#بچه_های_کارون
قسمت چهارم
یکهو به نظرم آمد یک چیزی میانِ خانهخرابهها تکان خورد🙄
فرمانده قدغن کرده بود کسی از کانال برود بیرون و توی خانههای خالی سرک بکشد. چه کسی میتوانست باشد؟
اولش شک کردم شاید غریبهای چیزی باشد که راهش را گم کرده یا شاید هم از نیروهای شناسایی دشمن باشد که از کارون رد شده و آمده این طرف، برای شناسایی جبههی ما😎
دوباره خوب خوب نگاه کردم. یکی ایستاده بود در پناه دیواری که تا کمر خراب شده بود و با دوربینِ چشمیِ کوچک 📷آن دورها را نگاه میکرد.
پشتش به من بود. گفتم شاید یکی از بچههای خودمان باشد. فریاد کشیدم: «آهایی ی ی...»
برگشت و نگاهم کرد.
ـ آنجا که وایستادی، خطرناک است🚫
دستش را برایم تکان داد. بعد دولا شد، تفنگ و کولهپشتیاش🎒 را از زمین برداشت و بدو بدو آمد طرفم.
ـ آنجا چهکار میکردی تو؟!
قیافهاش آشنا نبود. قبلترها ندیده بودمش❗️ همسن و سال خودم بود. سیاهچهره و دیلاق بود و لاغر:
ـ سلام. داشتم این دور و اطراف را نگاه میکردم. آن طرف کارون، از اینجا قشنگ پیداست
گفتم: «آره، پیداست. اما اگر تکتیراندازهاشان
میدیدندت، یک خالِ هندیِ خوشگل، میگذاشتند روی پیشانیات!😃
معلوم بود فهمیده کارِ خلافی کرده. ساکت ایستاده بود🙄
گفت«اگر بخواهی، میتوانی نگاه کنی... همه جا خوبِ خوب معلوم است. حتا خانههای آن طرف کارون را میشود دید.»
دوربین را بردم سمت خط مقدم خودمان؛ لب کارون.
اینورِ کارون، خاکریزی شده بود و سنگرهای نگهبانی را پشت و بالای آن زده بودند. هنوز دمغ بود گفتم: اسم من ناصر است بیسیمچی سنگر فرماندهی این جبهه هستم🙂
#ادامه_دارد
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_کربلا 🥀
این قسمت: یزید ابن زیاد
یزید ابن زیاد معروف به ابوالشعثاء از مردان شجاع شریف و نترس بود😌 و پیش از انکه امام به سپاه حر برخورد کند از کوفه به سوی امام شتافت و به کاروانش🐫 پیوست😊
هنگامی که مالک ابن نسر فرستاده ابن زیاد👹 برای حر پیغام اورد که از حرکت امام جلوگیری کند یزید ابن زیاد به او گفت:
_تو مالک ابن نسر هستی؟ مادرت به عزایت بنشیند این چه پیغامی است که اوردی😠
مالک گفت: من از پیشوای خودم اطاعت کردم و به بیعتم وفا نمودم‼️
یزید گفت: خیر تو پروردگارت را نافرمانی کردی❗️ و اطاعت از پیشوایت موجب ننگ هلاکت و اتش دوزخ🔥 خواهد شد ، مگر نشنیده ایی که خداوند در قران📖 می فرماید:
انان را پیشوایانی قرار دادیم که انها را به اتش دوزخ 🔥دعوت میکنند و روز قیامت یاری نخواهند شد.
(سوره قصص ایه ۴۱)
مالک درمانده شد.
روز عاشورا یزید ابتدا سواره 🐎مبارزه میکرد و بعد از انکه اسب های دشمن او را محاصره کردند در مقابل امام حسین علیه السلام⭐️ زانو زد و صد تیر 🏹به سوی دشمن رها کرد او تیر انداز ماهری بود و هر تیری که پرتاب میکرد امام میفرمود:
خداوند تیر های او را به هدف بنشان و بهشت را پاداش او را قرار بده 💫
وقتی تیر های او تمام شد به سوی دشمن حمله کرد و میگفت:
من یزید فرزند مهاجر شجاع تر از شیر و یاور حسین علیه السلام ⭐️هستم و از ابن سعد بیزارم😇
او پیوسته جنگ کرد تا به شهادت رسید😭 نام او در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است.😊
@montazer_koocholo
man emam hosseiniam 08.mp3
4.07M
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_شب
#قصه_کربلا🥀
📀داستان صوتی: #من_امام_حسینی_ام
قسمت هفتم: بزرگان قبیله بنی کلب ربیع را به مسجد فراخوانده و میخواهند به جرم خونخواهی پدرش او را محاکمه کنند که عبد الله به دفاع از او بر می خیزد😊
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
man emam hosseiniam 09.mp3
3.82M
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_شب
#قصه_کربلا🥀
📀داستان صوتی: #من_امام_حسینی_ام
قسمت هشتم : فرستاده مختار به دیدار شبث ابن ربعی میرود و او را از حضور مسلم در خانه مختار با خبر میکند😏
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
#محرم_مهدوی 🏴
#داستان_مصور
#داستان_عاشورا🥀
ابن زیاد به قصر 🏰خود فرار کرد 😏و در حالی که به شدت ترسیده بود در ها را محکم بست😄
او حیله ایی اندیشید 😏
اشراف و بزرگان کوفه را جمع کرد و گفت :
بروید و مردم را از یاری دادن مسلم بترسانید 😑و بگویید اگر ما را یاری کنند پاداش خوبی💰 میگیرند
و اگر با ما بجنگند مجازات سختی در انتظارشان است😬
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند :📚📚
#ادامه_مبحث
💢...در اينجا مادر از كودك خود می خواهد تا در مورد اين موضوع فكر كند که اگر برادرش از بدگويي او مطلع شود چه احساسي خواهد داشت❓
هادی گفت: خب اون عصباني ميشه❗️
مادر پرسيد: ميتوني روش ديگري را براي جلب توجه من پيدا كني❓
هادی براي لحظه اي فكر كرد🤔لبخند زد ☺️و بعد گفت: مامان امروز تو مدرسه يك نقاشي كشيدم🤗 ميخواهي اونو ببيني❓
✅ هادی اين مسئله را به خوبی درك كرده است كه بايد در مورد مسائل مربوط به برادرش حساستر باشد.
⚡️وقتي كه كودك بزرگتر مشاهده مي كند، برادر يا خواهر كوچكترش در حال بازي كردن دركنار يك اجاق داغ 🔥است بايد به مادر خود اطلاع دهد.😊
كودكي كه شاهد كتك خوردن فردي است يازماني كه تهديد جدي را مي شنود، بايد فورا مسئول مربوطه را آگاه سازد.
😊كودكي كه مي بيند يكي از بچه هاي مدرسه به قلدري و زورگويي روي آورده بايد هرچه سريعتر اين موضوع را با معلمان يا مسئولان👮♂ مدرسه در ميان بگذارد.
✅شما ميتوانيد به كودك خود كمك كنيد تا تمايز ميان بدگويي و حفاظت از خود را درك كند.😊
🔴 اين كار با مطرح چند سوال در يك لحظه امكان پذير خواهد بود:
🔹چرا مي خواهي به شخص ديگري بگویی چه اتفاقي رخ داده❓
🔸آيا واقعا كسي اذيت شده❓
#ادامه_دارد
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_کربلا 🥀
این قسمت سر گذشت: #شبعث_ابن_ربعی
شبعث ابن ربعی مردی هزار چهره ، خون ریز بود و به هیچ راهی مستقیم نبود 😟
او به بعد از شهادت امام حسن علیه السلام💫 به معاویه پیوست و پس از مرگ معاویه از کسانی بود که به امام حسین علیه السلام✨ نامه ✉️نوشت و ایشان را به عراق دعوت کرد اما با مسلط شدن ابن زیاد👹 بر کوفه از طرفداران ابن زیاد شد و با مسلم ابن عقیل (ع) جنگ کرد 🙄
او توسط ابن زیاد به کربلا فرستاده شد و از فرماندهان لشکر عمر ابن سعد بود🙁
روز عاشورا هم امام علیه السلام در سخنرانی خود برای کوفیان نام او را هم برد از جمله فرمود:
ای شبعث ابن ربعی و .... مگر شما برای من نامه ننوشتید که میوه ها🍎🍇🍊 رسیده و اطراف سرسبز است اگر بیایی لشکر برایت مجهز است⁉️
حبیب ابن بدیل میگوید:
زمانی که شبعث ابن ربعی👹 از جنگ مختار فرار کرد با الاغی 🐴که سر و گوش ان را بریده بود و خون از سر و رویش می ریخت وارد شهر بصره شد و فریاد زد:
"کمک.... کمک..."
به مصعب گزارش دادند شخصی با این وضع وارد کوفه شده است مصعب او را شناخت و گفت:
اری او کسی نیست جز شبعث ابن ربعی این کارها از او بر می اید‼️
شبعث از چهره های مخالف و از اشراف کوفه💰 بود و راس دشمنی با مختار بود😞
این مرد خبیث سر انجام در سن هشتاد سالگی مرد.
@montazer_koocholo
man emam hosseiniam 10.mp3
4.29M
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_شب
#قصه_کربلا🥀
📀داستان صوتی: #من_امام_حسینی_ام
قسمت نهم: بزرگان کوفه در خانه مختار جمع شده اند و امادگی خود را برای یاری امام به مسلم اعلام میکنند😔
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
#محرم_مهدوی 🏴
#داستان_مصور
#داستان_عاشورا🥀
زنان و مردان می امدند و بستگان خود را از ترس حمله لشکر شام به خانه می بردند تا جایی که هنگام غروب جز سی نفر همراه مسلم باقی نماندند😞
مسلم به مسجد🕌 رفت و با ان سی نفر نماز خواند اما انها هم موقع نماز او را ترک کردند😏
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
#سه_شنبه_های_امام_زمانی🌤
#دو_کشتی_نجات🏴
#محرم_مهدوی 🏴
داستان این هفته: هواپیما✈️
چهکیفی دارد مسافرت با هواپیما، آن هم باخانواده.😍
این حرف خواهرم زینب در هواپیما✈️ بود.
مادرم گفت: زینب جان دعاکن قسـمت همه علاقه مندان امام رضا علیه السـلام 💫بشودکه باصـحت وسلامتی و دلخوشی به
زیارت آن حضرت بروند.😇
امسال عیـد به پـدرمگفتم: من وخواهرمچون تصـمیم گرفتیم براي اینکه با هواپیما✈️ به مسافرت مشـهد برویم هرچه پول عیدي💴
داریم به شـما بدهیم، مادر هم قول همکاري داده،شـما هم اگر شده وامی، نمیدانم اضافه کاري وخلاصه به شکلی که شده
زحمت بکشـید😉
الان داخل
هواپیما هستیم ✈️به طرف مزارشـریف و مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام درحرکتیم😌 از پدرم پرسیدم: راستی بابا، برگشت
هم با هواپیما هستیم.⁉️
بابا خنـده اي کرد وگفت: با این پول عیـدي💴 که شـما دادیـد، یکدفعه بگو، هواپیما را هم بخریم😄 نه پدرجان فقط رفت را با
هواپیمـا میرویم و انشـاء االله بـا اتوبوس🚌 برمیگردیم و در مسـیر برگشت توقفی در قم خواهیم داشت و بـا زیـارت حضـرت
معصومه علیها السـلام⭐️خواهر بزرگوار امام رضا علیه السـلام ، زیارت خودمان راصـفایی دیگر میدهیم و نماز باحالی را هم
در مسجدمقدس جمکران🕌 به نیت ظهور امام زمان علیه السلام🌤 خواهیم خواند، همان نمازي که اگر یادت باشد دوسال قبل که
مدرسه تان🎒 به جمکران برده بود😊
به یادخاطرات اردوي جمکران دو سال قبل افتادم که چه حس وحال خوبی داشت.☺️
از پدرم پرسـیدم: پدرجان الان که حرف مسـجدجمکران و نماز امام زمان علیه السلام شد من هم میتوانم از یاران وسربازان امام زمان علیه السلام بشوم⁉️
پدرگفت: پسرم با این روحیه اي که من ازشماها سراغ دارم انشاء االله که از یاران امام زمان علیه السلام باشید که
افتخار من و مامان باشید.😍
فقط توجه داشته باشیدفلز و موادي که در هواپیما✈️ استفاده میشود با فلز و مواديکه در ماشین🚘 استفاده میشود فرق میکند❗️
در هواپیما موادخیلی باید سـبک و داراي مقاومت زیاد باشدو علت آن هم این است که هواپیما اگر وسط آسـمان خراب شد
دیگرکـاري نمیشـود کرد😟 برخلاف ماشـین کـه آنرا به کنـار میزننـد و درست میکننـد❗️
یـاران امـام زمـان علیه السـلام
همانندفلزي هسـتندکه در هواپیما ✈️اسـتفاده میشود و باید مثل یاران امام حسـین علیه السـلام☀️ در روز عاشورا باشـند که با همه
سختی ها و مشکلات از امام زمان شان دفاع کردندو او را تنها نگذاشتند.😇
درحـال گفت و گـو بـودیم که صـدایی توجه همه را به خودجلب کرد: مسـافران محـترم کمربنـدها را ببندیـد به فرودگـاه مشـهد
نزدیک میشویم.😊
@montazer_koocholo
#محرم_مهدوی 🏴
ویژه #شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام🥀
داستان: یاد کربلا
اتاقها و اطراف خانه🏠 را گشت، امّا از امام علیه السلام خبری نبود.
از کارگری که داشت زیر شترها🐪 را تمیز میکرد، سراغ امام (علیه السّلام) را گرفت. کارگر گفت: «کمی به من کمک کرد، ولی مثل این که دلش گرفته بود😢 چون یک دفعه روی این سنگ نشست و توی فکر رفت. بعد هم با همان حال از خانه بیرون رفت😞
خدمتکار پیر 👴با خودش گفت: «آه ... باز هم به همان جا رفته؛ به همان جای خلوت و همیشگی. باید به دنبالش بروم. شاید گرسنه و تشنه باشد‼️
خدمتکار توی مشک کوچکی آب ریخت. چند دانه خرما و قرص نانی🥠 برداشت. همه را در بقچهای پیچید و از خانه بیرون زد. آسمان صاف و آبی بود. یک دسته پرستو بال در بال 🐦هم چرخ میزدند😊
خدمتکار رفت و رفت تا به همان جا رسید، امام را دید که زیر سایهی همان تپهی بلند⛰ پیشانیاش را بر صخرهای گذاشته بود. کمی جلوتر رفت. صدای نالهاش را شنید😢
امام (علیه السّلام) سرش را بلند کرد و پس از لحظهای دوباره پیشانی بر پیشانی صخره گذاشت.
پیرمرد👴 کمی جلوتر رفت. امام (علیه السّلام) داشت ذکر میگفت و دعا میکرد: «لا اله الّا اللّه» ...
بارها این ذکر را گفت و باز سرش را بلند کرد. برای همین بود که به او «سید الساجدین» میگفتند؛ یعنی سرور سجده کنندگان.😇 هزار بار ذکر گفتن آن هم در سجده کار هر کسی نبود❗️
خدمتکار 👴از بس ایستاد و به دعای امام (علیه السّلام) گوش داد، خسته شد. جلو رفت و دست بر شانهی امام (علیه السّلام) گذاشت.😊
امام (علیه السّلام) پس از لحظهای برگشت و به او نگاه کرد. از بس گریه کرده بود، ریش و پهنای صورتش خیس شده بود😭
-فدایتان شوم، آقا جان! چرا اینقدر گریه میکنید❓بس نیست این همه گریه کردید؟ کمی هم مواظب سلامتی خودتان باشید❗️
امام سجّاد (علیه السّلام) سری تکان داد و گفت: «حضرت یعقوب علیه السّلام» دوازده فرزند داشت و خداوند یکی از آنها را از او دور ساخت. با اینکه میدانست پسرش زنده است، ولی آن قدر گریه کرد😢 که موهای سرش سفید و چشمهایش نابینا شد! چگونه من گریه نکنم؟ در کربلا جلوی چشمهایم پدرم، عموهایم، برادرهایم، پسر عموهایم و دوستان و بستگانم را شهید کردند😭
- ای فرزند رسول خدا! میدانم. حال شما را خوب میفهمم. شما در کربلا شاهد همه چیز بودید و سختیهای فراوان کشیدید😭 امّا من همیشه خدا را شکر میکنم که شما را برای ما شیعیان نگه داشت. اگر شما نبودید، ما هیچ پشت و پناهی نداشتیم😊
آن وقت بقچهی نان و خرما🥠 را جلوی امام (علیه السّلام) باز کرد و مشک آب را به دستش داد.
امام (علیه السّلام) کمی آب نوشید و مشتی آب بر صورتش زد.😊
خدمتکار پیر👴 به چهرهی زیبای امام (علیه السّلام) نگاه کرد و گفت: «امروز هوا خیلی خوب است.به آسمان نگاه کن! پرستوها🐦 دارند به خانه برمیگردند. دارند با خودشان شادی میآورند، مگر نه⁉️
امام (علیه السِلام) به آسمان نگاه کرد و لبخند زد.😊
منبع📚: مجله رشد نوشته محمود پور وهاب
@montazer_koocholo