eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
11.5هزار ویدیو
284 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترک رو به من کرد و -گفت:واقعا اقا!😳😳 +گفتم: ببخشید چی واقعا ؟!😐... 👇 -گفت: واقعا شما بچه مذهبی ها از دخترای به سر بیشتر از ما خوشتون میاد!!!😢 +گفتم: بله😊😍 -گفت: اگه آره، پس چرا که از ما ها 😍خوششون میاد از کنار ما که میگذرند ما میشن،😚 ولی همین خود تو و امثال👕تو از چند متری یه دختر که رد میشید فقط سر میندازید😌😌و رد میشید !🚶. .. .. .+گفتم: آره میگید😊 سر پایین انداختن کمه !😏 -گفت: 😳؟ببخشید متوجه نمیشم ؟😢😳 +گفتم: برای مقابل حجاب حضرت زهرا(س)🙏 باید زانو زد 😔 حقا که سر پایین انداختن کمه ..!😌 ... @modafeaneharam
ها بخونن انرژی بگیرن... هم بخونن امید بگیرن... نمیشه که فقط از خانوما بگیم همیشه وقتی از و حرف میزنیم از ها میگیم... از ها میگیم... اما امروز میخوام بگم: سلامت باشه اون پسری که، محاسن داره و بهش میگن داعش،عصر حجری،پاچه بزی... ولی خم به ابرو نمیاره! سلامت باشه اونی که، پاتوقش مزار س...😊 سلامت باشه کسی که، جای و تزریق_بازو...💪 پرورش میکنه و!️ سلامت باشه پسری که، سرش و خم می کنه تا سنگ فرشای خیابونا رو ببینه... نه مردمو! 👀 سلامت باشه هر چی پسره که، آستین بلند میپوشه و ... نه و ! سلامت باشه اونی که، نه میشناسه نه ...👸👱♀ دختر رویاهاشم نیست! سلامت باشه اون مردی که، وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشستن، نمی ره وسطشون بشینه.. سلامت باشه اون پسری که، بلده مکبر باشه و اول وقتش حجته.. سلامت باشه هرکی که، پیشش، روبروش، کنار دستش، تو کلاس، با "امنیت" میشینی و انگار نه انگار کنارش نشسته...
من #ایستاده‌ام...✊ پاے ارزش‌هاے مورد قبول الهے...🍃 پاے #چـادرے که میراث #مـادرپهلوشکسته‌ است...😔 پاے #رهبرے که نایب امام زمـان(عج) است🌹 پاے #امام‌زمـانے که هزار سال داره اما براے گناهان شیعیانش زار میزنه و قلبش میشکنه...💔😔 ارے من ‌#ایستاده‌ام✌️
جانت را ڪہ بدهی در راه خدا "" می نامند تو را؛😞 بہ گمانم اگر را هم بدهی شاید...!😢 . و مݧ احساس میڪنم اینجا و در ایݧ سرزمین؛ دختراݧ زیادے هستند کہ هر روز پشتِ 😍ـــــگر ِسیاه ِساده ی سنگینِ خود می کنند از نجابتشان...😌 و هر لحظہ می شوند انگار! پس "" حواست بہ حجابت باشد...☺️🙏 . . . گـــآهی که چادرت خاکی می شود از هاے مردم شهــــر...😔 یاد هایی باش که برای ماندنت، خونی شدند...😭 😊 @modafeaneharaam
به عنایت حضرت زهرا (س) یکی از اعضای محترم کانال به واسطه‌ی دیدن این کلیپ #چـادری شدن😍😍❤️ خداروشکر لطف خدا و نگاه شهداست🌹
حسین جان؟ دادم تورا قسم به نخ #چادری😭 که سوخت شاید دلت بسوزد🍃 و کربلا دهی😔💔 #شب‌جمعه #بطلب‌آقا😔 @modafeaneharaam
یکی از مواردی که خییییییلی خوشحالم کرد این بود که دونفر از اعضای محترم کانال به عنایت شهدا شدن😍😍
الهـــــی شکـر 🌹 با عنایت شهید حکیم حسینی و حضرت زهرا (س) ایشون چادری شدن 😍 لازم به ذکر هست که بگیم ایشون سومین نفر از اعضای کانال هستن که به واسطه‌ی شهدا #چادری شدن🌸 ان‌شاءلله روز به روز خبرای بیشتری به دستمون برسه @Modafeaneharaam
✍️ 💠 در میان برزخی از هوش و بی هوشی، هنوز حرارت نفس هایش را حس می کردم که شبیه همان سال ها نفس نفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش... . . . 💠 چادرم را با کلافگی روی مقنعه سبزم جلو کشیدم که دیگر از این چادر سر کردن هم متنفر شده بودم. وقتی همین ها و ها، با روزی هزاران دروغ، فریب مان می دهند و حق مان را جلوی چشم همه دنیا غصب می کنند، دیگر از هر چه مذهب و چادر است، متنفرم! من که از کودکی مادرم با و پرورشم داده بود، حالا در سن 23 سالگی بلایی بر سر اعتقاداتم آورده بودند که انگار حتی خودم را گم کرده بودم! 💠 نگاهم همچنان روی نشریه ها و پوسترهای چسبیده به دیوارها سرگردان بود و هنوز باورم نمی شد همه چیز به همین راحتی تمام شد که در انتهای راهروی دانشکده، پریسا را دیدم. به قدری پریشان به نظر می رسید که مثل همیشه آرایش نکرده و موهایش به هم ریخته از مقنعه اش بیرون بود. هنوز دستبند سبزش به دستش بود، مثل من که هنوز مقنعه سبز به سرم می کردم، انگار نمی خواستیم یا نمی توانستیم بپذیریم رؤیای ریاست جمهوری سید سبزمان از دست رفته است. 💠 خواستم حرفی بزنم که پیش دستی کرد و با غیظ و غضبی که گلویش را پُر کرده بود، اعتراض کرد :«تا تونستن کردن! رأی مون رو بالا کشیدن! دارن دروغ میگن!» چندنفر دیگر از بچه ها هم رسیدند، همه از طرفداران میرحسین بودیم و حالا همه همچنان در بهت این تقلب بزرگ، ماتم زده بودیم. 💠 هر چند آن ها همه از دانشجوهای کم حجاب دانشگاه بودند و من تقریباً تنها چادری جمع شان بودم، اما به راه مبارزه شان ایمان آورده و یقین داشتم نظام رأی ما را دزدیده است. همه تا سر حدّ مرگ عصبانی و معترض بودیم که یکی صدایش را بلند کرد و با خشمی آتشین خروشید :«ما خودمون باید حق خودمون رو پس بگیریم! باید بریزیم تو خیابونا...» و هنوز حرفش تمام نشده بود که پریسا کسی را با گوشه چشم نشان داد و با اشاره او، سرها همه چرخید. 💠 مهدی بود که با حالتی مردد قدمی به سمت مان می آمد و باز به هوای حضور دوستانم، پایش را پس می کشید. با دیدن او، آتش خشمم بیشتر شعله کشید و خواستم با بچه ها بروم که دیدم دخترها فاصله گرفتند و رفتند. چرا نباید از دستش عصبانی باشم وقتی نه تنها در اردوگاه و فریب، برای مزدوری می کرد بلکه حتی دوستانم را هم از من می گرفت! 💠 قامت باریک و بلندش پوشیده در پیراهنی سفید و شلواری کِرِم رنگ، بیشتر شبیه دامادها شده بود و همین عصبانی ترم می کرد. می دید من در چه وضعیتی هستم و بی توجه به همه چیز، تنها به خیال خودش خوش بود. نزدیکم که رسید با لبخندی ظاهری سلام کرد و به عمق چشمانم خیره شد و از همین انتهای نگاهش حسی کردم که دلم ترسید. نگاهی که روزی با عشق به پایم می نشست، امروز به شدت به شک افتاده بود. 💠 خوب می دانستم در همین چند ماه نامزدی مان که مَحرم شده بودیم، به دنبال دنیایی از بحث و جدل های سیاسی بر سر انتخابات، هر روز رابطه مان سردتر می شد، اما امروز رنگ تردید نگاهش از همیشه پُررنگ تر بود. با همان ردّ تردیدِ نگاهش از چشمانم تا پیشانی ام رسید و به نظرم موهایم از مقنعه بیرون آمده بود که برای چند لحظه خیره ماند، اما همچون همیشه باحیاتر از آنی بود که حرفی بزند که باز لبخندی زد و سر به زیر انداخت. 💠 خودم فهمیدم، با یک دست موهایم را مرتب کردم و همزمان پاسخ سلامش را به سردی دادم که دوباره سرش را بالا آورد و با دلخوری پرسید :«حالا که انتخابات تموم شده، نمیشه برگردیم سر خونه اول مون؟» و آنچنان از عصبانیت شعله کشیدم که از نگاه خیره ام فهمید و خواست آرامم کند اما اجازه نداده و به تلخی توبیخش کردم :«خونه اول؟؟؟ کدوم خونه؟؟؟ دروغ گفتید! تقلب کردید! خیانت کردید! حالا انگار نه انگار؟؟؟ برگردیم سر خونه اول مون؟؟؟» 💠 از تندی کلامم جا خورد، در این مدت و به خصوص در این دو ماه آخر، سر انتخابات زیاد بحث کرده بودیم، کارمان به مجادله هم زیاد کشیده بود، اما هیچگاه تا این اندازه تند نرفته بودم و دست خودم نبود که تحمل این همه وقاحت را نداشتم. صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد :«مگه من تو ستاد انتخابات بودم که میگی تقلب کردم؟ اگه واقعاً فکر می کنین شده، چرا آقایون رسماً به شکایت نمی کنن؟»... ✍️نویسنده: @Modafeaneharaam
🕊🌺 شهید به بحث خیلی اهمیت می دادن، به خانواده همیشه میگفتن که به اندازه ی شهیدان ارزش دارد، خون ریخته شده به خاطراین است که مسلمان باشه، شهیدخیلی طبع بوده وبه گفته ی فرمانده خود باچهره ی شاد در سرکار حاضر میشدند و تاحالاازشهید دیده نشده که کسی ازش ناراحت بشه، از کردن هم خیلی میدمدو همیشه به کسی که میکرد تذکر میداد، ودرمورد امربه معروف ونهی ازمنکر تمام خانواده ودوستان راسفارش به کارخوب میکرد مخصوصا کمک به ، شاهدم که به دفاع ازحرم ۳ساله امام حسین از دختر خودش گذشت وحتی شب رفتن باهاش خداحافظی هم نکرد تاشاید یک لحظه هم از هدفش دورنشه وحتی منتظر نشد تا پسرش به بیاد واونو ببینه، برادرمن توخواب دوستش اومدو وقت مراسم یاد بودش رومشخص کرد. شهیددرکناردختر۴سالش، بردارمن شهید شدنش هم مثل خودش شد چون پیکرش گفتن دیگه که نمیادالان چهار ماه که ازش هیچ اسمی برده نشد 💔 @Modafeaneharaam
🌹 پسرش ۱۶ ساله بود که شهید شد.۱۶ سال هم مادر چشم انتظاری کشید که برگرده.چادر پسر تو حیاط می نشست ، میگفت شاید یکی یهو بیاد تو خبری از مهدی برام بیاره .... ( با مهدی رمضانی ، از ۲۵ ، روحشان ) . @Modafeaneharaam
🛑ماجرای عجیب عکس گرفتن با حاج قاسم سلیمانی 😳 ❌واکنش با جمله شکننده این دختر واقعا دیدنیست!!😱 دختر پس از مواجهه با حاج قاسم شد 👌 🎥جهت (مشاهده ویدیو) کلیک کنید 👇 http://eitaa.com/joinchat/3796762624C4e2e9e1bb2 ♦️حتما مشاهده کنید 👆
🛑ماجرای عجیب عکس گرفتن با حاج قاسم سلیمانی 😳 ❌واکنش با جمله شکننده این دختر واقعا دیدنیست!!😱 دختر پس از مواجهه با حاج قاسم شد 👌 🎥جهت (مشاهده ویدیو) کلیک کنید 👇 http://eitaa.com/joinchat/3796762624C4e2e9e1bb2 ♦️حتما مشاهده کنید 👆
🛑ماجرای عجیب عکس گرفتن با حاج قاسم سلیمانی 😳 ❌واکنش با جمله شکننده این دختر واقعا دیدنیست!!😱 دختر پس از مواجهه با حاج قاسم شد 👌 🎥جهت (مشاهده ویدیو) کلیک کنید 👇 http://eitaa.com/joinchat/3796762624C4e2e9e1bb2 ♦️حتما مشاهده کنید 👆