نام او اشاره نشده؛ اما در کتابهایی از دانشمندان شیعه، آن شخصیت موثر در تحوّل بشر حافی، امام هفتم(ع) معرفی شده است.
ملااحمدنراقی(ف.۱۲۴۵ ق)، دانشمند دینی و مرجع عصر قاجار، در منظومهی طاقدیس که به سبک مولوی سروده، داستان توبهی بشر را اینگونه روایت کرده است:
قبلهی هفتم به راهی میگذشت
از جمالش گشته روشن، شهر و دشت
بر درِ یکخانه افتادش گذار
خانهای بسعالی و محکمحصار
دید تا چرخ نهم از آن سرای
هایوهوی رقص و بانگ نوشونای
از سماع چنگ و شور نایونوش
اندرین نُهگنبد افتاده خروش
لولیان در رقص و مطرب در سرود
بربط اندر ناله و در نغمه عود
یکطرف: فریاد دف با بانگ نی
یکطرف: شور شراب و جوش می
ساقیان در دور ساغرها به کف
بادهنوشان حلقهحلقه هر طرف
شاهدان در عشوهها و نازها
زلفشان در دست شاهدبازها
پیشکاران از برون و از درون
از شمار افزون و ز اندازه برون...
حاجبی را گفت: آن شاه زمن
از که باشد این سرای مؤتمن؟
گردنش آیا به طوق بندگیست؟
یا که آزاد است و کس را بنده نیست؟
گفت :حاجب با امام بیهمال
هی! چه میگویی؟ برو چشمی بمال!
خواجهی ما بر خداوندان خداست
بنده گفتن کی چنین کس را سزاست؟
منعم و مفلس گدای خوان اوست
جیرهخوار سفرهی احسان اوست
صاحب این خانه بشر حافی است
این سخنها کی به وصفش کافی است؟...
گفت: آن شه، راست گفتی بنده نیست
کی چنینها راه و رسم بندگیست؟
بنده باید درخور خواجه نژند
حلقه اندر گوش و در گردن کمند
بندگان را داغ باید بر جبین
گوشها بر حکم و سرها بر زمین...
بنده گر بودی کجا خودسر شدی؟
گر نه آزاد است کای کافر شدی؟
کافر و مولی مسلمان هواست
بندهی شیطان و آزاد خداست...
ظاهر او ظاهر آزادگان
لیکن از باطن به صدزندان نهان
از یکی آزاد و صدجا بنده است
درحقیقت مرده، صورت زنده است...
برق تن از برق جان اولیتر است
درد ظاهر از نهان اولیتر است
بندگان را تن به حبس بندگیست
جانشان را لیک قید حبس نیست
این گرفتاران دنیای پلید
نامشان آزاد و جانهاشان عبید
بندگان یکجا اسیر این خواجگان
در گرو هستند در سیصد دکان
بنده را از مردن آزادی رسد
خواجگان مانند در حبس ابد
بندگان را بند برپا و گل است
خواجگان را بند در قید دل است...
رفت حاجب در درون آن سرای
شمّهای با خواجه گفت آن ماجرای
خواجه را آتش فتاد اندر نهاد
میزند بر بیخ، تیشه اوستاد
تیر چون از شست قابل در روَد
سینهی آماده را برهم درد...
#ادبیات_عرفانی
#شعر_دینی
#منظومه_طاقدیس
#احمد_نراقی
#امام_کاظم
https://eitaa.com/mmparvizan