eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🏴💔🏴 ✍ گویند بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با الله" آغاز می کرد. در شأن و منزلت بسم الله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه، اسرار کلام خداوند در است و اسرار قرآن در فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحیم" نهفته است. هرچند زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. مرد روزی زری به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد. زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" آن را در ای پیچید و با "بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش آن کیسه طلا را دزدید و از شدت عصبانیت آن به انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را ارزش جلوه دهد. وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" مجددا در مکان اول خود گذاشت. 💥 شوهر به برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای و کیسه زر را آورد. شوهرش خیلی تعجب کرد و از خود گفت و سوال کرد که آن کیسه را چگونه مجددا به دست آورده است؟زن هم توضیح داد که در شکم ماهی بوده است. مرد از رفتار خود گشت و شکر الهی را به جا آورد و از جمله و متقین گردید. @mojaradan
سالهای آغاز سیزدهم بود، مرجع بزرگ تقلید اسلام آیت آللَّه العظمی وحید بهبهانی (رحمة الله علیه) در کربلا سکونت داشت، و دارای درسی بود و شاگردان بسیاری داشت. وی به عنوان محمد باقر محمد اکمل اصفهانی، معروف به وحید بهبهانی، در سال 1205، در کربلا رحلت کرد، و قبرش در پائین پای در رواق امام حسین (علیه السلام) است. از شنیدنی ها در این عصر اینکه، یکی از برجسته او به نام مولا محمد کاظم هزار جریبی نقل می کند: من در مجلس درس آیت آللَّه وحید بهبهانی در مجلس پائین صحن مقدس کربلا داشتم، ناگاه مردی که از زوار غریب بود، نزد آیت آللَّه بهبهانی آمدو نشست و دست ایشان رابوسید، و یک دستمال بسته که در میان آن زنانه بود نزد آیت آللَّه بهبهبانی نهاد و عرض کرد، این طلاها رادر هر جا که دیدید، به مصرف برسانید. آیت اللَّه: این طلاها از کجابه دست آمده، ماجرایش چیست؟ زائر غریب: این طلاها، داستان عجیبی دارد: اگر بفرمائید بیان کنم. آیت آللَّه : بیان کن: زائر غریب: من از شیروان (یا دربند) هستم، به یکی از بلاد روسیه مسافرت کردم، ودر آنجا و بازرگانی می نمودم و در ثروت کلانی به دست آوردم، در آنجا چشمم به دختری زیبا افتاد، جمال او شدم و سرانجام از او خواستگاری کردم. او گفت : من هستم، و تو مسلمان، اگر تو مسیحی شوی، حاضرم با تو ازدواج کنم. بسیار غمگین شدم، بودم که چه کنم، کارم به جائی رسید که تجارت و را رها ساختم و آن چنان پریشان بودم که نزدیک بود هلاک گردم، سرانجام گرفتم به آن دختر اعلام کنم که مسیحی شده ام، نزد خانواده آن دختر رفتم و مسیحی شده ام، نزد خانواده آن دختر رفتم و رسما مسیحی شدم، واز اسلام برائت جستم، و آنها پذیرفتند و سرانجام با آن دختر نموده ام نه می توانستم به وطن باز گردم، و نه برایم ممکن بود که به آئین مسیحیت عمل کنم. در این بحران، به یاد امام حسین (علیه السلام) می افتادم و گریه می کردم و از اسلام چیزی به جز از حسین (علیه السلام) و او در راه اسلام، در قلبم جائی نداشت، زار زار می گریستم، با تعجب زیاد از من می پرسید که چرا گریه می کنی؟ من با به خدا، حقیقت را به او گفتم: که در مذهب اسلام باقی هستم، و گریه ام به خاطر مصائب آقا امام حسین (علیه السلام) است. همسرم همین که نام شریف امام حسین (علیه السلام) را شنید، اسلالم در قلبش پرتو افکند و هماندم مسلمان شد، و با من در مورد مصائب آن حضرت می گریست. روزی به او گفتم: بیا با هم به کربلا به کنار قبر امام حسین (علیه السلام) برویم، تا در حرم آن حضرت، آشکار اسلام کنی، او موافقت کرد، و با هم به فراهم کردن سفر، پرداختیم، در این میان او بیمار شد و در همان بیماری از رفت، بستگان او جمع شدند و او را آئین مسیحیت همراه همه طلاها و زیورهائی که داشت در قبرستان مسیحیان روسیه به خاک سپردند. از آن زن، بسیار محزون گشتم، تصمیم گرفتم که جسد او را از قبر بیرون آورم به شهری ببرم و در قبرستان مسلمین دفن کنم، وقتی در دل شب،# قبر را شکافتم، دیدم مردی با ریش تراشیده و سبیل کلفت، در آنجا مدفون است بسیار پریشان شده و تعجب کردم، در همان حال، مرا فرا گرفت، در عالم خواب دیدم، شخصی به من می گوید: باش که فرشتگان (نقاله) جسد همسرت را به کربلا بردند و در آنجا در میان صحن، پائین پا، نزدیک منازه کاشی، دفن کردند، و این جسد را که در این قبر می بینی جسد فلان است که امروز او را در اینجا دفن کردند، و فرشتگان آن جسد را به اینجا آورده اند، و زحمت حمل و نقل عیالت را، از تو برداشته شد!. بسیار شدم و بی درنگ بار سفر بستم و به کربلا آمدم، و به توفیق الهی برای قبر شریف امام حسین (علیه السلام)، وارد حرم شدم، در آنجا از دربان صحن، پرسیدم، آیا فلان روز ( نام همان روز دفن همسرم را به زبان آوردم در پای مناره کاشی چه کسی را دفن کردید؟. گفتند: فلان ربا خوار را. من قصه خودم را برای آنها باز گو کردم، آنها همان قبر را شکافتند، من وارد قبر شدم، دیدم در میان لحد خوابیده است، همان دم زیورهای او را که طبق نصاری، با او دفن شده بود، بیرون آوردم، و به حضور شما رسیدم و تقدیم می کنم، تا در آنچه دانستید به مصرف برسانید . آیت آللَّه بهبهانی (رحمة الله علیه) آنها را گرفت و در تامین زندگی فقرای کربلا، به مصرف رسانید اقتباس از در السلام عراقی ✍️عالم برزخ در چند قدمی ما نویسنده : محمد محمدی اشتهاردی 🖤🍃🍃🖤🍃🍃🖤 @mojaradan
🔴صبروحوصله‌پيامبر(ص) روزي حضرت در با جماعتي از اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو با آن ها بودند. از انصار وارد مسجد شد و خود را به پيامبر رساند. گوشه‌ي عباي آن حضرت را گرفت و كشيد، چون آن حضرت شد برخاست و گمان كرد كه آن دختر با ايشان كاري دارد. چون حضرت برخاست كنيز چيزي نگفت، حضرت نيز با او نزد و در جاي خود نشست. باز كنيزك گوشه‌ي عباي حضرت را كشيد و آن بزرگوار برخاست، تا دفعه آن كنيز چنين كرد و حضرت برخاست، و در دفعه‌ي چهارم كه حضرت برخاست آن كنيز از پشت عباي حضرت بريد و برداشت و روانه شد. اصحاب از مشاهده‌ي اين ناراحت شدند و گفتند: اي كنيزك اين چه كاري بود كه كردي؟ جضرت را سه دفعه بلند كردي و هيچ سخني نگفتي، و آخرش حضرت را بريدي. چرا اين كار را كردي؟ كنيزك گفت: در خانه‌ي ما مريض است، اهل خانه مرا فرستادند كه از عباي پيامبر را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس هر بار خواستم مقداري از عباي حضرت را ببرم كردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص) بدون هيچ عصبانيت، كنيزك را بدرقه كرد. 📚اصول كافي/ج۴/باب شكر/ص۲۸۹. @mojaradan عیدتون مبارک🌹