eitaa logo
موج نور
175 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و هفتم : دبیر ورزش ✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوشیار 🔸ارديبهشت سال ۱۳۵۹ بود. ورزش دبيرستان بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلی با هم صحبت كرديم. شيفته و اخلاق ابراهيم شدم. 🔸آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ خنده‌ام گرفت. من با تيم ملی واليبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را صاحب سبک می‌دانستم. حالا اين آقا می‌خواد...! گفتم باشه. توی دلم گفتم: ضعيف بازی می‌کنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر بود كه نتوانستم بگيرم! دومی، سومی و... 🔸رنگ چهره‌ام پريده بود. جلوی دانش‌آموزان كم آوردم! ضرب‌دست عجيبی داشت. گرفتن سرویس‌ها واقعاً مشكل بود. دور تا دور زمين را بچه‌ها گرفته بودند. نگاهی به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدی و بعدی و... . می‌خواست نشم. عمداً توپ‌ها را خراب می‌کرد! 🔸رسيدم به ابراهيم. بازی دو به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدایی آمد. الله اكبر... ندای ظهر بود. توپ را روی زمين گذاشت. رو به قبله ايستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبيرستان صدايش پيچيد. 🔸 بچه‌ها رفتند. عده‌ای برای وضو، عده‌ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط، بچه‌ها پشت سرش ايستادند. جماعتی شد داخل حياط، همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شد برگشت به سمت من، دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتی زيباست كه با باشد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادی روح پاکش صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و دوم: دومین حضور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸هشتمين روز مهرماه با بچه‌های معاونت عمليات سپاه راهی منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهی کرديم. موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردی، كه به همراه نيروهای سپاه راهی منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم. 🔸ابراهيم مشغول گفتن اذان بود. بچه‌ها برای نماز آماده می‌شدند. حالت معنوی عجيبی در بچه‌ها ايجاد شد. محمد بروجردی گفت: اميرآقا، اين بچه كجاست؟! گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان. برادر بروجردی ادامه داد: عجب صدايی داره. يكی دو بار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه. بعد ادامه داد: اگه تونستی بيارش پيش خودمون . 🔸نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل‌ذهاب می‌آمدیم. اصغر وصالی نيروها را آرايش داده بود. بعد از آن، منطقه به يك ثبات و پايداری رسيد. اصغر از فرماندهان بسيار و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او علاقه داشت. او هميشه می‌گفت: چريكی به شجاعت و و مديريت اصغر ندیده‌ام. اصغر حتی همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به همه جبهه‌ها سر می‌زنه. اصغر هم، چنين حالتی نسبت به ابراهيم داشت. 🔸يكبار كه قصد شناسايی و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايی. اصغر وقتی از شناسايی برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در جنگیده‌ام. كل درگیری‌های سال ۵۸ كردستان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه هيچكدام از دوره‌های نظامی را نديده، هم بسيار ورزيده است هم مسائل نظامی را خيلی خوب می‌فهمد. برای همين در طراحی عملیات‌ها از ابراهيم كمك می‌گرفت. 🔸آنها در يكی از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه دشمن را منهدم كردند و تعدادی از نيروهای دشمن را اسير گرفتند. اصغر وصالی يكی از ساختمان‌های پادگان ابوذر را برای نيروهای داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصی در شهر ايجاد كرد. وقتی شهر كمی آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمنده‌ها باستانی را بر پا كرد. 🔸هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب می‌گرفت و با صدای گرمِ خودش می‌خواند. اصغر هم میاندار ورزش شده بود، اسلحه ژ۳ هم شده بود ميل! با پوكه توپ و تعدادی ديگر از سلاح‌ها، وسايل ورزشی را درست كرده بودند. يكی از فرماندهان می‌گفت: آن روزها خيلی از مردم كه در شهر مانده بودند و پرستاران و بچه‌های رزمنده، صبح‌ها به محل ورزش باستانی می‌آمدند. ابراهيم با آن صدای رسا می‌خواند و اصغر هم مياندار ورزش بود. به اين ترتيب آنها روح زندگی و را ايجاد می‌کردند. راستی كه ابراهيم انسان عجيبی بود. 🔸امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: هر كار نيكی كه بنده‌ای انجام می‌دهد در ثواب برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب! زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده: «پهلویشان از بسترها جدا می‌شود و هيچكس نمی‌داند به پاداش آنچه کرده‌اند چه چيزی برای آنها ذخيره کرده‌ام» همان دوران كوتاه سرپل‌ذهاب، ابراهيم معمولاً يكی دو ساعت مانده به صبح بيدار می‌شد و به قصد سر زدن به بچه‌ها از محل استراحت دور می‌شد. اما من شك نداشتم كه از بيداری سحر لذت می‌برد و مشغول نماز شب می‌شود. يكبار ابراهيم را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختی ظرف آب تهيه كرد و برای غسل و نماز شب از آن استفاده نمود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید🕊🌹 شادي روح پاکش صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸