eitaa logo
معلم تراز | جواد جوادی 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
554 عکس
160 ویدیو
11 فایل
📌 ویژه معلمان متوسطه اول و دوم ✅ اینجا چی یاد میگیریم؟ مدیریت کلاس و روش های تدریس برای شرکت در دوره رایگان « مدیریت کلاس » پیام بدهید👇 ادمین: @adminpluss ارتباط با خودم: @javadi_teacher
مشاهده در ایتا
دانلود
تعلیم کاری بسیار ظریف و دقیق است. تعلیم فقط این نیست که ما مجموعه‌ای از معلومات را در کاغذ بگذاریم و به دانش‌آموز بدهیم و بگوییم بخوان؛ بعد هم برهه‌ای از سال را معیّن کنیم تا بیایند امتحان دهند؛ این، تعلیم حقیقی نیست. تعلیم باید طوری باشد که ذهن را بسازد، مغز را فعّال کند و در درجه اوّل، شوق به دانستن را در دل متعلّم ایجاد نماید. ۱۳۸۱/۰۴/۲۶ @moallem_taraz
خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش!‏ شهید دکتر چمران @moallem_taraz
این روزها بحث و تبدیل به دغدغه خیلی از معلمان و دانش آموزان شده، سعی میکنم تو یه صوت آنچه رو که میدونم در اختیار شما قرار بدهم.
شماره دوم 📌 روزی که معلم‌مان درس مادردوستی به من داد. روز اول دبیرستان به شدت احساس می‌کردم، بزرگ شده‌ام حتی قرار بود مسیر خانه به مدرسه را هم دیگر خودم به تنهایی بروم. به نظرم زنگ اول یا دوم بود که سر کلاس نشسته بودیم و معلم‌مان صحبت از روال تدریس اش در دبیرستان می‌کرد و این‌که دبیرستان با راهنمایی بسیار فرق دارد و دیگر شما بچه نیستید و ... که ناگهان یکی در زد و در باز شد. در کمال ناباوری ‌مادرم سرش را از لای در داخل آورد، اسمم را صدا زد و گفت: «بیا، صبحانه خوب نخوردی، برات ساقه طلایی خریدم که زنگ تفریح بخوری، جون بگیری!» آن لحظه دلم می‌خواست زمین دهان باز کند و من را بخورد که جلوی همکلاسی هایم خجالت نکشم اما معلم‌مان با روی خوش گفت: «برو بیرون و دست مادرت را ببوس که این قدر حواس‌اش به تو هست. خوش به حالت که چنین مادری داری». منبع: روزنامه خراسان @moallem_taraz
📌 راه‌های افزایش معلم در جامعه چیست؟! 1⃣ خودِ معلم 🔹 یادش بخیر در دانشگاه استادی داشتیم که می‌گفت از وقتی که معلم و استاد شدم دیگر با همسرم در بیرون خانه، داخل کافی‌شاپی جایی، بستنی نخوردم. 🔹 خلطِ مبحث نشود، الغرض این نیست که ما هم امروزه همان کار را بکنیم، نه. منظور این است که از وقتی نام زیبای معلم بر روی من آمد دیگر بعضی کارها را خلاف شأن خودم بدانم. پوشیدن لباس جلف، شوخی های غیر اصولی و فحش، و غیره این‌ها در شأن معلم نیست. 🔹 معلم حرمت دارد و اولین کسی که باید حرمتش را حفظ کند خودش است. 🔹 دیگر اینکه معلمی که در جهت ارتقاء فکری و مهارتی خود گام برنمی‌دارد، نباید توقع احترام از دیگران و مخصوصا دانش آموزان داشته باشد. 2⃣ رسانه و فرهنگ سازی 🔹 به جد معتقدم اگر در روز معلم رئیس جمهور می رفت بر دستان یک معلم بوسه می‌زد یا در رسانه رسمی یا فضای مجازی کلیپ های مختلفی در احترام معلم ساخته می‌شد یا فیلم، پوستر و غیره، کرامت معلم بیشتر حفظ می‌شد. 3⃣ دانشگاه فرهنگیان 🔹 دانشگاه های فرهنگیان باید تبدیل به یک برند علمی بشود، درست مانند دانشگاه امام صادق. باید بهترین اساتید و بهترین امکانات و بهترین مغزها در دانشگاه فرهنگیان باشند و فعالیت بکنند. تولید علم داشته باشند، کنفرانس های علمی بین المللی بگیرند و غیره. 4⃣ وضعیت معیشت 🔹 نیاز به توضیح زیادی ندارد اما تا زمانی که درب بر همان پاشنه بچرخد و معلم هشتش گرو نهش باشد و مجبور باشد برای تامین معاش خانواده اش یک شغل دیگر داشته باشد، نه کیفیت تدریس‌ها بالا خواهد رفت، نه جایگاه اجتماعی معلم احیا خواهد شد. 🔹 با اجرای طرح رتبه بندی البته کمی زخم های معلمان التیام پذیرفت اما هنوز کافی نیست و باید این روند ادامه پیدا کند. @moallem_taraz
14 تعلیم و تربیت در اسلام.mp3
20.83M
🎙 📌جلسه چهاردهم (پایانی) ✅ عوامل تربیت قسمت دوم ✅ عامل پنجم: تفکر ✅ در چه چیزهایی باید تفکر کرد؟! ✅ عامل ششم: محبت اولیاء ✅ عامل هفتم: جهاد ✅ عامل هشتم: ازدواج ✅ عامل نهم: کار ✅ اثرات تربیتی کار بر انسان ✅ اثر اول: تربیت جسمی ✅ اثر دوم: کنترل قوه خیال ✅ اثر سوم: جلوگیری از گناه ✅ اثر چهارم: استعدادیابی ✅ اثر پنجم: پیدا کردن تفکر منطقی ✅ اثر ششم: جلوگیری از قساوت قلب ✅ اثر هفتم: احساس شخصیت و استقلال 🆔 @moallem_taraz
شماره سوم 📌 پنکه را باز کن و پنجره را خاموش!😂 دو ساعت پشت سر هم کلاس جغرافی داشتیم، یکی کلاس اصلی خودمان بود و دیگری کلاس جبرانی هفته پیش که تعطیل شده بود. آخرین دقایق کلاس بود و همه خسته بودیم و معلم‌مان هم تقریبا تمام چهار ساعت در حال حرف زدن بود. آخرهای ساعت به یکی از دانش‌آموزان که ردیف کنار پنجره نشسته بود، گفت: «لطفا پنکه رو باز کن، پنجره رو خاموشش کن.» کل بچه‌ها چند ثانیه داشتیم آنالیز می‌کردیم که معلم چی گفت و بعد از این‌که فهمیدیم قضیه از چه قرار است، دیگر نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم و تا لحظه‌ای که زنگ به صدا در آمد، همه با هم می‌خندیدیم و معلم‌مان هم نتوانست جلوی خنده خودش را بگیرد و کلاس از دستش در رفت! منبع: روزنامه خراسان @moallem_taraz
📌 آن وقت پیروز خواهید شد! یک جمله ای یادم آمد از یکی از بزرگان تاریخ خودمان برای همین صد سال قبل تقریباً پنجاه شصت سال قبل یک جمله ای را از او نقل میکردند در این مبارزات مشروطه و اینها نام او بر سر زبان هاست خیلی. میگویند او به یارانش به دوستانش میگفت بجنگید مبارزه کنید، در همان وقتی که می بینید کار سخت است باز هم مبارزه کنید تا وقتی که ببینید که قطعاً شکست خواهید خورد، برسید به آنجایی که ببینید که الآن دیگر قطعاً شکست خواهید خورد وقتی رسیدید به آنجایی که دیدید حتماً شکست می خورید باز هم مبارزه کنید آن وقت پیروز خواهید شد. منبع: طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن کریم جلسه ۲۰، ص ۳۶۳ (ویرایش سوم) @moallem_taraz
عید ما دلشدگان لحظه دیدار شماست سال ما، ساعت تحویل خودش را دارد یا صاحب الزمان💚
رفقا 🍀 سیستم آموزشی ما مشکل داره، و برای اصلاح نظام آموزشی، در درجه اول باید معلم و دانشجومعلمان نگاهشون اصلاح بشه و تغییر کنه! این دوره رایگان تعلیم و تربیت در اسلام که براتون گذاشتیم در این امر تاثیر بسیار زیادی داره. فلذا خواهش بنده اینه که اول از همه خودتون مطالب رو گوش بدید و و دوم اینکه حداقل برای دو نفر از رفقاتون بفرستید تا این تغییر نگاه اتفاق بیفته!🙏 اَلسَّاكِتُ أَخُو اَلرَّاضِي داشته باشید🔥
📌 معرفتهاتـان را بـالا ببریـد. عزیزان من! سـقف معرفـت خودتان را، سـایتهای سیاسـی و اوراق روزنامه‌هـا و پرسـه‌زدن در سـایتهای گوناگـون قرار ندهید؛ سـقف معرفت شـما اینهـا نیسـت... سـطح معرفت دینـی بالا بـرود؛ ایـن یکـی از کارهاسـت که حتمـا لازم اسـت. به نظـر مـن آن کاری که مهم اسـت انجـام بگیـرد، مطالعات اسلامی اسـت. ۱۳۹۱/۵/۱۶ @moallem_taraz
شماره چهارم 📌 روزی که افتخار کردم یک معلم هستم. 🔻 چند سالی بود به حرفه معلمی مشغول بودم که به یکی از روستاهای دور افتاده منتقل شدم. اولین روزی که به کلاس پا گذاشتم، دیدم دانش‌آموزان توان و حوصله و اشتیاق کافی را برای حرکت، کار و گوش دادن به درس ندارند. 🔻 برایم عجیب بود که چرا برخی از دانش آموزان کلاس چنین شرایطی دارند برای همین کمی جستجو کردم و متوجه شدم عده ای از آنها صبح ها صبحانه نمی خورند و به همین خاطر قادر به نشستن سر کلاس نبودند. 🔻 علت را جویا شدم دیدم خانواده این دانش آموزان به دلیل فقر مالی قادر به تهیه صبحانه مقوی برای فرزند خود نیستند و این بی حالی و کم توانی باعث شده بود بچه ها کج خلق شوند و علاقه به درس نشان ندهند. 🔻 تصمیم گرفتم کاری کنم تا دانش‌آموزان کلاسم بدون خجالت کشیدن بتوانند در کنار دیگر دوستان خود صبحانه خورده و سرحال و بانشاط باشند، به همین منظور طرحی را اجرا کردم. 🔻 از روز بعد صبحانه آورده و در کلاس مشغول به خوردن شدم و به هر یک از دانش آموزان یک لقمه به عنوان جایزه دادم و گفتم موافق هستید از فردا هر کسی به هر میزان که میتواند با خود صبحانه بیاورد تا در کنار هم به خوردن غذا مشغول شویم؟ 🔻 به این ترتیب صبحانه اصلی را خودم می آوردم و عده ای از دانش آموزان که توان مالی خوبی داشتند آنها نیز صبحانه های مفصل با خود آوردند و بقیه دانش آموزان هم هرچه داشتند حتی نان خالی به مدرسه می آوردند و همه با هم غذا می خوردیم. 🔻 البته من سعی می کردم بیشتر از صبحانه بچه ها بخورم تا آنها هم به راحتی از غذایی که من آورده‌ام استفاده کنند. تا آخر سال این طرح را ادامه دادم و ده دقیقه آخر از زنگ اول را به خوردن صبحانه اختصاص می‌دادیم. 🔻 این کار باعث شد هم بچه ها با نشاط ترشوند و هم آنهایی که به لحاظ مالی ضعیف تر بودند از صبحانه من و کسانی که شرایط خوبی داشتند استفاده کنند که این اتفاق موجب دوستی بیشتر بین بچه ها هم شده بود. منبع: پایگاه خبری شیرازه @moallem_taraz
۶۱: 📌 ریشه یابی مشکلات تکراری برخی از مشکلاتی که در کلاس درسی اتفاق می‌افتد تکراری است. مثلاً: دانش آموزی هر روز دیر به کلاس می‌آید. یا بعد از کلاس ورزش، بچه ها لباس های نامنظم دارند و بی نظمی‌شان بیشتر است و غیره بهتر است بجای برخورد هر روزتان، علت را ریشه یابی کنید و سعی کنید آن را برطرف کنید. شاید اگر دانش آموزی هر روز دیر به کلاس می‌آید، علت خاصی داشته باشد مثلاً فاصله خانه و مدرسه‌شان خیلی دور باشد. و اگر مقداری زمان برای تعویض لباس و نوشیدن آب بعد از زنگ ورزش بدهیم دانش آموزان احساس راحتی بیشتر بکنند. بالاخره باید علت را ریشه یابی کرد. بدانید اگر بدنبال ریشه یابی و برطرف کردن علت باشید، حتی خود دانش آموزان نیز بهتر به شما کمک خواهند کرد. در یکی از پست های قبل یک خاطره برای همین مورد برای شما آورده ام. روی خاطره زیر لمس کنید.👇 معلم دقیق و دلسوز ✍️ سیدمحمدجواد جوادی @moallem_taraz
کاری که معلّم بر عهده گرفته ــ معلّم متعهّد ــ به نظر من مهم‌ترین کار در کشور است؛ یعنی تربیت و تعلیمِ نونهالان کشور، یعنی ساختن آینده‌ی کشور. معلّم در واقع معمار آینده‌ی کشور است. امروز شما دارید فردای کشور را میسازید. اگر بتوانید انسان آگاه، عالم، اهل فکر کردن، متفکّر، اهل منطق، باایمان، بااراده،‌ متشرّع، پایبند به اخلاق اسلامی، پایبند به تعهّدات ملّی تربیت کنید، بزرگ‌ترین خدمت به کشور انجام گرفته؛ یعنی واقعاً هیچ خدمت دیگری قابل مقایسه‌‌ی با این نیست. ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ @moallem_taraz
شماره پنجم 📌 از یادم نمی روی 😍 اما همان جا خشکم زد😳، برای یک لحظه آرزو کردم، ای کاش با او دوست نشده بودم و این نامه نگران کننده را به من نمی داد! 🔹🔹🔹 🔹 سال پنجم معلمی ام بود چون مأمور به تحصیل شده بودم، تدریس مدرسه شبانه را به من داده بودند. دانش آموزی داشتم به نام «زیبا». او چون نامش زیبا و باهوش بود؛ اما چند سال ترک تحصیل کرده بود و با وجود این که هنوز ازدواج نکرده بود به مدرسه شبانه می آمد. 🔹 مهم‌تر این که زیاد غیبت میکرد. پس از یکی دو جلسه، به استعدادش پی بردم. حدس زدم که باید مشکلی داشته باشد. سعی کردم خودم را به او نزدیک کنم و به یاری خداوند منان بزودی در این کار موفق شدم. 🔹 زیبا با من دوست شده بود و من با او گرم می گرفتم. از چهره اش پیدا بود که حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ اما زمان و مکان مناسبی برای بیان آنها نمی یافت. 🔹 در کلاس از هوش و ذکاوتش تعریف میکردم و او از این کار من خوشحال می شد. به او توصیه می‌کردم که باید قدر استعدادش را بداند، 🔹 مرتب به مدرسه بیاید و از غیبتهایش تا این که روزی زیبا خودش را به من رساند و نامه ای را مخفیانه به من داد . همین که به خانه رسیدم، پیش از این که مانتوی مدرسه ام را بیرون بیاورم، نامه اش را خواندم؛ 🔹 اما همان جا خشکم زد برای یک لحظه آرزو کردم، ای کاش با او دوست نشده بودم و این نامه نگران کننده را به من نمی داد! زیبا در نامه گرفتاریهای زندگی اش را نوشته بود و سراسر کاغذ نامه، از اشک چروکیده شده بود. 🔹 او نوشته بود، در خانه ای با دو خواهر خود زندگی می کند و پدر و مادرش مریض هستند. خواهر بزرگش ازدواج کرده است و در شهر غربت زندگی می کند. خواهر دومش دچار بیماری روانی شدیدی شده و او سومین دختر خانواده است. 🔹 در محل زندگی او به دختر و تحصیلات دختر اهمیت نمی دهند و دختران را مجبور می کنند تا زود ازدواج کنند. او دارای عمه ای است که چند پسر دارد و خیلی به پسرانش می نازد و میخواهد با منت او را برای یکی از پسرانش عقد کند. 🔹 زیبا دوست دارد درسش را ادامه دهد و از این موضوع خیلی ناراحت و نگران است؛ اما پدر و مادرش او را تحت فشار قرار داده اند و او چاره ای ندارد جز این که به این ازدواج تن در دهد. 🔹 در ادامه نوشته بود که از فکر کردن به این موضوع خسته شده ام و تاکنون چند بار دست به خودکشی زده ام؛ اما موفق نشده ام و تصمیم دارم این کار را حتما انجام دهم با خود گفتم ای کاش می توانستم همین حالا با او صحبت کنم اما این کار مقدور نبود؛ 🔹 چون فاصله خانه ما تا خانه آنها خیلی زیاد بود و تلفن هم نداشتند. با خود اندیشیدم که همان وقت جواب نامه اش را بنویسم؛ چون در مدرسه وقت و امکان این که با او مفصل صحبت کنم، وجود نداشت. 🔹 بنابراین قلم و کاغذ را برداشتم و همان شب، جواب نامه دو صفحه ای او را در شش صفحه نوشتم و آنچه از دین مبین اسلام روانشناسی و موعظه در زمینه نکوهش خودکشی می دانستم برایش نوشتم آن شب ساعت دو بعد از نصف شب به رختخواب رفتم؛ اما باز هم خوابم نمی برد. 🔹 از این که آیا حرفهای من در او تأثیر خواهد کرد؟ و این که آیا سرنوشت این دختر زیبا و باهوش و جوان چه خواهد شد؟ در مدرسه، جواب نامه را محرمانه به او دادم و تحقیقاتم را در زمینه عمه و پسر عمه اش شروع کردم. 🔹 بعد از مدتی فهمیدم که پسر عمه اش کارمند بانک و پسر خوبی است و عمه اش هم تحت تأثیر محیط قرار گرفته پسر است که این حرفها را میزند؛ و گرنه به آنها علاقه مند است. 🔹 در نامه ها و صحبتهای بعدی زیبا را به ازدواج با پسر عمه اش ترغیب کردم. برای مدتی من و زیبا به یکدیگر نامه می نوشتیم. او حرفها و مشکلاتش را برای من می نوشت و من پاسخ آنها را به او می دادم. 🔹 ارتباط ما با هم خیلی نزدیک شده بود؛ تا آن جایی که من بعضی مواقع، از این که او دچار افراط شود مضطرب می‌شدم. روزی مادر و خواهرش برای دیدن من به مدرسه آمده بودند. 🔹 آنها می‌گفتند زیبا در خانه، خیلی به شما و حرفهایتان فکر میکند و به جان شما قسم می خورد. ما کنجکاو شده‌ایم و خواستیم شما را ببینیم و بدانیم که شما چطور او را این قدر جذب کرده اید. 🔹 در مدرسه نیز دانش آموزان به علاقه زیاد من نسبت به او پی برده بودند. خدا را سپاس می گویم که این ارتباطها بالاخره به نتیجه رسید و موجب شد که او نه تنها از فکر خودکشی بیرون رود؛ بلکه به عمه و پسر عمه اش نیز علاقه مند و خوشبین شود. 🔹 پس از مدتی برای جشن عروسی زیبا و پسر عمه اش دعوت شدم. او بعد از ازدواج با این که مسافت خانه اش تا مدرسه زیادتر شده بود؛ اما به بهانه دیدن من ، تحصیل را ادامه داد و با موفقیت دیپلمش را گرفت. ادامه در پایین 👇👇👇
🔹 زیبا یک هفته پس از ازدواج همراه همسرش به منزل ما آمدند و - تابلویی را که او با دستان خودش درست کرده بود، برایم آوردند. 🔹 روی تابلو این جمله با رنگ طلایی منجوق دوزی شده بود : از یادم نمی روی 😍 🔹 این تابلو دوازده سال است که زینت بخش اتاق من است و هرگاه به آن می نگرم در آن زندگی با نشاط و زیبای «زیبا» را می بینم و خاطراتی که هیچ گاه فراموش نمی‌کنم. @moallem_taraz
دوستان تو این شب عزیز برای همه دعا کنیم، مخصوصاً مردم مظلوم
ای فریادرس آنکس که فریادرسی ندارد @moallem_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خودباختگی باورنکردنی سران عرب اسرائیل چگونه بر برنامه‌های آموزشی برخی کشورهای عربی نظارت می‌کند و آنها را تغییر می‌دهد؟ @moallem_taraz
سر فرصت باید کتاب های درسی رو یه بررسی مفصل داشته باشیم. ببینیم چقدر با گفتمان هماهنگ هست و چقدر نیست؟!
جانا ز فراقِ تو این محنتِ جان تا کی؟! دل در غمِ عشق تو رسوایِ جهان تا کی؟! محنت: سختی، اندوه
شماره ششم 📌 بی تو مهتاب شبی...☺️ 🔹 روش تدریس بنده در درس ادبیات، این گونه است که جلسه اول که به کلاس می روم برای آشنایی با دانش آموزان و این که آنان تا چه اندازه با ادبیات کشورمان اُنس دارند. 🔹 به بچه ها می‌گویم موقعی که بلند می شوید تا خودتان را معرفی کنید بعد از معرفی نام یک شاعر را که بیشتر دوست دارید بگویید و اگر هم شعری از آن شاعر حفظ دارید بخوانید. 🔹 همین برنامه را در کلاس اول راهنمایی «شهید برزگران گراش» پیاده کردم. بچه ها شروع کردند به معرفی خود و شاعری که دوست داشتند ؛ اما بیشتر آنان می گفتند: 🔹 نظامی، فردوسی و سعدی. حتی برخی می گفتند نظامی ؛ اما شعر سعدی می‌خواندند. تا این که نوبت به دانش آموزی رسید که باعث تحولی عظیم در کلاس شد. 🔹 از جا برخاست، بعد از معرفی خود گفت: من تمام شاعران را دوست دارم؛ اما این شعر فریدون مشیری را بیشتر می پسندم!» 🔹 یک لحظه فکر کردم دارم خواب میبینم؛ در کلاسی که همه بچه ها گفته اند نظامی، فردوسی و سعدی؛ چگونه یک‌مرتبه دانش آموزی نام شاعری را می گوید که بیشتر دانش آموزان دبیرستان و دانشجویان او را می شناسند. 🔹 بعد با ناباوری گفتم: می توانی یک بند یا بیت از اشعار فریدون را بخوانی. با اعتماد به نفس زیادی گفت: «اگر اجازه دهید می خواهم شعر کوچه را به طور کامل بخوانم.» 🔹 بعد شروع کرد: بی تو مهتاب شبی باز .... و با احساس آن را تمام کرد. آن روز در کلاس او را بسیار تشویق کردیم سپس راز موفقیت او را سؤال کردم. 🔹 در جواب گفت: «من پولهایم را صرف خرید کیک، پفک، بستنی و .... نمی کنم؛ بلکه آنها را جمع میکنم کتاب می خرم و ... 🔹 همان روز با مدیر مجرب و دلسوز آموزشگاه خواهر طالع زاده صحبت کردم و ایشان نیز برای تشویق و دلگرمی دیگران در مراسم صبحگاهی از او تجلیل کرد و هدیه ای به رسم یاد بود، تقدیم وی شد. @moallem_taraz