eitaa logo
محمد قریشی_شاعر
327 دنبال‌کننده
53 عکس
18 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*🔵جشن بزرگ روز دختر در  کارون برگزار شد. به مناسبت فرا رسیدن دهه کرامت و سالروز میلاد حضرت فاطمه معصومه علیها السلام جشن بزرگ دختران ایران برگزار شد.  🔸این مراسم با اجرا و شعرخوانی شاعر توانمند محمد قریشی آغاز شد 🔷  در ادامه سید داوود میر طالبی با مولودی خوانی لحظاتی شاد را برای حضار فراهم ساخت. 🔸در حاشیه این مراسم حجت اسلام والمسلمین آذرکردار با برگزاری مسابقات متنوع هدایای نفیسی به دختران و پسران حاضر در مراسم اهدا کرد. 🔷در پایان گروهی از طنز پردازان و گروه سرود دختران آسمان به هنرنمایی پرداختند. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ▪️ *کانال خبری کارون نیوز* ▪️ 📡ایراهستان 📡لامرد 📡عسلویه خبرنگار: نوید احمدی نیا https://eitaa.com/mohamadghorayshi/167
هدایت شده از خبرنامه شاعران
برنامه شب پارسی_شبکه فارس با حضور: محمد قریشی_شاعر و طنز پرداز دوشنبه بیست و چهار اردیبهشت ساعت: بیست و یک @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
پروا کند از باده کشان زاهد عاقل چون کودک نادان که از استاد گریزد
بیتی نغز از گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا ماه من، در چشم عاشق آب هست و خواب نیست رهی در مصرع دوم علاوه بر این که بی‌خوابی و گریه‌های خود را به اطلاع معشوق می‌رساند در لایه ی دوم شعر با استفاده از واژه‌های "ماه" و "آب" تصویر افتادن ماه در آب را تداعی می‌کند و رندانه ادعای معشوق خود را رد می‌کند و می‌گوید که بعد از این نیز تو را خواهم دید. چرا که عکس ماه خواهی نخواهی در آب خواهد افتاد. https://eitaa.com/mohamadghorayshi/174
تو کمان کشيده و در کمين که زني به تيرم و من غمين همه غمم بود از همين که خدا نکرده خطا کني
دو رباعی طنز از : این بسته کمر یکسره در خدمت ما... آن خسته جگر در طلب راحت ما... از "عدل" هزار قصه گفتند ولی جز "قسط" نشد آخر سر قسمت ما *************** کی موسم پژمردنشان می‌آید؟ پایان دل آزردنشان می‌آید؟ دیدیم زمین‌خواریشان را یا رب کی روز زمین خوردنشان می‌آید؟! آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/30
هدایت شده از خبرنامه شاعران
«واژه های متبسّم » انتشارات ماهواره مجموعه شعر پدرام اکبری ،شاعر و طنزپرداز شیرازی را منتشر کرد. این کتاب در هشتاد و سه صفحه، همراه با پیشگفتاری از دکتر عبدالرضا قیصری و طرح جلد از محمد قریشی به زیور طبع آراسته شده است. @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
طی نگشته روزگار کودکی، پیری رسید از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
برای و رنج‌های بی‌پایانش هربار که شهادت را نفس می‌کشی مصمم‌تر می‌شوی و به لهجه سنگ‌ها سرود ایستادگی می‌خوانی و هیچ گنبدی خشم آهنینت را بر نمی‌تابد فُرادا به اقامه‌ رنج‌هایت ایستاده‌ای و جماعت کرکسان تنها برای سکوت ائتلاف می‌کنند کودکانت در خیابان‌ها با مرگ همبازی می‌شوند و تکّه تکّه‌هایشان قلب روزنامه‌‌های جهان را متاثر نمی‌کند خمپاره‌ها حُرمت زیتون‌ها را زیر پا می‌گذارند چرا که آبستن سنگند و مرگ از "صبرا و شتیلا" تا بیمارستان الشفا را جریحه‌دار می‌کند و بمب‌ها به تابلو "ورود‌ ممنوع" اتاقِ عمل توجه نمی‌کنند موشک‌ها بر خاموشی شب‌هایت شتک می‌زنند و حتی "روشنایی" برای تو معنای دیگری دارد اما روزی لشکری از شکوفه‌های سبز از کربلا تا قدس جوانه خواهد زد و هرزه علف‌ها از بلندی‌های جولان تا پهنه‌های خان‌یونس وجین می‌شوند مارها دوباره عصایی می‌شوند به دست تاریخ تا برای جست‌جوی حقیقت به دل نیل بزند نام "اسرائیل" از روی نقشه سُر می‌خورد و در مدیترانه غرق می‌شود و تو ترانه فتح خواهی خواند و آیه‌های اسراء لبخند می‌زنند و ایلچیان نفرت چون دسته‌ی کلاغانی که از شانه‌ی درختی پیر برمی‌خیزند به خانه‌هایی که ندارند بر‌می‌گردند و این لکه سیاه از صورت زمین شسته‌خواهد شد آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/180
👈 فرمان شگفت ابو عبدالله محمد بن خفیف شیرازی، معروف به شیخ کبیر، را دو مرید بود که هر دو احمد نام داشتند. یکی را احمد بزرگ تر می گفتند و دیگری را احمد کوچک تر. شیخ به احمد کوچک تر، توجه و عنایت بیش تری داشت. یاران، از این عنایت خبر داشتند و بر آن رشک می بردند. نزد شیخ آمده، گفتند: احمد بزرگ تر، بسی ریاضت کشیده و منازل سلوک را پیموده است، چرا او را دوست تر نمی داری؟ شیخ گفت: آن دو را بیازمایم که مقامشان بر همگان آشکار شود. روزی احمد بزرگ تر را گفت: یا احمد! این شتر را برگیر و بر بام خانه ما ببر. احمد بزرگ تر گفت: یا شیخ! شتر بر بام چگونه توان برد؟ شیخ گفت: از آن در گذر، که راست گفتی. پس از آن احمد کوچک تر گفت: این شتر بر بام بر. احمد کوچک تر، در همان دم کمر بست و آستین بالا زد و به زیر شتر رفت که او را بالا برد و به بام آرد. هر چه نیرو به کار گرفت و سعی کرد، نتوانست. شیخ به او فرمان داد که رها کند، و گفت: آنچه می خواستم، ظاهر شد. اصحاب گفتند: آنچه بر شیخ آشکار شد، بر ما هنوز پنهان است. شیخ گفت: از آن دو، یکی به توان خود نگریست نه به فرمان ما. دیگری به فرمان ما اندیشید، نه به توان خود. باید که به وظیفه اندیشید و بر آن قیام کرد، نه به زحمت و رنج آن. خدای نیز از بندگان خواهد که به تکلیف خود قیام کنند و چون به تکلیف و احکام، روی آورند و به کار بندند، او را فرمان برده اند و سزاوار صواب اند؛ اگر چه از عهده برنیایند. و البته خداوند به ناممکن فرمان ندهد. 📗 ✍ عطار نیشابوری https://eitaa.com/mohamadghorayshi/181
به صمیمی‌ترین دوستم به رو موجا، بین ابرا، تو دل رود تو آواز نسیم عکس تو پیداست توی لبخند گل می‌شه تو رو دید واسه عاشق یه گل هم طور سیناست میون یه قنوت صاف و ساده میشه عطر حضورت رو بغل کرد تموم مشکلا رو میشه آوورد همش رو توی خلوت با تو حل کرد مث دوتا رفیق خوب و پایه میشه با تو خیابونو قدم زد میشه پیش تو از درد دلا گفت بساط ناخوشی‌ها رو به هم زد تْو خوبی واسه هیچ‌کس کم نذاشتی اینا رو من خودم دیدم که می‌گم تو اینقد مهربونی که می‌دونم بعیده ما رو بندازی جهنم تو رو دریا، تو رو چشمه، تو رو آب تو رو باید صمیمی‌تر صدا کرد تو رو باید توی چشمای مادر تو رو باید توی بارون نگا کرد نذار شب چنگ بندازه رو بختم نذار اعصاب روزام خط‌خطی شه هوامو هیچ کس جز تو نداره تو باشی زندگیم آروم می‌شه تو رو واسه تموم خوبیات شکر واسه قلب رئوف و مهربونت واسه وقتی که تو بوران غصّه صدامون می‌کنه هُرم اذونت رو موجا، بین ابرا، تو دل رود تو آواز نسیم عکس تو پیداست توی لبخند گل می‌شه تو رو دید واسه عاشق یه گل هم طور سیناست آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/184
حکایتی طنز از جناب توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت زرین درو به کار برده به گور پدرت چه ماند؟ خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد. https://eitaa.com/mohamadghorayshi/185
هدایت شده از خبرنامه شاعران
📒✒️دوره آموزش نویسندگی 📜با محوریت داستان کوتاهِ کوتاه 🔹️ویژه کودکان، نوجوانان، و بزرگ‌سالان 🔹️به صورت حضوری 🔹️با اعطا مدرک پایان دوره 🔹️چاپ آثار برگزیده در کتاب چندنویسندگی 📚️مدرس: محمد قریشی ⏰️زمان برگزاری: نیمه دوم تیرماه ثبت نام و کسب اطلاع بیشتر: ۰۹۳۰۷۱۳۳۲۳۵(خانم زهرا صدیقی) شاخه دانش‌آموزی و خانواده مجتمع دینی اهل سنت و جماعت گله‌دار کلاس‌ها در شهر گله‌دار برگزار می‌گردد. @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
🏴 دومین سوگواره‌ی شاعران حسینی روز شعر آیینی و بزرگداشت محتشم کاشانی، مشفق گله‌داری و راغب فالی ▪️با حضور شاعران برگزیده سوگواره ▪️سخنرانی و مداحی ▪️رونمایی از کتاب آثار منتخب سوگواره 🔘شنبه ۱۶ تیر ماه هم‌زمان شب اول محرم ساعت ۲۱ 🔘جنوب ایران، شهر گله‌دار، حسینیه‌ی حضرت ابوالفضل‌العباس (علیه‌السلام) https://eitaa.com/mohamadghorayshi/190
سُکر از سر چشمه‌ای ناسور می‌ریزد به دشت ارباً اربای تنی مسحور می‌ریزد به دشت پاره‌های مصحف افتاده‌ست در هر گوشه‌ای آیه آیه "فتح" و "نجم" و "طور" می‌ریزد به دشت در مسیر عشق بازی "...سابقون السابقون" از نگاه جمع رندان شور می‌ریزد به دشت سر زده از آستان عشق خورشیدی بلند از فراز نی زلال نور می‌ریزد به دشت مرگ را بین سلیل آیه‌ها خط می‌زند از خرابات لبش انگور می‌ریزد به دشت سرخ‌تر از هر زمان "ثم الیه ترجعون" می‌تراود از نفیر صور می‌ریزد به دشت می‌رود رو سوی غربت کاروان آفتاب می‌رسد شب از مسیری دور می‌ریزد به دشت آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/193
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن سال کرونا بود. ظهر‌ها تکیه‌ها و حسینیه‌ها تعطیل بودند. مشهدی میرزا‌ ممد ظهر عاشورا طاقت نیاورده بود توی خانه بماند. لباس مشکیش را می‌پوشد، پاشنه کفشش را می‌کشد و می‌رود سمت حسینیه. می‌بیند در بسته‌است. پشت در تنهایی نوحه می‌خواند و سینه می‌زد. چند سال از آن ماجرا می‌گذرد. حالا جلو همین حسینیه‌ی کوچک یکی از پرشورترین عزاداری‌های جنوب برگزار می‌شود، طوری که از محله‌ها و شهر‌های اطراف هم برای تماشای عزاداری هیئت ابوفاضل به اینجا می‌‌آیند این شکوه از همان ظهر شروع شد.
اين کيست که با اين همه غم می‌خندد زخمی شده باز دم به دم می‌خندد در مرگ چه رازی‌ست که اين کهنه‌درخت با هر تبری که می‌زنم می‌خندد
در اولین جلسه کلاس‌ داستان نویسی از هنرجوها خواستم تا اتفاقاتی که دیده‌اند و شنیده‌اند و قابلیت داستان شدن دارد را بنویسند. جلسه دوم چندتا از هنرجو‌ها روایت‌هایی از مهدی نوری شهردار فقید شهر خواندند. "دو نفر از پاکبان‌ها مریض شده بودند. شهرداری بودجه‌ای برای استخدام کارگر جدید نداشت و سطل‌های زباله در بعضی از نقاط شهر پر شده بود. نیمه‌ی شب آقای شهر‌دار صورتش را با پارچه‌ای می‌بندد و برای جمع‌آوری زباله‌ به خیابان‌های شهر می‌رود" آقای نوری را می‌شناختم؛ او چنین انسانی بود. جنوب سرزمین داستان‌های سر به مهر و قهرمانان روایت نشده است.
#دوره‌های_داستان‌نویسی_خلاق
هدایت شده از وطنز
آزاد قسمت دوم حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود از بین خرقه‌هایش این خرقه پاک‌تر بود ✍️ امین محسنی و حافظ 🔸اا🔹 فلک به مردم نادان دهد زمام مراد نصیب مردم فهمیده کار در تپسی‌ست ✍️محمد قریشی و سعدی 🔸اا🔹 دل خرابی می‌کند، دلدار را آگه کنید با جواز کسب خود فردا بیاید دادگاه ✍️ امین محسنی و *حافظ* 🔸اا🔹 بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد لیک صد حیف که گفتند گلش آفساید است ✍️ فرزانه صنیعی و حافظ 🔸اا🔹 مشکلِ عشق نه در حوصله‌ی دانشِ ماست حلِّ این مساله بی‌پول محال است، محال! ✍️ حیدر جهان‌کهن و حافظ 🔸اا🔹 عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست گفت ما خار نداریم، مرا نیز بورز! ✍️فرزانه صنیعی و سعدی 🔸اا🔹 شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد گر نه در من رمق دادن مهریه نبود ✍️محمد قریشی و حافظ 🔸اا🔹 زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست این کله است یا «دل و قلوه سرا» عزیز؟ ✍️آ‌منه آل‌اسحاق و حافظ 🔸اا🔹 شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد زشت و سیاه بود و ادایی و پولکی ✍️نجمه هاشمی و سعدی 💫💫💫 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویانمایی نویسنده: محمد قریشی باشگاه ادبی بانوی فرهنگ آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/205