eitaa logo
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
2.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
23 فایل
مقام معظم رهبری: ⚠️هیئت سکولار نداریم⚠️ هیئت ها نمی توانند سکولار باشند هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم هرکس علاقه مند به امام حسین(ع) است یعنی علاقه مند به اسلام سیاسی است. . مدیر کانال: @abbas_rezazade_1377 ادمین جهت تبلیغ و تبادل: @Amirmohamad889
مشاهده در ایتا
دانلود
•[✨∞✨]• •~ ~• 🔻ناصـرالـدین شـاه قـاجـار در ماه مـبارک رمـضان نامـه اے به مرجـع تقلـید آن زمـان مـیرزاےشیـرازے بـه ايـن مضـمون نوشـت : مـن وقتـے روزه میگـیرم از شـدت گرسـنگے و تشنگے عصبانے میشوم و ناخـود آگـاه دستـور به قـتل افـراد بےگناه میدهـم لذا جواز روزه نگـرفـتن مـرا صـادر بفرمايـيد❗️ ← آیـت الله العظمے میرزاے شیرازے در جـ📜ـواب ناصـرالدین شـاه نوشــت: •• بسمـه تعـالـے •• حکـم خـ✨ـدا قابل تغییـر نیـست لـکن حاکـم قابـل تغیـیر اسـت. اگر نمیتـوانے به اعصـابت مسلـط شوے از مسـند حکومـت پایـین بیا تا شخـص با ایمانے در جایگـاه تو قرار گیـرد و خون مؤمنین بیهوده ریخـته نشود❗️😏 [ اینـم حکـایت برخے مسئولـین هسـتش ] •| ؛ یکے نیـست بهـشون بگـه اگـه نمیتـونید مشکل مـردم رو حـل کنیـد جاے خودتـون رو به یکے دیگه بدید که چـاره ساز باشـه نه مشـکـل سـاز •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •[✨∞✨]•
~• •~ [ میدونے اعـتماد به خـدا یعـنے چے❓] ← ﺣﻀـﺮﺕ ﺳﻠﻴـﻤﺎﻥ ﻋﻠــﻴﻪ سلـاﻡ ﺍﺯ ﻣــﻮﺭﭼﻪ ﺍے ﭘﺮﺳﻴـﺪ : ﺩﺭ ﻣـﺪﺕ ﻳﻚ ﺳـﺎﻝ ﭼـﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨـﻮﺭے❓ ﻣﻮﺭﭼــﻪ ﮔﻔــﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘـﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘـﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒـﻪ ﺍے ﻛـﺮﺩ... ﻭ ﺳـﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫـﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬـﺎد❗️ ﺑﻌـﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷـﺖ ﻳـﻚ ﺳـﺎﻝ... ﺣﻀـﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤـﺎﻥ ﺟـﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑـﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛـﻪ ﻓﻘـﻂ ﻳﻚ ﻭﻧـﻴﻢ ﺩﺍﻧـﻪ ﺭﺍ ﺧـﻮﺭﺩﻩ❗️ ﭘـﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠـﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼـﻪ ﭘﺮﺳـﻴﺪ ﭼـﺮﺍ ❓ ← ﻣﻮﺭﭼــﻪ ﮔﻔـﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴـﻜﻪ ﻣـﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑـﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴـﻨﺎﻥ داشـتم ﺧـﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯے ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧـﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣـﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣـﻮﺵ ﻧﻤـﻴﻜﻨﺪ ... ﻭلے ﻭﻗﺘـے ﺗﻮ ﻣـﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌـﺒﻪ ﻧـﻬﺎﺩے ﺑـﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷـﻤﺎ ﻣـﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣـﻮﺵ ﻛﻨـے❗️ ﭘـﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴـﺎﻁ ﻛـﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴـﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐـﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ❗️ •[ ﺧـﺪﺍﻭﻧﺪ میفرمایـند : ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟـﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍے ﺑﺮ ﺭﻭے ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴـﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧـﺪﺍست روزے آن... •| •| ••🖇•• @Montazerzohor313313
•[🌸🍃]• •~ ~• میگـویـند روزے امـیرڪـبیر ڪه از حیـف و میل شدن سفره‌هاے دربـار به تنـگ آمده بـود. به ناصـرالدین شاه پیشنـهاد ڪرد ڪه براے یک روز آنچه رعیت میخورنـد میل ڪـند ❗️ شاه پرسـید ؛ مگر رعیت ما چه میخورند❓❗️ امیرکبـیر گفـت : ماسـت و خـیار ❗️❗️ ←ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت: ڪه براے ناهار فردایـمان ماست و خیـار درسـت ڪنید 🔻سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک‌چـے براے ماسـت خیار شاهے داد : ✦ ماسـت پر چرب اعلـا ✦ خـیار قلـمے ورامـین ✦ گردوے مغز سفیـد بانه ✦ پیاز اعلـاے همـدان ✦ ڪـشمش بدون ‌هسـته ✦ نـان دو آتیـشۀ خاش‌خاش ✦ سبزےهاے بهارے اعلـا و ... 🔻ناصرالـدین شـاه بعد از اینڪه یک شڪـم سیر ماست و خیار خورد به امیرڪبیر گفت: رعایاے پدرسـوخته چه غذاهایے میـخورند ما بیـخبریم. اگر ڪسے از این همه نعمت رضـایت نداشت فلڪـش ڪنید ❗️❗️ •[ شـده حکایت اقتصـاد مردم و دولـت ... در آمار دولت نه 'تورم' هست و نه 'رکود' ولے در زندگے مردم هـم 'تورم' هست و هم 'رکود' و .... ]• •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •[🌸🍃]•
•[✨∞✨]• •~ ~• وقتـے یوسـف [ع] به یـک زندانے که درشُـرُف آزادے بود گفـت: ←مـرا در نزد مَـلِک یـادآور [و بـے گناهـے مـرا بـیان کن] خداونـد او را عـتاب کرد و گفـت : اے یوسف❗️ تو خلـاص از دیگرے جویے و جز از مـن وکیلے دیـگر خواهي❗️❓ به عـزّت من که خداونـدم که تو را در ایــن زندان روزگارے دراز بدارم. آنگه زمیـن شکـافته شد تا به [لایهے ] هفـتم زمـین و رب الـعزّه او را قوّت بینـایے داد و گفت : فرونگـر اے یوسـف در زیـر این زمین ها تا چه بینـے❓ یوسـف مورچه اے را دید که چیزی در دهن داشـت و میـخورد. 🔰گفـت : اے یوسـف❗️ من از رزق این موجـود کوچک هم غافل نیستم. اے یوسـف❗️ من نـه آنم که با تو کرامـت ها کردم❗️❓ •• در دل پـدر،مهر تو افکنـدم •• و [مهر تو را] بر او شیرین کردم •• و در چاه،عریـان بودے، تو را پوشاندم •• و کـاروان را برانگیـختم تا تـو را بیـرون آورنـد •• و آن کـس که تو را خـرید در دل دوستـے تو افکـندم اے یوسـف❗️ کرامـت،همـه از مـن بود چرا دسـت به دیگری زدے و استعانـت به غـیر من کردے❓ یوسف علیه السلام از خداونـد عذرخواست و تقاضاے عفو نمود. •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •[✨∞✨]•
•[✨∞✨]• •~ ~• 🔻روزے بازرگانے خــرش را کـه دو گونے بـزرگ بر دوش داشـت به زور ميكشـيد تا بـه مرد حکیمے رسـيد. حکیـم پرسيد چـه بر دوش خَر دارے كه سنگـين اسـت و راه نمیـرود❓ ←پاسخ داد ؛ •• يک طـرف گنـدم •• و طرف ديگـر سنـگ حکیم پرسيـد بـه جايـے كه ميروے سنگ كميـاب اسـت❓ پاسـخ داد خـير به منظـور حفـظ تعـادل طرف ديگـر سنگ ريخـتم.❗️ حکیـم دانا سنگ را خالے كـرد و گنـدم را به دوقسـمت تقسيم نمود و به گفـت حـال خـود نيز سـوار شو و برو به سلـامت. مرد کاسـب وقتے چـند قدمـے به راحتے با خَـر خود رفـت برگشـت و پرسـيد با اين همه دانش چقدر ثروت دارے❓ حکیـم گفـت هيچ. مـرد کاسـب فورا از خر پـیاده شد و شرايط را به شكـل اول باز گـرداند و گفت من با این نادانے خيلی بيشـتر از تو دارم پس عـلم تو مـال خـودت و شروع كرد به كشيدن خَـر کرد و رفـت...❗️ •[ ثـروت ربطے به علـم و عقـل ندارد هر نادانے ميتـواند ثروتمـند شـود! ]• •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •[✨∞✨]•
'[❤️🍃]' ~ ~ شبـے خـواب امیرکبیـر را دیدم جایگاهـے متـفاوت و رفیـع داشـت پرسیـدم چون شـهید و مظلوم کشته شدے این مرتـبت نصیبت گـردید❓ با لبـخند گفت : خیـر سؤال کـردم اون چنـدین فرقـه ضاله را نابود کردے❓ گفت : خیـر با تعـجب پرسـیدم: پـس راز این مقـام چیست❓ ←جـواب داد : هدیـه مولـایم حسین [ع] است❗️ گفتم چطـور❓ با اشـک گفـت : آنگـاه که رگ دو دسـتم را در حمام فین کاشـان زدند چون خـون از بدنم مـیرفت تشنگے بر من غلبه کرد. سـر چرخانـدم تا بگویـم قدرے آبم دهید. ناگهـان به خـود گفتم آ مـیرزا تقے خان❗️ دوتـا تا رگتـو بریـدند این هـمه تشنگے پـس چه کشید پسر فاطـمه او که از سر تا به پایش زخم شمـشیر و نیـزه و تیـر بود❗️ از عطش حسین حیا کردم لب به آب خواستن باز نکـردم و اشک در دیدگـانم جـمع شد ←آن لحظه که صـورتم بر خاک گذاشتند امام حسـین (ع) آمد و گـفت: به یاد تشنگے ما ادب کردے و اشک ریختے؛ آب ننوشیدے این هدیـه ما در برزخ. باشد تا در قیـامت جبران کنیم❗️ •[ همیشـه برایم سـوال بود که امیرکـبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست]• •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
•[✨∞✨]• •~ ~• ←فطـرس نـام فـرشتـه اے اسـت ولـے فرشتـگان مقـرب نبـود❗️ تا از هـر نوع سركشے پيراستـه باشد به ويـژه آن كه تخلـف و سرپيچے فطـرس در برخے روايات كندے و سستے ورزيدن خوانده شده كه نوعـے تـرک اولے است نه گنـاه.  به این عمـل خداونـد كوتـاهے و سستے ورزيد. بالش به كيفر اين نافرمـانے چيد❗️ و به يكے از جزيره ‏ها تبعـيد گرديـد. هنگامے كه امام حسـين علیه السلـام متولد شـد ۷۰۰ سـال از مـاجراے فطرس میگـزشت جبرئـيل علیه السلـام براے عرض تبريک به پيامبر صلےالله به سوے زمين فـرود آمـد و در راه بـا فطرس ديـدار كرد جبريل علیه السلـام به وے پيشنهاد كرد براے عرض تبريک و تهـنيت با او نزد پيامـبر(ص) بـرود.تا پیامبر شفاعتت کنـد❗️ هنگامے كه جبـريل علیه السلـام او را به حضـور پيامبرصلےالله برد و داسـتان فطرس را براے رسـول‌الله بازگـو کـرد ★به امر پيامـبر کـه از خداوند دستور گرفـته بود بالـش [فطـرس] را بـه بـدن پاک امام حسين(ع) ماليـد و سلامتش را بــاز يافــت. •[ و چـه خوب است امـروز دل شکسته مان را بــه امــام حسیــن وصــله بزنیـم💔👌🏻] •| •| •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •[✨∞✨]•
'[❤️🍃]' ~ ~ زن فقیرے که خانــواده کوچکے داشت با یک برنامـه رادیویے تماس گرفـت و از خدا درخواسـت کمـک کــرد.❗️ مرد بے ایمانے به ایـن برنامه رادیویے گوش مے داد تصمیم گرفـت سـر به سـر این زن بگـذارد. آدرس او را به دسـت آورد و به منشے اش دسـتور داد مقدار زیادے مواد خوراکے بخرد و براے زن ببـرد. ضمنـا به او گفـت: وقتے آن زن از تو پرسـید چه کسے این غذا را فرسـتاده بگو کـار شیطان اسـت❗️ وقتے منشے به خانـه زن رسـید زن خیلے خوشحال و شکرگزار شـد و غذاهـا را به داخل خانه کوچکـش برد منشے از او پرسـید❗️ نمیـخواهے بدانے چه کسے یـن غذا را فرستاده❓ زن جـواب داد: نـه،مهـم نیسـت. وقتے خدا امـر کنـد حتے شیطـان هم فرمـان میبرد...❗️❓ •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ⭕روزے دخـتر بچـه‌اے ‌ از پـیرزنےخردمنـد پرسید چطـورے آدم به پروانه تبدیل مـی‌شود ⁉️ پیپرزن با لبخـندے بر لب و برقـے در چشـمانش پاسخ داد: «باید آنقـدر مشتـاق پرواز باشے که دیگر دلـت نخواهد کرم ابریـشم باقے بمـانے‼️.» -{شیفـتگان‌پـرواز‌را‌مـیل‌به‌خزیـدن‌نیسـت}- •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ← جـوانـےگـمنـام عـاشـق دخـتر پادشـاه شـد. 🔻یـکےاز نـدیـمان پادشـاه بـه او گفـت: پادشـاه اگـر احسـاس کنـد تـو بنـده‌اےاز بنـدگان خـدا هسـتے خـودش به سـراغـت خـواهـد آمـد. جـوان بـه عبـادت مشـغول شـد م بطـورے کـه مـجذوب پرسـتش شـد. روزےگـذر پـادشـاه بـه مـکـان جـوان افـتـاد و دریـافـت بـنـده‌اےبـا اخـلاص اسـت❗️ هـمانجـا از وے براے دختـرش خواسـتگارے کـرد. جـوان فرصـتے براےفکـر کردن طلـبـید و بـه مـکانےنامـعـلـوم رفـت. نـدیم پادشـاه به جسـتجو پرداخـت و بعـد از مدتـها جستـجو او را یافـت و دلـیل کـارش را پرسیـد. 🔻جـوان گفـت: اگـر آن بنـدگےدروغـین که بـخاطر رسـیدن به معـشوق بود پادشـاهے را به درِ خـانه ام آورد، [چـرا قـدم در بنـدگےراسـتـین نـگـذارم تـا پـادشـاه را در خـانـۀ خـویـش نـبـیـنـم❗️❓ •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ← ﺷـﺨـﺼـے ﺑـﺎ مـاشـیـن ﺷـﺨـﺼـےﺍﺵ ﺑـﻪ ﻣـﺴـﺎﻓـﺮﺕ ﺭﻓـﺘـﻪ ﺑـﻮﺩ. ﻣـﻮﻗـﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇـﻬـﺮ ﺗﻮےﯾـﮑـے ﺍﺯ ﺟـﺎﺩﻩ‌ﻫﺎے بـیـرون ﺷـﻬـﺮ،ﺭﻭے ﺗـﭙـهﺍے ﻣـﺸـﺎﻫـﺪﻩ ﮐـﺮﺩ ﭼـﻮﭘـﺎﻧـے ﻣـﺸـﻐـﻮﻝ ﺧـﻮﺍﻧـﺪﻥ ﻧـﻤـﺎﺯ ﺍﺳـﺖ ﻭ ﮔـﻮﺳـﻔـﻨـﺪﺍﻥ ﻫـﻢ ﮐـﻨـﺎﺭﺵ ﻣـﺸـﻐـﻮﻝ ﭼـﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾـﺪﻥ ﺍﯾـﻦ ﺻـﺤـﻨـﻪ ﻟـﺬﺕ ﺑـﺮﺩ ﻭ ﺧـﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑـﻪ ﭼـﻮﭘـﺎﻥ ﺭﺳـﺎﻧـﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پـرسـیـد ﭼـﻪ چـیـز ﻣـﻮﺟـﺐ ﺷـﺪﻩ ﺗـﺎ ﻧـﻤـﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑـﻪ ﻣـﻮﻗـﻊ ﺍﺩﺍ ﮐـﻨـے❓ ﭼـﻮﭘـﺎﻥ ﺟـﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗـﺘـے ﻣـﻦ ﺑـﺮﺍے ﮔـﻮﺳـﻔـﻨـﺪﺍﻧـﻢ ﻧے مےزنـم ﺁﻧـﻬـﺎ ﮔـﺮﺩ ﻣـﻦ ﺟـﻤـﻊ مـےشـونـد. {ﺣـﺎﻝ ﻭﻗـﺘـے ﺧـﺪﺍ ﻣـﻦ را صـدا مـےزنـد ﺍﮔـﺮ ﺑـﻪ ﺳـﻤـﺘـﺶ ﻧـﺮﻭم ﺍﺯ ﮔـﻮﺳـﻔـﻨـﺪ ﻫـﻢ ﮐـﻤـﺘـﺮم} •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ← روزےگـانـدے در حین سـوار شـدن بـه قطـار یـک لنـگه کفشـش درآمـد و روےخـط آهـن افتـاد. او بـه خاطر حرکـت قـطار نتـوانسـت پیـاده شـده و آن را بـردارد،درهـمان لحـظه گانـدےبـا خونـسردے لنگـه دیـگر کفشـش را از پـاے درآورد و آن را در مقـابل دیـدگان حیچرت‌زده اطـرافـیان طـورے بـه عقـب پـرتاب کـرد کـه نـزدیـک لنـگه کفـش قبـلے افتـاد. یکـے از همـسفرانـش علـت امـر را پرسیـد. گانـدے خنـدید و در جـواب گفـت: مـرد بینـوائے کـه لنگـه کفـش قبـلے را پیـدا کنـد، حـالا مےتوانـد لنـگه دیگـر آن را نیـز برداشتـه و از آن اسـتفاده نمـاید. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ←واعـظـے بـالاے مـنـبـر از اوصـاف بـهـشـت‌ مـےگـفـت و از جـهـنـم حـرفـے نـمـیـزد؛ •• یـکـے از حـاضـریـن خـواسـت تـیـکـه بـنـدازه گـفـت: حـاج اقـا شـمـا چـرا هـمـش از بـهـشـت مـیـگـیـد یـکـبـار هـم از جـهـنـم بـگـیـد⁉️ ←حـاج اقـا کـه زیـرک بـود جـواب داد کـه: جـهـنـم رو کـه مـیـریـد مـےبـیـنـیـد ولـے چـون نـمـیـریـد بـهـشـت‌ و بـبـیـنـیـد وصـفـش کـه بـایـد بـشـنـویـد. •• از قـضـا بـهـلـول تـو اون جـمـع وقـتـے ایـن سـخـن را شـنـیـد بـلـنـد شـد و گـفـت: حـاج اقـا مـا بـا عـمـو حـسـن جـهـنـم رو هـم دیـدیـم کـجـاے کـارے⁉️ •• بـعـد جـمـعـیـت بـا شـعـار روحـانـے مـچـکـریـم جـلـسـه را تـرک کـردنـد.😂✋🏻 •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ←بـازرگـانـے در زمـان انـوشـیـروانزنـدگـے مـیـکـرد و مـالـے فـراوان جـمـع کـرده بـود. پـس از سـال هـا،او کـه در مـمـلـکـت انـوشـیـروان غـریـب بـود،تـصـمـیـم بـه بـازگـشـت بـه سـرزمـیـن خـود گـرفت، ولـے بـدخـواهـان،نـزد پـادشـاه بـدگـویـے او را کـردنـد کـه فـلان بـازرگـان، از بـرکـت تـو و سـرزمـیـن تـو،چـنـیـن مـال و مـنـال جـمـع کـرده اسـت و اگـر او بـرود، دیـگـر بـازرگـانـان هـم روش او را در پـیـش مـےگیـرند و انـدک انـدک رونـق سـرزمـین تـو، هـیـچ مـے شـود. انـوشـیـروان رأے آنـهـا را پـسـنـدیـد و بـازرگـان را احـضـار کـرد و گـفـت کـه اگـر مـے خـواهـے، بـرو؛ولـے بـدون امـوال⁉️ بـازرگـان گـفـت: «آنـچـه پـادشـاه فـرمـود،خـوب اسـت و از مـصـلـحـت دور نـیـسـت. امـا آنـچـه آورده بـودم و در شـهـر تـو آن را از دسـت دادم، اگـر پـادشــاه بـتـوانـد دوبـاره بـه مـن بـرگـردانـد، هـمـه امـوالـم را مـیـدهـم. انـوشـیـروان گـفـت:اے شـیـخ❗️ در ایـن شـهـر چـه آوردهاے کـه نـمـیـتـوانـم بـه تـو بـدهـم❓ گـفـت:اے مَـلِـک❗️ جـوانـیـم را آورده بـودم و ایـن مـال را با کـمـک او کـسـب کـرده‌ام. جـوانـے مـن را بـه مـن بـاز ده وتـمـام مـال مـن را بـاز بـگـیـر. انـوشـیـروان از ایـن جـواب لـطـیـف مـتـحـیّـر شـد و او را اجـازه داد تـا بـه سـلامـت بـرود. •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ←راننـده ماشینے در دل شب راهش را گم کـرد و بعد از مسافتے ناگهان ماشینش خاموش شد.. هماـن جا شـروع به شکایت از خـدا کـرد: 《خدایا پس تو دارے اون بالا چکار میکنے و.....》 در همین حال چون خسته بود،خوابش برد. وقتے صبح از خواب بیدار شد.. از شکایت شب گذشته اش خیلے شرمنده شد.. ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود! 『همه ما امکان به خطا رفتن را داریم.. پس اگــر جایے دیدیم که کــارمان پیــش نمیرود شکایت نکنیـم!! شایـد اگــر جلــوتر برویم پرتگــاه باشد... •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ ← زمانے که حضـرت آدم علیه السلـام به زمین هـبوط کرده بـود و در آن ساکـن شـده بود. هرگاه در ارتباط او با جبرئيل فاصله مےافتاد غم و انـدوه زیادے او را فرا میگرفت❗️ 🔻و لـذا آن حـضرت این موضـوع را با جبرئيل مطرح کرد و او پاسخ داد: هرگاه براے تو حزن و سنگینے عارض شد ذکـر مبـارک [ لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ] را بگو که این ذکر غم و اندوه انسان را تسکین مے دهـد و انسـان را به آرامش میـرساند.❗️ •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ گوينـد كه... در زمان موسے کلیم الله خشکسالے پيـش آمد. آهوان در دشت خـدمت موسے رسيدند كه ما از تشنگے تلف مےشويم و از خداوند مـتعال در خواست باران كن. موسی به درگاه الهے شتـافت و داستان آهـوان را نقل نمود. 🔰خداوند فرمود: موعـد آن نرسيده موسی هم بـراے آهوان جـواب رد آورد. تا اينڪه يكے از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالاے كوه طور رود. به دوستـان خود گفت: اگر من جـست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مے آيد وگرنـه اميدے نيست. آهو به بالاے كوه رفت و حضرت حق به او هـم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتے به چشـمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. ←شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال میڪنم و توكل مےنمـایم. تا پایـین رفتن از کوه هنوز امیـد هست. تا آهـو به پائـين كوه رسيد باران شـروع به باريـدن كرد موسے معترض پروردگـار شد. 🔰خـداوند به او فرمود: هـمان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرڪت کرد و اين پاداش توكل او بود. •• هیچوقت نا امیـد نشـويد... •• شايد لحظه اخر نتيـجه عوض شود؛ •• پس مجـددا توكل كنيد... •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ حضـرت ایـوب را نمـاد صبر میدانـیم. ← اما ایشان یکجـا از شیطان به خدا شکـایت میکـند: [ به یـاد آر بنـده ما ایـوب را آن زمان که پروردگار خود را ندا داد که شیطان مرا دچار عذاب وگرفتارے نموده ] •| ایوب نبے از چه چیزی خسته شد و زبـان به شکایـت گـشود❓ 🔻امام صـادق(ع) پاسخ این سـوال را در روایتے داده اند: شیطان به خدا گفت چون به ایوب نعمتهاے زیادے عطا کرده اے او شاکـر است. خداوند براےاینکه به همه عبودیت و اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکے یکے گرفت تا دچار به ابتلـا و بیمارے شود. تا آن زمان ایوب نبے شاکر بود اما پس از آن به مقام صبر میرسد. نکته جالب اینجاست که ایوب نبے از یک حرف آزرده خاطر شد وقتے در بیمارے سخت بود علماے بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: اے ایوب چه گناهے کرده اے که خداوند تو را اینگونه عذاب کرده است❓ این زخم زبان علمای بنےاسرائیل باعث شد ایوب نبے رنجـیده شود. •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ فردے در پيش حكيمے از فقر خود شكايت میـكرد و سخـت مےنالـيد ←حكيـم گفـت : خواهے كه ده‌هزار درهم داشته باشے و چشـم نداشته باشـے❓ ←گفت : البته كـه نه.دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمیـكنم ←گفـت : عقلت را با ده‌هزار درهم معاوضه میكنے❓ ←گفـت : نه ←حـکیم گفت : گـوش و دسـت و پاے خود را چطور ←گفـت : هـرگـز... ←حکـیم گفـت : پس هم اكنون خداوند صدها‌هزار درهم در دامان تو گذاشته است باز شكايت دارے و گـله مـےكنـے❓❗️ بلـكه تو حاضر نخواهے بود كه حال خويش را با حال بسيارے از مردمان عوض كنے و خود را خـوش‏‌تر و خوش‌بخـت ‏تر از بسيارے از انسان‌‏هاے اطـراف خـود مےبينـے پس آن‌چه تورا داده‏‌اند بسے بيش‌‏تر از آن است كه ديگـران را داده‌‏انـد و تو هنوز شكـر اين هـمه را به جـاے نياورده خواهـان نعمت بيش‏‌ترے هستے...❗️ •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ تلفن را وقتـے الکسـاندر گراهـام بـل اخـتراع کرد اولیـن خط تلـفن را به خانـه معـشوقه اش "آلسـاندرا لولـیتا اوسـوالـدو " وصـل کـرد. در هر تماس او را با نام کاملـش میخـواند. گراهـام بـل مدتے بعد نـام معشـوقه اش را کوتاه کرد "آلـه لـول اس"❗️ و دفعـات دیگر نـیز کوتاهـتـر: الـــو. از آن پـس بـل با گفـتن "الـــو" تلفن جواب مـیداد.❗️ بل به چند نقطه شهر خط تلفن کشید و انسان ها مانند بـل موقع زنگ زدن تلفـن "الو" میـگفتند. امروزه از هر نقطه دنیا صداے"الـو" شنیده میـشود اما بیشتر افراد ماجراے الــو را یا نمیـدانند و یا اصلـاً کنجکاوے هم نمیـکنـند.❗️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎ •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ مارتـین لوتـر کیـنگ مبـارز بزرگ آمریکایے در کتاب خاطــراتش مـےنویسد: روزے در بدترين حالت روحے بـودم، فشـارها و سختےﻫﺎ جانـم را به تنگ آورده بود. سر در گم و درمانده بودم. مستـأصل و نگـران،با حالتے غريب و روحے بـےجان و بـےتوان به زندگے خود ادامه مےدادم. همسرم مرا ديد به من نگاه کرد و از من دور شد چند دقيقه بعد با لباس سر تا پا سياه روے سکوے خانه نشست. دعا خواند و سوگوارى کرد❗️ ←با تعجب پرسيدم: چرا سياه پوشيدهﺍے❓ چرا سوگوارے مےکنے❓ ←همسرم گفت: مگر ﻧمےدانے او مُرده است❓ پرسيـدم: چه کسے❓ همسرم گفت: خـدا...خـدا مُرده است❗️ ←با تعجب پرسيدم: مگر خدا هم مےمیـرد❓ اين چه حرفے است که مےزنے❓ همسرم گفت: رفتار امـروزت به من گفت که خدا مُـرده و من چقـدر غصه دارم حـيف از آرزوهـايم... اگر خدا نمُرده پس تو چرا اينقدر غمگين و ناراحتے❓ 🔻او در ادامه مےنويسد: در آن لحظه بود که به زانو در آمدم گريستم. راست مےگفت،گويا خداے درون دلم مُرده بود... بلند شدم و براے ناامیدےﺍم از خدا طلـب بخشـش کردم. ⭕️ پ‌ن ؛ هیچوقـت نا امید نشـوید خداونـد هرگـز ﻧمےمـيرد...! •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
'[❤️🍃]' ~ ~ روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد! همه مردم جمع شدن و شیطان وسایلے از قبیل : ••غرور ••خودبینے •• مال اندوزے •• خشم •• حسادت •• شهرت طلبے •• و دیگر شرارت ها را عرضه کرد... در میان همه وسایل یکے از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهاے گرانے داشت! کسے پرسید : این عتیقه چیسـت ❓ شیطان گفت : این ناامیدے است...❗️ شخص گفت : چرا اینقدر گـران است !؟ شیطان با لحنی مرمـوز گفت : این موثرترین وسیله من است ❗️ شخص گفت : چرا اینگونه اسـت ❓ شیطان گفت : هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کارے بخواهم میکنم... این وسیله را براے تمام انسانها بکار برده ام برای همین اینقدر کهنه است مراقب "اميـدمان"باشيم •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
👬 در راه مشهدشاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند ❗️  به شیخ بهایی که اسبش🐎جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است😐 اسبش دائم عقب میماند. 🔅شیخ بهائی گفت : کوهی از علم📚دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد ساعتی بعد عقب ماند به میر داماد👤گفت: این شیخ بهائی رعایت نمی‌کند، دائم جلو می تازد🌫🐎   🔅میرداماد گفت: اسب او از این که آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می‌خواهد از شوق🍃بال در آورد ! این است رسم در “غیاب” یک دیگر” "حافظ آبروی" هم باشیم... ‌ ‌ •| •| •| @Montazerzohor313313 |🎀
🌸🍃 🍃 •~• •~• جوانـ👱🏻ـے بــودم "شراب خـــوار" : روزے مســت بــودم در کوچه‌هــاے مدینه راهـ🚶🏻ـ مےرفتـم که ناگهـان با امام صادق [ع] برخورد کردم ؛ دیــدار ناگهـانے با آن حضــرت در حالِ مستے مـرا به خود آورد😔 و بسیار شرمنــده شدم ... از شــدت شرمسارے روے خـود را به دیـوار کرده بـودم که ، 🔻امام صــادق [ع] مرا صــدا کرد و فرمــودنـد : •[ در هیچ حالےاز ما روے برنگردانید ]• •| طاعـت از دست نـیاید،گنهے بایـد کرد  در دل دوسـت به هر حیـله رهے باید کرد |• •| •| •| @MONTAZERZOHOR313313• 🍃 🌸🍃
🌸🍃 🍃 •~• •~• 💠حکایت مجازات ملانصرالدین💠 روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب میشود و او را نزد حاکم می برند تا مجازات را تعیین کند. حاکم برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم. ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند. عده ای به ملا می گویند مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟ ملانصرالدین می گوید : ان شاءالله در این سه سال یا حاکم می میرد یا خرم همیشه امیدوار باشید شاید چیزی به نفع شما تغییر کند... •| •| @MONTAZERZOHOR313313• 🍃 🌸🍃