فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #نازعات
تقدیم به امام زمان(عج)💚
با صدای زیبای قاری نوجوان یوسف کالو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#پنجشنبه_های_شهدایی
این داستان: #قهرمان_من
قسمت دوم
🍃 او امد تا دشمنی که به شهر ما حمله کرده بود را شکست دهد.
وقتی #حاج_قاسم🌷 راه مخفی را باز کرد ،تا کودکان با مادرشان به مکانی دیگر بروند و شهر را خالی کنند ، ما بدون هیچ فکری قبول نکردیم، چون این جنگ جنگ ما هم بود ، ما دستانمان را به دستان حاج قاسم دادیم و ماندیم✌️
کودکان ماندند و جنگیدند✊، تشنگی را به یاد #عاشورایان تحمل کردند، و غذای خود را نخوردند و بچه های کوچک دادند👏
کودکان لباس جنگ نداشتند ولی در دلشان غوغایی برای مبارزه بود😍
انها هر کدام قاسم شده بودند، فرمانده مبارزه با دشمنان امام حسین علیه السلام🌟، قهرمان بزرگ #قاسم_سلیمانی🌷 بود، شاید مهر او انقدر در دل بچه ها زیاد بود که لحظاتی پدران خود را فراموش میکردند، و حاج قاسم را جای پدر میدیدند، 💚
حاج قاسم و یارانش🌷 تونستند شهر ما را ازاد کنند و تا ابد قهرمان قصه مادران برای کودکان شدند❤️
✨ شادی روح شهدا #صلوات🌷
#پایان_داستان_قهرمان_من
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
🍃 این قسمت: پوریا خواننده میشود
💫 پیام اخلاقی: دوری از علایق کاذب و اهمیت دادن به استعداد
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#روز_زیارتی
#پنجشنبه
بازوی پدر
از پنجره کوچک حیاط به زندان نگاه کرد، باران💦 نم نم می بارید، دو نگهبان دم در با هم حرف میزدنند ، دوستش عبد الرحمن پرسید بیرون چه خبر؟
_خبری نیست دارد باران میبارد
عیسی و عبدالرحمن یک ماه بود که در زندان خلیفه بودند، زمین هردوی انها را یکی از ماموران خلیفه👑 گرفته بود، انها شکایت کرده بودند اما به جای اینکه حق انها را بدهند انها را به زندان انداخته بودند😒.
زندان چندین اتاق داشت، که تمام انها به راه روی بزرگ باز میشد، عیسی از جا بلند شد، به سوی حوض کوچکی که گوشه راهرو بود رفت، ابی به صورتش زد ، در همین موقع در ورودی باز شد، یکی در راهرو قدم گذاشت.
یک زندانی جدید بود، در بسته شد. عیسی نگاهی به زندانی جدید کرد، و با خودش گفت: این مرد چقدر اشنا می اید، یعنی کجا او را دیده ام ،؟ اه... این امام شیعیان امام حسن عسکری علیه السلام🌟 است،
با لبه پیراهنش صورتش را پاک کرد و جلو رفت: سلام بر فرزند رسول خدا!😍
اغوش گشود و امام را بوسید😘، امام خیلی ارام بود و لبخند میزد. چند زندانی دیگر دور او جمع شدند امام با ارامی با همه احوالپرسی کرد.
یکی از زندانی های قدیمی اهسته گفت: اقا فدایت شوم، باز شما را به اینجا اوردند ، خدا لعنت کند این خلیفه را اخر از جان شما چه میخواهد😞
یکی دیگر از زندانی ها با دیدن امام نتوانست خودش را کنترل کند و به گریه 😭افتاد امام او را دلداری داد و گفت: ارام و صبور باشید!
عیسی دست امام را گرفت و اورا به اتاق خودش برد ،عبدالرحمن با دیدن امام از جا بلند شد، فوری او را شناخت، و از شوق دیدن او اشک در چشمانش حلقه زد: اقا شما اینجا، نفرین بر این حکومت ظالم!
عبدالرحمن بقچه اش را باز کرد، یک عبا یک گلیم کوچک و چند وسیله دیگر در ان بود. گلیم را پهن کرد.
عبدالرحمن مقداری کشمش در ظرفی ریخت، جلوب اقا گذاشت گفت: بفرمایید اقا تمیز و سالم است.
عیسی هم از میان وسایل خود سیب سرخی🍎 بیرون اورد، توی ظرف گذاشت و به امام تعارف کرد. امام تشکر کرد، یک دانه کشمش در دهانش گذاشت ،بعد سیب را بو کرد و به عیسی گفت: ای عیسی بن صبیح بچه داری؟
عیسی تعجب کرد فکر نمیکرد امام اسم او را بلد باشد،
عیسی با صدای بلند گفت: نه اقا
امام دستش را بلند کرد و گفت : خدایا فرزندی به عیسی بده تا کمک و بازویش باشد، 🌺
باز به عیسی رو کرد و گفت: ای عیسی فرزند بازو (نیرو) خوبی است، هرگاه کسی صاحب فرزندی شد خدا حق از دست رفته اش را پس میگیرد، فرزند بازوی کسی است که بازو ندارد💫
عیسی گفت: ای فرزند رسول خدا ایا شما فرزندی دارید؟
امام اهی کشید و گفت: اری به خواست خدا به زودی صاحب فرزندی میشوم که سراسر زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، 💚
امام لبخند شیرینی زد که یاد اور فرزندش #مهدی 🌟بود .
امام دوباره سیب🍎 را بو کرد. عبدالرحمن و عیسی به چهره نورانی امام خیره شده بودند. از دیدن او سیر نمیشدند.
#پایان
Audio_6159.mp3
5.8M
#قصه های خاله نبات
📚عنوان: آخرین سفارش
🎤گوینده: خانم نظری
🎬قسمت: دوم
🍄🍃🍄🍃🍄🍃
امروز خاله نبات یکی دیگه از داستان های خوب با عنوان💫
☘️آخرین سفارش☘️
از کتاب ده قصه از امام صادق علیه السلام رو برامون میخونن🎤
موافقین با هم داستان خاله نبات رو بشنویم❓
📚ما را به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید👇
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #کوثر
تقدیم به امام زمان(عج)💚
با صدای زیبای قاری نوجوان یوسف کالو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#شعر
#جمعه_های_انتظار
یک هفته در انتظار ماندم
تا جمعه یِ دیگری بیاید😇
شاید که از آسمان مکّه
آن قاصدِ آخری بیاید😍
من منتظرم جهانِ تاریک
روشن شود از وجودِ خورشید☀️
هر لحظه به جانِ ما بتابد
آن نورِ صفا و عشق و امّید❤️
من منتظرم سرودِ ایمان
در شهر سیاهِ ما بپیچد☺️
همراه صدای دلنشینش
بوی خوشِ یاس ها بپیچد🌷
ای کاش بیاید آن مسافر
آن قاصدِ سبزِ آسمانی😢
تا در دلِ مردمان بکارد
هر لحظه امیدِ زندگانی🤗
@montazer_koocholo
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت:چهار جمله طلایی
پیام اخلاقی: خلاقیت در علم