eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
217.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
73 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید 👳 @mollanasreddin 👳
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی که درد شب نشینان را دوا کرد نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه وا کرد 👳 @mollanasreddin 👳
🍁🍂 جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح باشد که چو خورشید درخشان به درآیی چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است که همچون مه تابان به درآیی بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی 👳 @mollanasreddin 👳
شادمان باش و مخور هیچ غم سود و زیان كه جهان گاه چنین، گاه چنان میگذرد. 👳 @mollanasreddin 👳
روزگاریست که سودای بتان دین من است غم این کار، نشاط دل غمگین من است دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید وین کجا مرتبه یرچشم جهان بین من است یار من باش که زیب فلک و زینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین من است تا مرا عشق تو تعلیمِ سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان، مدحت و تحسین من است دولت فقر، خدایا به من ارزانی دار کاین کرامت، سبب حشمت و تمکین من است واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش زان که منزلگه سلطان، دل مسکین من است یارب! این کعبه ی مقصود، تماشاگه کیست که مغیلان طریقش، گل و نسرین من است حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است 👳 @mollanasreddin 👳
روایتی هست که میگویند: خواجه شمس‌الدین محمد؛ شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبارو بنام شاخ نبات. در کنار نانوایی مکتب‌خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده می‌شد و شمس‌الدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس می‌نشست و به قرآن خواندن آنان گوش می‌داد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج می‌کنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!" 100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمی‌آمد که بتوانند این پول را فراهم کنند. عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا و ثروتمندی بود به همسری گزینند . در بین خواستگاران خواجه شمس‌الدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند. او کار خود را بیشتر کرد و شب‌ها نیز به مسجد می‌رفت و راز و نیاز می‌کرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند. شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمس‌الدین شوهر من است. شمس‌الدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد. اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمس‌الدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز می‌گشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شده‌ام، نمی‌توانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمس‌الدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه می‌بینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند: حال چه می‌بینی؟ گفت: حس می‌کنم از آینده باخبرم و گفتند : باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه می‌بینی؟ گفت :حس می‌کنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آینده‌ی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب و را به او داد. (لسان‌الغیب چون از آینده مردم می‌گفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود) تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما... حافظ او را نخواست و گفت: زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمی‌خورد... تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند. این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند... 🕊 ♥️⃟🌙 👳 @mollanasreddin 👳
1.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگریز میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز _باد. 👳 @mollanasreddin 👳
نه چندان وقتی که می گوییم: "مقصد نه چندان دور است" یعنی "مقصد دور است ولی بسیار دور نیست". اما در رادیو و تلویزیون ایران رسم شده است که "نه چندان دور" را به معنای "بسیار نزدیک" به کار می برند. و نیز "نه چندان گران" را به معنای "بسیار ارزان" و "نه چندان سبک " را به معنای "بسیار سنگین". این ترکیب ها که گرته برداری از زبانهای فرنگی است در فارسی غلط است و از استعمال آن باید پرهیز کرد چندان هرگاه قبل از صفت بیاید در فارسی به معنای بسیار است. مانند "چندان غریب" به معنی "بسیارغریب" در بیت زیر: گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست چون من در این بیابان هزاران غریب هست بنابراین "نه چندان دور" یعنی "نه بسیار دور". "نه چندان گران" یعنی "نه بسیار گران" 👳 @mollanasreddin 👳
دوش وقت از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند 👳 @mollanasreddin 👳
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دورِ فَلَک درنگ ندارد شتابــــــ کن | | ☘️ 👳 @mollanasreddin 👳
چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله ازین فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب؟ بنال، هان که از این پرده کارِ ما به نواست مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دلِ من خمارِ صد شبه دارم شراب‌خانه کجاست؟ چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم گَرَم به باده بشویید حق به دستِ شماست از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست 👳 @mollanasreddin 👳
می‌سوزم از فِراقت روی از جَفا بگردان هجران بلایِ ما شد، یا رب بلا بگردان مَه جلوه می‌نماید بر سبز خِنگِ گَردون تا او به سر درآید، بر رَخش پا بگردان مَرغول را بَرافشان یعنی به رَغمِ سنبل گِردِ چمن بُخوری همچون صبا بگردان یغمایِ عقل و دین را بیرون خرام سرمست در سر کلاه بِشکن در بَر قَبا بگردان ای نورِ چشمِ مستان در عینِ انتظارم چنگِ حزین و جامی بِنواز یا بگردان دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی‌خوش یا رب نوشتهٔ بد از یارِ ما بگردان حافظ ز خوبرویان بختت جز این‌قَدَر نیست گر نیستت رضایی حُکمِ قضا بگردان 👳 @mollanasreddin 👳