eitaa logo
امتداد حکمت‌ و فلسفه
845 دنبال‌کننده
406 عکس
22 ویدیو
128 فایل
#اِمتدادِحِکمت‌وَفَلسَفِه، از ضرورت جریان یافتن اعتقادات تا عمل در مقیاس جامعه، بحث می‌کند. همان دغدغه‌ای که فَقیه‌ِحَکیم‌ِحاکمِ‌انقلاب از اهالی فلسفه مطالبه می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
6516_200_278.jpg
10.2K
💥هماهنگی فلسفه چگونگی اسلامی با فلسفه اسلامی ✅استاد سیدمنیرالدین حسینی(ره)، بنیانگذار فرهنگستان علوم اسلامی قم «فلسفه چگونگی‌اي که ما مي‌گوييم هماهنگ با فلسفه است. ملاحظه فرموديد چه عرض مي‌کنم؟ فلسفه چگونگي ما قطع نشده که بگوييم کاري به خدا ندارد که مثل غربي‌ها بخواهيم بحث کنيم. آنچه را که در فلسفه هستي گفتيد، هماهنگ با فلسفه چگونگي‌اي است که ما مي‌گوييم. صحبت از اين است که ما فلسفه چرايي (صدرایی) را با فلسفه چگونگي تکمیل می‌کنیم. البته در فلسفه چگونگي اثبات مي‌کنيم که کليه اشياء و تغييرشان و ذوات و اينها، به تبع يک حرکت تکاملي است. اتفاقاً اين مبنايي که دارم عرض مي‌کنم، با بسيار نزديک است و با اصالت ماهيت نمي‌سازد. يعني براي ذوات اشياء، خاصيت ذاتي منفصل قائل نمي‌شويم؛ ولي اگر در خاطر مبارکتان باشد در فلسفه اصالت وجود، چون خواص را مال ذوات ماهيات نمي‌دانند و ماهيت را انتزاع از مراتب وجود مي‌دانند، «وجود» متحرکي را که در اينجا بيان مي‌کنيم بعداً مي‌شود تولي و ولايت، اين سازگار با آن هست. ممکن است مباحث بعيده اصالت وجود را ما نپذيريم. يعني به عبارت ديگر اصل مطلب را بسيار نزديک با صحبت خودمان مي‌دانيم. اگر اينطوري بشود، بحث ما مي‌شود در مکانيزم هستي.» ✔️مراجعه شود؛ به دوره پژوهشی ، جلسه 6- کد پژوهشی ۳۲۱ @monir_ol_din
💥فلسفه‌چگونگی، رابط میان اعتقادات و عینیت اجتماعی ✅استاد سیدمنیرالدین حسینی(ره): 1⃣تفاهم اجتماعي برابر با نظام‌هاي فلسفي جامعه يعني « فلسفه چرايي»، «فلسفه چيستي» و «فلسفه چگونگي» است. در فلسفه چرايي اصل علت و هستي هر پديده مورد بررسي قرار مي‌گيرد. مثلاً ماده قديم يا حادث است و نياز به مُحدِث دارد. در فلسفه چيستي صحبت از خصوصيت‌هاي خاص و به عبارتي مقومات ماهيت به ميان مي‌آيد. (اعم از اينكه خصوصيات اعتباري يا ذاتي شيء فرض شود) يعني هرگونه طبقه‌بندي و دسته‌بندي بين موجودات از ميدان‌هاي انرژي تا اشعه‌ها بايستي در اين فلسفه (فلسفه چيستي) پيرامون آن صحبت شود. 2⃣ فلسفه ديگري نيز در جامعه لازم است تا به وسيله آن بتوان با تحليل نظري و بدست آوردن «ابزار عملي» متناسب، عينيت را كنترل واداره نموده و آن «فلسفه چگونگي» است. اين سه نظام فلسفي اگر در ارتباط با يكديگر و در يك مجموعه ملاحظه شوند، برآيند شناخت رابطه بين «هستي»،«فيزيك»،«رياضي» را نتيجه مي‌دهند. لذا بايستي بتوان اين سه را در «وحدت و كثرت» ، «مكان و زمان»،«اختيار و آگاهي» ضرب كنيم تا در نتيجه بنيان نظام فكري جامعه پي‌ريزي شود. 3⃣ جامعه اسلامي ما در مقابله با فرهنگ كفر هر چند بتواند در «فلسفه چرايي» يعني همچون سدّي در مقابل شبهات اعتقادي ايستادگي كند و در «فلسفه چيستي» نيز بتواند ضرورت نبوت و رسالت و سير تكاملي عالم و قيامت و .... را تثبيت نمايد (گرچه در اين قسمت نيز كار اجتهادي دقيق لازم است) اما اگر نسبت به «فلسفه چگونگي» بي‌تفاوت باشد، عينيت و اعتقادات در جامعه منقطع شده و تكنولوژي و امر اداره به ديگران واگذار مي‌شود. نتيجه عملي اين ، استفاده از بينش غير الهي درجامعه اسلامي است كه در نهايت اين بينش، لجستيك ارزشي خاصي است و اين تقابل بينش و گرايش به تدريج موجبات ضعف گرايش ديني را فراهم ساخته و دين را به انزواي مطلق و يا دامن زدن به تأويلات حسي دين مي‌كشاند. ر. دوره پژوهشی؛ استراتژی امنیت ملی- کدپژوهش 311 @monir_ol_din
✅مبانی فلسفی هوش مصنوعی 📝علی اکبر ضیایی مقدمه: 🔺هوش مصنوعی در قرن بیست و یکم تقریباً در همه ابعاد زندگی انسان نقش ایفا می‌کند و لوازم منزل از جاروبرقی گرفته تا دوربینهای عکاسی و اسباب بازیهای کودکان و دستگاه های جراحی و پزشکی و نظامی همگی به طریقی از این تکنولژی بهره گرفته‌اند، اما در این میان کمتر از و هوش مصنوعی سخن گفته می‌شود. فلاسفه معاصری چون جان‌سرل در مقالات و کتب خود سخن از دو گونه هوش مصنوعی ضعیف و قوی گفته‌اند و همسانی هوش مصنوعی با هوش انسانی را از منظر فلسفی مورد نقد قرار داده‌اند و در مقابل گروهی از مهندسان نرم افزار در رشته هوش مصنوعی بوده‌اند که بدون ورود به مباحث پیچیده فلاسفه سخن از شبکه‌های موازی برگرفته از نظام نورونهای مغزی می‌گویند و هر روز یافته‌های جدیدی از هوش مصنوعی را وارد صنعت و زندگی روزمره انسانها می‌نمایند و البته هستند کسانی که به مناقشه با فلاسفه هم برخاسته و نظریات آنان را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند. کتاب حاضر در سیزده فصل به نظریات دو نظریه پرداز یکی در حوزه ذهن یعنی و دیگری در حوزه مهندسی هوش مصنوعی یعنی پرداخته است که امیدوارم این اثر بتواند تا حدودی دغدغه های فلاسفه ذهن در زمینه هوش مصنوعی را پاسخ دهد. @monir_ol_din
تأملی در تفکیک انسان‌شناسی و هستی‌شناسی در مطالعات بنیادین. ✍محمد وحید سهیلی؛ طلبه مقطع درس خارج، دانشجوی دکتری فلسفه علوم اجتماعی. 1⃣ امروزه صحبت از مبانی انسان‌شناختی علوم و نظریات مختلف بسیار رواج دارد، لکن به نظر می‌رسد تأمل و تعمق کافی پیرامون معنای و نسبت مبانی سه‌گانه ، و ، مورد غفلت واقع شده است. محصول این غفلت، عدم توجه به ویژه حکمت اسلامی و به طور خاص حکمت صدرایی در توجه به منطق و بنیان‌های تکوین نظام دانش است و از سویی نیز نوعی آشفتگی در استفاده از اصطلاحات و مفاهیم بوجود آمده است. به همین دلیل در این یادداشت به دنبال تأمل در معنای انسان‌شناسی و نسبت آن با هستی‌شناسی هستیم. 2⃣ تا قبل از ، در دستگاه‌های مختلف فلسفی، تفکیکی به عنوان هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی مطرح نبوده و تمام پرسش‌های مربوط به معرفت و انسان، ذیل هستی‌شناسی پاسخ می‌یافتند. اما در عصر روشنگری، به واسطه عواملی، همچون چرخش کپرنیکی، گستره متافزیک و فلسفه با تغییرات بنیادینی روبرو شد. از جمله؛ الهیات بالمعنی الأخص و گفتگو از خدا، از گستره متافیزیک خارج شد و از سویی دیگر، تأمل پیرامون خود انسان جایگزین گردید. در نتیجه، انسان به جای خدا در مرکز آگاهی انسان جای می‌گیرد، به گونه‌ای که توجه انسان به خود در دوره روشنگری، جایگزین توجه به خداوند و قلمرو متعالی آن میوشود. به تعبیری کانتی، همان‌گونه که در نظام کیهان‌شناسانه‌ی کپیرنیکی، خورشید به جای زمین در مرکز کیهان قرار می‌گیرد، در روشنگری نیز انسان به جای خدا در مرکز آگاهی قرار می‌گیرد. از این منظر، تلاش‌های در آثاری مانند «جستاری در باب بشر» و «رساله‌ای در باب طبیعت انسان» با ایده محوری «من می‌اندیشم، هستم» تفاوت بنیادینی ندارد. هیوم در ابتدای «رساله ای در باب طبیعت انسان» انسان‌شناسی را علمی می‌داند که به واقع، بنیانی برای همه علوم است، زیرا همه علوم ذیل شناخت انسان قرار می‌گیرند و داور، قوا و توانایی‌های انسان است. به بیانی دیگر، از آن حیث که کل علم، شناخت متعلق به انسان است، شناخت علمی انسان، بنیان تمام علوم است. از اینجا بنیانی به نام انسان‌شناسی برای هر نظام دانشی ممکن می‌شود. در کانت نیز همین معنا استقرار می‌یابد. بنابراین می‌توان گفت؛ انسان‌شناسی به عنوان یکی از بنیان‌های نظام دانش؛ اولاً بیرون از هستی‌شناسی و در عرض آن است، و ثانیاً همانگونه که انسان به جای خداوند می‌نشیند، انسان‌شناسی نیز جایگزین نسبت الهیات بالمعنی الأخص با نظام دانش می‌شود. 3⃣ اما در سنت و به طور خاص ، مفهوم مطرح « علم النفس» است. در علم‌النفس، بر خلاف انسان‌شناسی مدرن که انسان به مثابه سوژه است، انسان به مثابه نفس- با تمام خصوصیات وجودی- مورد توجه است. همچنین علم‌النفس در حکمت متعالیه، آغاز سفر چهارم عرفانی از اسفار اربعة است. این مرحله، سفر فی الخلق بالحق است. توضیح آنکه؛ در این سفر، مشاهده خلایق و اثار و لوازم آنها بالحق رخ می‌دهد. در این سفر، سالک همه ضررها و منفعت‌های دنیا و آخرت را به خوبی می‌داند و از کیفیت رجوع همه امور، به خداوند و نتایج خوب و بد امور آگاه است، لکن همه این امور بالحق انجام می‌شود. لذا سالک که در این سفر واجد مقام ولایت است؛ دانشمند نیز هست و یک وجود حقانی است که در عین توجه به کثرت‌های مختلف که نظام‌های دانشی مختلف، متکفل توضیح آنها است به وحدت نیز التفات دارد. از همین‌روی، علم النفس برخلاف تعبیر رایج، مابه ازاء روان‌شناسی مدرن! نیست بلکه گونه‌ای از توضیح حقیقت انسان است که ذیل آن، کثرت‌ها و نظام‌های دانشی متناظر با آن تکوین می‌یابند. 4⃣در نتیجه علم النفس، به مثابه انسان‌شناسی در حکمت اسلامی در عرض هستی‌شناسی نیست، بلکه ذیل هستی‌شناسی و الهیات بالمعنی الاعم و الاخص رقم می‌خورد. فلذا تفکیک واقعی هستی‌شناسی و انسان‌شناسی وجهی ندارد. حتی اگر به خاطر ادبیات مشهور علمی از آن استفاده می‌کنیم، در ضمن آن، باید تلاش کنیم نسبت به قرار گرفتن انسان‌شناسی، ذیل هستی‌شناسی در سنت فلسفه اسلامی توجه و التفات ایجاد نماییم. همچنین با توجه به جایگاه علم‌النفس، در بحث ، نباید تمرکز بر آن بخش از فلسفه که متناسب با سفر اول و دوم صورت بگیرد، زیرا در آنجا کثرت در عین وحدت مورد توجه نیست، بلکه مقام نفی کثرات است و لذا علم، که متکفل توضیح کثرت‌ها است شکل نمی‌گیرد، بلکه نقطه آغاز بحث، را باید بر مطالب سفر سوم و چهارم و از جمله بحث علم النفس قرار داد، که کثرت در عین وجود مورد نظر است و مطالب مربوط به سفرهای پیشین در حکم مقدمات بعیده، تنها باید مورد توجه قرار بگیرد. @monir_ol_din