eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
یک عده از میشوند آن هم گمنام:❤️ دخترانی که چادرشان بوی (س) میدهد.💔 دخترانی که کارهایشان به چشم نمی آید و با یک قدرت دیگر معامله کردند.🌷 دخترانی که بار سنگین را به دوش میکشند.❤️ ولی به چشم نمی آید: چون ندارد🌷 چون از روی این کار را انجام میدهند👌 چون فقط با تغییر دکور خانه،دیگران متوجه میشوند خانه تغییر کرده و کار های دیگرشان به چشم نمی آید😑 دخترانی که بوی غذایشان در خانه میپیچد😋 به فرزند کوچکشان یاد میدهند😍 برایش میخوانند🤗 به ظاهر خود و کودکشان میرسند🌷 در پای تلوزیون منتظر هستند منتظر آمدن صدای ...❤️ این کار ها بماند کنارش مشغول هستند📚 دخترانی که به دور از چشم و هم چشمی زندگی میکنند و بر همسرشان سخت نمیگیرند.👌 خواسته هایی که در توان همسرشان نیست را به زبان نمی آورند. اینها همان های گمنامند:❤️ میکنند فقط در میدان نیستند✋️ کار میکنند فقط آچار به دست نیستند✋️ برای همین میگوییم گمنامند👌 آنها علاوه بر خیلی صفات دیگر از مادرشان به ارث برده اند.❤️💔 روی مزارشان نمینویسند(شهیده)‌ چون مثل مادرشان گمنامند💔 این دختران مورد واقع نشدند✋️ اینها معنی بودن را درک کردند❤️ اینها کمی عاشقند🌷 پ.ن: افتخار میکنم به این دختران سرزمینم🌹🇮🇷 @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
👈سلام به همه همراهان گرامی...، #داستانی که در پیش رو دارید #واقعی است. نویسنده شخصا با شخصیت اصلی
🔹 : 👈این داستان 🌹 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔹دهه شصت ... نسل سوخته ... هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن... بودیم ... 🔹آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند ... دل خانواده ها رو سوزوند ... جان عزیزان مون رو سوزوند ... اما انسان هایی توش نفس کشیدن ... که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت ... ریا ... ... ... ... ... ... ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون ... تمام لغات زیبا و عمیق این زبان ... کوچیکه و کم میاره ... 🔹و من یک دهه شصتی هستم ... یکی که توی اون هوا به دنیا اومد ... توی کوچه هایی که هنوز توش راه می رفتن و نفس می کشیدن ... کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ... 🔹من از نسل سوخته ام ... اما سوختن من ... از آتش نبود ... داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ... غرق خون ... با چهره ای آرام ... زیرش نوشته بودن ... "بعد از شهدا چه کردیم؟ ... "💔🍃 ... 🔹چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ ... نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد ... محو تصویر شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ... 🔹مادرم فرزند ... همیشه می گفت ... روزهای بارداری من ... از خدا یه بچه می خواسته مثل ... دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ... 🔹اون روزها کی می دونست .. ... چقدر روی جنین تاثیرگذاره ... حسش ... فکرش ... آرزوهاش ... و جنین همه رو احساس می کنه ... 🔹ایستاده بودم و به اون تصویر نگاه می کردم ... 🌹🍃 ... اون روز ... فقط 9 سالم بود ... 🔘 ....✔️ @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 مهمترین وقایع حکومت امیرالمومنین در یک نگاه 🗓 سال ۳۵ هجری 🔸 ذی الحجه: مردم با امام و آغاز خلافت در مدینه 🗓 سال ۳۶ هجری 🔸 محرم: تغییر استانداران و ارسال نامه 🔸ربیع الثانی: خروج اهل از مکه و حرکت به سمت بصره 🔸جمادی الاول: نامه نگاری‌های امام برای جلوگیری از جنگ 🔸 جمادی الثانی: 🔸رجب : بازگشت از جمل به کوفه و به کوفه 🔸 شعبان:نامه نگاری‌های امیرالمومنین با معاویه 🔸 رمضان:نامه نگاری‌های امیرالمومنین با معاویه 🔸شوال: حرکت به سمت 🔸ذی القعده : مواجه شدن دو سپاه با هم،بستن آب فرات توسط سپاه معاویه 🔸ذی الحجه: آتش بس و آزادکردن آب از دست معاویه 🗓 سال ۳۷ هجری 🔸 محرم: آتش بس در ماه حرام و مذاکرات بین طرفین 🔸صفر : آغاز ، قرارداد 🔸ربیع الاول: بازگشت به کوفه،جدا شدن خوارج و رفتن به 🔸ربیع الثانی: مناظره فرستادگان امیرالمومنین با خوارج 🔸 رمضان: مذاکرات در دومه الجندال و پایان ماجرای حکمیت 🔸شوال: رفتن خوارج به سمت مدائن و 🗓 سال ۳۸ هجری 🔸 محرم: حرکت مجدد سپاه امام به سمت صفین و تغییر مسیر به سمت نهروان 🔸صفر : 🔸ربیع الاول: ، فرستادن حجربن عدی برای مقابله 🔸 جمادی الثانی: و پیروزی مالک بن کعب بر او 🔸 شعبان: تلاش معاویه برای گرفتن 🔸ذی الحجه: در مصر به تحریک معاویه 🗓 سال ۳۹ هجری 🔸 محرم: در راه مصر 🔸صفر : توسط و شهادت 🔸ربیع الثانی: اقدام معاویه برای 🔸جمادی الاول: شکست فرستاده معاویه به بصره 🔸رجب : تلاش معاویه برای گرفتن 🔸 شعبان: توسط سفیان بن عوف 🔸 رمضان: اعزام برای با سفیان 🔸شوال: فراخوان امام برای رفتن به 🔸ذی الحجه: تعیین برای سرپرستی حجاج توسط معاویه 🗓 سال ۴۰ هجری 🔸محرم: فرستادن برای مقابله با یزید بن شجره 🔸ربیع الاول:تلاش معاویه برای گرفتن 🔸جمادی الاول: (خدا ان شالله این بسر بن ارطاه رو لعنت کنه خون به دل مولا کرد😔 ) 🔸جمادی الثانی: و فرستادن جاریه برای مقابله با او 🔸رجب : بسر و جاریه در حجاز 🔸 شعبان: تلاش امام برای جمع‌آوری سپاه برای 🏴 رمضان: شهادت امام 🏴 @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 خطبه‌های امام بامردم برای محیا شدن جنگ دوباره با شامیان وقتی مردم در از اطراف امام متفرق شدند و به کوفه برگشتند حضرت به کوفه آمد و پیوسته مردم را به جهاد با شامیان فرا می‌خواند تا آن سال به سر آمد. امام در به مردم می‌گفت: ای بندگان خدا شما را چه شده است که وقتی شما را امر به حرکت برای می‌کنم به زمین می‌چسبید از جایتان تکان نمی‌خورید آیا به زندگی دنیا به جای ثواب آخرت راضی شده‌ای. عجیب است شما در وقت شیران بیشه‌اید و زمانی که به فراخوانده می‌شوید روباهان مکارید. شما نه قابل اتکایی هستید که موجب پیروزی شود و نه عزتمندی که بتوان به آن پناه برد. ای مسلمانان ، ای فرزندان مهاجرین برای نبرد به سوی پیشوایان کفر و باقی ماندگان و حرکت کنید اما مردم رهسپار جنگ نمی‌شدند. آنگاه سران و بزرگان را دعوت کرد و از آنها پرسید: چه چیزی از حرکتشان شده؟ برخی آوردند و کردند ، برخی با جنگ بودند و تنها تعداد کمی از آنها بودند. امام می‌گفت: کار شما و شامیان شگفت آور است از خدا سرپیچی می‌کند اما آنها از او اطاعت می‌کنند و از خدا اطاعت می‌کند شما از او نافرمانی می‌کنید. وقتی به شما می‌گویم برای جنگ با دشمنتان حرکت کنید میگویید نمی‌گذارد آیا تصور می‌کنید دشمنان را مثل شما احساس نمی‌کنند. (و بسیار سخنان دیگر که برای مطالعه بیشتر به کتاب الغارات مراجعه نمایید) @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع مصر(پایان) زمانی که خبر محمد و مصر به واسطه عمرعاص به امام رسید، حضرت بر منبر رفت و برای مردم خطبه خواند: خدا را بر آنچه مقرر ساخته و مقدور فرموده و مرا گرفتار شما کرده ، سپاس می‌گویم؛ شما مردمی هستید که وقتی به شما فرمانی می‌دهم اطاعت نمی‌کنید و وقتی فرا می‌خوانم اجابت نمی‌کنید؛ اف بر شما؛ ای کاش مرگ من فرا رسد و میان من و شما جدایی بیفتد که من از همراهی شما بیزارم؛😔 بدانید که را و تصرف کردند و به رسید. به خدا قسم من نسبت به سختی آگاهم ، قدم در راه می‌گذارم و موارد خطر را می‌شناسم؛ اما شما را با بلند و آشکارا ندا دادم و از شما یاری خواستم ، ولی شما سخن مرا نمی‌شنوید و فرمان مرا اطاعت نمی‌کنید؛ شما کسانی هستید که نه به یاری شما می‌توان انتقام گرفت و نه با پایمردی شما می‌توان به مقصودی رسید؛ ۵۰ و چند روز شما را به یاری برادرتان دعوت کردم اما شما مثل که لب‌هایش شکافته باشد و از خستگی بنالد ، نالیدید و مثل کسی که هیچ قصد جهاد با دشمن ندارد نمی‌خواهد ثوابی برای خودش بیاندوزد به زمین چسبیدید. آیا این شگفت آور نیست که مشتی مردم بی‌سروپا را فرا می‌خواند و آنها اجابتش می‌کنند و آنها را در هر سال یک یا دو یا سه بار به هرجا که بخواهد می‌فرستد، اما زمانی که من شما را فرا می‌خوانم ، شما یا در خانه‌های خود می‌نشینید و یا از دور من متفرق می‌شوید و از سرپیچی می‌کنید. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۲) از او میپرسند: مسلمان هستی یا کافر؟ او گفته: مسلمانم. گفته اند: در مورد علی بن ابیطالب چه می‌گویی؟ آن گفته: خوبی او را می‌گویم او امیرالمومنین و وصی رسول الله و سرور همه انسان‌هاست. ناگهان آنها او را خوانده و با شمشیر به او حمله کرده و بدنش را کردند. امام به نوشت: و یارانش مردی مسلمان را کشته‌اند اگر آنها را پیدا کردی آنها را به سوی من برگردان و اگر قبول نکردند با آنها بجنگید. و یارانش به سمت حرکت کردند و در به آنها رسیدند. در ابتدا از باب با وارد شد و به او گفت: چه شد که با امیرالمومنین دشمن شدی و از ما فاصله گرفتی؟ گفت: نه امام بودن علی را قبول دارم و نه راه و روش شما را ، به همین علت از شما جدا شدم. پرسید: چرا آن مسلمان را کشتید؟ گفت: من او را نکشتم عده‌ای از یاران من او را کشتند. گفت: قاتلان او را به ما تحویل بده! اما قبول نکرد. وقتی کار به اینجا رسید آغاز شد. آنقدر جنگیدند که نیزه‌هایشان تمام شد، شمشیرهایشان کُند شد ، دست‌ها و پاهای اسب‌هایشان قطع شد و ... چون شب فرا رسید و هم مجروح شده بود هر دو سپاه آتش جنگ را خاموش کردند. نیمی از شب نگذشته بود که با سپاه باقیمانده‌اش به سمت اهواز فرار کردند و در آنجا حدود ۲۰۰ نفر از یارانش که در کوفه بودند نیز به او پیوستند. هم در نامه‌ای به امام اتفاقات رخ داده را شرح داد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه (۲ ) در نامه‌ای به امام نوشت: با سپاهی بزرگی به سمت من هجوم آورده است ، از تو می‌خواهم با فرستادن سپاهی مرا یاری کنی. { اما همانطور که می‌دانیم مردم کوفه در یاری کردن امام هیچگاه حاضر نبودند😔} بین و شروع شد ، جنگی نابرابر ۲۰۰۰ نفر در برابر تقریباً ۱۰۰ نفر؛ به نیروهایش می‌گفت: بدانید که خدا ۱۰ نفر را بر ۱۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر را بر ۱۰۰۰ نفر و تعداد کمتر را بر تعداد تعداد بیشتر پیروز می‌کند و این از کارهای خداست؛ او با این حرفها به سربازانش روحیه می‌داد ، می‌جنگیدند ، او از روستاییان آن اطراف طلب یاری کرد؛ یکی از آنها به نام ، را همراه با مرد جنگی به ، فرستاد. سپاه با دیدن آنها روحیه گرفتن و با قدرت بیشتری شمشیر میزدند و در مقابل سپاه کمی عقب نشینی کرد و پنداشتند که سپاه اصلی در راه است و اینان پیشتازان آن سپاه هستند، به همین علت ابتدا عقب نشینی و سپس از ترس فرار کردند و به شام گریختند. 💢 جنایات ( خدا لعنتش کنه) ✨💔 { خواهش می‌کنم بر این ، هر چقدر که می‌تونید لعنت بفرستید چرا که این ملعون خون به دل مولا کرده😔😔 شرح جنایاتش رو در چند روز آینده خواهیم گفت؛ } 💔✨ بر بُسر‌بن‌أرطاه بر بُسر‌بن‌أرطاه بر بُسر‌بن‌أرطاه بر بُسر‌بن‌أرطاه هر صبح و شام تا صبح قیامت بر بُسر‌بن‌أرطاه @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۹) از رفت و وقتی شنید که سپاه دنبال اوست راهش را عوض کرد و از راهی که از آنجا آمده بود ، برنگشت. مردمی که در راه‌ها بر سر آب جمع می‌شدند از روبرو شدن با او اجتناب داشتند و به خاطر ظلم‌هایش از او فرار می‌کردند. از تغییر مسیر برگشت خبردار شد و دنبال او رفت تا او را از سراسر بیرون راند و در نیز به دنبال او رفت. وقتی توانست او را به طور از بیرون کند در (منطقه‌ای بین یمن و مکه) مدتی اقامت کرد ، تا خود و یارانش استراحت کنند. در این بین ، در بین آشوبی برپا شد. ظاهرا پس از آنکه اخبار به کوفه رسید و مردم امنیت خود را در خطر جدی دیدند ، یکدیگر را برای امام برای مقابله با ملامت کردند و بر آن شدند که از امام بخواهند تا نیروی کمکی برای بفرستد تا او بتواند کار و لشکرش را یکسره کند اما با این پیشنهاد مخالفت فرمودند و آنها را به رفتن به با فراخواندند و گفتند: من کسی را برای جنگ با فرستاده‌ام که باز نمی‌گردد مگر اینکه یکی از آن دو دیگری را یا ، از این جهت خیالم از او راحت است ، ولی خواسته من از شما این است که زمانی که شما را به جنگ و اهل شام فرمان می‌دهم و به آن فرا می‌خوانم کنید. مردم سخن امام را تایید کردند و هر کدام چیزی می‌گفت و به ندای امام می‌گفتند. تا اینکه ... @modafehh