#چهارشنبه_های_امام_رضایی☀️
داستان این هفته: سه قسمت
نمیدانم از عمویم برایتان چیزی گفته ام یا نه
عمویم کبوتر مهربانی است که در مدینه به "،مهاجر" معروف است این اسم را بخاطر سفر های زیادش به او داده اند 😊
یک روز که تازه از سفر برگشته بود گفت : عمو جان! بگو ببینم تو که سالها توی خانه #امام_رضا_علیه_السلام بودی حدیث مثلث را شنیدی ⁉️
من که از شنیدن این حدیث تعجب کرده بودم گفتم: عمو جان حدیث مثلث دیگر چیست تا حالا اسمش را نشنیده ام 😳
عمو جان نوک پایش را خاراند و گفت: البته این اسم را خودم برایش انتخاب کردم چون مثل مثلث سه ضلع دارد ‼️
ذوق زده گفتم: خب حالا حدیث را بگویید عمو جان!🤗
عمو سرفه ایی کرد و گفت: امام رضا علیه السلام فرمودند:
ایمان انسان کامل نیست مگر اینکه سه ویژگی را از خدا و پیامبر و امام خود یادگرفته باشد:
"مثل خدا راز دار باشد، مثل پیامبر با مردم مدارا کند، و مثل امام در سختی ها صبور باشد 💐
گفتم بله عمو جان! یک بار هم شخصی از #امام_رضا_علیه_السلام پرسید ثواب کسی که در سختی ها صبر میکند چیست⁉️
ایشان پاسخ دادند:
هریک از شما شیعیان ما به بلایی دچار شود و بر ان صبر کند خداوند ثواب هزار شهید🌷 را به او میدهد 😍
🍃 ای بچه مسلمان
🍃 فرموده خدا تو قران
🍃 باید که در سختی ها
🍃 صبور باشند مومنان😌
#پایان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@montazer_koocholo
#پنجشنبه_های_شهدایی🌷
#بچه_های_کارون
قسمت اول :
همان اولِ صبح، فرمانده من را گذاشته بود لب کانال و گفته بود که وقتی آذرخش آمد، یکراست ببرمش پیشِ او و دربارهی این موضوع هم با احدی حرف نزنم.🤫
توی کانال، کنارِ اولین سنگرِ اضطراری منتظر بودم. کانال، به اندازهی قد من گود بود و عرضش طوری بود که دو نفر زورکی میتوانستند از کنارِ هم رد شوند.😏
هوای گندی بود. باران ریز ریز میبارید. 🌧
زمین مثل سریش چسبناک شده بود و نمیشد قدم از قدم برداشت. 🙁
توی آن هوا که شرجی بود و دم کرده، کلاه آهنی بیشتر از همیشه رو سرم سنگینی میکرد.😞
وقتی دیدم از آذرخش خبری نیست، رفتم تو سنگرِ اضطراریِ کنارهی کانال، یک گوشه قمبرک زدم و نشستم.😟
چند بار صدای شالاپوشلوپ آمد که معلوم بود طرف با زور دارد قدم برمیدارد.😫
هر بار به امید آمدنِ آذرخش که اصلاً نمیشناختمش و تا آن روز ندیده بودمش، سرک کشیدم. 🤔
دو بار نگهبانهای سنگرهایِ لب رود بودند که داشتند میرفتند سرِ پستهاشان.
یک بار هم یدی، مأمورِ تدارکات جبههی ما بود که با آن هیکلِ چاقالو، نفسنفسزنان و در حالی که مرتب به اینور و آنورِ کانال میخورد، آمد. یک گونیِ پُر روی دوشش بود😄
رسید، آمد تو. تکیه داد به دیوارهی سنگر و نشست. خیسِ آب بود و باران از دو ورِ صورت گوشتالودش شُره کرده بود تا توی یقهی پیراهنش:
چهطوری پسر؟ چرا مثل راهزنها، اینجا قایم شدهای؟!⁉️
سنش از بقیه بیشتر بود. توی جبههی ما، تنها کسی که حق داشت کلاه آهنی سر نگذارد، جنابِ ایشان بود.😉
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖#قصه_شب
👵استاد مریم نشیبا
🔖قصه امشب: مهمونی خونه بی بی
🔗رده سنی: بالای ۴ سال
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo