#سیاحتغرب ۲۱
من یقین نمودم که آن جوان، علی بن الحسین علیهما السلام است ودر جلال و جمال او مبهوت بودم، به قدری مرا مجذوب نمود که نتوانستم نظر از او بردارم، و تند نظر نمودن به بزرگان، لعلّ (شاید) خلاف ادب باشد.
وانگهی جلال و بزرگواری او، دور باش! و کور باش! می نمود، جلالش می راند و جمالش می خواند، در بین این دو محذور متضادّ واقع شده بودم و بدنم به شدّت می لرزید، به گونه ای که نمی توانستم از آن خودداری کنم.
توجّه به من فرمودند، گویا حال مرا دریافتند، خلعتی فرستادند، به دوش من انداختند. من که این مرحمت را دیدم - که عشق و علاقه من را نسبت به خود توجّه نمودهاند - لذا زمین را بوسیدم و قلبم از آن اضطراب تسکین یافت، که محبّت طرفینی است و بی درد سر شد.
هادی گفت: بیا برویم به منزل خود استراحتی بنماییم، و یا اینکه در میان این باغات سیاحتی کنیم.
تذکره که امضا شده، خلعت هم که گرفتی. با خود گفتم: این بیچاره از سببی که طورِ او ورایِ طورِ عقل است، خبر ندارد و نمی داند که من چنان به این مجلس و اهل آن علاقه مند هستم که توانایی جدایی ندارم.
گفتم: هادی! در این مجلس، من زبان سخن ندارم، بپرس این خلعت را چرا به من دادند؟ و حال آنکه من خود را قابل آن نمی دانم که نظری به من کنند، تا چه رسد به این موهبت عُظمیٰ.
هادی این عرض حال را به وکالت از من اظهار داشت.
حضرت ابوالفضل علیه السلام فرمودند: وقتی در منبر، پس از عنوان آیه
🌱 «یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر/۱-۲)
🌱 ای کشیده ردای شب بر سر، برخیز و بیم ده.
و بیان شأن نزول آن، آن را تطبیق نمودند بر حال من در حالی که پدرم تنها در میدان کربلا، صدایِ «هل من ناصر» بلند نمود و من در میان خیمه گریان شدم، این تطبیق مرا خوشنود نمود، بلکه پیغمبر خداصلی الله علیه وآله نیز خوششان آمد برای این تطبیق، آن را دادم، و این ولو درخور او نیست، ولی درخور این عالم هست، چه آنچه در این عالم است از حسن و بها و زیبایی، رقیقه آن حقیقت و سایه آن شاخه گل است، و از این جهت برزخ است و چنانچه به موطن اصلی و آن حقایق صرف رسید، به او چیزهایی خواهد رسید: «نه چشمی آنها را دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب بشری خطور کرده».
ناگهان برخاستند و بر اسب های خود سوار شدند و اسب ها پرواز نموده و از آن شهر بیرون رفته و به مقام شامخ خود رهسپار شدند.
دست هادی را گرفتم و با حسرت تمام رو به منزل آمدیم و هر چه نظر کردیم آن نمایشی که اوّل داشتند دیگر نداشتند، و آن دلبستگی به آنها از هم گسیخته گردید.
گفتم: خوب است فردا حرکت کنیم. گفت: ممکن است تا ده روز در اینجا استراحت کنیم.
گفتم: ده دقیقه هم مشکل است! من هیچ راحتی ندارم، مگر اینکه به او برسم و یا نزدیک او باشم.
گفت: چه پر طمعی تو! مگر ممکن است در این عالم تعدّی از حدود خود. اینجا دار دنیای جهالت آمیز نیست که حیف و میلی رخ دهد و میزان عدلش سر مویی خطا کند.
بلی! ایشان از تفضّلاتی که دارند، گاهی عطف توجّهی به دوستان کنند. امّا جریان یافتن هوسناکی های بی ملاک، فَحٰاشا و کلّا (هرگز و به هیچ وجه) آنها در اوج عزّت وتو در حضیض (پستی) تراب مذلّت. «خاک پست کجا و پروردگار جهانیان کجا!».
اگرچه لوعه (ترس و وحشت) دل فرو ننشست ولی چاره ای جز سکوت نداشتم.
چون شرح حال من به قیاسات منطقی قالب نمی خورد و هادی هم به غیر آن منطق منطقی نداشت، پس لب فرو بستم، تا خدا چه خواهد.
هادی گفت: بیا قدری در میان این باغات تفرّج کنیم.
رفتیم، همّی برای من حاصل نمی شد. از هرچه می رود سخن دوست خوش تر است.
گفتم: او چرا در تلاوت خود سوره هل أتی (انسان) را اختیار نموده بود؟
هادی گفت:...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
#سیاحتغرب
🔘 قسمت اول
🔘 قسمت دوم
🔘 قسمت سوم
🔘 قسمت چهارم
🔘 قسمت پنجم
🔘 قسمت ششم
🔘 قسمت هفتم
🔘 قسمت هشتم
🔘 قسمت نهم
🔘 قسمت دهم
🔘 قسمت یازدهم
🔘 قسمت دوازدهم
🔘 قسمت سیزدهم
🔘 قسمت چهاردهم
🔘 قسمت پانزدهم
🔘 قسمت شانزدهم
🔘 قسمت هفدهم
🔘 قسمت هجدهم
🔘 قسمت نوزدهم
🔘 قسمت بیستم
🔘 قسمت بیست و یکم
✔️ برای مطالعه هر قسمت روی آن بزنید.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 صدای سخن عشق
#یادشهدابخیر
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللّٰهِ وَناصِرَ حَقِّهِ (فرازیاززیارتآلیس)
🌹 سلام بر شما اي خليفه و جانشين خدا و ياور حق او.
🌷 سلام علیکم
🙂 صبحتون بخیر
🌷 یا علی مدد.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
مداحی_آنلاین_از_دلم_زنجیر_عشق_این_و_آن_را_باز_کن_حاج_منصور_ارضی.mp3
3.02M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عجلﷲفرجه)
🍃از دلم زنجیر عشق این و آن را باز کن
🍃من به پایان آمده کارم خودت آغاز کن
🎤 حاج #منصور_ارضی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
🌿🌷 #نیازمابهولایت ۴
⁉️انسان چه نیازی به ولیّ خدا دارد؟
🤔🤔 حالا این انسان و زندگیِ او که درگیری بین این گرایشهاست، چه نیازی به ولیّ خدا دارد؟
🤔🤔 ولیّ خدا در این مبارزه او را چه کمکی خواهد کرد؟
🧐🧐 وقتی میگوییم که «انسان چه نیازی به ولیّ خدا دارد؟» باید به مسیر زندگی انسان توجه کنیم تا ببینیم
❌ او در مسیر زندگی خودش کجا به ولیّ خدا برخورد میکند؟
❌کجا برخورد میکند به سرپرستی که خدا برای او تعیین کرده است؟
⁉️ انسان در مسیر مبارزه با گرایشهای کمارزش (یعنی هوای نفس و شهوات) و در مسیر شکوفا کردن استعدادهای برتر خودش، آیا به یک سرپرست احتیاج دارد؟
‼️این سرپرست چه نقشی برای او خواهد داشت؟
‼️آیا انسان به تنهایی میتواند این مسیر را طی بکند یا نه؟
#امام_زمان علیه السلام
#قرآن
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
وسـط معـرکه با داعـش،
از عـراق زنـگ زد و گفـت
شنیـدم تهـران بـرف اومـده..
گفـت برو فـلان پادگـان سپـاه،
آهـو ها از کـوه میـاݩ پاییـن بخاطـر غـذا..
براشـون علـوفه و آب تهیـه کـن...
حیـوونـا بے آب و غـذا نمونـن..
به شـوخـی گفتـم حـاجـے!
وسـط جنـگ با داعـش
به آهـوها چیکار دارے؟!
#گفـتمـنبهدعـاےآهـوهااحتیـاجدارم...
✅ کسی که حق حیوانات و مخلوقات خدا را برای نزدیکی به خدا فراموش نمیکنه، حتما حق انسانها را خیلی بیشتر مواظبت داره.
#حق_الناس #رحمت_الهی
#شهدا #هفته_بسیج
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
arzi_04.mp3
3.88M
#مناجات با #امام_زمان علیه السلام
🍃به سوی عاشق دل خستهات گهی نظری
🍃عنایتی که ز کاشانهات کند گذری
🎤 حاج#منصور_ارضی
👌بسیار دلنشین
💔 #جمعه_های_دلتنگی
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #مستند
مستند رمزگشایی از یک اپیدمی مستندی فوق العاده جالب که به بررسی متفاوت از چگونگی پیدایش ویروس کرونا در دنیا می پردازد. کارگردان این مستند نادر طلاب زاده است و همچنین در ۳ برنامه تلویزیونی نیز به چگونگی پیدایش ویرویس کرونا اشاره کرده است ایشان در مستند رمزگشایی از یک اپیدمی اثبات میکند که کرونا ویروسی ضداسلامی است و اساسا این ویروس علیه جهان اسلام ساخته شده است .
سوالات زیادی درباره همه گیری کرونا ویروس ذهن بشر را درگیر کرده که اصلا این ویروس از کجا آمده یعنی واقعا منشا این ویروس از بازاری در ووهان چین بوده ؟ یعنی به همین سادگی ؟! آیا این ویروس ساخته دست بشر است ؟
هنر کارگردان در این مستند کاملا به چشم میخورد، نادر طالب زاده با قرار دادن تکه های پازل این معما در کنار هم از سال ۲۰۰۷ تا سال ۲۰۲۱ به زیبایی موضوع اپیدمی کرونا را رمزگشایی میکند .
پیشنهاد میکنیم این مستند را تماشا فرمایید با دیدن مستند رمزگشایی از یک اپیدمی شما با یکسری حقایق که احتمالا تا بحال نشنیده اید مواجه خواهید شد .
همچنین مستند هایی زیادی درباره ویروس کرونا ساخته شده است که میتوان به مستند خط مقدم، مستند ویروس سکولار، مستند فتح کرونا و کووید ۱۹۴۸ و … اشاره کنیم .
#امام_زمان علیه السلام #آخرالزمان #شیعه #کرونا #بندگی #شیطان #مهدی_ستیزی علیه السلام
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#مدیریت_ذهن_در_مسیر_خدا
🖌 شماره ۱۹
👌 یک مثال برجسته برای تمرین کنترل ذهن، سرِ نماز است.
😎 نماز به شدّت تکراری است؛ برای اینکه در نماز، چیزی نباشد که توجّه تو را به خودش جلب کند.
🤯 اصلاً انگار نماز تمرین کنترل ذهن است.
🙄 نماز تو را در یک قالب رفتاری خاص قرار میدهد تا ببیند کنترل ذهن داری یا نه؟
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#سیاحتغرب ۲۲
گفتم: او چرا در تلاوت خود سوره هل أتی (انسان) را اختیار نموده بود؟
هادی گفت: ما چه می دانیم در این چه حکمت بوده، و لازم هم نیست که بدانیم. آنچه لازم است، این است که بدانیم آنچه می کنند و می گویند بر وفق حکمت و صواب و صلاح است؛ امّا گفتن اینکه حکمت آن این است نه آن، علاوه بر اینکه یک نوع فضولی و تصرّف در معقولات است، کار با خطری هم هست، چه احتمال کذب و تکذیب می رود.
بلی! ما به اندازه فهم خودمان می توانیم بگوییم: چون این سوره مبارکه در فضائل حضرت علی و اهل بیت - علیهم السلام - است، و اینها هم حضرت علی علیه السلام را دوست دارند و در این سوره هم نشر فضایل حضرت علی علیه السلام است، پس آن را هم دوست دارند، چنان که تو هم گفتی که من هم دوست دارم.
یا آنکه در
🌱 «یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً» (انسان/۸)
🌱 فقیر و یتیم و اسیر را بر اساس محبّت خداوند، خوراک می دهند.
اشاره ای داشته است به مصیبت خودشان و پدرشان، هنگامی که برای او آب مطالبه می کرد و ندادند، با آنکه بی بها تر از اطعام بود، و این یتیم و مسکین و اسیر، از آن سه نفر به درجاتی فاضل تر بود. مع ذلک، اگر از حکمت کار آنها دم نزنیم، بهتر و مأمون تریم.
گفتم: اگر این وجه آخری غرض او باشد، معلوم می شود خون اینها هنوز در جوشش است.
گفت: البته در جوشش است، و بقای آن خطّ قرمز در زیر گلویش نیز مؤیّد، بلکه اقوی دلیل است، و اینها بیش از مؤمنین انتظار فرج دارند.
تا انتقام نکشند خونشان از جوشش نایستد، چنان که خون یحیی تا هفتاد هزار یا هفتصد هزار تن از بنی اسرائیل کشته نشد، از جوشش نایستاد.
گفتم: هادی! او گفت این خلعت در خور این عالم است و تمام خوبی های این عالم سایه آن عالم است.
گفت: چنین است؛ چنان که دنیا نیز سایه این عالم است. صورتی در زیر دارد آنچه در بالا ستی.
تمام محاسن و کمالات، مال وجود است، و به هر درجه تنزّل می کند ضعیف می شود، و وجود کمالات و آثار او نیز ضعیف می شود.
هادی دید که من از فکر و ذکر او به چیز دیگری نمی پردازم و این گردش در باغات فایده ای ندارد. برگشتیم به منزل.
پس از آن گفت: ما ده روز در اینجا مهلت داریم برای تهیه قوّه و استعداد بیش از پیش، که دزدان راه خیلی قوی هستند و وحشت بعد از این زیاد و قوّه تو کم است.
باید در این جمعه نیز به منزل دنیوی بروی، بلکه شاید به مقتضایِ «مردگانتان را به نیکی یاد کنید». از تو یادی بنمایند، که اسباب قوّه تو فراهم آید.
گفتم: مگر تو نگفتی که در اراضی وادی السلام هستیم و مأمون از همه چیزیم؟ امّا وادی السلام هم دزد دارد! این هم حرف شد؟ فقط غرض تو معطّلی من است. رفیق باوفا! بی وفا شده ای؟! گریه مرا گرفت … وادی السلام یعنی اوّل بدبختی من؟!
گفت: عزیز من! وفای من، مقتضی دوراندیشی تو است، تو نمی دانی که راه تو چگونه است، راه باریکی است از کنار اراضی وادی السلام که به اراضی برهوت که پر از آتش و عذاب است متّصل است، و سیاه تو در این چند منزل مجدّانه در صدد لغزش توست، و به اندک لغزشی در اراضی برهوت خواهی افتاد و من هم به آن اراضی داخل نمی شوم، و می ترسم عوض اینکه نمی خواهی ده روز معطّل باشی، در آن اراضی پر عذاب ده ماه محبوس بمانی.
گفتم: می خواهی بگویی که پل صراط روز قیامت، به استقبال ما آمده؟ و چنین چیزی هرگز نمی شود!
گفت: بلی، قبلاً هم گفتم، ولی حواست پرت است. مگر نگفتم: صورتی در زیر دارد آنچه در بالا ستی. بلی! بلی! راه این چند منزل، رقیقه و سایه همان پل صراط است، و اینکه می گویم، چاره ای نیست. علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد.
خواهی نخواهی، در شب جمعه رفتم به سر منزل اهل بیت خود، دیدم عیالم شوهری اختیار نموده و مشغول شؤون اوست، اولادم نیز متفرّق شده اند، مدّتی به شاخه درختی نشستم، مأیوس شدم و برخاستم و روی دیوار کوچه نشستم و نظر به حال متردّدین (رفت و آمد کنندگان) می نمودم، آنها قصه شؤون (کارها و امور) و معاملات خود را می گفتند.
دلم به درد آمد و با خود گفتم: چه خوب بود که آدم در حال حیات به فکر عاقبت و چنین روزی که در پیش داشت، می بود وهمه اوقات خود را صرف هوس ها و خواهش های زن و بچّه نمی کرد. عجب دنیا دار غفلت و جهالت است! ...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
#سیاحتغرب
🔘 قسمت اول
🔘 قسمت دوم
🔘 قسمت سوم
🔘 قسمت چهارم
🔘 قسمت پنجم
🔘 قسمت ششم
🔘 قسمت هفتم
🔘 قسمت هشتم
🔘 قسمت نهم
🔘 قسمت دهم
🔘 قسمت یازدهم
🔘 قسمت دوازدهم
🔘 قسمت سیزدهم
🔘 قسمت چهاردهم
🔘 قسمت پانزدهم
🔘 قسمت شانزدهم
🔘 قسمت هفدهم
🔘 قسمت هجدهم
🔘 قسمت نوزدهم
🔘 قسمت بیستم
🔘 قسمت بیست و یکم
✔️ برای مطالعه هر قسمت روی آن بزنید.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ (فرازیاززیارتآلیس)
🌹 سلام بر شما ای حجّت خدا و راهنما به سوی ارادهاش.
🌷 سلام علیکم
🙂 صبحتون بخیر
🌷 یا علی مدد.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🔅بسم الله الرحمن الرحیم 🔅
🌺تسلیم و اطاعت میثم تمّار از امیرالمومنین علیه السلام او را به چه مقامی رساند!🌺
✅ ميثم تمّار مردى است خرما فروش چند سبد خرما دارد و در دكّه اى نزديك مسجد كوفه مى گذارد و مى فروشد.
🔹 در اثر تسليم و اطاعت آن قدر مقام و منزلت يافت كه امام خود را به نورانيت و به ولايت شناخت و اميرالمؤمنين عليه السّلام ساعاتى چند در دكّان او مى رفتند و مى نشستند و مانند دو برادر مهربان مأنوس بودند و آن قدر از اسرار غيبى و معارف الهى به او آموختند كه هر بيننده را متحير مى ساخت.
________________________
✅ ميثَم تَمّار غلام آزادشده علىّ بن ابى طالب عليه السّلام بود. وى غلامى بود از زنى از بنى أسد كه على عليه السّلام او را از او خريد و آزاد كرد و به او گفت: اسمت چيست؟ گفت: سالم.
🔹 اميرالمؤمنين عليه السّلام به او گفت: رسول خدا صلّى الله عليه و آله به من خبر داده است كه آن اسمى را كه پدرت در عجم براى تو گذارده است، ميثم است. گفت: خدا و رسول خدا راست گفته اند و تو اى اميرالمؤمنين راست گفتى! سوگند به خدا كه اسم من مَيثَم است. حضرت فرمود: به اسم ديرين خود باز گرد و سالم را رها كن و ليكن ما كنيه ات را به سالم مى آوريم و به تو أبو سالم مى گوئيم.
📚 #امام_شناسى.
#معرفت_امام #تسلیم
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هورمون عشق چیه؟
اگر با کسی که محبتش از جنس بی توقعی و دلسوزی باشه معاشرت داشته داشته باشیم و روزانه با او حرف بزنیم، هورمونی در بدن تولید میشه که بسیاری از امراض را حتی بیماری های روحی ما رو مداوا میکنه.
😍 یعنی اگر روزانه با خدا حرف بزنیم، یا با امام زمان ارواحنافداه درد دل کنیم و از آقا برای همه خوبی هاشون تشکر کنیم خیلی از دردامون دوا میشه.
اگه بلد نیستیم با آقامون حرف بزنیم با یه کسی که میتونه ما رو با این کار آشنا کنه و یک هزارم امام با ما مهربونه حرف بزنیم.😍😍
😘😘😘مثلا روزانه یا چند روز یه بار با مامانمون حرف بزنیم و نسبت به او محبت کنیم تا درِ قلبون باز بشه و با خدا و امام زمان علیه السلام هم بتونیم حرفامونو بزنیم و آقا رو از خودمون خوشحال کنیم.
😃 این #کلیپ درباره اثرات حرف زدن با مامانه.💖
حتما ببینید.
#شیعه #ولایت #امام_زمان علیهالسلام #مادر
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
#رفاقت_در_راه_خدا
🔹رفیق بايد با مثبتگرايى و دميدنِ روح نشاط و اميد، و سيمايى متبسّم و با طراوت، موجبِ ثبات قَدَم و طمأنينۀ قلب و استقامت در مسیر حق گردد.
🔸۱🔸
#رفاقت #هدایت
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
ندای مُنْتَظَر
🎞 #مستند مستند رمزگشایی از یک اپیدمی مستندی فوق العاده جالب که به بررسی متفاوت از چگونگی پیدایش ویر
#مستند
مستند رمزگشایی از یک اپیدمی مستندی فوق العاده جالب که به بررسی متفاوت از چگونگی پیدایش ویروس کرونا در دنیا می پردازد...
#مدیریت_ذهن_در_مسیر_خدا
🖌 شماره ۲۰
✅ کنترل ذهن یعنی اینکه «بتوانی به موضوعی که میخواهی بیاندیشی»
✅ کنترل ذهن یعنی اینکه کسی توجّه تو را به چیزی که نمیخواهی جلب نکند. اگر کسی خواست توجّه تو را به چیزی جلب بکند، باید از تو اجازه بگیرد✋ و تو اگر اراده کردی، بتوانی توجّه خودت را منصرف کنی.
✅ قدرت ذهن یعنی اینکه هر مقدار خواستی بتوانی دربارۀ یک موضوع فکر کنی. مثلاً یک ساعت یا دو ساعت بتوانی دربارۀ آن موضوع فکر کنی.
✅ قدرت کنترل ذهن یعنی بتوانی به یک موضوع، عمیق فکر کنی نه سطحی؛ یعنی یک تمرکز فوقالعاده عمیق پیدا کنی.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#سیاحتغرب ۲۳
عجب دنیا دار غفلت و جهالت است!
چقدر ننگ آور است احتیاج مرد به زن و بچه خود، که همیشه چشم طمع به سوی مرد باز داشته اند!
و چقدر بی وفایی است که مثل چنین روزی که دستم از زمین و آسمان کنده شده، به یاد من نمی افتند.
پیغمبرصلی الله علیه وآله خوب آدم را بیدار و هوشیار ساخت که فرمود: «در آخرالزمان مرد به دست همسر خود تباه و گمراه می گردد.واگر همسر نداشت به دست خویشان و فرزندان خود به هلاکت می رسد».
ولی چه فایده! بیدار و هوشیار نشدیم و به فکر عاقبت خود نیفتادیم.
ناگهان دیدم در بالای خانه رو به رو، پسر و دختری تازه داماد از نبیره های من نشسته و میوه می خورند و صحبت می کنند، تا آنکه یکی گفت: همین میوه ها را حاج آقا کاشت و الآن در زیر خاک ها متلاشی شده است و ما میوه او را می خوریم.
دیگری گفت: بدبخت! او الآن در بهشت بهتر از این انگور ها را می خورد، خدا رحمتش کند! در بچّگی چقدر با ما شوخی می کرد.
دیگری گفت: راستی راستی، ما را دوست داشت. گاهی پول می داد و ما را خوشحال می کرد، خدا خوشحالش کند.
دیگری گفت: ما هر وقت کتاب و کاغذ و قلم می خواستیم برای ما می خرید، پدر و مادرمان که اعتنایی نداشتند.
دیگری گفت: ما را، در واقع او ملّا کرد، چون خودش ملّا بود، از ملّایی خوشش می آمد. حالا شب جمعه است خوب است هر کدام یک سوره قرآن برایش بخوانیم. من «هل أتی (سوره انسان) می خوانم، تو هم سوره دخان را بخوان.
من در همان جا ایستادم تا سوره ها را تمام نمودند و چقدر مسرور شدم، و برایشان دعای برکت نمودم و پرواز کردم و آمدم و دیدم که هادی اسب را آورده و خورجینی نیز روی اسب بسته و مهیّای حرکت است.
گفتم: این خورجین از کجاست؟
گفت: مَلَکی آورد و گفت: در یک پلّه آن (کفه ترازو) هدیه ای است از حضرت زهراعلیها السلام که در اثر تلاوت سوره دخان که منسوب به او است فرستاده است. و در پلّه دیگر، هدیه ای است از علی بن ابی طالب علیهما السلام که در اثر سوره «هل أتی که منسوب به او است.و سفارش کرده اند که از راه دورتر از برهوت، حرکت کنیم که سموم آن ما را نگیرد.
گفتم: هادی! ما نباید سر خورجین را باز کنیم، ببینیم هدیه آنها چه چیز است؟
گفت: اجمالاً از مایحتاج این راه است، و هر وقت احتیاج افتاد باز خواهد شد، اگر می خواهی حرکت کنیم.
گفتم: زهی سعادت! سوار اسب شدم و رفتیم.
به اراضی حرص رسیدیم، قومی را دیدیم به شکل سگ های متعفّن بدشکل، که بعضی چاق و بعضی لاغر و گرگین بودند، و صحرا پر از لاشه مرده و بوی گندش بلند بود، و هر دسته از سگ ها در سر یک لاشه مرده، در جنگ و جدال بودند و یکدیگر را می دریدند و مجال خوردن برای هیچ کدام میسّر نبود، تا آنکه همه از خستگی می افتادند و جیفه (مردار) همان طور می ماند. و دسته هایی پُر زور بودند و سگ های ضعیف را دور می ساختند وخود مشغول خوردن می شدند، هنوز چیزی نخورده دیگران باز هجوم می آوردند و سر آن لاشه مرده یکدیگر را می دریدند، و آن صحرا پر از سگ، وجنگ هفت لشکر برپا بود، که:
🔴 «دنیا مرداری بیش نیست و جویندگان آن، سگان هستند».
بعضی از آنها که این لاشه ها را می خوردند، از دماغ شان دود و از دبر شان (پشتشان) آتش بیرون می آمد و در خوردن تنها بودند، زیرا به حالی گرفتار بودند که سگ های دیگر به نزدیک آنها نمی رفتند.
هادی گفت: اینها مال یتیم و رشوه خوارانند
🔴 «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الیَتامی ظُلْماً، إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً» (نساء/۱٠)
🔴 کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می خورند، در حقیقت آتش می خورند.
گفتم: هادی! سفارش شده بود که ما دورتر از صحرای برهوت حرکت کنیم، گویا راه را غلط نموده ایم.
گفت: غلط نکرده ایم! اینکه می بینی آبِ زیر برهوت است و سُموم مهلک او به ما نمی رسد.
از زمین حرص خارج، یعنی از کنار او گذشتیم، و رسیدیم به کنار اراضی حسد.
در آن صحرا مکینه های (کارخانه ها) زیادی دور از راه بود که همه به کار افتاده و دود آنها افق را تاریک نموده بود، و بس که چرخ و پر آنها بزرگ و سنگین، و به تندی و سرعت در حرکت بودند، آن صحرا به لرزه در آمده بود و صدای چرخیدن آن چرخ های بزرگ، فضا را پر و گوش ها را کر می ساخت.
یک و لوله و زلزله غریبی رخ داده بود...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
#سیاحتغرب
🔘 قسمت اول
🔘 قسمت دوم
🔘 قسمت سوم
🔘 قسمت چهارم
🔘 قسمت پنجم
🔘 قسمت ششم
🔘 قسمت هفتم
🔘 قسمت هشتم
🔘 قسمت نهم
🔘 قسمت دهم
🔘 قسمت یازدهم
🔘 قسمت دوازدهم
🔘 قسمت سیزدهم
🔘 قسمت چهاردهم
🔘 قسمت پانزدهم
🔘 قسمت شانزدهم
🔘 قسمت هفدهم
🔘 قسمت هجدهم
🔘 قسمت نوزدهم
🔘 قسمت بیستم
🔘 قسمت بیست و یکم
🔘 قسمت بیست و دوم
🔘 قسمت بیست و سوم
✔️ برای مطالعه هر قسمت روی آن بزنید.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 صدای سخن عشق
#یادشهدابخیر
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59