eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 252-244 بقره قسمت پنجم قسمت اول1⃣ ● رد آن گفته و توضيح بطلان استشهادات آن مفسر از برخى آيات قر
آیات 252-244 بقره قسمت پنجم قسمت اول2⃣ ● رد آن گفته و توضيح بطلان استشهادات آن مفسر از برخى آيات قرآنی و نيز خداى تعالى حامل حق را هم در صورتى كه در حملش صادق باشد يارى مى فرمايد، همچنان كه در همان آيه فرمود: ((و لينصرن الله من ينصره ، ان الله لقوى عزيز، االذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوه ...)) يعنى خدا آن ياوران حق را يارى مى كند كه وقتى قدرت پيدا كردند از نماز و زكات دست برندارند، و خلاصه در يارى كردن حق صادق باشند. و در آخر مى فرمايد: ((و لله عاقبه الامور)) و با اين جمله ، به تعدادى از آيات اشاره مى فرمايد كه از آنها بر مى آيد عالم كون در طريق كمال خود به سوى حق و صدق و سعادت حقيقى سير مى كند. و در اين هم شكى نيست كه قرآن دلالت مى كند بر اينكه غلبه ، همواره نصيب خدا و لشگر او است ،به آيات زير توجه فرمائيد: ((كتب الله لاغلبن انا و رسلى )) ((ولقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين ، انهم لهم المنصورون ، و ان جندنا لهم الغالبون )) و ((الله غالب على امره )). و همچنين دسته دوم كه از آنها تنها آيه : ((انزل من السماء ماء فسالت اوديه بقدرها))، را آورده بود، نمى خواهد درباره اصل تنازع و اصل انتخاب و يا تبعيت محيط، چيزى بگويد، بلكه در اين مقام است كه بفرمايد: حق باقى و باطل فانى است ، و بقاى حق و فناى باطل چه از باب تنازع باشد، (همچنان كه در حق و باطل هائى كه از سنخ ماديات است از اين باب است )، و يا اينكه از باب تنازع در بقا نباشد، (مانند حق و باطل هائى كه بين ماديات و معنويات هست ، كه غلبه حق در آنها از باب تنازع نيست ) براى اينكه معنا (منظور ما از معنا، موجود مجرد از ماده است ) مقدم بر ماده است ، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 462 و در هيچ حالى مغلوب واقع نمى شود، پس بقاى معنا و تقدمش بر ماده از باب تنازع نيست ، و نيز مانند حق و باطلى كه هر دو از سنخ معنويات و مجردات باشد (مانند ايمان و نفاق درونى ) كه اگر حق هميشه غالب است از باب تنازع نيست ، بلكه قضائى است كه خدادر اين باره رانده ، همچنان كه خودش فرمود: ((و عنت الوجوه للحى القيوم )) و نيز فرمود: ((له ما فى السموات و الارض كل له قانتون )) و باز فرموده : ((و ان الى ربك المنتهى )). پس خداى عزوجل بر هر چيزى غالب است ، و او واحد و قهار است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره○□ □○دنیای بهتر هم با امام حسین علیه‌السلام بود، نه با یزید، ولی انسان، خوشی و راحتی می‌خواهد و به هر چه می‌رسد، بالاتر از آن را طالب است و آرامش ندارد تا به نفس مطمئنه برسد. اما جهل و یا غفلت دارد که داشتن وسایل راحتی و رفاه، غیر از راحتی و رفاه و آرامش دل است: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ □○در محضر بهجت، ج۱، ص۸۶○□ @mohamad_hosein_tabatabae
□●سابق که در دولاب گوسفند داشتیم، هر شب آنها را رسیدگی میکردیم و گوسفندهایی را که کاملاً چاق شده بودند، با حنا علامت میزدیم و فردا آنها را جدا میکردند و به قصّابخانه میبردند و سر میبریدند. برای اینکه پوست گوسفند سالم و راحت کنده شود، کسی که آن را ذبح کرده بود، از نَفَس خود زیر پوستش میدمید و آن را باد میکرد. گاهی هم چند مشت به پشت و دمبهاش میزد تا خوب جا باز کند و کاملاً باد شود. وقتی پوست کاملاً از گوشت جدا میشد، آن را از تن گوسفند بیرون میکشید. زیر آن پوست یک پوست نازک روی گوشت قرار داشت. □●موالیان ما هم هر شب چند مؤمن را که به رشد کامل رسیدهاند، جدا میکنند و به قصّابی میبرند و سر میبرند (به موت نائل میسازند). آنگاه از نَفَس خودشان در او میدمند (نَفَختُ فِیه مِن رُوحی: از روح خود در او دمیدم.) و چند مشت هم به او میزنند و وقتی پوست و گوشتش، یعنی بدن و روح یا دنیا و آخرت، از هم جدا شد، پوستش را بیرون میکشند. زیر آن یک پوست نازک است که به آن قالب مثالی گفته میشود. □●روح به قالب مثالی وارد میشود و با آن وارد عالم مثال میشود و به سوی خدا میرود. بعد از آن، قالب مثالی را هم جدا میکنند و بدن لطیفتری زیر آن هست که به آن شبح گفته میشود و روح با آن به عالم اشباح میرود. □●بعد از آن، شبح را هم جدا میکنند و زیر آن یک بدن لطیفتر و ریز قرار دارد که به آن ذرّه گفته میشود و با آن به عالم ذر وارد میشود. همینطور ریز و باادب میشود تا به قمر ولایت میرسد. □●(شیعیان ستارهاند و از ماه ولایت نور میگیرند. ماه ولایت هم از شمس نبّوت نور میگیرد). بعد به خود شمس نبّوت میرسد و مستقیماً از آن نور میگیرد. تا اینکه نهایتاً به خورشید هستی مطلق میرسد و قیامت کبری طالع میشود. در آنجا اگرچه ستارهی مؤمن و ماه ولایت و خورشید نبوّت روشنند؛ امّا در برابر روشنایی خورشید هستی مطلق، نورشان نمودی ندارد. □●مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■● نسبت به علیه السلام راه کمال، فلاح، سعادت و رستگاری است.●■ ■●این حدیث را از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند: «لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ عَلىٰ حُبِّ عَلِیِ بْنِ اَبِي طالِبٍ لَما خَلَقَ اللهُ النّارَ.» (۱) ■●اگر همه ی مردم، بر محبّت امیرالمؤمنین علیه السلام مجتمع بودند، خدا اصلاً دوزخ را خلق نمی کرد. و ارادت به امیرالمؤمنین علیه السلام ، کیمیای بی نظیر و اکسیر اعظم است. چون عشق، عاشق را به رنگ معشوق درمی آورد و به شکل معشوق تبدیل می کند. ■●اگر عشق نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام ، توأم با ، خالصانه و صادقانه باشد و ادّعای گزاف نباشد، انسان را به رنگ علی علیه السلام درمی آورد و او را گونه می کند. به تعبیر زیبای امام باقر علیه السلام ، که فرمودند: «هَلِ الدِّينُ اِلَّا الْحُبُّ ... الدِّينُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّينُ.» (۲) ■●آیا دین چیزی غیر از عشق و محبّت هم هست. دین همان عشق و محبّت است و عشق و محبّت، همان دین است. دین ما عشق امیرالمؤمنین علیه السلام است. اگر بخواهیم در مسیر تزکیه حرکت کنیم، بهترین راه، راه محبّت و عشق است. ■●عشق امیرالمؤمنین علیه السلام انسان را از هر چه غیر خداست، پاکِ پاک می کند. ■●عشق علی علیه السلام آتشی است که وارد هرجا شد، هرچه غیرخدا بود را سوزاند و نابود کرد و تنها خدا را برجای گذاشت. هرکس به هر مرتبه از کمالات رسید، به یُمن صراط مستقیم امیرالمؤمنین علیه السلام رسید. ■●در محضر استاد مهدی طيب ۸۳/۰۸/۱۴●■ ■ ۱. مجلسی، بحار، ج ۳۹، ص ۲۴۹ و طبری آملی، بشارةالمصطفی، ص ۷۵■ ■۲. حرّعاملی، وسائل الشّیعة، ج ۱۶، ص ۱۷۱ و مجلسی، بحار، ج ۶۶، ص ۲۳۸■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 252-244 بقره قسمت پنجم بخش دوم ● بررسى ادعاى ارتباط آيه ((و لولا دفع الله الناس بعظهم ببعض ...)) و دو قائده تنازع در بقا و انتخاب طبيعى و اما آيه مورد بحث كه مى فرمود: ((و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ...)) در سابق توجه فرموديد كه گفتيم : در اين مقام است كه به حقيقتى اشاره كند كه اجتماع انسانى بر آن متكى است ، و آبادانى زمين وابسته به آن است ، و اگر اختلالى در آن پديد آيد نظام آبادى زمين مختل گشته ، و حيات در زمين رو به تباهى مى گذارد، و آن حقيقت عبارت است از غريزه استخدام ، كه خداى تعالى آن را جبلى و فطرى انسان كرده است ، چون همين غريره استخدام است كه سرانجام به اينجا منتهى مى شود كه انسانها منافع خود را با يكديگر مصالحه كنند و اجتماع مدنى پديد آورند. و گو اينكه پاره اى از رگ و ريشه هاى اين استخدام تنازع در بقا و انتخاب طبيعى است ، و لیکن در عین حال نمى توان گفت كه آيه شريفه به آن دو قاعده نظر دارد، چون آن دو قاعده ، دو سبب بعيد هستند، و غريره استخدام سبب نزديك است . ساده تر بگوئيم ، آنچه مايه آبادانى زمين و مصونيت آن از تباهى است غريزه استخدام است ، و آن دو قاعده در پيدايش اين غريزه دخالت دارند، نه در آبادانى زمين ، پس بايد آيه شريفه را كه مى خواهد سبب آبادى زمين و فاسد نشدن آن را بيان كند، بر اين غريزه حمل كنيم ، نه بر آن دو قاعده . باز هم به عبارتى ساده تر اينكه دو قاعده تنازع در بقا و ((انتخاب طبيعى )) باعث منحل شدن كثرت و متلاشى شدن اجتماع است ، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 463 و اين دو قاعده ، جامعه را به (بيانى كه مى آيد) به وحدت مى كشاند، براى اينكه هر يك از دو طرف نزاع مى خواهد به وسيله نزاع طرف ديگر را فاسد نموده ، آنچه او دارد ضميمه خودش كند، يعنى وجود او و مزاياى وجودى او را ضميمه وجود خود كند، اين مقتضاى قاعده اول است ، قاعده دوم هم اقتضا دارد كه از اين دو طرف نزاع آن كه قوى تر و شريف تر است بماند، و آن ديگرى فداى او شود. پس نتيجه دو قاعده نامبرده ، اين مى شود كه از دو طرف نزاع يكى بماند، و ديگرى از بين برود، و اين با اجتماع و تعاون و اشتراك در زندگى كه مطلوب فطرى انسان است و غريزه اش او را به سوى آن هدايت مى كند تا زمين به دست اين نوع آباد شود منافات دارد، و دفعى كه به حكم آيه مورد بحث ، وسيله آبادى زمين مى شود و آن را از فساد محفوظ مى دارد دفعى است كه به اجتماع دعوت كند و اتحادى در كثرت افراد اجتماع پديد آورد، نه دفعى كه باعث بطلان اجتماع شود، و وحدتى پديد آورد كه كثرت را از بين ببرد، و اگر جنگ سبب آبادانى زمين و عدم فساد آن مى شود، از اين جهت است كه به وسيله آن ، حقوق اجتماعى و حياتى قومى كه تاكنون به دست مستكبرين پايمال شده بود، احياء شود، نه از اين جهت كه به وسيله جنگ ، وحدت جامعه را مبدل به تفرقه نموده و افراد را به جان هم مى اندازند، تا يكديگر را نابود كنند، و تنها اقويا و قدرتمندان باقى بمانند. (دقت فرمائيد). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○سالروز تولد فقیه عارف، عبد صالح خدا، حضرت آیت‌اللّه حاج شیخ محمدتقی بهجت شب جمعه، ۲ شهریورماه ۱۲۹۵ هجری شمسی○□ □إنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ؛ همانا اجر و پاداش بزرگ همراه با بلا و سختی بزرگ است. و خدا هیچ گروهی را دوست ندارد، مگر آن که ایشان را گرفتار بلا می‌کند. □حدود صد سال پیش، در دوم شهریور ١٢٩۵، خدا پسر دیگری به کربلایی محمود عنایت کرد. کربلایی محمود از آمدن فرزند چهارم خود، بسیار خوشحال بود. برای دومین بار بود که نام پسرش را محمدتقی می‌گذاشت. پیش از این هم خدا به او یک محمدتقی داده بود، ولی زود گرفت. این بار امید داشت که فرزندش بماند و مایه افتخارش شود. □هنوز شانزده ماه از آن شب شیرین تابستانی نگذشته بود که رحلت مادر محمدتقی کامش را سخت تلخ کرد؛ تلخی از دست ‌دادن همسر و غم یتیم شدن طفل نورسیده. این‌گونه بود که محمدتقی بهجت، خیلی زود یتیم شد و چیزی از مادر در خاطرش نماند. سال‌ها بعد که دیگر عالم و مجتهد شده بود، تعریف کرد که خواب مادر را دیده، ولی مادر چهره از او پوشانده است. پرسیدند: «آخر برای چه صورتش را پوشانده، مگر شما نامحرم بودید؟». جواب داد: «شاید نمی‌خواسته دوباره محبت مادر و فرزندی در دل من زنده شود». خواهر بزرگ‌ترش خیلی تلاش کرد که جای خالی مادر را برای او پر کند، ولی جای مادر واقعاً خالی بود. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #شمه‌ای_از_اسرار_حج (قسمت چهارم)○□ □○سرزمین #عرفات بیرون از حرم است. حرم، حریمی در اطراف شهر مکّ
□○ (قسمت پنجم)○□ □○بارها اشاره کرده‌ایم که سالک به مقصد نمی‌رسد، مگر اینکه اهل شب باشد؛ . کلّ دنیا و همه‌ی عالم کثرت هم شب است و در شب است که سالک باید راه را طی کند برای اینکه به روزِ دیدار و یوم‌القیامه‌ی سیر باطنی خود وارد شود. □○این اقامت، اقامت شبانه است. این شبِ بیداری است و بسیار مستحبّ است که حاجی این شب را نخوابد و تا صبح بیدار باشد. این شبی است که حاجی‌ها برای سنگ جمع می‌کنند؛ یعنی است. □○سالک الی الله برای طیّ مسیر نیاز به سلاح دارد؛ چون می‌خواهد به کارزار و خود برود و این دو نبرد مستلزم ملزومات و تجهیزات و سلاح است. چون در باید به هر یک از مظاهر شیطانی هفت سنگ پرتاب شود؛ شاید این هفت سنگ سمبلی از باشد که به سوی دوزخ باز می‌شود؛ «لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ» هفت در رو به دوزخ باز می‌شود؛ شاید هفت در همان هفت نقطه‌ی ارتباط ما با عالم کثرت است؛ چشم و بینایی، گوش و شنوایی، شامّه و بویایی، ذائقه و چشایی، لامسه و بساوایی، و شهوت و غضب و یا دست و پا، نقاط ارتباط ما با عالم کثرت‌اند. □○ظاهر ما از هفت طریق با عالم کثرت مرتبط است؛ نگاهی که می‌کند؛ آنچه می‌شنود؛ آنچه می‌بیند؛ آنچه می‌چشد؛ آنچه لمس می‌کند؛ میل و اشتهایی که به چیزها دارد؛ نفرت و خشمی که می‌ورزد؛ یا کارهایی که با دست انجام می‌دهد؛ راهی که با پا می‌پوید؛ هنگامی که حاکمیّت عقل و دل بر آنها نباشد؛ درهایی هستند که به سوی دوزخ باز می‌شوند؛ امّا اگر حاکمیّت عقل و دل بر آنها مستولی شد، این هفت تا به علاوه‌ی عقل یا دل، هشت تا می‌شوند؛ آن‌وقت هشت درِ بهشت می‌شوند. «اِنَّ ِللْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ اَبْوابٍ» . □○یعنی حالا همان چشم با نگاه‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند؛ همان گوش با شنیدن‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند. حاجی باید هفت سنگ بزند. شاید هر یک از این هفت تا به دری از درهای دوزخ در وجود او پرتاب می‌شود؛ یا حاجی به هفت جهتی که شیطان از آن جهات به وجود انسان نفوذ می‌کند؛ حمله‌ور می‌شود. □○لذا شبِ تجهیز و سلاح برگرفتن است و وقتی سالک می‌تواند سلاح برگیرد که در وادی باشد؛ یعنی اهل شعور و درک باشد. آنجا نقطه‌ی سلاح برگرفتن برای مبارزه و کارزار است. ... □○در محضر استاد مهدی طیب - ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●استاد علی صفایی حائری ●■ ■●همان طور كه شيطان كارش را با وسوسه‌ها شروع مى‌كند، انسان هم بايد آماده شود؛ كه وقتى به اصول توجه كردى و اسلام آوردى و به اعمالت جهت دادى، آنگاه شيطان زير درختت ريشه مى‌كند. شيطان تا بتواند ريشه‌ها را مى‌خشكاند، اگر نتوانست در نماز خدشه مى‌كند و ستون‌ها را صدمه مى‌زند و اگر نتوانست شاخه‌ها را قطع مى‌كند، اگر در اين مرحله هم موفق نشد آنگاه كه ميوه‌ها چيده شد آنها را لك دار مى‌كند و اگر نتوانست بر آنها خاك مى‌ريزد. او بى‌كار نمى‌نشيند و تا بتواند كارى مى‌كند، گردى مى‌پاشد، طوفانى به پا مى‌كند. ■●او اميد دارد كه كارش نتيجه بدهد؛ كه: «ثُمَّ‌ كانَ‌ عاقِبَةُ‌ الَّذينَ‌ أَساُؤا السُّوآى‌ انْ‌ كَذَّبُوا بِآياتِ‌ اللّهِ‌...». چرا كه شيطان اين را تجربه كرده كه سياهى و چركى زياد، رفته رفته اصول را هم از بين مى‌برد. انسان وقتى به گناهان كوچك بى‌توجه شد، اين كوچك‌ها او را به گندها مى‌كشاند. ■●شيطان با دو نيروى نفس و دنيا انسان را محاصره مى‌كند. نفس را اغوا مى‌كند و دنيا را زينت مى‌بخشد؛ «لَاُزَيِّنَنَّ‌ لَهُمْ‌ فِى الْاَرْضِ‌ وَ لَاُغْوِيَنَّهُم اجْمَعين». و از آنجا كه شيطان چنين برنامه‌اى دارد نوبت رجم مى‌رسد؛ كه بايد شيطان را طرد كرد. ■●حقیقت حج، صفحه ۲۳●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●شیطان موجودی است که به دل می آید تا تعلقات فرد را قطع کند .  □●خداوند فرمود : به عزتم به کبریایم به جلالم قسم هر چیزی که به غیر از من امید وار شدی من قطع اش می کنم .که یا در این نشئه با موت اختیاری یا در آن نشئه با موت طبیعی. □●خب چرا ؟ چون طبع اولیه هر شخص به حق گرایش دارد مثلا چه موجودی هست که به عدم تمایل داشته باشد ☑️مرگ در متن اش حیات است. □●شرح دروس معرفت نفس|جلسه ی ۹۶ استاد صمدی آملی حفظه الله●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●انطباق ويژگی های انسان كامل عارفان با خصوصيّات حضرت مهدی عليه السّلام●□ □●نكته ديگری كه لازم است در بحث مهدويّت درعرصه عرفان به آن اشاره كنيم، اين است كه در كتب عرفا شاخصه های كاملاً منطبق بر عقايد شيعی در زمينه حجّت خدا مشهوداست؛ برای مثال، در كتابهايی چون فتوحات مكّيّه تاليف ابن عربی، عِقدالدّرر تاليف يوسف بن يحيی شافعی و اليواقيت و الجواهر تاليف شعرانی، بر اساس مشاهدات باطنی و نه به استناد روايات و احاديث، به اين اقرارهای صريح رسيده اند كه مهدی عليه السّلام از امّت پيامبر خاتم صلّی الله عليه وآله وسلّم و از طايفه قريش است؛ و اينكه مهدی عليه السّلام از عترت پيامبر خاتم صلّی الله عليه وآله وسلّم و از فرزندان علی و زهرا عليهماالسّلام و از فرزندان حسين بن علی عليهم السّلام است. □●همچنين در كتب فكوك تاليف صدرالدّين قونوی، فتوحات مكّيّه و اليواقيت و الجواهر تصريح شده است كه حضرت بقية الله الاعظم ارواحنافداه در شب نيمه شعبان سال ٢٥٥ ه. ق متولّد شده اند. توصيف شمايل و چهره ظاهری آن حضرت در كتاب الانسان الكامل تاليف عزيزالدّين نسفی، شرح فصوص الحكم تاليف عبدالرّزّاق قاسانی و فتوحات مكّيّه و ... به چشم می خورد. □●بحث عصمت حجّت خدا نيز در فتوحات مكّيّه مورد استدلال قرار گرفته است. همچنين تجلّی صفات معصومين عليهم السّلام در وجود حضرت مهدی ارواحنافداه به نحو بسيار زيبايی در كتاب مناقب ابن عربی و نيز در شرح مناقب تاليف سيّدصالح خلخالی مورد بحث واقع شده است. □●بنابراين برخلاف پندار برخی از اهل سنّت، ويژگی های نقل شده در رابطه با حضرت مهدی اراحنافداه در متون عرفانی معتبر، كاملاً منطبق بر باورهای شيعی است. □● صفحه ٩٥ و ٩٦●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●سیزدهم ماه ذی‌الحجّه سال نهم بعثت معجزه دو نیم شدن کره ماه توسط پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر کفار مکّه #مناسبات_ماه_ذی‌الحجه #یاعلی @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 252-244 بقره قسمت پنجم بخش سوم ● بحثى در تاريخ و اينكه چرا قرآن به آن اهتمام ورزيده است بحثى در تاريخ و اينكه قرآن از چه نظر به آن اهتمام ورزيده است كلمه ((تاريخ )) بر وزن ((تعريف )) مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمان پديد آمدن آن است ، و اصطلاحا به معناى باستان شناسى و طبقات الارض نيز استعمال مى شود، و گفتار ما در معناى لغوى آن يعنى تاريخ نقلى است و تاريخ نقلى عبارت است از ضبط حوادث كلى و جزئى ، و نيز نقل آن و گفتگو پيرامون آن . بايد دانست كه بشر از قديم ترين عهد زندگى و زمان وجودش در زمين به ضبط حوادث اهميت مى داده ، و تا آنجا كه ما مى دانيم در هر عصرى از اعصار عده اى ديگر هم يا به ذهن مى سپرده اند، و يا يادداشت نموده و يا كتاب تاليف مى كرده اند، و عده اى ديگر هم آنچه را كه آنان ضبط كرده بودند دست به دست مى گرداندند، و پيوسته انسان در جهات مختلف زندگى خود از تاريخ استفاده مى كرده ، يا در طرز تشكيل اجتماع از تاريخ الگو بر مى گزيده ، و يا از سرگذشت گذشتگان عبرت مى گرفته ، و يا داستان سرائى مى كرده ، و يا با نقل آن شوخى و تفريح مى كرده ، و يا در مسائل سياسى ، اقتصادى ، صنعتى و يا غير آن مورد استفاده قرار مى داده اند. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 464 ليكن فن تاريخ با اين همه شرافت و منافع كه دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده ، و از اين به بعد هم خواهد بود، و اين دو عامل تاريخ را از صحت طبع ، و صدق بيان به سوى باطل و دروغ منحرف كرده است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□●آیت‌الله بهجت قدس سره : ویژه بزرگداشت ●□ □●روح عبادات، است و ولايت ولى الله [هم] ولايت الله است. ما با ائمه اثناعشر و انبيا و أوصيا كاری نداريم إلا [به‌خاطر] اينكه خدا با اينها كار دارد. □●دوستى خدا با دوستى اينهاست و امر خدا وقتی امتثال(اطاعت) مى شود که امر اینها امتثال شود؛ چون [خدا] اطاعت اينها را ایجاب كرده است... □●رحمت واسعه، ص٣۴●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□سوره همزه□ □ شديد به گردآورندگان مال و ذكر اوصاف آنان كه ((همزه ))اند و ((لمزه )) و مال خود را مايه جاودانى مى پندارند و... □وَيْلٌ لِّكلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَة□ٍ □در مجمع البيان گفته : كلمه ((همزه )) به معناى كسى است كه بدون جهت بسيار به ديگران مى زند و عيب جويى و خرده گيريهايى مى كند كه در واقع عيب نيست . و اصل ماده ((همز)) به معناى شكستن است ، و كلمه ((لمز)) نيز به معناى عيب است پس ((همزه )) و ((لمزه )) هر دو به يك معنا است .(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□سوره همزه□ □ #تهديد شديد به گردآورندگان مال و ذكر اوصاف آنان كه ((همزه ))اند و ((لمزه )) و مال
□سوره همزه□ □ولى بعضى گفته اند: بين آن دو فرقى هست ، و آن اين است ((همزه )) به آن كسى گويند كه سر مردم عيب مى گويد و خرده مى گيرد، و اما ((لمزه )) كسى را گويند كه روى طرف خرده مى گيرد - نقل از ليث . □و بعضى گفته اند: همزه كسى را گويند كه همنشين خود را با سخنان زشت آزار دهد، و لمزه آن كسى است كه با چشم و سر عليه همنشين خود اشاره كند، و به اصطلاح فارسى تقليد او را در آورد. آنگاه مى گويد صيغه ((فعله )) براى مبالغه در صفتى بنا شده كه باعث مى شود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زياد سر بزند، و خلاصه فعل مذكور شده باشد، مثلا به مردى كه زياد زن مى گيرد، مى گويند، فلانى مردى ((نكحه )) است ، و به كسى كه زياد مى خندد، مى گويد فلانى ((ضحكه )) است ((همزه و لمزه )) هم از همين باب است . □پس اين است كه : واى بر هر كسى كه بسيار مردم را گويى و مى كند. البته اين دو كلمه به معانى ديگرى نيز تفسير شده ، و در نتيجه آيه را هم به معانى مختلفى معنا كرده اند.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□سوره همزه□ □ولى بعضى گفته اند: بين آن دو فرقى هست ، و آن اين است ((همزه )) به آن كسى گويند كه #دنب
□سوره همزه□ □الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ يحْسب أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَه□ُ □اين آيه ، ((همزه )) و ((لمزه )) را بيان مى كند، و اگر كلمه ((مالا)) را نكره آورد به منظور تحقير و ناچيز معرفى كردن مال دنيا بوده ، چون مال هر قدر هم كه زياد و زيادتر باشد دردى از صاحبش را دوا نمى كند، □تنها سودى كه به حالش دارد همان مقدارى است كه به مصرف حوائج طبيعى خودش مى رساند، مختصرى غذا كه سيرش كند، و شربتى آب كه سيرابش سازد، و دو قطعه جامه كه به تن كند. □و كلمه ((عدده )) از ماده ((عدبه )) معناى است ، مى فرمايد شخصى كه و است از بس و آن است ، مال را روى هم جمع مى كند و پى در پى آن را مى شمارد، و از بسيار بودن آن لذت مى برد. □ولى بعضى گفته اند: معنايش اين است كه مال را و مى كند براى روزى كه مورد هجوم ناملايمات روزگار واقع شود، كه بنابر اين ، كلمه ((عدده )) ديگر به معناى شمردن نيست .(۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #شمه‌ای_از_اسرار_حج (قسمت پنجم)○□ □○بارها اشاره کرده‌ایم که سالک به مقصد نمی‌رسد، مگر اینکه اهل
□○ (قسمت ششم)○□ □○وادی سرزمین آرزو و عشق و دلدادگی و محبّت است. چون عرصه‌ی کارزار عرصه‌ی عشق است. کسی که اهل عقل و تجارت و چُرتکه انداختن و سود و زیان حساب کردن است به وادی کارزار و مجاهده راه ندارد. □○انسان باید اهل عشق و آرزوهای عاشقانه شود تا جان بر کف نهد و در میدان کارزار، آنچه را دارد سرمایه‌گذاری کند. لذا عرصه‌ی کارزار سرزمین مناست. □○جایی که سالک الی الله به نبرد با شیطان و نفس، که شیطان درونی است، می‌پردازد؛ سرزمین عشق است. وقتی دل داد و عاشق شد؛ شایستگی به میدان مبارزه رفتن پیدا می‌کند. □○روز دهم که روز عید قربان و یوم اضحیٰ است، وارد سرزمین منا می‌شود. همان روز اوّل باید سه کار بزرگ انجام دهد؛ □○۱- ابتدا باید به بزرگ‌ترین مظهر شیطان حمله‌ور شود و سنگ بزند؛ با شیطان، در عظیم‌ترین جلوه‌‌اش بجنگد. □○۲- بعد از رمی جمرات، باید به قربانگاه برود؛ قربانی کند □○۳- و پس از آن اگر مرد باشد، سر می‌تراشد؛ خصوصاً اگر سفر نخستینِ حجّش باشد؛ حَجَّةُ الاسلام یا حجّ واجبش باشد؛ با انجام این سه کار وظیفه‌‌ی روز نخست را به پایان برده است. □○وادیِ عجیب عشق و دلدادگی و آرزومندی و امید، وادی‌یی است که این سه کار بزرگ باید در آن انجام شود؛ باید سرِ بریده شود؛ آنچه انّیّت و انانیّت سالک است باید ذبح شود؛ آن هم در وادی عشق و دلدادگی. □○دوم باید مظهر اعظم شیطان رمی شود؛ یعنی آنچه بزرگ‌ترین تأثیراتِ دورکننده را در سالک می‌گذارد؛ بزرگ‌ترین خطر است و بزرگ‌ترین آسیب از رهگذر آن بر او وارد می‌شود. □○سوم باید سر بتراشد؛ یعنی به عبودیّت و بندگی تن دهد و پذیرای آن شود. این سه لازمه‌ی مقام است. سالک با این سه، به مرتبه‌ی تسلیم نائل می‌شود و مُسلِم می‌شود؛ اهل تسلیمِ در برابر حق می‌شود. ... □○در محضر استاد مهدی طیب - ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei