eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام‌ از امام پرسید:" جانشین شما کیست؟"🤔 ✨امام داخل اتاقی رفت. وقتی برگشت پسر بچه‌ای روی شانه‌اش بود❤️. موهای سیاه و پیچیده.🌷 لب‌های غنچه‌ای قرمز🌹، ابروهای کشیده، 🌸شبیه خودش، از او زیباتر ندیده بود.😍 از امام پرسید " اسمش چیست🤔 🍁گفت:" هم اسم جدم رسول‌الله! 🌟ولی او غایب می‌شود، نمی‌بینندش.🌥 مثل خضر و ذوالقرنین، مدت زمان زیادی طول می‌کشد. 😔 وقتی بیاید آرامش با خودش می‌آورد. 👌زمین را پر از عدل می‌کند، بعد از آن که ظلم همه‌جا را گرفته باشد."❤️ 📚 کتاب: افتاب نیمه شب
داستان 🌿قاصدک 🌛ماه شب دوازدهم به بعد را خیلی دوست داشت. 😍چون هر شب، روشن و روشن‌تر می‌شد و قاصدک تا مدت‌های طولانی به ماه نگاه می‌کرد و با او حرف می‌زد.😌 ☘قاصدک بعدازظهر روز در خانه نشسته بود و منتظر بود تا 🌛ماه به آسمان بیاید و او دوباره به ماه نگاه کند و حرف‌هایی که دیشب ناتمام مانده بود را ادامه دهد.☺️ 🍃همین فکرها بود که درِ خانه به صدا درآمد. بعد از لحظاتی قاصدک بسیار خوشحال شد، چون دید عمه خانم به خانه می‌آید.😃 🌚آن شب وقتی ماه 🌛به آسمان آمد، قاصدک دوست نداشت با ماه صحبت کند و دلش هوای عمه خانم را کرده بود.😉 🍀قاصدک وقتی خود را به پنجره اتاق رساند، شنید که عمه خانم برای رفتن خداحافظی👋 می‌کند که ناگهان صدایی آمد: عمه جان! امشب اینجا بمان!😇 قاصدک تعجب کرد، مگر امشب چه خبر است🤔 این‌که ماه🌛 در آسمان بالاآمده و کاملاً بزرگ و نورانی بود، اما قاصدک توجهی به آن نداشت، فقط با خودش می‌گفت: چرا عمه خانم باید امشب که شب نیمه ماه است، اینجا بماند؟🤔 🌾قاصدک در همین فکرها بود که ناگهان شنید قرار است امشب در این خانه، نوزادی 👶به دنیا بیاید. بسیار تعجب کرد. کسی به دنیا بیاید که آخرین امام روی زمین است.❤️ ✨عمه خانم پرسید: از چه خانم خوشبختی قرار است این نوزاد👶 به دنیا بیاید، من کسی را که نشانه بچه‌دار شدن را داشته باشد اینجا نمی‌بینم؟ پدر نورانی، عروس خانم را به عمه خانم نشان داد.☺️ ...
✨دانستنی های مهدوی مناسب کودکان و نوجوانان_۲۸ سلام منتظر کوچولو هاب عزیز آیه ی مهدوی پایین رو با دقت بخونید 😘👇 ✨امروز سوره مبارکه ق آیه ۴۱و۴۲ 📖وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِ‌يبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُرُ‌وجِ {و گوش فرا ده و منتظر باش که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد، روزی که همگان صیحه رستاخیز را به حق می شنوند، آن روز، روز خروج (از قبرها)است} 🌱امام صادق(علیه السلام)در مورد این آیه فرمودند: صیحه به نام امام زمان و *یوم الخروج* به رجعت تفسیر شده‌است. 👈حالا یعنی چی؟🤔 یعنی اینکه روزِ ظهور یه فرشته ای ندا میده که امام زمان مون ظهور کردن و همه ی مردم جهان اون صدا رو میشنون🤗😃و همزمان هم بعضی از آدم های خیلی خوب مثل شهدا، صالحین و مومنین هم که از دنیا رفته بودن دوباره به دنیا بر میگردن‌ تا امام زمان رو یاری کنن که ما میگیم (رجعت) میکنن👌 بچه ها تعجب نکنید تو آیه ی قرآن داریم که اگر خدا بخواد میتونه مردگان و زنده کنه و به دنیا برگردونه🦋 ان شاءالله همگی ما، جزء یاری کنندگان امام زمانمون باشیم🤗🤲 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانه تان طوری باشد که محیطی دوستانه و امن برای اکتشاف بچه ها باشد. شنیدن همیشگی اصطلاحاتی مثل ” بهش دست نزن” و ” ازش دور شو” می تواند باعث از بین رفتن استقلال شود. هر چه قدر خانه ی شما برای بازی و اکتشاف بچه ها امن تر باشد کمتر نه می گویید. و هر چه قدر کمتر به او نه بگویید به طور چشمگیری کشمکش های بین شما و او کاهش می یابد. کودکی که در خانه آزاد است کمتر لجبازی میکند و همکاری بهتری با والدینش خواهد داشت!
مردم آزاری!.mp3
21.42M
🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : آیات ۱ الی ۱۷ 🎶تدوین : ____ 📚منبع : پیامبر و قصه هایش 🔰کپی آزاد با یک صلوات 🔰 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁قاصدک دید که عمه خانم به‌طرف عروس خانم که حالا مادر نوزاد نورانی❤️ بود، رفت و بر او سلام کرد و کنارش نشست و گفت: تو بانوی من و بانوی همه ما هستی!😍 قاصدک بسیار خوشحال شد، چون اولین قاصدکی بود که این خبر را شنید و در دنیای قاصدک‌ها، کسی که اولین خبر را داشته باشد، خیلی مهم است. البته خیلی‌ها از قبل شنیده بودند که قرار است در این خانه بچه‌ای به دنیا بیاید که همه چشم‌ها منتظر او هستند و حتی این خبر به گوش آدم‌های بدجنس هم رسیده بود. به همین خاطر به آن خانه سر می‌زدند که اگر خانمی نشانه بچه‌دار شدن را دارد، او را از بین ببرند؛ اما خداوند کاری کرد که معلوم نباشد که مادر  نوزاد نورانی چه کسی است. قاصدک‌ها هم شب‌ها می‌خوابند، اما آن شب، قاصدک تا به صبح نخوابید، از بس خبری که شنیده بود مهم بود، آن خبر این بود که امشب در این خانه، آخرین نوزاد نورانی به دنیا می‌آید. قاصدک کنار عمه خانم بود، او را دید که نماز📿 خواند و افطار🥛 کرد و بعد آرام در بستر خود خوابید. نیمه‌های شب، عمه خانم از خواب بلند شد و نماز خواند، اما خیلی نگران بود، چون مادر نوزاد در خواب بود، اما بعد از لحظاتی مادر نورانی بلند شد و نماز خواند و دوباره خوابید.😇 قاصدک به آسمان نگاه کرد، نزدیکی‌های صبح بود که پدر صدا زد «عمه جان تولد نزدیک است!»😍 عمه خانم، مادر نورانی را در آغوش گرفت و او را دلداری داد. قاصدک از این‌که اولین قاصدکی بود که صدای آن نوزاد نورانی را می‌شنید، بسیار خوشحال بود، نوزادی که در سجده بود.😘 عمه خانم نوزاد را در اغوش کشید ، چ نوزاد تمیز و زیبایی❣❣
✨قصه‌ی دریا 💦در مورد پیامبر مهربان_1☀️ من دریا 🌊 هستم. شنیده بودم که کودکی نورانی‌ متولد شده است. نام مادرش و نام پدرش است. اما قبل از تولد، عبدالله از دنیا رفته بود. مادر و پدر بزرگش، نام او را به امر خداوند ✨محمد✨ گذاشتند. قبل از آن خداوند آمدن ✨محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به همه‌ی گذشتگان مژده داده بود. چون او قرار بود که مردم را از تاریکی‌ها و گمراهی‌ها نجات دهد👌 او در کنار پدر بزرگ و مادرش زندگی ‌کرد. وقتی شش سالش شد، مادرش را از دست داد. کمی بزرگتر که شد، پدربزرگش عبدالمطلب به رحمت خدا رفت. وقتی عبدالمطلب داشت از دنیا می‌رفت، دست فرزندش ابوطالب را در دستان محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله)☀️ نهاد. به او فرمود: پسرم، من محمدم☀️ را به تو می‌سپارم. همیشه در کنار او باش و او را همراهی کن🌺 جناب ابوطالب ☀️که درود خدا بر ایشان باد، هم به حرف پدرش گوش داد. او محمد را به خانه‌اش برد. به همراه فاطمه بنت‌اسد همسرش، از ✨محمد به خوبی و مهربانی مراقبت کردند. محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم روز به روز بزرگ‌تر می‌شد. او در کنار عموی مهربانش ابوطالب به سفرهای مختلفی می‌رفت. مهربانی محمد☀️ توجه همه را به خودش جلب می‌کرد. اینها را از خورشید خانم 🌞شنیده بودم. چون او آنقدر عاشق❤️ محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله)☀️ بود که تا چشم باز می‌کرد، نگاهش به محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله)☀️ بود. من هم خیلی دوست داشتم او را ببینم☺️ ...
یک هفته در انتظار ماندم تا جمعه یِ دیگری بیاید😇 شاید که از آسمان مکّه آن قاصدِ آخری بیاید😍 من منتظرم جهانِ تاریک روشن شود از وجودِ خورشید☀️ هر لحظه به جانِ ما بتابد آن نورِ صفا و عشق و امّید❤️ من منتظرم سرودِ ایمان در شهر سیاهِ ما بپیچد☺️ همراه صدای دلنشینش بوی خوشِ یاس ها بپیچد🌷 ای کاش بیاید آن مسافر آن قاصدِ سبزِ آسمانی😢 تا در دلِ مردمان بکارد هر لحظه امیدِ زندگانی @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل زیبای امام زمانی🌸 در زمان غیبتِ امام مهدی علیه السلام ما می‌تونیم یک کارهایی انجام بدیم که قلبِ ایشون 💜رو خوشحال کنیم😍 مثل:👈 زیارت کردن به زیارت امامان و امامزادگان برو و برای فرج امام زمان مهربونمون دعا کن🤲😊 ❣اللهم عجل لولیک الفرج❣ @montazer_koocholo
46.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاران افتاب بچه ها جوون حتما این انیمیشن قشنگ که درباره امام زمان عج هست رو ببینین👌 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون‌ این قسمت: به قول بابام سخت نگیر پیام اخلاقی: اهمیت قول و قرار در ارتباط با دیگران 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_827302.mp3
8.79M
های حنا جون 📚عنوان: مرغ ماهی خوار توبه کار 🎬قسمت: اول 🎤گوینده: خانم اوسطی 💐گلهای باطراوت😘💖 ♦️🔸امشب با حناجون همراه باشیم تا یکی دیگه از قصه های زیبا که برگرفته از سری قصه های خوب برای بچه های خوب 📖 هست رو با هم بشنویم👂 امیدوارم شما نازنینا خوشتون بیاد😉😄😊 قصه های حنا جون رو دنبال کنید♦️🔸 منتظر نظرات خوبتون هستیم ✅ 📚ما رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید👇 🌾🌺🌿🌸🌳🌺🌴 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃قاصدک با خودش فکر می‌کرد چه خبر خوشی را از فردا برای تمام قاصدک‌های دنیا دارد.😍 پدر صدا زد: عمه جان، پسرم را نزد من بیاور😘 پدر گفت: پسرم سخن بگو.🗣 قاصدک شنید که پسر، لب به سخن گشود و گفت:…. قاصدک‌ها وقتی به هم می‌رسند و جمعشان جمع می‌شود، برای همدیگر حکایت‌های شنیدنی تعریف می‌کنند و اصلاً قاصدک یعنی همین.😄 🍃قاصدک در جمع قاصدک‌ها، تولد نوزاد نورانی👶 را به آن‌ها خبر داد و همه آن‌ها خوشحال شدند و از قاصدک به خاطر این‌که خبر به این مهمی را برای آن‌ها آورده بود، تشکر کرد. 🍁یکی از قاصدک‌ها از حکایت‌های قاصدک‌های زمان‌های خیلی دور تعریف کرد؛ از مرد مغروری که خود را خدای مردم می‌دانست و مردم فقیر و بیچاره را خیلی اذیت می‌کرد.😑 ⛔️آن مرد مغرور شنید که می‌گویند در آینده‌ای نزدیک پسربچه‌ای👦 به دنیا می‌آید که وقتی بزرگ شد او را نابود می‌کند، به همین خاطر دستور داد هر پسربچه‌ای را که به دنیا می‌آید بکشند.😒 قاصدک‌های آن زمان خیلی ناراحت شدند،😢 چون همین نوزادهای پسر بودند که وقتی بزرگ می‌شدند به صحرا می‌آمدند و قاصدک‌ها را جمع می‌کردند و برای بازی به شهر می‌آوردند و قاصدک‌ها در دست بچه‌ها حسابی تفریح می‌کردند.😌 💯اما قاصدک‌ها موقعی خوشحال شدند که صدای پسربچه‌ای را در شهر شنیدند. وقتی به‌طرف صدا رفتند، خیلی تعجب کردند، بله درست بود، پسربچه‌ای زیبا متولدشده بود و مأموران ستمگر متوجه آن نشده بودند.😉 آن پسربچه زيبا بعد که بزرگ شد، پیامبر خوب خدا شد و مردم را از دست ستمگران و آدم‌های بدجنس نجات داد👌
یک روز که خواب🌊 بودم، خورشید خانم 🌞با شوق و ذوق من رو صدا زد: دریا 📣📣 دریا📣📣 از خواب پریدم. گفتم: چه شده⁉️ خورشید خانم اتفاقی افتاده⁉️ خورشید خانم🌞 گفت: بله، خبر خبر، آماده‌ای بشنوی. با تعجب گفتم: چه شده⁉️ گفت: امروز محمد مهربان☀️ و عمویش جناب ابوطالب ☀️دارند به اینجا می‌آیند. شوکه شدم. نمی‌دانستم که چکار کنم. فقط بالا و پایین پریدم و گفتم: هورااااااااااا🌊 یعنی من دارم به آرزویم می‌رسم. خدایا شکرت🙏 از طرفی من در جایی بودم که مردمش خیلی نادان بودند. آنها بت‌های بی جان را می‌پرستیدند. فرزندان و خانواده‌ی خود را برای بت‌ها قربانی می‌کردند. آن روز که حضرت محمد مهربان☀️ به سرزمین ما آمد، مردم چند نفر را برای قربانی لبه‌ی من گذاشته بودند. آنجا بت بزرگ را قرار داده بودند. قربانیان را کنار بت بزرگ نشانده بودند. من چشمم به راه بود. ناگهان دیدم که مردی از دور می‌آید. دقت کردم. یکدفعه خورشید خانم🌞 گفت: دریاجان🌊 حضرت محمد آمد. خیلی خوشحال شدم و از خوشحالی بالا و پایین پریدم🌊💦💦 محمد مهربان نزدیک‌تر شد. دید که قربانیان کنار بت هستند. به دست و پای آنها طناب بسته شده است. او طناب‌ها را باز کرد. بعد نگاهی به من انداخت. به من فرمود: به امر خدا شدیدتر شوم و بت بزرگ آن مردم را بشکنم. با اشاره‌ی محمد☀️ خروشان شدم. بت شکست ...