آیات 257-256، بقره قسمت دوم
بخش اول
● آيه ((لا اكراه فى الدين ...)) با آيات وجوب جهاد و قتال نسخ نشده است
جواب از گفتار آنها در ضمن بحثى كه قبلا پيرامون مساله ((قتال )) داشتيم گذشت ، در آنجا گفتيم كه آن قتال و جهادى كه اسلام مسلمانان را به سوى آن خوانده ، قتال و جهاد به ملاك زورمدارى نيست ، نخواسته است با زور و اكراه دين را گسترش داده ، و آن را در قلب تعدا بيشترى از مردم رسوخ دهد، بلكه به ملاك حق مدارى است و اسلام به اين جهت جهاد را ركن شمرده تا حق را زنده كرده و از نفيس ترين سرمايه هاى فطرت يعنى توحيد دفاع كند، و اما بعد از آنكه توحيد در بين مردم گسترش يافت ، و همه به آن گردن نهادند، هر چند آن دين ، دين اسلام نباشد، بلكه دين يهود يا نصارا باشد، ديگر اسلام اجازه نمى دهد مسلمانى با يك موحد ديگرى نزاع و جدال كند، پس اشكالى كه آقايان كردند ناشى از بى اطلاعى و بى توجهى بوده است . از آنچه كه گذشت اين معنا روشن شد كه آيه مورد بحث يعنى ((لا اكراه فى الدين )) به وسيله آيه اى كه جهاد و قتال را واجب مى كند نسخ نشده است ، و قائلين به نسخ اشتباه كرده اند.
يكى از شواهد بر اينكه اين آيه نسخ نشده ، تعليلى است كه در خود آيه است ، و مى فرمايد: ((قد تبين الرشد من الغى ))، ((رشد)) و ((غى )) از هم جدا شده اند و معقول نيست آيه اى كه مى خواهد اين آيه را نسخ كند فقط حكمش (حرمت ) را نسخ كرده ، ولى علت حكم باقى بماند و اينكه مى بينيم علت حكم باقى مانده براى اينكه مساله روشن شدن ((رشد)) از ((غى )) در اسلام چيزى نيست كه برداشته شود، پس آيه : ((فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم )) يا آيه ((و قاتلوا فى سبيل الله )) چون نمى تواند در ظهور حقانيت دين اثرى داشته باشد، پس آن وقت نخواهد توانست حكمى را كه معلول اين ظهور است بردارد، و اصلا چه ارتباطى ميان آيات جهاد با آن مساله هست ؟.
و به عبارتى ديگر در آيه شريفه ، جمله ((لا اكراه فى الدين )) اينطور تعليل مى شود، كه چون حق روشن است ، بنابراين قبولاندن حق روشن ،اكراه نمى خواهد، و اين معنا چيزى است كه حالش قبل از نزول حكم قتال و بعد از نزول آن فرق پيدا نمى كند پس روشنائى حق ، امرى است كه در هر حال ثابت است و نسخ نمى پذيرد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 526
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●حضرت آیتالله بهجت قدسسره●■
■●در اتومبیلی بودیم، بین کربلا و نجف، یک جوانی هم همراه ما بود. دید عدهای برای [زیارت] کربلا پیاده میآیند. کوچک بود و نمیدانست که اصل پیادهروی، خودش فضیلت دارد؛ گفت: «إذا ما عندك، لیش تشلع روحك؟»؛ نداری، کرایه بکنی، چرا روحت را میکَنی؟! به خیالش نمیدانست که اصل پیادهرفتن، خودش فضیلت دارد. «أفْضَلُ الأعْمَالِ أحْمَزُهَا؛ برترین اعمال، سختترین آنهاست».
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●استاد علی صفایی حائری
ویژگیهای #وارثان_حسین علیه السلام●■
■●وارثان #حسین در شعور و عاطفه و در تصمیم و عمل متحّول شدهاند و به حسین پیوند خوردهاند و از علم و عشق و عبودیت و خلوص، نشان گرفتهاند.
■●در واقع، میراثی جز همین بصیرت و علم و عبودیتِ تقوا و عبودیتِ صلاح نیست. «العلماء ورثة الانبیاء»؛ عالم میراث دار انبیاء است.
■●در واقع ارث عالم، همان علم و بصیرت و بینش اوست و همین بصیرت و عبودیت، او را بپا میدارد تا پاسدار حق باشد و جلوگیر از باطل و ظلم و فسق و لهو و لعب.
■●اینگونه پایههای مبارزه و جهاد و شهادت شکل میگیرد و میراث عاشورا و کربلا به نزدیکان و
پیوندخوردهها میرسد.
■●وارثان #عاشورا ، ص۲۵۸●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●شاخصههای پيروان راستين پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در قرآن کریم - بخش اوّل●■
☑️حقیقت و مراتب همراه بودن
■●در این آیه شریفه، قرآن کریم سیمای پیروان حقیقی پیامبر اسلام را در تورات و انجیل ترسیم کرده است:
■●محَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ﴿فتح-۲۹﴾
■●فرمود: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله » پیغمبر اسلام، رسول خداست. « وَالَّذِينَ مَعَهُ » و کسانی که با او هستند؛ معیّت حقیقت بسیار عمیقی است. همراه بودن و با کسی بودن مراتبی دارد؛ یک مرتبه این است که ظاهراً در کنار او باشد؛ مثل اصحاب رسول الله که در کنار پیامبر و مصاحب رسول الله بودند؛ امّا این اصحاب چقدر با پیغمبر بودند؟ تا کجای راه همراه پیامبر بودند؟ این قابل تأمّل است.
■●همراه بودن مراتبی دارد. یک مرتبهاش، مرتبه ظاهری است؛ امّا افرادی سالها در کنار پیامبر زندگی کردند؛ اصلاً پیغمبر را ندیدند، تجربه نکردند و حقیقت پیامبر را لمس نکردند؛ کسانی هم بودند که اصلاً پیامبر را صورت ظاهر ندیدند؛ مثل اویس قرنی؛ امّا یک لحظه از پیامبر جدا نبودند. پس معیّت معانی عمیق تری هم دارد. کسی که به حقیقت وجودی رسول الله نزدیک شود و کم کم در او فانی شود، یعنی با او همراه باشد و یک لحظه هم از او جدا نباشد.
■●« والَّذِينَ مَعَهُ » کسانی که در همه ابعاد وجودشان با او هستند، در رفتارهای ظاهری، احساسات، اندیشهها، خلقیّات، روحیّات، بینش، نگرش، ایمان و یقین خود، در مراتب مختلف وجودشان با او هستند.
■●قرآن سه خصوصیّت را از تورات برای یاران رسول الله نقل کرده است...
#ادامه_دارد . . .
■●استاد مهدی طیّب
#پیامبر_اکرم●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
#تفکر
■●برای طالب و سالک به مقام محمود سزاوار است که پیرامون #کلماتوجودی، #فحصوبحثی داشته باشد.
■●ولذا من و شما دائما باید در مسیر فهم موجودات نظام هستی که از جمله آنها خودمان هستیم، بسر ببریم.
■●به همین خاطر قرآن کریم در جاهای مختلف دستور به #تفکر در نظام هستی داده شد.
#یاعلی
■●استاد صمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●سيری در حوادث ٦٣ سال عمر پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله)●■
بخش اول
■●پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پنجاه و سه سال قبل از #هجرت در عام الفیل به دنیا آمدند. پدر بزرگوارشان، #عبدالله فرزند گرامی عبدالمطّلب و مادر بزرگوارشان، آمنه دختر وهب بودند. قبل از تولّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پدرشان از دنیا رفته بودند و جدّ بزرگوارشان جای پدر را برای ایشان پر می کردند.
■●پنج سال اول عمر شریف حضرت، نزد دایه ای به نام #حلیمه ی سعدیّه و کنار فرزندان او، در دامن طبیعت طی شد. ماجرای به دایه سپرده شدن حضرت و معجزاتی که در همین ماجرا رخ داد، خود بسیار شنیدنی است.
■●بعد از پنج سال، پیامبر (صلی الله علیه وآله) نزد مادر بازگشتند. مادر مدت ها بود در آرزوی زیارت مرقد شوهر بزرگوار بود. بالاخره با امّ ایمن بار سفر بستند و به #یثرب رفتند و قبر عبدالله را آنجا زیارت کردند. در بازگشت به #مکه، آمنه در بین راه، دچار بیماری سختی شد و در محلی به نام ابواء از دنیا رفت و بدین ترتیب، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم مادر را هم از دست دادند و کفالت ایشان به طور کامل به عبدالمطّلب واگذار شد؛ گرچه فاطمه بنت اسد هم نقش مادری را برای ایشان ایفا می نمود.
■●مدتی بعدعبدالمطّلب هم از دنیا رفت؛ یعنی حامیان پیامبر پی در پی از این عالم رخت برمیبستند. #عبدالمطلب موقع رحلت، مسؤولیت حمایت از پیامبر اکرم را به #ابوطالب سپرد و در نتیجه، ابوطالب و همسرش، فاطمه، بنت اسد جای پدر و مادر را برای پیامبر پر کردند.
■●در همین سن و سال بود که پیامبر به شبانی می پرداختند. شبانی تاثیر به سزایی در ایجاد حلم و بردباری در انسان دارد و به انسان این توانایی را می¬دهد که با موجودات زبان نفهم، رفتار متین و محبت آمیز داشته باشد؛ لذا شبانی دوره¬ی تمرینی خاصی برای انبیاء الهی است.
■●در همین ایام، جنگی در گرفت که چون در یکی از ماه های حرام رخ داد، در تاریخ به نام جنگ فجّار ثبت شده است. شاید پیغمبر اکرم ده ساله بودند که همراه عموی بزرگوارشان در این جنگ شرکت کردند.
■●در دوازده سالگی، حضرت با #ابوطالب سفری به شام داشتند. در راه، در محلی به نام بصرا با بحیرای راهب دیدار کردند و او خبر از پیامبری ایشان داد.
#ادامه_دارد...
■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٧ ديماه ٨٩●■
آیات 257-256 بقره قسمت دوم
بخش دوم
● معناى ((طاغوت )) و موارد استعمال آن
فَمَن يَكْفُرْ بِالطغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمْسك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى
كلمه طاغوت به معناى طغيان و تجاوز از حد است ، ولى اين كلمه ، تا حدى مبالغه در طغيان را هم مى رساند، مانند كلمه ((ملكوت )) و كلمه ((جبروت )) كه مبالغه در مالكيت و جباريت است ، و اين كلمه در مواردى استعمال مى شود كه وسيله طغيان باشند، مانند اقسام معبودهاى غير خدا، امثال بتها و شيطانها وجن ها و پيشوايان ضلالت از بنى آدم ، و هر متبوعى كه خداى تعالى راضى به پيروى ازآنها نيست ، و اين كلمه در مذكر و مونث و مفرد و تثنيه و جمع ، مساوى است و تغيير نمى كند.
و اگر خداوند متعال در اين آيه كفر را جلوتر از ايمان ذكر كرد و فرمود: ((كسى كه به طاغوت كفر بورزد و به خدا ايمان بياورد)) براى اين است كه موافق ترتيبى ذكر كرده باشد كه با فعل جزا مناسب است ، چون فعل جزا عبارت است از استمساك به عروة الوثقى ، و اين استمساك عبارت است از ترك هر كار و گرفتن عروة الوثقى ، پس استمساك يك ((ترك )) مى خواهد و يك ((گرفتن ))، لذا بايد اول كفر را ذكر مى كرد كه عبارت است از ترك ، سپس ايمان را كه عبارت است از اخذ، تا فعل شرط مطابق با جزاى آن باشد.
و كلمه ((استمساك )) كه مصدر است براى فعل ماضى (استمسك ) به معناى چنگ زدن و چيزى را محكم چسبيدن است ، و كلمه ((عروة )) به معناى دستگيره و يا به عبارت ديگر دسته اى است كه با آن چيزى را گرفته و بلند مى كنند، مانند دسته كوزه و دلو و دستگيره ظرف هاى مختلف ، البته گياههاى ريشه دار و نيز درخت هائى را كه برگ آنها نمى ريزد ((عروة )) مى نامند، و اين كلمه در اصل به معناى ((تعلق )) مى باشد و وقتى گفته مى شود: ((فلان عرى فلانا))، معنايش اين است كه فلانى به فلان چيز تعلق و دلبستگى دارد.
و جمله مورد بحث ، يعنى ((فقد استمسك بالعروه الوثقى )) استعاره است ، و مى خواهد بفرمايد: رابطه ايمان با سعادت ، رابطه عروة و دستگيره ظرف با ظرف و يا با محتواى ظرف است ، همانطورى كه گرفتن و برداشتن ظرف ، گرفتن و بر داشتنى مطمئن نيست مگر وقتى كه دستگيره آن را بگيريم ، به همان سان سعادت حقيقى امرش مستقر نمى شود، و اميدى به رسيدن به آن نيست مگر اينكه به خدا ايمان آورده و به طاغوت كفر بورزيم .
لا انفِصامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ
كلمه ((انفصام )) به معناى انقطاع و انكسار است ، و اين جمله در واقع جمله حاليه است از عروة كه معناى عروة الوثقى را تاءكيد مى كند و به دنبالش مى فرمايد: ((خدا شنوائى دانا است ))، چون ايمان و كفر هم متعلق به قلب و هم متعلق به زبان (هر دو) است ،
خداى آگاه به آن ، هم به شنوائى ستوده مى شود و هم به دانائى .
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 527
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت آیتالله بهجت قدسسره●■
■آیا هیچ نگران هستیم؟! اینجور متدین هستیم؟! اگر به راستی شیعیان کسانی هستند که: «یفْرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنا؛ برای شادی ما شاد، و برای ناراحتی ما محزون میشوند»، آیا ما اینطور هستیم، آیا در شادی و غم با ائمه علیهمالسلام شریکیم؟! آیا میشود شیعه باشیم و یک شب بگذرد و برای نابودی دشمنان اسلام و اهلبیت علیهمالسلام دعا نکنیم؟!
■●در محضر بهجت، ج٢، ص٢٣٠●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■● #حقیقت_نطفه●■
■●درحقیقت نطفه ی انسان عصاره ی نظام هستی است و چه شیرین که نطفه با نقطه هم وزن است و ارتباطی نیز بین این دو حقیقت است
یعنی همچنان که نقطه عین وحدت است و هیچ جهت تکثّر در آن نیست نطفه ی انسانی نیز تنها عصاره نظام هستی است که اگر عالم را مشک زنی کنند و از همه ی کمالات آن قطره ای بسازند آن قطره نطفه انسان خواهد بود.
■●سبحان الله که هم اعلی المراتب آغازین سیر نزولی را نطفه ی تحت باء (بسم الله الرحمن الرحیم) تشکیل می دهد و هم انزال مراتب سیر نزولی را نقطه ی نطفه ی انسان می سازد
و جایگاه زن در نظام هستی این است که تمامی موجودات نظام هستی برای رسیدن به غایة الغایاتِ سیر نزولیِ وجود، می بایست در قطره ای جمع شده و از این طریق، سیر صعودی خود را آغاز نمایند و جایگاه استقرار این قطره، رحم نازنین مادر است و زن حامل این عنوان مقدس می باشد.
■●به تعبیری می توان گفت مرد آخرین نقطه تنزّل نظام هستی است و زن اولین نقطه ترفع و صعود مجموعه ی نظام هستی است.
گویا که تمامی عوالم امکانی خطاب به زن می گویند: ما سراسر نظام عالم خلاصه شده ایم و به صورت نطفه ای در آمده ایم و در رحم تو جای گرفته ایم تا بالا رویم.
■●تو امانت دارِ کل عوالم وجودی هستی و مواظب باش که ما را ضایع نکنی و برای همین مقصود اعظم است که شریعت مقدسه به دختر و پسر تأکید بسیاری برای انتخاب صحیح همسر و بعد از آن تأکید بسیاری برای انجام صحیح مجامعت در زمان و مکانی خاص نموده و بعد از قرار گرفتن نطفه در رحم مادر نیز سفارشات زیادی به زن برای گذراندن مناسب ایام حمل و بارداری دارد..
#استاد_صمدی_آملی
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●خدا که اسم و رسم ندارد. اسم خدا همان محمّد و آل محمّدند. رزّاق، غفّار، ستاّر و همان محمّد و آل محمّدند. گرچه در مورد خدا داریم: لَهُ الاَسماءُ الحُسنى وَ الاَمثالُ العُلیا: برای خداوند نامهای نیکو و مَثَلهای برتر است، ولی خود اهل بیت علیهم السّلام فرمودند: نَحنُ الاَسمَاءُ الحُسنى وَ الاَمثالُ العُلیا: نامهای نیکو و مثلهای برتر ماییم.
■●محمّد و علی و حسن و حسین علیهم السّلام و ... اسماء آدم است. آدم را محمّد و آل محمّد علیهم السّلام آفریدند و اسمائشان را هم به او دادند. اسمائشان را دادند نه خودشان را؛ لذا فرمودند: نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنَا وَ الخَلقُ مِن بَعدُ صَنَائِعُنَا: ما مصنوع پروردگارمان هستیم و خلایق مصنوع ما هستند.
#یاعلی
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●سيری در حوادث ٦٣ سال عمر پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله)●■ بخش اول ■●پیامبر اکرم (صلی الله عل
■●سيری در حوادث ٦٣ سال عمر پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله)
_ بخش دوم●■
■●سال های عمر پیامبر در کنار #ابوطالب و فاطمه، بنت اسد طی می شد تا حضرت به سنین جوانی رسیدند. در این فاصله ی زمانی، حادثه های بسیاری رخ داد:
■●یکی از این حوادث، پیوستن ایشان به حلف الفضول، یعنی پیمان جوانمردان بود؛ پیمانی که جوانمردان برای دفاع از افراد ضعیف، ناتوان و غریب بسته بودند. پیوستن رسولالله به این پیمان، خود نشان دهنده ی روحیه ی آن حضرت بود؛ در روزگاری که دفاع از مظلوم اصل نبود؛ مظلوم کشی، لگدکوب کردن افراد ناتوان، ضعیف کشی و غریب کشی هنر بود.
■●در همین دوران، پیامبر به پیشنهاد عموی بزرگوارشان، #ابوطالب کارگزاری کاروانی تجاری که متعلق به خدیجه سلام الله علیها بود را پذیرفت. #خدیجه بانوی متموّلی بود و ثروت فراوانی داشت و در جامعه ی آن روز #مکه بسیار متشخص و والا مقام بود. این سفر به گونه ای طی شد که پیامبر به شدت مورد توجه #خدیجه قرار گرفتند، به خاطر صداقت، امانت داری، پاکدامنی و سجایای بلند روحی که داشتند. لذا بعدها بر اثر همین تصویری که از شخصیت پیامبر در ذهن و دل خدیجه جا گرفت، خدیجه که 15 سال از پیامبر اکرم مسنتر بود، پیشنهاد کرد که به ازدواج حضرت در آید.
■●ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در اوج جوانی (در ۲۵ سالگی) و در اوج زیبایی و تشخص خانوادگی با خانمی که پانزده سال از ایشان بزرگ تر بود، خوب نشان می دهد که هدف ایشان از این ازدواج و ازدواج هایی که بعد از خدیجه سلام الله علیها داشتند لذت جویی نبود!
■●مقارن همین ایام، خشکسالی عجیبی مکه را دربر گرفت. #ابوطالب که بزرگ قریش بود، بسیار عائله مند بود و آن شرایط سخت اقتصادی، بار ادارۀ خانواده را بر او بسیار دشوار می کرد. لذا عباس، برادر ابوطالب و پیغمبر اکرم برای اینکه به نحو محترمانه ای به #ابوطالب کمک کنند، پیشنهاد کردند که دو تن از فرزندانش را نزد خود نگاه دارند. در همین ماجرا است که #حضرت_علی علیه السلام که آن زمان هشت تا ده سال بیشتر سن نداشتند، نزد #پیامبر می آیند و مثل پسری برای پیامبر اکرم و خدیجه سلام الله علیها با آنها زندگی می کنند و در دامان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم رشد می کنند. در این هنگام پیامبر حدودا ٣٧ یا ٣٨ ساله هستند.
#ادامه_دارد...
■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٧ ديماه ٨٩●■
■●مقالات دکتر دینانی
کلیات زندگی #ابن_طفیل●■
■ابوبکر محمد بن عبد الملک بن محمد بن طفیل قیسی (معروف به ابن طفیل) در اوائل قرن ششم هجری در وادی آش نزدیک غرناطه به دنیا آمد و بیشتر ایام زندگی خود را به تدریس و طبابت سپری کرد در اوائل سال ۵۴۹ هـ. (۱۱۵۴ م)به دستگاه حکومت موحدان در افریقا راه یافت و نزد ابوسعید بن عبدالمومن مقام و منزلتی والا به دست آورد. هنگامی که ابویعقوب یوسف به تخت حکومت نشست ابن طفیل پزشک مخصوص وی شد و از کار طبابت برای عموم دست برداشت. در سال ۵۸۰ هـ.(۱۱۸۴ م) ابویعقوب یوسف در جنگ کشته شد و فرزندش ابویوسف یعقوب منصور بجای وی حکومت را به دست گرفت. درپی این حادثه به هیچ وجه از مقام و منزلت ابن طفیل کاسته نشد و در دربار ابویوسف نیز همچنان از احترام خاص برخوردار بود ولی این ایام زودگذر بود و ابن طفیل بیش از یک سال زنده نماند و بسال ۵۸۱ هـ.ق./۱۱۸۵ م. در مراکش درگذشت.(عمر فروخ، تاریخ الفکر العربی/۶۲۳)
■●بیشتر کسانی که درباره اسم و نسب ابن طفیل به تحقیق و بررسی پرداخته اند عنوان قیسی را در پایان اسم وی آورده اند زیرا این اشخاص بر این عقیده اند که ابن طفیل به قبیله عربی قیس منسوب است و در اصل، نژاد و تبار عربی دارد. دکتر عمر فروخ محقق معاصر از جمله کسانی است که در این مسأله تردید کرده و عربی تبار بودن ابن طفیل را محل شک دانسته است. حسن محمود عباس در کتاب خود تحت عنوان حی ابن یقطان و روبینسون کروزو این مسأله را مطرح ساخته و قول عمر فروخ را در این باب نقل کرده است(حسن محمود عباس،۱۸). البته خود دکتر عمر فروخ در کتاب «تاریخ الفکر العربی الی ایام ابن خلدون»(۱)
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●مقالات دکتر دینانی کلیات زندگی #ابن_طفیل●■ ■ابوبکر محمد بن عبد الملک بن محمد بن طفیل قیسی (معروف
■●مقالات دکتر دینانی
کلیات زندگی #ابن_طفیل●■
■●استادان و شاگردان ابن طفیل●■
درباره استادان ابن طفیل اطلاع دقیق و استواری در دست نیست. این مسأله نیز روشن نیست که وی علم و فلسفه را در کجا و در چه مدت آموخته است آنچه معلوم و مسلم است این است که در زمان ابن طفیل قرطبه و اشبیلیه از مراکز مهم علم و فلسفه بشمار می آمده است. عبد الواحد مراکشی در کتاب «المعجب فی تلخیص اخبار المغرب» که یکی از مهمترین منابع تحقیق در این باب است با صراحت ابوبکر بن صائغ ،معروف به ابن باجه را از جمله استادان ابن طفیل بشمار آورده است. عین عبارت وی در این باب چنین است:«…ابوبکر محمد ابزن طفیل احد فلاسفه المسلمین کان متحققا بجمیع اجزا الفلسفه قرأ علی جماعه من المتحققین بعلم الفلسفه ممنهم ابوبکر ابن الصائغ المعروف عندنا بابن باجه…» (عبد الواحد مراکشی، ۲۴۰)
همان سان که در این عبارت مشاهده می شود عبدالواحد مراکشی با صراحت تمام ابن باجه را در زمره استادان ابن طفیل دانسته و از ذکر نام اشخاص دیگر خودداری کرده است. اما آنچه خود ابن طفیل در رساله حی ابن یقطان ابراز داشته با سخن عبدالواحد مراکشی هم آهنگ و سازگار نیست، زیرا وی ضمن انتقاد از کارهای ابن باجه گفته است. من هرگز شخص او را ملاقات نکرده ام(حی ابن یقطان).باتوجه به آنچه خود ابن طفیل در این باب ابراز داشته است بسیار مشکل بنظر می رسد که بتوان سخن عبدالواحد مراکشی را درست و استوار بشمار آورد(۲)