#ضربالمثل
«دلش طاقچه ندارد» :
در خانههای قدیمی چیزی وجود داشت که در معماری جدید از بین رفته است و آن طاقچه است .
طاقچه یک برآمدگی نسبتا کوچک بود که روی دیوار تعبیه میشد تا خانواده بعضی از وسایل خود را روی آن نگه دارند ، روی این طاقچه معمولا" وسایلی مثل آینه ،قرآن و …گذاشته میشد .
ضرب المثل دلش طاقچه ندارد ، از این استعاره استفاده میکند که فردی جایی برای ذخیره و نگه داری حرفهایش ندارد و هرچه که فکر میکند بلافاصله به زبان میآورد.
👳 @mollanasreddin 👳
شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا)
در برگ قبل خواندیم پس از مرگ سیامک، پسرش هوشنگ چون یادگاری عزیز در نزد پدربزرگ رشد کرد و تعلیم یافت و یلی نامدار شد.
و اینک:
رفتن هوشنگ و کیومرث به جنگ دیو و کشته شدن دیو و مرگ کیومرث
کیومرث قصد جنگ با دیوان کرد، برای همین هوشنگ را نزد خود خواند و
همه گفتنی ها بدو باز گفت
همه رازها برگشاد از نهفت
که من لشکری کرد خواهم همی
خروشی برآورد خواهم همی
ترا بود باید همی پیش رو
که من رفتنی ام تو سالار نو
کیومرث لشکری از مرغان، وحوش، دد و دام گرد آورد و خود در قلب لشکر همراه هوشنگ و پیشاپیش سپاه به سوی دیو حرکت کردند. چون دیو از آمدن کیومرث آگاه شد، فریادی از روی خشم کشید و به جنگ آنها شتافت. دو سپاه به هم درافتادند و جنگی سخت درگرفت. لشکر کیومرث دیوان را به ستوه آوردند.
هوشنگ نیز با دیو بزرگ در آویخت.
کشیدش سر و پای یکسر دوال
سپهبد بريد آن سر بی همال
به پای اندر افکند و بسپرد خوار
دریده برو چرم و برگشته کار
وقتی دیو کشته شد، کیومرث از این که کین فرزندش چنین بازستانده شد، دلش آرام گرفت. به زودی زمان مرگ کیومرث فرارسید و کیومرث در حالی که جهان را از بیداد پاک کرده بود، با آرامش خاطر رخت از دنیا بربست.
جهان سر به سر چون فسانه ست و بس
نماند بد و نیک بر هیچ کس
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سود پیمود و مایه نخورد
جهاندار هوشنگ با رای و داد
بجای نیا تاج بر سر نهاد
#شاهنامه_از_ابتدا
#جلداول
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
#نشرچشمه ۱۳۸۸
#قسمت سوم
👳 @mollanasreddin 👳
از دو عالم، دامن جان درکشم
هر صبحدم
پای نومیدی، به دامان درکشم
هر صبحدم
عشق
مهمان دل ست و
جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم
هر صبحدم
#خاقانی
بامدادتان فرخ باد
👳 @mollanasreddin 👳
حتی آینه هم از من کارت شناسایی می خواهد.
#روح_اله_کرهانی_شیرازی
#کاریکلماتور
از استادان کاریکلماتور ایران 💐
👳 @mollanasreddin 👳
داستانی عاشقانه درباره جستوجو!
پسر و دختری نوجوان عاشق هم میشوند.
دختر به او میگوید خود واقعیاش جای دیگری است، در شهری محصور میان دیوارها که تکشاخها در آن جولان می دهند و کتابخانهها به جای کتاب رویاهای باستانی دارند و تکنولوژی در آن جایی ندارد.
دختر ناگهان و به شکلی مرموز ناپدید میشود، پسر در جستوجوی او و در نهایت در میانسالی به شهر و میان دیوارها میرسد و دختر را مییابد که هنوز همان سن دیدار آخرشان را دارد.
همه چیز ظاهرا مطابق گفتههای دختر است اما پشت این نقاب دلفریب ماجرایی شوم خفته.
چه کسی حاضر است برای حضور در رویایی متجسم، سایهاش را رها کند؟
📘 شهر و دیوارهای نامطمئنش
👤 هاروکی موراکامی
📝 امیر دیانتی
📜 ۵۵۲ صفحه، جلد سخت
📌 #رمان #فانتزی #رئالیسم_جادویی
👳 @mollanasreddin 👳
آدمحسابیاند بعضی آدمها، خوشذاتند، کار درست! دوستداشتنی! شریف! عزیز!
آدمهای با اصالتی که خودشان را گم نمیکنند؛ پایین باشند، بالا باشند، اوج بگیرند یا زمین بخورند، در هر صورت همانند و اصالت وجودیشان را حفظ میکنند.
چه چیزی مهمتر از این که یک انسان، شخصیت سالمی داشتهباشد و اجازه نداده باشد که ناملایمات جهان، به روان و هویت او آسیب زدهباشد؟!
چه چیزی مهمتر از اینکه یک انسان نه به وقت خوشی خودش را برتر از دیگران بداند و نه به وقت ناخوشی، خودش را کمتر از دیگران حساب کند و تمایز قائل شدهباشد میان انسانی که هست و تلاشهایی که میکند و دستاوردهایی که به دست میآورد.
چه چیزی مهمتر از اینکه یک انسان عزت نفس داشتهباشد و بهتر از هرکسی بداند که فرق است میان اینکه خودشیفته و از خودمتشکر و مغرور باشی یا اینکه اصیل باشی و عزت نفس داشتهباشی!
💬نرگس صرافیان طوفان
👳 @mollanasreddin 👳
برایم گل آفتابگردانی بیاور
تا بکارمش در نمکزارانم،
بگذار تشویش رخسار طلایی رنگ آن
همه روزه به انعکاس آبی آسمان بنماید.
تاریکی ها حسرت روشنایی را در دل می پرورانند،
بدن ها رنگ می بازند و خویشتن را در طغیانی از رنگ ها تهی می کنند
به سان رنگ ها در موسیقی.
پس ناپدید شدن بهترینِ آرزوهاست.
گیاهی بیاور
که هدایتمان کند
جایی که روشنایی از ورای آن بر می خیزد
و گوهر زندگی دمه می کند؛
برایم آفتابگردانی بیاور مجنونِ روشنایی ها...
#ائوجنیو_مونتاله
👳 @mollanasreddin 👳
#داستانک
پدربزرگم آدم دیکتاتور و خسیسی بود
از نظرش قرار بود یه روزی به اسم روز مبادا برسه و همه پول هاش رو برای اون روز جمع میکرد.
زن و بچش نه غذای خوب داشتن نه لباس درست و حسابی.
معتقد بود سن رشد بچه۱۴سالگی هست، بچه هاش که به اون سن میرسیدن دیگه به اندازه اونا مواد غذایی نمیخرید.
معتقد بود مرد خونه چون کار میکنه فقط اون باید بدنش آماده باشه، برای همین فقط به اندازه خوش میوه میخرید، اونم میوه گندیده.
بچه هاش هم توی ۱۴-۱۵سالگی از شدت فشار زندگی مجبور شدن یا شوهر کنن یا برن سر کار.
۵۰ سالش نشده بود که همه بچه هاش مجبور شدن برن و خودش موند و همسر بیچارش.
همون تنهاییش باعث میشه زوال زندگیش سریعتر اتفاق بیفته، از بیماری قلبی گرفته تا پارکینسون.
زنش که فوت میکنه دیگه صلاح نمیدونن تنها زندگی کنه، این میشه که بچه هاش تقسیم بندی میکنن که هر ماه این بره خونه یکی از اونها زندگی کنه.
ولی چون یه عمر خسیس زندگی کرده بود بازم اصلاح نمیشه.
با اینکه مهمون سفره بچه هاش بود گوشت غذاها رو نمیخورد، میگفت نگه دارید برای غذاهای بعدی.
عیدها آجیل که میخریدیم سهم خودش رو ته ساکش قایم میکرد که روز مبادا بخوره، هر سال هم کپک میزد و میریختیم دور.
حتی حموم هم که میرفت دلش نمیومد زیاد دوش بگیره و توی عمرش یه دل سیر دوش نگرفت
خدابیامرز عاشق جوجه بود ولی توی عمرش یه پرس جوجه درست نخورد.
سر ختمش جوجه دادیم.
وقتی مرد کل زندگیش یه ساک لباس و چندتا زیرپوش بود.
یه عمر نه خودش خورد نه گذاشت اطرافیانش بخورن، جمع کرد برای روز مبادا
روز مبادایی که دقیقا بعد مرگش بود
روز مبادایی که همه خوردن جز خودش.
👳 @mollanasreddin 👳
هر روز یک نکته ویرایشی
فراموش نکنیم که زبان فارسی توان واژهسازی خوبی دارد؛ ظرفیت ترکیبسازی امکان مهمی برای افزایش واژگانی زبان فارسی است. بهعنوان نمونه واژه «مهر» را درنظر بگیرید:
مهرنامه
مهرانگیز
شادمهر
مهرسام
پریمهر
مهرنوش
مهرمنش
مهرزاد
مهربان
مهرپرور
مهرورز
مهرگان
و...
#غلط_ننویسیم
#نکته_ویرایشی
👳 @mollanasreddin 👳
دوست داشتن یک نفر، مثل نقل مکان کردن به یه خونه ست.
اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که برات تازگی دارن. هر روز صبح از اینکه می بینی این همه چیز بهت تعلق داره حیرانی. بعد به مرور زمان دیوارها فرسوده می شن. چوب ها از بعضی قسمت ها پوسیده می شن و می فهمی که عشقت به اون خونه به خاطر کمالش نیست؛ بلکه به خاطر عیب و نقص هاشه. تمام سوراخ سنبه هاش رو یاد می گیری. یاد می گیری چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده، کلید توی قفل گیر نکنه، یا در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه.
اینا رازهای کوچیکی هستن که خونه رو مال آدم می کنن.
📕 مردی به نام اُوِه
✍🏻 #فردریک_بکمن
👳 @mollanasreddin 👳
#داستانک
همت را شما كرده ايد ..........!
در زمان نادر شاه ، روحانىِ فاضلى بود كـه از راه خاركنى امورات زندگى خود و خانواده اش را مى گذراند و بـه همين دليل به سيد هاشم خاركن مشهور شده بود .
روزى نادر شاه با سيد هاشم خاركن در نجف ملاقات كرد و به وى گفت : شما واقعاً همت كرده ايد كه از دنيا گذشته ايد .....!!
سيد هاشم با همان سادگى روحانيت گفت : بر عكس ، همت واقعى را شما كرده ايد كه از آخــرت خود گذشته ايد ...... ..!!!!!
👳 @mollanasreddin 👳
#ضربالمثل
«زعفران که زیاد شد به خورد خر میدهند»:
زغفران یکی از گرانترین گیاهان جهان است ، زعفران گیاهی است از تیرهی زنبقیان، سردهی زعفران که به عنوان ادویه در آشپزی کاربرد دارد. کلاله و خامه زرشکی رنگ گل زعفران جمعآوری و خشکانده میشود، و از آن برای چاشنیزنی و رنگ دهی غذاها استفاده میشود. زعفران سالهاست که به عنوان گرانبهاترین ادویه جهان بر حسب وزن شناخته میشود
چیزی که میتواند برای شما جالب باشد آن است که زغفران در واقع عربی شده کلمه فارسی «زربران » است ، این هم اشاره به رنگ طلایی رنگی که این ادویه به غذاها میدارد و هم به قیمت آن که هم ارز طلا است اشاره میکند
حالا زعفران چرا این قدر گران است ؟ فقط یک دلیل دارد و آن هم کمیاب بودن آن است …
زغفران فقط در منطقه خاصی از ایران و بخشی از افغانستان به عمل میآید و خلاصه خیلی در دسترس نیست
این گیاه بسیار هم حساس است و در طول مدت کشت باید مراقب آن بود.
طبیعی است که اگر کسی به الاغش زغفران بدهد میخورد اما به طور طبیعی کسی این کار را نمیکند، چرا ؟ چون گران است ، چون کم است
اما اگر برفرض محال روزی زغفران زیاد شد و در همه جا رویید مثل کاه یا یونجه این امکان وجود دارد که خوراک خر هم شود.
این ضرب المثل میخواهد بگوید که هر چیزی زیاد شود ارزش واقعی خود را از دست میدهد.
👳 @mollanasreddin 👳