☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت بیست و هفتم : دبیر ورزش
✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوشیار
🔸ارديبهشت سال ۱۳۵۹ بود. #دبير ورزش دبيرستان #شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلی با هم صحبت كرديم. شيفته #مرام و اخلاق ابراهيم شدم.
🔸آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ خندهام گرفت. من با تيم ملی واليبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را صاحب سبک میدانستم. حالا اين آقا میخواد...! گفتم باشه. توی دلم گفتم: ضعيف بازی میکنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر #محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومی، سومی و...
🔸رنگ چهرهام پريده بود. جلوی دانشآموزان كم آوردم! ضربدست عجيبی داشت. گرفتن سرویسها واقعاً مشكل بود. دور تا دور زمين را بچهها گرفته بودند. نگاهی به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدی و بعدی و... . میخواست #ضايع نشم. عمداً توپها را خراب میکرد!
🔸رسيدم به ابراهيم. بازی دو به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدایی آمد. الله اكبر... ندای #اذان ظهر بود. توپ را روی زمين گذاشت. رو به قبله ايستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبيرستان صدايش پيچيد.
🔸 بچهها رفتند. عدهای برای وضو، عدهای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط، بچهها پشت سرش ايستادند. جماعتی شد داخل حياط، همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شد برگشت به سمت من، دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتی زيباست كه با #رفاقت باشد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠کلیپ تصویری: مرد هزار چهره
🔸حجت الاسلام محمدرضا رنجبر
#استاد_رنجبر
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼امام علی علیهالسلام:
🍂 هركه به اندازه كفاف بسنده كند، آسايش يابد و در منزلگاه آسودگى فرود آيد.🍂
🍃منِ اِقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ اَلْكَفَافِ فَقَدِ اِنْتَظَمَ اَلرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ اَلدَّعَةِ🍃
📗 نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت بیست و هشتم : نماز اول وقت
✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸محور همه فعالیتهایش #نماز بود. ابراهيم در سختترین شرايط نمازش را اول وقت میخواند. بيشتر هم به #جماعت و در مسجد. ديگران را هم به نماز جماعت دعوت میکرد. مصداق اين #حديث بود كه اميرالمؤمنين میفرمایند: هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زير بهره میگیرد: «برادری که در راه خدا با او رفاقت کند، علمی تازه، رحمتی که در انتظارش بوده، پندی که از هلاکت نجاتش دهد، سخني که موجب هدايتش شود و ترک #گناه.»
🔸ابراهيم حتی قبل از انقلاب، نمازهای صبح را در #مسجد و به جماعت میخواند. رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجایی میانداخت؛ «به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید وقت #نماز است.» بهترين مثال آن، نماز جماعت در گود #زورخانه بود. وقتی كار #ورزش به اذان میرسید، ورزش را قطع میکرد و نماز جماعت را بر پا مینمود.
🔸بارها در مسير سفر، يا در #جبهه، وقتی موقع اذان میشد، ابراهيم اذان میگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت میکرد. صدای رسای ابراهيم و اذان زيبای او همه را مجذوب خود میکرد. او مصداق اين کلام نورانی #پيامبر اعظم بود که میفرمایند: «خداوند وعده فرموده؛ مؤذن و فردی که وضو میگیرد و در نماز جماعت مسجد شرکت میکند، بدون حساب به #بهشت ببرد.»
🔸ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچههای مساجد محل رفيق شده بود. او از دوران جوانی يک عبا برای خودش تهيه کرده بود و بيشتر اوقات با #عبا نماز میخواند.
🔸سال ۱۳۵۹ بود. برنامه #بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچهها تمام شد. ابراهيم بچهها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف میکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار.
🔸 بچهها را تا اذان بيدار نگه داشت. بچهها بعد از نماز جماعت صبح به خانههایشان رفتند. #ابراهيم به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچهها، همان ساعت میرفتند معلوم نبود برای نماز بيدار میشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچهها را تا اذان صبح نگهداريد كه نمازشان قضا نشود.
🔸ابراهيم روزها بسيار انسان #شوخ و بذلهگویی بود. خيلی هم عوامانه صحبت میکرد. اما شبها معمولاً قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب میشد. تلاش هم میکرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک میشد. بيداری سحرهايش طولانیتر بود. گویی میدانست در احاديث نشانه #شيعه بودن را بيداری سحر و نماز شب معرفی کردهاند. او به خواندن دعاهای كميل و ندبه وتوسل مقيد بود. دعاها و زیارتهای هر روز را بعد از نماز صبح میخواند. هر روز يا زيارت #عاشورا يا سلام آخر آن را میخواند. هميشه آيه و جعلنا را زمزمه میکرد. يكبار گفتم: آقا ابرام اين آيه برای محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست! ابراهيم نگاه معنیداری كرد و گفت: دشمنی بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟
🔸يكبار حرف از نوجوانها و اهميت به نماز بود. ابراهيم گفت: زمانی كه پدرم از دنيا رفت خيلی ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابيدم. به محض اينكه خوابم بُرد، در عالم رويا پدرم را ديدم! درب خانه را باز كرد. مستقيم و با عصبانيت به سمت اتاق آمد. روبروی من ايستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خيره شد. همان لحظه از خواب پريدم. نگاه پدرم حرفهای زيادی داشت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
🔸از ديگر مسائلی که او بسيار اهميت میداد نماز جمعه بود. هر چند از زمانی که نمازجمعه شکل گرفت ابراهيم در کردستان و يا در جبهه ها بود. ابراهيم هر زمان که در تهران حضور داشت در نمازجمعه شركت میکرد. میگفت: شما نمیدانید نماز جمعه چقدر #ثواب و برکات دارد. امام صادق میفرمایند: «قدمی نيست که به سوی نمازجمعه برداشته شود، مگر اينکه خدا آتش را بر او حرام میکند.»
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 امام باقر علیهالسلام :
🍃پشت سر برادران (دينى) خود دعا كن، كه اين كار روزى را به طرف تو سرازير میکند.🍃
🍂عَلَيْكَ بِالدعاءِ لاِْخوانِكَ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فَاِنَّهُ يَهيلُ الرِّزقَ؛🍂
📚بحارالأنوار، ج ۷۶، ص ۶۰
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت بیست و نهم : برخورد با دزد
✔️ راوی : عباس هادی
🔸نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايی از داخل کوچه آمد. ابراهيم سريع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگيرش... دزد... دزد! بعد هم سريع دويد دم در. يکی از بچههای محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد!
🔸تکه آهنِ روی زمين دست دزد را بريد و خون جاری شد. چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد میکشید که #ابراهيم رسيد. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سريع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد با هم رفتند مسجد! بعد از #نماز كنارش نشست؛ چرا دزدی میکنی!؟ آخه پول حرام كه... دزد گريه میکرد. بعد به حرف آمد: همه اينها را میدانم. بيكارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمدهام. مجبور شدم.
🔸ابراهيم فكری كرد. رفت پيش يكی از نمازگزارها، با او صحبت كرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شكر، شغلی مناسب برايت فراهم شد. از فردا برو سر كار. اين پول را هم بگير، از خدا هم بخواه كمكت كند. هميشه به دنبال #حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش میکشد. پول حلال كم هم باشد #بركت دارد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوبیهاتو نمیبرم از یاد
#امام_رضا
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 پيامبر صلي الله عليه و آله :
🍃سه خصلت است كه در هر كس باشد (آثارش) به خود او بر میگردد : ظلم كردن، فريب دادن و تخلّف از وعده🍃
🍂ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهِىَ راجِعَةٌ عَلى صاحِبِها: اَلبَغْىُ وَ الْمَكْـرُ وَ النَّـكْثُ🍂
📚نهج الفصاحه، ح ۱۲۸۱
#امام_حسین
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی ام : شروع جنگ (۱)
✔️ راوی : تقی مسگرها
🔸صبح روز دوشنبه سی و يكم شهريور ۱۳۵۹ بود. #ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشی بودند. سلام كردم و گفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات میره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيری بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مییام.
🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهای عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه میکردند. ساعت ۴ عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكری با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتی آمد. علی خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشی نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختی بسيار و عبور از چندين جاده خاكی رسيديم سرپلذهاب. هيچكس نمیتوانست آنچه را میبیند باور كند. مردم دسته دسته از شهر فرار میکردند. از داخل شهر صدای #انفجار گلولههای توپ و خمپاره شنيده میشد.
🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودی شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچههای #سپاه را ديديم كه دست تكان میدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره میکنند كه سریعتر بياييد! يک دفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
🔸از پشت تپه تانکهای عراقی كاملاً پيدا بود. مرتب شليک میکردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولی خدا را شكر به خير گذشت. از گردنه رد شديم. يكی از بچههای سپاه جلو آمد و گفت: شما كی هستيد!؟ من مرتب اشاره میکردم كه نياييد، اما شما گاز میدادید! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن #رزمنده هم جواب داد: آقای بروجردی تو شهر پيش بچههاست. امروز صبح عراقیها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچهها عقب رفتند.
🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جای امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت #نماز خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چی بود؟! قاسم هم خيلی با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از #خدا میخواستم كه وقتی با دشمنان #اسلام و انقلاب میجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه #شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل #دنيا رو ندارم!
🔸ابراهيم خيلی دقيق به حرفهای او گوش میکرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردی، ايشان از قبل قاسم را میشناخت. خيلی خوشحال شد. بعد از كمی صحبت، جایی را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آن طرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين میتونی اونها رو بياری تو شهر.
🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولی خيلی ترسيده بودند. اصلاً آمادگی چنين حملهای را از طرف عراق نداشتند. قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوری با آنها حرف زدند كه خيلی از آنها غيرتی شدند. آخر صحبتها هم گفتند: هر كی مَرده و #غيرت داره و نمیخواد دست اين بعثیها به ناموسش برسه با ما بياد.
🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند. قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندی. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ ۱۰۶ هم داريم. قاسم هم منطقه خوبی را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند. با شليك چند گلوله توپ، تانکهای عراقی عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچههای ما خيلی روحيه گرفتند.
🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانهای را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزدیکتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعای توسل بخوانيم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله #خمپاره جلوی درب همان خانه منفجر شد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صدای انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.
🔸وارد اتاق شديم. چيزی كه میدیدیم باورمان نمیشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه #قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردی با شنيدن اين خبر خيلی ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعای #توسل را خوانديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_حسین
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همسر شهید چمران تا یک هفته بعد از شهادت همسرش روی سنگ قبرش میخوابید، چون شهید دکتر مصطفی #چمران خونه نداشت...🌹 #شهید_چمران
#امام_حسین
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: لباس کفار نپوش !
🔸احکامی که باید بدانیم
#امام_حسین
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
🌷السلام علیک یا اباعبدالله
#امام_حسین
#امام_زمان
#شب_جمعه
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸