🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره جالب رضا امیر خانی در دیدار با #رهبر_انقلاب
🔻یکی پرسید: حضرت آقا فکر میکردید رهبر بشید؟؟
🔰 و پاسخ جالب ایشان...
حتما گوش کنید تا بفهمید بیخود کسی رهبر ونائب #امام_زمان علیه السلام نمیشود..
اللهم عجل لولیک الفرج
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
دخترے کہ زیر سایہ ے چادر مشکے اش،
هر روز طعم "حیاے فاطمے" را چشیده ؛
"غیرت ناب علوے "
یک روز، روزے اش مے شود.
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
『 #کرونا_را_شکست_میدهیم ✌️』
♦️ کربلایی حمید علیمی و سید رضا نریمانی در خط مقدم مبارزه با کرونا
🔻 ضدعفونی و سالم سازی بیمارستان خورشید
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
『 • #امام_شناسے • 』
『 • #جلسہ_بیست_ونهم • 』
『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』
متجاوز از بیست سال بود كھ منطق اسلام بر ضد شرك و بت پرستى در سرزمین حجاز میان قبائل مشرك عرب
انتشار یافتھ بود و در این فاصله اكثریت قریب به اتفاق آنان از منطق اسلام درباره بتان و بت پرستان , آگاھى پیداكرده بودند و مى دانستند كه بت پرستى چیزى جز تقلید كوركورانه از نیاكان نیست و معبودھاى باطل آنان , آنچنان ذلیل و خوارند كھ نه تنھا نمى توانند درباره دیگران كارى انجام دھند, بلكه نمى توانند حتى ضررى را از خود دفع كنند و یا نفعى كنند و یا نفعى به خود برسانند و چنین معبودھاى زبون و بیچاره اى , ھرگز در خور ستایش وخضوع نیستندگروھى كه با وجدان بیدار و دلى روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند, در زندگى خود دگرگونى عمیقى پدید آورده و از بت پرستى به آیین توحید و یكتا پرستى گرویده بودند. خصوصاً , ھنگامى كه پیامبر مكه را فتح نمود, گویندگان مذھبى توانستند در محیط آزاد بھ بیان و تبلیغ این دین بپردازند و در نتیجه اكثریت قابل ملاحظه اى در شھرھا و بخشھا و دھكده ھا به بت شكنى پرداختند و نداى جانفزاى توحید در بیشتر نقاط حجاز طنین انداز گردید. ولى گروھى متعصب و نادان كھ رھا كردن عادات دیرینه براى آنان , بسیار سخت بود و پیوسته با وجدان و سرشت انسانى خود در كشمكش بودند, از عادات زشت خود دست برنداشته و از خرافات و اوھام كه دھھا مفاسد اخلاقى و اجتماعى را در برداشت , پیروى مى كردند. بنابراین , وقت آن رسیده بود كھ پیامبر گرامى ھر نوع مظاھر بت پرستى و حركت غیرانسانى را با نیروى نظامى در ھم بكوبد و با توسل به قدرت , بت پرستى را كه سرچشمه مفاسد اخلاقى و اجتماعى و اصولاً یك نوع تجاوز به حریم انسانیت است , ریشه كن سازد
در این ھنگام آیات سوره برائت نازل شد و پیامبر اسلام ماموریت یافت كه بیزارى خدا و پیامبر او را از مشركان در مراسم حج , در آن اجتماع بزرگ كه حجاج از ھمھ نقاط در مكه گرد مى آیند, اعلام بدارد و با صداى رسابه اطلاع بت پرستان حجاز برساند كھ باید وضع خود راتا چھار ماه آینده روشن كنند: ھرگاه به آیین توحید بگروند در ردیف دیگر مسلمانان قرار خواھند گرفت وبھ سان دیگران از مزایاى مادى و معنوى اسلام بھره مند خواھند بود و اگر بر لجاجت و عناد خود باقى بمانند پس از چھار ماه باید آماده نبرد شوند و بدانند در ھر لحظه اى كه دستگیر شوند كشتھ خواھند شد
آیات سوره برائت , موقعى نازل شد كه پیامبر تصمیم بر شركت در مراسم حج نداشت زیرا در سال پیش كه سال
فتح مكه بود, خانھ خدا را زیارت كرده بود و تصمیم داشت در سال آینده كه آن را بعدھاحجه الوداع نامیدند شركت كند. از این جھت ناگزیر بود كسى رابراى ابلاغ الھى انتخاب كند. بدین منظور نخست ابوبكر را به حضور طلبید و قسمتى از آیات آغاز سوره برائت را به او آموخت و او را با چھل تن روانه مكه ساخت , تا در روز عید قربان , این آیات را بر آنان فروخواند
ابوبكر راه مكه را در پیش گرفت كه ناگھان وحى الھى نازل گردید و به پیامبر دستور داد كه این پیامھا را, بایدخود پیامبر و یا كسى كه از او است به مردم برساند وغیر از این دو نفر, كسى براى این كار صلاحیت ندارد.آیا این فردى كه از دیدگاه وحى از پیامبر بود و این جامه بر اندام او دوخته شده بود چه كسى بود؟
چیزى نگذشت كه پیامبر على (ع ) رااحضار نمود و به او فرمان داد كه راه مكه را در پیش گیرد, و ابوبكر را در
راه دریابد و آیات را از او بگیرد و به او بگوید كه وحى الھى , پیامبر را مامور ساخته است كه این آیات را یاخودپیامبر و یا فردى كه از او است باید براى مردم بخواند, از این جھت انجام این كار به من محول شده است .
على (ع ) با جابر و گروھى از یاران رسول خدا, در حالى كه بر شتر مخصوص پیامبر (ص ) سوار شده بود,
راه مكه را در پیش گرفت و سخن پیامبر را بھ ابوبكر رسانید. او نیز آیات را به على (ع ) تسلیم نمود
امیر مومنان وارد مكه شد و روز دھم ذى الحجه بالاى جمزه عقبه , با ندایى رسا آیات نخستین سوره برائت را
قرائت نمود و اخطاریه چھار ماده اى پیامبر را با صداى بلند به گوش تمام شركت كنندگان رسانیداین پیام ,
ھمه مشركان فھمیدند كه تنھا چھار ماه مھلت دارند كه تكلیف خود را با حكومت اسلامى روشن سازند.
YEKNET.IR -Banifatemeh-Shab 10 Moharam1397-005.mp3
2.98M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
من که دلم نمیاد تورو بزارم برم
قرارمون یادمه ولی کی میمونه برا حرم
🎤 #بنی_فاطمه
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
#یا_صاحب_الزمان_عج❤️
✨بارها از همہ جا و همہ ڪس رانده شدم
✨ایڹ تو بودے ڪه مرا باز پناهم دادے
✨این همہ قلب تو را با گنہم خوڹ ڪردم
✨باز تا آمدم از راه، تو راهم دادے
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
🕊 #ختم_دعاے_الهـے_عظم_البلا
تا شب میلاد حضرت ولے عصر(عج)،هـرشب بہ نیت سلامتے و فرج آقا،و دفع بلا وبیمارے #کرونا باهـم دعاے فرج و قرائت میڪنیم
التماس دعا🙏
مداحی آنلاین - یار نیستیم - استاد شجاعی.mp3
4.13M
❓چرا ظهور اتفاق نمیفته؟
❓پس چی شد این آخرالزمانی که ازش حرف میزنن؟
❓اگر #امام_زمان نیاد پس کی میخواد بیاد؟!
🎤استاد #شجاعی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
『 🔴#شبهه 』
آدم احساس میکنه به جای کرونا، شاه برگشته
رقص آزاد/ الکل آزاد/ آخوندا فراری/ نماز جمعه تعطیل
#پاسخ ✅ شبهه:
1️⃣فیلمی که تحت عنوان رقص دسته جمعی پرستاران در فضای مجازی دست به دست میشود، متعلق به یک کارگاه شیرینی فروشی است که اولین بار داریوش فرضیایی(عموپورنگ) منتشر کرد و در صفحه اینستاگرام این شخص موجود است.
2️⃣ الکل جهت ضدعفونی از اول آزاد بود و مسئله جدیدی نیست و شبهه افکنان بخوبی میدانند که الکل صنعتی با مشروبات الکلی یکی نیست.
3️⃣ حوزه های علمیه هم مانند دانشگاه و مدرسه و سایر مراکز آموزشی تعطیل شده است.
آیا کسی میگوید دانشجویان و دانش آموزان فراری شده اند؟!
4️⃣ نماز جمعه هم در فقه مانند دیگر فرائض احکامی دارد و در مواقعی که موجب ضرر عقلائی شود میتوان آن را تعطیل کرد، بخصوص نماز جمعه که در زمان غیبت معصوم واجب نیست بلکه تخییری موکد است.
حال همین شبهه افکنان اگر نماز جمعه تعطیل نمیشده دادوهوار میکردند که چرا در این شرایط تعطیل نمی شود؟!!
کرونا را هم به حول وقوه الهی شکست خواهیم داد و روسیاهی را نصیب کسانی خواهیم کرد که به جای همدردی با مردم دین و مذهبشان را نشانه گرفته اند!
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🎤 #اباذر_حلواجی
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_چهل_و_یکم
خدایا خودت بهش صبر بده...
_ دستمو گذاشتم رو سرش، باز هم تب کرده بود دستمال رو خیس کردم و
گذاشتم رو سرش
دیگه داشت گریم میگرفت تبش نمیومد پایین
باالخره گریم گرفت و همونطور که داشتم اشک میریختم پاشویش کردم
بهتر شد و تبش اومد پایین.
اذان صبح رو دادن
یه بغضی داشتم، چادر نمازمو برداشتم و رفتم اتاق اردالان
بغضم بیشتر شد یه ماهی بود رفته بود
سجادمو پهن کردم و نماز صبح رو خوندم
بعد از نماز تسبیحو برداشتم و شروع کردم به ذکر گفتن
دلم آشوب بود، یه غمی تو دلم بود که نمیدونستم چیه
بغضم ترکید، چشمام پر از اشک شدو صورتمو خیس کرد
با چادرم صورتم رو پاک کردم و رفتم سمت پنجره پرده رو زدم کنار
_ تو کوچه رو نگاه کردم حجله ی یه جوونی رو گذاشته بودن و کلی
پلاکارد ترحیم عجیب بود اومدنی ندیده بودم یاد حرفی که اردالان قبل
رفتن زد افتادم
"شهید نشیم میمیریم"
قلبم به تپش افتاد اصلا آروم و قرار نداشتم
رفتم اتاق خودم علی با اون حالش بلند شده بودو داشت نماز میخوند
_ به چهارچوب در تکیه دادم و تماشاش میکردم
نمازش که تموم شد برگشت که بره بخوابه چشمش افتاد به من
باصدایی گرفته گفت: إ اونجایی اسماء
آره تو چرا بلند شدی از جات
خوب معلومه دیگه واسه نماز
- خیله خوب برو بخواب، حالت بهتره
لبخند کمرنگی زد و گفت مگه میشه پرستاری مثل تو داشته باشم و خوب
نباشم عالیم
- خیله خوب صبر کن داروهاتو بدم بهت بعد بخواب
_ داروهاشو دادم، پتو رو کشیدم روشو با اخم گفتم بخواب وگرنه آمپولو
میارمااااا
خندیدو گفت چشم تو هم بخواب چشمات قرمز شده خانم
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
خیلی خسته بودم تا سرمو گذاشتم رو بالش خوابم برد
ساعت نزدیک ۱۲ ظهر بود که با تکون های مامان بیدار شدم
مامان اسماء بیدار شو ظهر شد..
به سختی چشمامو باز کردم و به جای خالی علی نگاه کردم
بلند شدم و نگران از مامان پرسیدم.
- علی کو؟؟
علیک سلام. دو ساعت پیش رفت بیرون
- کجا؟؟
نمیدونم مادر، نذاشت بیدارت کنم گفت خسته ای بیدارت نکنم
گوشیو برداشتم و شمارشو گرفتم
مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد
چند بار پشت سر هم شمارشو گرفتم اما در دسترس نبود
_ اعصابم خورد شد گوشیو پرت کردم رو تخت و زیر لب غر میزدم
معلوم نیست با اون حالش کجا رفته. اه
مامان همینطور با تعجب داشت نگاهم میکرد
سریع لباسامو پوشیدم، چادرمو سر کردم و رفتم سمت در
مامان دنبالم اومد و صدام کرد
کجا میری دختردست و صورتت و بشور صبحونه بخور بعد
- مامان عجله دارم
امروز میخوام برم خونه اردلان پیش زهرا تو نمیای
_ مامان شما برو اگه وقت کردم منم میام
درو بستم و تند تند پله هارو رفتم پایین وارد کوچه شدم اما اصلا
نمیدونستم کجا باید برم
گوشیمو از کیفم برداشتمو دوباره شماره ی علی رو گرفتم
ایندفعه دیگه بوق خورد. اما جواب
نمیداد
تا سر خیابون رفتم و همینطور شمارشو میگرفتم
دیگه نا امید شده بودم، به دیوار تکیه دادم و آهی کشیدم هنوز خستگی
دیشب تو تنم بود
چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد
صفحه ی گوشی رو نگاه کردم علی بود سریع جواب دادم
- الو علی معلوم هست کجایی؟
علیک سلام اسماء خانم. من تو راهم دارم میام پیش شما
- کجا رفته بودی با او حالت
خونه ی مصطفی اینا. بعدشم حالم خوبه خانوم جان
- خیله خب کجایید دقیقا
دارم میرسم سر خیابونتون
- من سر خیابونمونم اهاندیدمت دستم رو بردم بالا و تکون دادم تا منو
ببینه
سوار ماشین شدم و یه نفس راحت کشیدم...
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_چهل_و_دوم
نگاهم کردو گفت :کجا داشتی میرفتی
اخم کردم و گفتم دنبال جنابعالی
مگه میدونستی من کجام
ولی نمیتونستم خونه بمونم نگران بودم
ببخشید عزیزم که نگرانت کردم، خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم رفتم
خونه لباسامو عوض کردم و رفتم خونه مصطفی اینا ببینم چیزی نمیخوان
مشکلی ندارن.
- خب چیشد
خدارو شکر حالشون بهتر بود
- علی کاش منو هم میبردی میرفتم پیش خانم رفیقت
بعد از ظهر میبرمت
- دستم رو گذاشتم رو سرش. مثل این که خوبی خدارو شکر تبت قطع
شده بریم خونه ما برات سوپ درست کنم
إ مگه بلدی
- ای یه چیزایی
باشه پس بریم
بعد از ظهر آماده شدم که بریم پیش خانم مصطفی
روسری مشکیمو سر کردم که علی گفت:
اسماء مشکی سر نکن ناراحت میشن خودشون هم مشکی نپوشیدن
روسری مشکیمو در آوردمو و سرمه ای سر کردم که هم مشکی نباشه هم
اینکه رنگ روشن نباشه..
جلوی درشون بودیم علی صدام کردو گفت...
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چراااا!؟
سرشو انداخت پایین و گفت نمیخوام مارو باهم ببینه...
حرفشو تایید کردم و رفتیم داخل خونه
باورم نمیشد یه خونه ۸۰ متری و کوچیک باساده ترین وسایل
_ خانم ها داخل اتاق بودن، رفتم سمت اتاق ،خانم مصطفی به پام بلند شد.
بهش میخورد ۲۳سالش باشه صورت سبزه و جذابی داشت آدمو جذب
خودش میکرد
کنارش نشستم و خودمو معرفی کردم
دستمو گرفت ، لبخند کمرنگی زد و گفت :خوشبختم تعریفتونو زیاد شنیده
بودم اما قسمت نشده بود ببینمتون
چهره ی آرومی داشت اما غمو تو نگاهش احساس میکردم
_ از مصطفی برام میگفت از این که از بچگی دوسش داشته و منتظر مونده
که اون بیاد خواستگاریش
از این که چقد خوش اخلاق ومهربون بوده ،از ۶ماهی که باهم بودن
خاطراتشون
بغضم گرفت و یه قطره اشک از چشمام جاری شد سریع پاکش کردم و
لبخند زدم
حرفاش بهم آرامش میداد اما دوست نداشتم خودمو بزارم جای اون
_ موقع برگشت تو ماشین سکوت کرده بودم چیزی نمیگفتم
علی روز به روز حال روحیش بهتر میشد اما هنوز مثل قبل نشده بود
زیاد نمیدیدمش یا سرکار بود یا مشغول درس خوندن واسه امتحاناش بود
اخه دیگه ترم آخر بود
تا اربعین یه هفته مونده بود و دنبال کارهامون بودیم...
دل تو دلم نبود خوشحال بودم که اولین زیارتمو دارم با علی میرم. اونم چه
زیارتی...
یه هفته ای بود اردلان زنگ نزده بود زهرا خونه ی ما بود، رو مبل نشسته
بود و کلافه کانال تلوزیونو عوض میکرد
مامان هم کلافه و نگران تسبیح بدست در حال ذکر گفتن بود
بابا هم داشت روزنامه میخوند
اردلان به ما سپرده بود که به هیچ عنوان نذاریم مامان و زهرا اخبار نگاه
کنن
زهرا همینطور که داشت کانال رو عوض میکرد رسید به شبکه شیش
گوینده اخبار در حال خوندن خبر بود که به کلمه ی"تکفیری هادر مرز
سوریه"رسید
یکدفعه همه ی حواس ها رفت سمت تلوزیون
سریع رفتم پیش زهرا و با هیجان گفتم: إ زهرا ساعت ۷ الان اون سریال
شروع میشه
کنترل رو از دستش گرفتم و کانال رو عوض کردم
_ بنده خدا زهرا هاج و واج نگام میکرد اما مامان صداش در اومد:
- اسماء بزن اخبار ببینم چی میگفت
بیخیال مامان بزار فیلمو ببینیم
دوباره باصدای بلند که حرصو و عصبانیت هم قاطیش بود داد زد: میگم
بزن اونجا
بعد هم اومد سمتم، کنترل رو از دستم کشید و زد شبکه شیش
بدشانسی هنوز اون خبر تموم نشده بود
تلویزیون عکسهای شهدای سوریه و منطقه ای که توسط تکفیری ها اشغال
شده بود رو نشون میداد
مامان چشماشو ریز کرد و سرشو یکم برد جلو تر یکدفعه از جاش بلند شد
و با دودست محکم زد تو صورتش:
یا ابوالفضل اردلان!!!؟؟...
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
مداحی آنلاین - انتخاب - گلچین بهترین مداحی های روز.mp3
6.07M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
تصمیم حر در اول هنگامه روشن است
تکلیف کربلا و امان نامه روشن است
🎤 #علی_اکبر_قلیچ
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - دقت در صحبت کردن - حجت الاسلام قرائتی.mp3
1.54M
『 ♡ #در_محضر_استاد 🎤 』
♨️دقت در صحبت کردن
🎤حجت الاسلام #قرائتی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
❤️شهید مصطفی صدر زاده❤️ دوست شهیدت کیه؟ شهیدمصطفی صدرزاده همیشه تاکید داشت يه شهید انتخاب کنید ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق شهـید شما ڪیہ ؟
شهـید مے آید قلبت را میبیند اگر جاے برایش گذاشتہ باشے میماند لانہ میڪند و شهـیدت میڪند
رفیقِ شهـید ، شهـیدت میڪند
#رفیق_شهیدم_شهـیدمصطفی_صدرزادہ
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98