#داستان_شب
سالهای آغاز #قرن سیزدهم بود، مرجع بزرگ تقلید اسلام آیت آللَّه العظمی وحید بهبهانی (رحمة الله علیه) در کربلا سکونت داشت، و دارای #حوزه درسی بود و شاگردان بسیاری داشت. وی به عنوان #سید محمد باقر محمد اکمل اصفهانی، معروف به وحید بهبهانی، در سال 1205، در کربلا رحلت کرد، و قبرش در پائین پای #شهداء در رواق امام حسین (علیه السلام) است.
از شنیدنی ها در این عصر اینکه، یکی از #شاگردان برجسته او به نام مولا محمد کاظم هزار جریبی نقل می کند:
من در مجلس درس آیت آللَّه وحید بهبهانی در مجلس پائین صحن مقدس کربلا #حضور داشتم، ناگاه مردی که از زوار غریب بود، نزد آیت آللَّه بهبهانی آمدو نشست و دست ایشان رابوسید، و یک دستمال بسته که در میان آن #طلاهای زنانه بود نزد آیت آللَّه بهبهبانی نهاد و عرض کرد، این طلاها رادر هر جا که #صلاح دیدید، به مصرف برسانید.
آیت اللَّه: این طلاها از کجابه دست آمده، ماجرایش چیست؟
زائر غریب: این طلاها، داستان عجیبی دارد: اگر #اجازه بفرمائید بیان کنم.
آیت آللَّه : بیان کن:
زائر غریب: من از #اهالی شیروان (یا دربند) هستم، به یکی از بلاد روسیه مسافرت کردم، ودر آنجا #تجارت و بازرگانی می نمودم و در ثروت کلانی به دست آوردم، در آنجا چشمم به دختری زیبا افتاد، #شیفته جمال او شدم و سرانجام از او خواستگاری کردم.
او گفت : من #مسیحی هستم، و تو مسلمان، اگر تو مسیحی شوی، حاضرم با تو ازدواج کنم.
بسیار غمگین شدم، #حیران بودم که چه کنم، کارم به جائی رسید که تجارت و #شغلم را رها ساختم و آن چنان پریشان بودم که نزدیک بود هلاک گردم، سرانجام #تصمیم گرفتم به آن دختر اعلام کنم که مسیحی شده ام، نزد خانواده آن دختر رفتم و #رسما مسیحی شده ام، نزد خانواده آن دختر رفتم و رسما مسیحی شدم، واز اسلام برائت جستم، و آنها پذیرفتند و سرانجام با آن دختر #ازدواج نموده ام نه می توانستم به وطن باز گردم، و نه برایم ممکن بود که به #دستورهای آئین مسیحیت عمل کنم.
در این بحران، به یاد #مصائب امام حسین (علیه السلام) می افتادم و گریه می کردم و از اسلام چیزی به جز از حسین (علیه السلام) و #رنجهای او در راه اسلام، در قلبم جائی نداشت، زار زار می گریستم، #همسرم با تعجب زیاد از من می پرسید که چرا گریه می کنی؟
من با #توکل به خدا، حقیقت را به او گفتم: که در مذهب اسلام باقی هستم، و گریه ام به خاطر مصائب آقا امام حسین (علیه السلام) است.
همسرم همین که نام شریف امام حسین (علیه السلام) را شنید، #نور اسلالم در قلبش پرتو افکند و هماندم مسلمان شد، و با من در مورد مصائب آن حضرت می گریست.
روزی به او گفتم: بیا #مخفیانه با هم به کربلا به کنار قبر امام حسین
(علیه السلام) برویم، تا در حرم آن حضرت، آشکار #اظهار اسلام کنی، او موافقت کرد، و با هم به فراهم کردن #لوازم سفر، پرداختیم، در این میان او بیمار شد و در همان بیماری از #دنیا رفت، بستگان او جمع شدند و او را #مطابق آئین مسیحیت همراه همه طلاها و زیورهائی که داشت در قبرستان مسیحیان روسیه به خاک سپردند.
از #فراق آن زن، بسیار محزون گشتم، تصمیم گرفتم که جسد او را از قبر بیرون آورم به شهری ببرم و در قبرستان مسلمین دفن کنم، وقتی در دل شب،# قبر را شکافتم، دیدم مردی با ریش تراشیده و سبیل کلفت، در آنجا مدفون است بسیار پریشان شده و تعجب کردم، در همان حال، #خواب مرا فرا گرفت، در عالم خواب دیدم، شخصی به من می گوید:
#شادمان باش که فرشتگان (نقاله) جسد همسرت را به کربلا بردند و در آنجا در میان صحن، #طرف پائین پا، نزدیک منازه کاشی، دفن کردند، و این جسد را که در این قبر می بینی جسد فلان #رباخوار است که امروز او را در اینجا دفن کردند، و فرشتگان آن جسد را به اینجا آورده اند، و زحمت حمل و نقل #جنازه عیالت را، از تو برداشته شد!.
بسیار #خوشحال شدم و بی درنگ بار سفر بستم و به کربلا آمدم، و به توفیق الهی برای #زیارت قبر شریف امام حسین (علیه السلام)، وارد حرم شدم، در آنجا از دربان صحن، پرسیدم، آیا فلان روز ( نام همان روز دفن همسرم را به زبان آوردم در پای مناره کاشی چه کسی را دفن کردید؟.
گفتند: فلان ربا خوار را.
من قصه خودم را برای آنها باز گو کردم، آنها همان قبر را شکافتند، من وارد قبر شدم، دیدم #عیالم در میان لحد خوابیده است، همان دم زیورهای او را که طبق #مذهب نصاری، با او دفن شده بود، بیرون آوردم، و به حضور شما رسیدم و تقدیم می کنم، تا در آنچه #صلاح دانستید به مصرف برسانید .
آیت آللَّه بهبهانی (رحمة الله علیه) آنها را گرفت و در #راه تامین زندگی فقرای کربلا، به مصرف رسانید
اقتباس از در السلام عراقی
✍️عالم برزخ در چند قدمی ما
نویسنده : محمد محمدی اشتهاردی
🖤🍃🍃🖤🍃🍃🖤
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
🌸4 «میم» تضمین کننده یک #ازدواج_موفق و دانستنی های قبل ازدواج
به باور تمام روان شناسان و مشاوران خانواده در #انتخاب_همسر باید 4 «میم» مهم در نظر گرفته شود ازجمله:
🌺 میم سوم: مکاشفه
#مکاشفه یعنی دختر یا پسر به قصد #تحقیق و بررسی از زندگی اجتماعی طرف مقابل پرسش کنند از مدرسه، محل کار، محل سکونت، دانشگاه و... تا ببینند وجهه اجتماعی او چگونه است. #برخوردش با مردم در اجتماع چطوری است. مثلا فردی که با هیچ فردی ارتباط ندارد و #دوست صمیمی هم ندارد شاید دچار بدبینی باشد یا اختلالات دیگر که بهتر است همان ابتدا با پرسیدن از افراد مختلف #چهره اجتماعی او بهتر شناخته شود.
🌺 میم چهارم: مشاوره
باید پذیرفت که امروزه دیگر اهمیت مشورت کردن و #مشاورههای قبل از ازدواج بر هیچ فردی پنهان نیست. علاوه بر مشورت با بزرگ ترها و استفاده از تجربه آنها باید بدانید که در #جلسات مشاوره بر اساس تخصص، تبحر و تجربه مشاور 2 نفر با هم مقایسه می شوند تا مشخص شود میان #شان تا چه حد و چه میزان سازگاری وجود دارد و تناسب زندگی این 2 با هم چقدر است و بر همین اساس هر 2 مورد #سنجش مشاور قرار می گیرند و چون مشاور یک فرد بی طرف است می توان روی #اظهار نظر او حساب کرد و تایید یا عدم تایید او را به #حساب مخالفتهای بی جای بعضی اطرافیان نگذاشت.
#پایان
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند 🌺ازدواج با مهرطلب ها مجاز است⁉️ #قسمت_دوم 💠مهرطلب کیست؟ 🔸تیپ های #مهرطل
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🌺ازدواج با مهرطلب مجاز است❓
#قسمت_سوم
🔹مهرطلب ها #نیاز به تایید دائمی دیگران دارند و اگر کار یا رفتارشان توسط دیگران تایید نشود، #احساس رضایت و آرامش نمی کنند. آنها عقاید مشخصی در مورد موضوعات ندارند
و بیشتر ترجیح می دهند با #تملق گویی دیگران را تایید کنند. افراد مهرطلب از طلب کردن #حق خودشان پرهیز می کنند چون از اینکه بخواهند حقشان را بگیرند #خجالت می کشند و شرم می کنند.
🔹مهرطلب ها از #مقاومت آشکار و مستقیم در برابر دیگران به طور جدی اجتناب می کنند. از #اظهار عقیده و نظر خود پرهیز می کنند.
#ادامه_دارد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan