فرق پزشک با کاسب....mp3
2.08M
... باید عمل با نیت تناسب داشته باشد ، یعنی به این معنا که ...
... و یا اگر پزشک اینطور نیت میکند که خدایا میروم که درد بندگان تو را شفا بدهم ، خُب بعد عملش هم با نیتش تناسب داشته باشد ( اینطور نباشد که بگوید ویزیت همینی که هست ) ...
... البته کرامت اینست که پزشک بر معالجه امراض خلق پول نگیرد ، کرامت انسان اینست ، یعنی پزشک با کاسب فرق میکند ، بالاخره کاسب به مغازه میرود که درآمد کسب کند ، اما کرامت اینست که اصل ، در اول کار ، در اصل مطلب ، پزشک در معالجه درد انسانها پول نگیرد و لذا اطبای قدیم معمولاً اینطور بودند ...
... به اطبای قدیم حکیم میگفتند ، آنها حکمت داشتند ( فقط علم نداشتند ) ...
... اما اگر طبیبی ، اینطور طبابت کرد ، این نور هست ، علمش میشود نور و این طبابت ، انسان را به خدا میرساند ، اما طبیبی که ...
برگرفته از جلسه ۵۵ مثنوی
@moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#هوالحکیم
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_ششم
گاهی و البته به ندرت اتفاق میافتد که بر فقیری که در اول راه است و مدام نواهای غریبانه ساز میکند و از غربت و دور افتادن از اصلش مینالد، میزان جذبه افزایش پیدا کرده و او را برای مدت کوتاهی به آخر خط و آخر سیرش میبرند و در فنایش میاندازند. ولی به زودی دوباره او را از این عالم بهدرآورده و بر سر جای اول خود میبرند. در این جا میگوییم فنا برای او در حد «حال» است. زیرا حال آن است که سالکی را که هنوز استعدادش برای ورود به منزل والاتر به حد فعلیت نرسیده، برای لحظاتی یا ساعاتی و یا ایامی به آن منزل میبرند ولی باز میگردانند. این جا میگوییم آن منزل (مثلا رضا یا تفویض یا تسلیم ...) برای او در حد حال است.
اما اگر کسی استعدادش برای ورود به آن منزل تام باشد، این جا وقتی وارد آن منزل شد برای همیشه در آن میماند و این جاست که میگوییم آن منزل برای او «مقام» است.
برای همین است که در مثنوی گاه شاهد این هستیم که مولانا یک مطلب علمی را درست تجزیه و تحلیل علمی میکند و عاقلانه آن را به سرانجام میرساند.
اما گاه هم چنان بیخود میشود که عنان قلم از دستش بهدرمیرود. به همین دلیل متاسفانه بعضی کسانی که قدم راسخی در عرفان ندارند آن را تناقض میخوانند. مثل بحث مفصلی که در مورد اختیار انسان در دفتر پنجم آورده و انسان را موجودی مختار و دارای اختیار میداند.
گفت توبه کردم از جبر ای عیار
اختیار است اختیار است اختیار
اما در دفتر اول، انسان را به کلی از اختیار خود مسلوب ساخته و افعال عباد را به کلی به خدا اسناد می دهد.
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نی تو زاری میکنی
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
برد و مات ما ز توست ای خوش صفات
اما باید دانست که فقیر در سیر فقری خود در صعود و نزول است. چون در حد نازل فقر خویش است پس خودش را میبیند و افعال خودش را میبیند منتها آن ها را بالحق و بالله میبیند. اما چون به اوج مراتب فقری و عبودی خود میرسد دیگر خودش را نمیبیند و افعالش را نمیبیند و همه را خدا و از خدا میبیند.
مطلب دیگری که در مورد مقام فقر لازم است بیاورم این که انسان تا به مقام فقر نرسد، محبت خدا را پیدا نمیکند، و مجذوب خدا نمیگردد. (در قسمت بعدی شرح این مطلب را خواهیم آورد.)
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
🆔 @moravej_tohid
دامگه دنیا.mp3
1.98M
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبود
#فایل_صوتی_کوتاه
🆔 @moravej_tohid
برگرفته از جلسه دهم تفسیر منطق الطیر
توحید صدوق جلسه ۶۳.mp3
24.77M
🎙#شرح_توحید_شیخ_صدوق جلسه شصت و سوم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع، مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#هوالحکیم
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_هفتم
نکتهی دیگری که در مورد مقام فقر لازم است گفته شود این است که انسان تا به مقام فقر نرسد، محبت خدا را پیدا نمیکند، و مجذوب خدا نمیگردد.
مادامی که انسان در حالت حیوانیت به سر بَرَد و دارای نفس حیوانی و اماره باشد، اولاً مجذوب دنیاست و ثانیاً محبّ دنیاست.
مجذوب دنیاست یعنی به دلیل سنخیتی که بین او و دنیا وجود دارد، مرتب از سوی دنیا بر او جذبه وارد میشود. زیرا انسان در این مرتبه، از نفس طبیعی با خصوصیات ماده برخوردار است.
همچنین محبّ دنیا هم هست. زیرا انسان -و به طور کلی هر موجودی- خودش را دوست دارد. چون دنیا به درون وجود انسان نفوذ کند، و تبدیل به انسان شود، یا انسان تبدیل به دنیا شود، پس انسان دنیا را هم دوست دارد.
حال اگر انسان توانست در طی سفر اول که بر مبنای ریاضات و مجاهدات است خودش را از دنیا خالی کند، پس اولاً دیگر جذب دنیا بر او اثری ندارد، و ثانیاً دنیا را دوست نمیدارد.
ما به طور خلاصه میگوییم سفر اول بر مبنای نوافل و مستحبات است.
در روایت قرب نوافل، غایت و نتیجۀ نوافل را محبت خدا دانسته؛ یعنی خدا او را دوست میدارد. «وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّه» عبد من به من نزدیک میشود با نوافل «تا اینکه دوستش میدارم». (کلمۀ حتی برای غایت و نتیجه است.)
انسانی که در سفر اول، با نفس اماره و حیوانی در بیفتد و با مجاهدات و ریاضات او را بکشد، در این جا به جایی میرسد که خدا او را دوست میدارد، و چون خدا او را دوست بدارد آنگاه «چشمش میشود که با آن ببیند، و گوشش میشود که با آن بشنود و دستش میشود که با آن کار انجام دهد». (فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا).
این که خدا انسان را دوست میدارد به آن معناست که خدا او را در تحت جذب خودش قرار میدهد. چرا که این شخص خود را تخلیه کرده و سبک شده، این شخص روح شده، و روح انسان روح خداست، پس با خدا اشدّ سنخیت را دارد و لذا جاذبۀ خدا بر او تأثیر کرده و او را به سوی خود میکشد و این است که میگوییم این سفر دوم، سفری بر مبنای جذب است. لذا این که فرمود عبد رو به نوافل میآورد و جهاد اکبر میکند و ریاضت میکشد و عبادت میکند، تا جایی که تخلیه میشود و از نفس حیوانی و ثقالت و کثافت نفس حیوانی پاک میشود و در نتیجه «من او را دوست میدارم».
از سوی دیگر انسان هم خدا را دوست میدارد. چرا که وقتی خدا انسان را در تحت جذب خود قرار میدهد معنایش این است که خدا وجود انسان را پر میکند و چون انسان خودش را از خدا پر دید و به هر گوشه و زاویهای از وجود خودش که نگاه کرد خدا را دید، از آنجا که انسان خودش را دوست میدارد، پس اکنون خدا را دوست میدارد و این شد که وقتی مرید وارد آغاز سفر دوم میشود، این مرید هم فقیر میشود، هم مجذوب میشود و هم محبوب؛ این که میفرماید: «یحبهم و یحبونه» مائده ۵۴ (خدا بندگان را دوست دارد و بندگان هم خدا را دوست دارند).
برای همین است که سفر دوم را سیر حبی نیز میگویند.
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
🆔 @moravej_tohid
هوالحکیم
نَفَسِ اولیاء
... خیلی به ظاهر نیست ، خیلی از مردم هستند " یکی زاهد است شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند ، یک دور قرآن میخواند " اینها ملاک نیست ، ملاک " اصل " همان هست ، روح در این عالم با کی همنجس هست 《 این مهم هست 》، نماز خواندن زیاد گولت نزند ، حج رفتن زیاد گولت نزند ، به اینها نیست .
مگر ما آدم هایی نداشتیم که اینها در عمرشان :
نقل میکنند ابو بصیر یکی از اصحاب امام صادق به مدینه خدمت امام آمده بود گفت : ( در کوفه زندگی میکرد ) آقا ما یک همسایه داریم ، او خیلی اهل لهو و لعب هست ، از صبح تا شب ، از شب تا صبح ، آدم های فاجر ، فاسق را در خانه اش جمع میکند و میزنند و میرقصد ( یک اوضاعی ) ما هم اذیت میشویم .
امام به او فرمود : برو بگو که جعفر بن محمد سلامت میرساند و میگوید اگر این کارهایت را ترک کردی جعفربن محمد بهشت را برایت تضمین میکند .
او به شهر خودش کوفه برگشت 《خیلی پیش همین همسایه اش میرفت و میگفت آقاجان این کارها را نکن ، او هم میگفت من نمی توانم ، من همینم که هستم 》
حتی همین سفری که این شخص میخواست از کوفه به مدینه برود ، به او گفت اصلاً پیش امامت برو و بگو یک همسایه ای دارم که اینطور و اینطور هست و وقتی هم که به او میگویم ، میگوید : نمیتوانم دست بردارم ، من همینم که هستم ( برای همین هم پیش امام شکایت کرد ، گفت یک همسایه دارم اینطور هست ) ...
وقتی از سفر آمد ، آن شخص به دیدنش آمد و به او گفت فلانی پیش امام رفتی ( با حالت تمسخر ) ، او هم گفت رفتم ، گفت چه گفت : گفت دست از این کارهایت بردار من بهشت را برایت تضمین میکنم .
یک حالتی در او پیدا شد و به خانه اش رفت .
ابوبصیر دید او چند روزی هست از خانه اش بیرون نمیاید " سر و صدایی هم نمیاید " ، لذا رفت به در خانه اش و در زد ، دید بنده خدا " مریض ، مریض " در خانه افتاده است و هیچکس هم نیست .
گفت چرا اینطور هستی ، گفت از روزی که این حرف را زده ای من اینطور شده ام و گفت همه اموالم را دادم ( نه اینکه از بنی امیه بود ، اموالش اموال حرام بود ) ، هر چه مال از دستگاه بنی امیه جمع کرده بودم همه را یا به صاحبانش دادم و یا به فقرا بخشیدم .
هیچی نداشت ، حتی لباس هم نداشت ( ظاهراً پشت در گفته بود من لباس ندارم ، و او رفته بود از خودش لباس آورده بود و به او داده بود و در را باز کرده بود ) ، بنده خدا مریض افتاده بود .
البته مریضی اش معلوم بود چه مریضی هست ( حرف یک ولی خدا با این آدم چه کرد ) چه کرده با بسیاری از انسانها در طول تاریخ ( اینها عجیبند ) .
هین که اسرافیل وقتند اولیاء
مرده را زیشان حیات ست و نما
ای کاش گاهی وقت ها انسان از ته دل آروز بکنند نَفَس یک ولی به من بخورد " خیلی عجیب هست " ، یعنی بخوانید داستان کسانی که اینها در درگاه اولیاء منقلب شده اند و برگشته اند ، آدم های فاسق ، فاجر برگشته اند .
خیلی وقت ها از ته دل آرزو میکنم نَفَس یک ولی به من بخورد ( اصلاً به من فحش بدهد ) ، یک فحش بدِ آب دار بدهد ، اشکالی ندارد ، نَفَسش به من خورده است ... فحش اولیاء ...
...اینست که میگویم واقعاً انسان بخت یاری باشد که یک ولی خدا پیدا بشود که فحش هم بدهد " فحشش هم غنیمت هست " ...
واقعاً عرض میکنم گاهی وقت ها از ته دل آرزو میکنم نَفَس یک ولی " در یک اتاقی که یک ولی خدا نفس میکشد ، من هم نفس بکشم " ، بالاخره نفسش میپیچد ...
اگر چنین چیزی گیرتان آمد قدر بدانید و این هم همینطور نام او بر زبان امام صادق رفت دیگر ( نام این همسایه بر زبانش رفت ) و این بود که مریضش کرد و در بستر انداخت .
چند روزی زنده بود و در دم آخر که دیگر داشت جان میداد ( حالا چه گذشته است ، آدم بخت یار اینست ، یک عمر در فسق و فجور و لعو و لعب واینها ) آخر کار نَفَس یک ولی او را میگیرد و اینطورش میکند " حالا دیگر در آن چند روز که مریض بوده و در خلوت خانه بر این بنده خدا چه گذشته است ، نمیدانیم " ، شاید به اندازه اینکه یک عارف ۵۰ سال شب ها در خلوت خودش ریاضت میکشد ، عبادت میکند ، راز و نیاز میکند ، این بنده خدا در همان چند روز همه همان ها به سرش میاید . همان که میگوید :
درد عشقی کشیده ام که مپرس
حالا حافظ اگر در طول ۵۰ سال میگوید که
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش
میرود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش باز
سخنانی شنیده ام که مپرس
سوی من چه لب میگزی
لب لعلی گزیده ام که مپرس
خلاصه همه اینها به سر این بنده خدا در آن چند روز آمد و آخر هم این عشق چنان او را آبش کرد و آبش کرد که آن دم آخر ابوبصیر بر بالینش نشسته بود ، این بنده خدا گفت ابوبصیر مولای تو به وعده اش وفا کرد ...
برگرفته از جلسات مثنوی
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
#متن_پیاده_شده_از_فایل_صوتی
غم یار....mp3
8.85M
نگارینو دل و جانُم تِه دانی
همه پیدا و پنهانُم تِه دانی
نمی دونم که این درد از که دیرُم
همی دونم که درمانُم تِه دانی
بلا رمزی ز بالای تِه باشه
جنون سِرّی ز سودای تِه باشه
بصورت آفرنم این جهان بین
که پنهان در تماشای تِه باشه
غم عشق تِه مادرزاد دیرُم
نه از آموزی استاد دیرُم
خوش اون بار که از جمله غم تِه
خراب آباد دل آباد دیرُم
خوشا آنون که سودای تِه دیرِه
که سَر پیوسته در پای تِه دیرِه
به دل دیرُم تمنّای کسانی
که اندر دل تمنّای تِه دیره
سه غم آمد بجانم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره دیرِه
غم یار و غم یار و غم یار
@moravej_tohid
مقام اطمینان قلب....mp3
5.78M
...خیلی وقت ها هست که نسبت به خداوند یقین داریم ، نسبت به معاد ، همه مان یقین داریم ، نسبت به اینکه امام زمان هست (همه مان یقین داریم) ، اما واقعاً قلب یک حالت اطمینانی داشته باشد (اینطور نیست) ... مثلاً در مورد مقام توکل ... مثلاً همه مان میدانیم که خداوند رازق هست ... محال هست که چیزی به دست انسان بیاید و روزی اش ...
... ارزاق ما قبل از این عالم ، در زمانی که ما در ذات خدا بودیم ، آنجا ... یعنی مناسب با وجود من ، رزق من هم تعیین شده است...
... هر کسی یک وجودی دارد ، این وجود تعیین کننده روزی اش هست ، در واقع ...
در عالم ذات خدا ، وقتی که از بابت تناکح اسماء وجودات شکل گرفت ، مثلاً ...
بعضی از اسماء بسیط هستند ، بعضی مرکبند ، بسیط مثل غفور ، مرکب مثل ذوالبطش شدید ... حالا وقتی که این اعیان ثابته پدید آمد ، خداوند تابع اعیان ثابته میشود ، یعنی...
... بعضی ها هم روزی معنوی ندارند ... بعد وقتی که انسان به این عالَم میاید ، بر طبق آن عین ثابت ... آرامش قلب زمانی هست که به مقام شهود برسد...
کی حضرت ابراهیم به مقام شهود زنده شدن اموات...
برگرفته از جلسه ۴۸ منازل_السائرین
@moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه
... شخص سالک نیز باید خود را به پیری واصل و شیخی کامل بسپرد و شیطان نفس و شیطان بیرون را دفع گوید و از تیزی و سوزش کارد او نهراسد تا او با این کارد یکایک پیوندهای او را با این دنیا قطع کند ...
برگرفته از رسالهء نورانی اسرار_حج
اثر قلمی #علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#هوالحکیم
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_هشتم
قبلا گفته شد که سفر دوم، سفر از تقیید به اطلاق است و از تعیّن به لاتعیّنی. در این سفر، انسان همین طور که جلو میرود مرتب به مقدار وجودش افزوده میشود تا جایی که مطلق میشود و وجود مطلق، خداست. یعنی سالک موفق به خلع نعلین شده (از بین رفتن دوئیت بین خود و خدا) و فناء فی الله میگردد.
در مرحلۀ بعد که سفر سوم است از آن فنا باز میگردد و از بیهوشی در آمده و هشیار میشود، و از محو به صحو می آید و از فنا به بقا میرسد و در این جا البته خودش را میبیند، ولی خود خدائیش را، نه خود خالی و فقیرش را که خدا او را پر کرده و چشم و گوش و زبان او شده، بلکه برعکس؛ در این جا انسان میشود زبان خدا و انسان میشود دست خدا و گوش خدا و وجه خدا. چنان که قبلا روایتش را آوردیم و از آن تحت قرب فرائض نام بردیم.
این که میگویند سفر سوم سفر از حق به خلق است، یعنی سفر از حق مطلق است که در او فانی شده، به خویشتن خودش و به وجود خلقیش.
سپس سفر چهارم این است که از وجود خلقی خودش که در واقع یک وجود حقی است به میان خلق بر میگردد. در این جا اگر حرف میزند از زبان خدا حرف میزند زیرا این شخص زبان خداست. اگر جنگ میکند، خداست که جنگ میکند.
چنین شخصی صاحب مقام ولایت است. زیرا وقتی به خدا رسید و با اسماء الله وحدت یافت، قدرتهای اسماء به او منتقل میشود و او صاحب قدرتهای اسماء میشود و میتواند آثار اسماء را به نحو "کُن فَیَکون" از خود ظاهر سازد.
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من درّ شهوار آمدم
چنین شخصی با قدرت ولایت میآید تا قفلهایی را که بر در زندانهای ارواح زده شده بشکند. چنین انسانی مثل عید میماند. وقتی اعیاد مهم میآمد پادشاهان، زندانیان را آزاد میکردند. شخصی هم که دارای قدرت اسمائی، یا قدرت ولایت است، مثل عید میماند که ارواح را آزاد میکند.
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بیآب را کاین خاکیان را میخورند
هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم ...
آری، کار ولیّ و مولا آزاد کردن است. آزاد کردن ارواح زندانی.
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود وآنِ علی "مولا" نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست
ابن عمّ من علی، مولای اوست
کیست مولا، آن که آزادت کند
بند رقیّت ز پایت وا کند
🔸این بود توضیح اسفار اربعه.
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
🆔 @moravej_tohid
هوالحکیم
رنجاندن اولیاء
... تو خیال نکن همین آدمی که در این خیابان ها راه میرود ، بعد بگویی ... او در خیابان راه میرود و غذا میخورد ما هم راه میرویم و غذا میخوریم ، پس چه فرقی بین ما هست ...
اینها میتوانند با یک ناز خودشان عالم را در هم بریزند ، اینها میتوانند با یک عشوهء خودشان همهء عالم را در هم بریزند ...
حالا فرقی نمیکند ، چه خودشان ، چه اولیائشان ( یک انسان هایی که قلبشان مملو از تقواست ، مملو از ایمان هست ) از اینها بترسیم که یکوقت ذره ای اینها را ناخشنود نکنیم ( انسان هایی که در عمرشان همواره رنج را بر خودشان متحمل کردند ، سختی خدا را بر خودشان متحمل کردند که ذره ای خلاف رضای خدا به جا نیاورند ) خداوند از اینها میگذرد ؟!!!
ما میدانیم که در زمان مرگ با خدا مواجه خواهیم شد ، پس اینهمه گستاخی که در دنیا داریم برای چیست ؟
آدم های ابله ، آدم های احمق مساجد زیبا میسازند ، مساجد پر از زرق و برق میسازند ، اما از آنطرف دل انسانهای خدا را میرنجانند ، با حرفهایشان ، با کارهایشان ، با گناهایشان ، با دنیا طلبی هایشان ، دل اولیاء خدا را میرنجانند .
اینها را بدانیم که اینها همه اش برای ما آثار دارد ، این گرفتاریهایی که زندگی ها هست ، این همه مشکلات ... اینها همه نتیجه رنجاندن دل انسان های پاکی هست که در این دنیا زندگی میکنند .
اینها هیچ عِده و عُده ای ندارند ، هیچ امکاناتی ندارند ، از دنیا هیچی ندارند و بعد رنجاندن اینها باعث میشود که خداوند انسانها را دچار عذاب کند .
خداوند میفرماید وقتی که ما را متأثر کردند ، ما هم انتقام گرفتیم ، یعنی چه متأثر کردند ؟ مگر خداوند متأثر میشود ؟ میفرماید اولیاء ما را متأثر کردند ، اولیاء مرا ناراحت کردند ، من هم عذاب فرستادم .
این عذاب ها را میکشیم و خیلی ها هم حالیمان نیست عذاب میشویم ، اصلاً نمیفهمیم ...
برگرفته از جلسه ۷۳ مثنوی
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
#متن_پیاده_شده_از_فایل_صوتی
هوالحق
توسل به امام حسین علیه السلام
... ولایت مطلق در زمان ما وجود مقدس صاحب الامر و الزمان هستند .
این نکته را هم زیاد عرض کرده ام که " هر امامی یک نحوه ظهوری دارد ، مثلاً حضرت علی علیه السلام در مسئله حکومت ، جنگ آوری ، عدالت ظهورات شدیدی را از خودش نمود داد ، امام سجاد علیه السلام به طوری ، امام صادق علیه السلام در مسئله فقه ، امام رضا علیه السلام در مسئله اعتقادات ، توحید ، هر کدام از این بزرگواران به طوری ظهوراتی از خودشان ...
اما تنها کسی که در راه عشق خدا یک ظهور قوی از خودش به جا گذاشت امام حسین علیه السلام هست که جانبازی و پاکبازی ...
از یک طرف هر چه که داشت در راه خدا داد " پاکبازی " هر چه که داشت ، همه اموال و ثروتش را در مدینه رها کرد و آمد ، خانواده اش را هم آورد ، همه اولادش را یکی یکی فرستاد و رفتند .
برادر هایش را فرستاد و رفتند ، اصحابش را فرستاد و رفتند .
خودش ماند و خودش هم در راه خدا ، آنهم به چه شکلی ...
خود شهادت امام حسین علیه السلام از همه سخت تر بود ، یعنی هر که تیر داشت با تیر حمله میکرد ، هر که شمشیر داشت با شمشیر حمله میکرد ، هر که نیزه داشت با نیزه حمله میکرد و هر که هم چیزی نداشت با سنگ حمله میکرد .
یعنی خداوند به او اعلام کرد اگر مرا میخواهی ، اینطور باید باشی ، پاکبازی و جانبازی " هر چه که داشت در راه خدا داد " .
بنابراین خدا هم او را به مقامی برد " عند ربِّهم يرزقون " .
به مقامی برد که
يا أَيَّتها النَّفْس الْمطمئِنَّةَ ارْجعي إِلَى ربِّك راضِيةً مرْضيَّة فادْخُلي في عبادِي وَادْخلي جنَّتي
به بهشت ذات .
آن بهشت سیب و گلابی به درد شما نمیخورد ، به بهشت ذات من درآیید .
حسین بن علی یک چنین انسانی بود که در وادی عشق الهی ...
خُنُک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش اما هوس قمار دیگر
حسین بن علی آن قماربازی بود که در قمار عشق وارد شد .
میدانید قمار عشق یک فرقی با قمار های معمولی دارد ، در قمارهای معمولی انسان دوست دارد ببرد و انسان حریفش را دوست ندارد " از او بدش میاد " ، اما در قمار عشق اولاً انسان حریفش را دوست دارد و ثانیاً دوست ندارد ببرد ، میگوید هر چه دارم میخواهم ببازم ...
امام حسین وارد قمار عشق شد و عاقبت هم در این قمار حسین بن علی برنده شد و پیش خدا رفت ، رفت و در آغوش آن که حریفش بود نشست و آن حریف او را به آغوش خودش دعوتش کرد .
این را که خدمت دوستان عرض کرده ام هر که در این راه میخواهد پا بگذارد فقط توسل به امام حسین علیه السلام ...
البته دوستان زیاد این مسئله را میپرسند که بالاخره گرفتاری های نفسانی ( دنیا قوی هست ) انسان را در بند خودش نگه داشته است ، زنجیرهای دنیا خیلی قوی هستند ، انسان را نگه داشته اند ، هر چند انسان قلبش میل به خدا دارد ، دلش میخواهد برود اما نمی تواند " دست و پا ضعیف ، اراده ضعیف ...
در مورد حضرت آدم فرمود : طه ، آیه ۱۱۵
و لقدْ عهِدْنَا إِلى آدم مِنْ قبْلُ فَنسِی و لمْ نجِدْ له عزماً
ما با آدم عهد کردیم که از این میوه نخوری " و لمْ نجدْ له عزماً " اراده ای در آدم ندیدیم .
وقتی آدم با آن عظمت اینطور ، پس ماها چه ؟
این مسئله را دوستان زیاد شکایت میکنند ( درد و دل دارند ) همه اینها درست است .
عرض کردم شکستن پل های دنیا ، شکستن زنجیرهای نَفْس ، جز با توسل به این انسان امکان ندارد ( به در خانه هر که بروی نمی تواند زنحیرها را باز بکند ، هیچکس ) .
ما میرویم آنجا و حاجتمان را میگیریم و میاییم ، بله ، یکوقت میبینی انسان ، مریضی دارد ، قرض دارد ، فقر دارد ، خانه ندارد و ... میرود و میگوید یا حسین بن علی اینها را به من بده ..
امام دارای مراتب وجودی است ، وجود این انسان ها یکسَرش پیش خداست و یکسَرش هم اینجا در طبیعت است .
انسانی که میرود با مراتب پایین وجود امام ارتباط برقرار میکند ، میگوید حاجت های دنیایی میخوام ( با این مراتب پایین وجود امام به راحتی میشود ارتباط برقرار کرد ) اما یکی میرود آنجا و میگوید یا امام حسین من فقیرم ، اما از تو پول نمیخواهم ، قرض دارم اما پول نمیخواهم ، مقام نمیخواهم و ... خودت را میخواهم ، خدا را میخواهم .
امکان ندارد که بتواند ، کسانی میتوانند نتیجه بگیرند که ... میدانی چطور باید نتیجه بگیری ؟ باید انسان اینقدر قدرت روحی داشته باشد ...
امام حسین علیه السلام در مقام استغراق مطلق در ذات خدا هست ، خیلی قدرت میخواهد که روی امام را از پیش خدا به پیش خودت برگردانی ، خیلی قدرت میخواهد ، خیلی اخلاص میخواهد ، خیلی تزکیه میخواهد که بگویی ای امام من پول از تو نمیخواهم ، سلامتی نمیخواهم ، خانه نمیخواهم ، هیچی از تو نمیخواهم ، خودت را میخواهم ...
برگرفته از جلسه ۵۰ مثنوی
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
#متن_پیاده_شده_از_فایل_صوتی
مسلخ خون.mp3
3.92M
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنون___م کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت ...
@moravej_tohid
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#هوالحکیم
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_نهم
خلاصه بعد از همۀ این بحثهای مفصل، معنای نی معلوم شد و مولانا دارد شکایت میکند و حکایت میکند از دوری خودش از آن مقام اطلاق و لاتعیّنی.
اکنون برویم بر سر این که خطاب مولانا به کیست که میگوید بشنو؟
قبل از اینکه وارد این بحث شویم یکی دو مطلب را تذکر دهیم.
بلاتشبیه و بلاتشبیه قرآن هم با حرف باء شروع میشود، و مثنوی هم با همین حرف شروع شده است.
این که میگوید بشنو، مسئلهی شنیدن در اصلاح نفوس انسانها بسیار مدخلیت دارد. قرآن میفرماید: «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» اعراف۲۰۴ (پس هرگاه قرآن قرائت میشد، پس گوش دهید شاید مورد رحمت قرار گیرید) دو عبارت آمده؛ استمعوا له، و انصِتوا. استمعوا یعنی گوش دهید. انصتوا یک نوع گوش دادن خاص است. نَصتُ به معنای این است که انسان توقف کند و سکوت کند به جهت شنیدن مطلبی. زیرا که چه بسا انسان دارد در حین انجام کاری به صدای رادیو هم گوش میدهد. این استماع و گوش دادن، یک استماع کامل و مفید فایده نیست. کلمات به گوشش میخورد، اما چه بسا درک معنای آن کلمات را نکند و لذا اگر کسی بر او وارد شود و بپرسد که الآن رادیو چه گفت؟ میگوید نمیدانم متوجه نبودم.
اما فرض کنیم ناگاه گویندۀ رادیو گفت: شنوندگان عزیز! به خبر مهمی که هماکنون بدست من رسید توجه فرمایید. در اینجا ناگاه همه دست از کار میکشند و درجای خود توقف میکنند و تمام قوای خود را در قوۀ سامعه متمرکز میکنند که نفس با قوت بیشتری مطلب را درک کند. این میشود انصات و نصت.
قرآن می فرماید استماع کنید و انصات کنید. یعنی گوش کردن شما به قرآن با توجهی کامل و حواسی جمع باشد و قلبتان را فارغ از هر امر دنیایی نمایید، لعلّکم ترحمون، شاید مورد توجه و عنایت اسم الرحمن قرار گیرید که بعد از اسم اعظم الله است. همۀ این آثار اسم الرحمن زمانی برای انسان حاصل میشود که انسان قرآن را گوش دهد. اما گوش دادنی که با قلب باشد نه گوش ظاهر که انسان در این گوش و در این قوۀ سامعه با حیوان شریک است. چرا که صدا دو صداست. یکی صداهایی که از اشیاء مادی به گوش میرسد مثل صدای حرف زدن آدمها، صدای حیوانات، صدای باد، باران، و این صداها را هم انسان میشنود هم حیوان.
اما صداهایی هست که گوش ظاهر آنها را نمیشنود که در قسمت بعد مورد بحث قرار خواهد گرفت.
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
🆔 @moravej_tohid
آه از روی درد عشق....mp3
2.17M
...او دارد میگوید آخ ، اما این آخ ، آخ یک عاشق درد کشیده نیست...
میخواهم صدای آن آخی را که از روی عشق بلند میشود بشنوم...
...چطور شد اینها را زلیخواه فهمید ، اما خدا نمیفهمد !!! که نیمه شب آدم سر را به سجده گذاشته است و میگوید : العفو ، خدایا...نمیفهمد که او برای سیب و گلابی دارد داد و بیداد میکند ، او برای حور و قصور دارد اینطور اشک و آه میریزد ، اما او نه ، او از روی عشق دارد اشک میریزد ، آه میکشد ، خدا فرق این آه ها را خوب میداند که کدام آه ، آه یک عاشق درد کشیده هست ، از درد هجران ، از درد فراق دارد آه میکشد ، یکی هم هست از شوق وصال حور و قصور دارد آه میکشد...
... فرق این آه ها را خدا میفهمد ، فرق این عبادت ها را خدا میفهمد ، آن عبادتی را که از روی درد باشد ، آن را میپسندد ، بعد به ملائکه اش میگوید به روی زمین بروید ، یک صدای آه و ناله ای هست که این از عشق من دارد... او را پیدایش کنید ، او را یک چیزی دیگری در نامه اعمالش بنویسید ، هر کاری کرده... همه را پاک کنید ، صحیفه اعمالش را پاره کنید و دور بریزید ، از نو یک صحیفه دیگری ، فقط درونش یک کلمه بنویسید " عشق "...
@moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه
منازل السائرین جلسه ۷۳.mp3
24.99M
🎙#تفسیر_منازل_السائرین جلسه هفتاد و سوم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
خلقت آدم جلسه ۲۰.mp3
34.46M
🎙#خلقت_آدم جلسه بیستم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
خلقت آدم جلسه ۲۱.mp3
26.32M
🎙#خلقت_آدم جلسه بیست و یکم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
طلاق دنیا.mp3
2.09M
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
انبیا زان زین خوشی بیرون شدند
که سرشته در خوشی حق بدند
زانک جانشان آن خوشی را دیده بود
این خوشیها پیششان بازی نمود
#فایل_صوتی_کوتاه
🆔 @moravej_tohid
برگرفته از جلسه دهم تفسیر منطق الطیر
موانع عبادت جلسه ۱۶.mp3
29.29M
🎙#موانع_عبادت جلسه شانزدهم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#هوالحکیم
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_دهم
در قسمت پیش اشاره شد که صداهایی هم هست، که گوش ظاهر آنها را نمیشنود. مثل صدای جبرئیل که کلام خدا را قرائت میکند، یا صدای ملائکهای که خدا را تسبیح میکنند.
این صداها را مطمئنا با گوش قلب باید شنید و برای همین خداوند در قرآن برای انسان دو نوع گوش ثابت میکند؛ یکی گوش ظاهر و دیگری گوش قلب: «و لاتکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون» انفال۲١ (و مباشید مثل کسانی که گفتند شنیدیم، درحالیکه نمیشنوند). یعنی اینها فقط با گوش ظاهر شنیدند در صورتی که شنیدن کلام خدا با گوش ظاهر فایده ندارد.
در جای دیگر میفرماید: «وَ مایَستَوِی الاَعمَی وَ البَصِیر وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الحَرُورُ وَ ما یَستَوِی الاَحیاء وَ لَا الاَمواتُ اِنَّ الله یُسمِعُ مَن یَشاءُ وَ ما اَنتَ بِمُسمِعِِ مَّن فِی القُبُور» فاطر ١۹-۲۲ (کور و بینا یکسان نیستند، و نه تاریکی و نور، و نه سایۀ خنک و گرمای طاقت فرسا، و نه زندگان و مردگان. همانا خداوند کسی را که بخواهد می شنواند، و تو نمیتوانی کسانی را که در قبور هستند بشنوانی). یعنی کسانی که با قلبشان نمی توانند بشنوند، مردهاند گویی که در قبر هستند. افرادی که آثار اعمال باطل، و صفات رذیله و اعتقادات فاسد، مرتب بر روی قلبشان جمع می گردد رفته رفته قلبشان در زیر آنها مدفون شده و لذا قلب میمیرد. حال از آنجا که حقیقت وجود انسان قلب اوست، بنابراین قلبی که در زیر رسوبات اعمال و صفات و اعتقادات مدفون شده، بیانگر این است که در واقع انسان مدفون شده است گویی که انسان در قبر است پس طبیعی است که نمیشنود، لذا انسان یک مردۀ متحرک است.
البته در اینجا انسان زنده است اما به حیات حیوانی زنده است.
قرآن مثال جالبی می زند؛ می فرماید: «وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَروُا کَمَثَلِ الَّذِی یَنعِقُ بِمَا لَایَسمَعُ اِلَّا دُعاءً وَ نِداءً» بقره١٧١، وقتی چوپانی گله را هدایت می کند برای هدایت گوسفندها از صداها و آواهای خاصی استفاده میکند مثل هی هی و هی های. اما اگر چوپانی برای هدایت آنها چنین بگوید: ای گوسفندها! از سمت چپ نروید که آنجا پرتگاه است. آن سمت پایین هم نروید که گرگ وجود دارد. آیا گوسفندان از این سخنان چیزی می فهمند؟ گوسفندان از این جملات جز یک مشت صداهای نامفهوم چیزی درک نکرده و لذا هیچ توجهی به آنها نمیکنند. در واقع، گوسفندان چیزی به جز همان صداهای های و هی نمیفهمند.
انسانها نیز کلمات و جملاتی بین خود به طور رایج دارند مثل اینکه من گرسنه هستم، من تشنه هستم، من میخواهم یک اتومبیل بخرم، و سخنانی از این دست که مربوط به زندگی دنیایشان است.
حال وقتی که انبیا میآیند و سخنانی غیر از آن سخنان میآورند که مربوط به هدایت روح آنهاست، می خواهند روح آنها را با این سخنان از ظلمات به در آورده و وارد نور سازند، می خواهند با این سخنان، قلب را از مرتبۀ قلب ساقط به مرتبۀ قلب سلیم برسانند، مردم این سخنان را جز یک مشت آواها و سخنان نامفهوم تلقّی نمیکنند، و لذا قوم شعیب، به آن حضرت میگفتند: « یا شُعَیبُ مَا نَفقَهُ کَثِیراً مِّمّا تَقُولُ » هود۹١ (ای شعیب! ما نمیفهمیم بسیاری از سخنانی را که تو میگویی). چنانکه وقتی چوپان به گوسفندان میگوید : که ای گوسفندان چنین کنید و چنان مکنید و از این راه بروید و از آن راه مروید، گوسفندان به او میگویند که ای چوپان ما این سخنان تو را نمیفهمیم، و چه بسا چوپان را مسخره میکنند و او را مجنون و دیوانه میدانند.
آری، سخن وحی را باید با گوش دیگری شنید. آن گوشی که حضرت موسی کلمات خدا را در آن شب در وادی طور با آن گوش شنید: «فَلَمّا اَتاها نوُدِیَ یا مُوسَی اِنّی اَنَا ربُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً وَ اَنَا اختَرتُکَ فَاستَمِع لِما یوُحَی اِنَّنی اَنَا الله لا اِلهَ الاّ اَنَا فَاعبُدنِی وَ اَقِم الصَّلوةَ لِذِکرِی اِنَّ السّاعَةَ آتِیَةُُ اَکادُ اُخفِیهَا لِتُجزَی کُلُّ نَفسِ بِما تَسعَی» طه١١-١۵
این مطلب ادامه دارد...
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
🆔 @moravej_tohid
معاد جلسه ۵۳.mp3
29.21M
🎙#معاد جلسه پنجاه و سوم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
در خلوت ۱.m4a
46.48M
در خلوت ۱ - در خانه بمان
در خلوت بودن یکی از توصیه های اکید استاد است که در جلسات متعدد آن را سفارش می کنند. فرصتی که پیش آمده است را استفاده کنیم و در خانه بمانیم و بدانیم که شراب آنگه شود صاف، که در خانه بماند اربعینی
در خلوت ماندن ۲ خاصیت دارد
۱- کارهای تو آسان می شود
۲- رحمت خدا به سوی تو روان می شود
بیشترین لذت و زیباترین چیز برای او این است که در گوشه خانه خودش بنشیند و سیر در عالم ملکوت کند. درست است که جسم تو در این زمین خاکی است اما روح تو در آن سوی افلاک در پیش خداست. اگر بتوانی آن بُعد وجود خودت را پیدا کنی می فهمی که چه زیبایی ها و لذت هایی در آن سو داری و دیگر از میهمانی های اینجا لذت نمی بری. بیایید برویم آنجا که بیماری ندارد، فقر ندارد، فنا ندارد، مرض نیست و سراسر شادی است و لذت های بی پایان است و جاودان است. مزاج تو نور خواری است گِل خواری نکن. برای اینکه آن نور در تو تابیده شود باید :
۱- دنیا را کم کنی
۲- در خلوت بمانی
۳- به حداقل اکتفا کنی
🆔 @MORAVEJI_SABZEVARI
أَنتُمُ_الْفُقَرَاءُ_إِلَى_اللَّهِ.mp3
2.09M
...قرآن با اکثر مردم نامحرم ... معنی قرآن را باید در آن وادی های سلوک پیدا ... مثلاً فرض کنید که میخوانیم " الحمدالله رب العالمین " این را هر روز در نمازمان میخوانیم ، معنی اش چیست ؟ حمد مال الله هست که رب همه عوالم وجود هست ، اما تا انسان به مقام توحید ربوبیت نرسد ، به مقام توحید محمودیت نمیرسد ، باید به این مقام برسد که آیه حجابش را کنار بزند ...
آیه های قرآن همه مقاماتی هستند که رسول خدا به این مقامات رسید ، یعنی همینطور که عروج میکرد و بالا میرفت ، به هر درجه ای از مراتب وجود که میرسید ، آیه مناسب همان مقام به او میدادند ، ترجمه آن مقام به صورت آیه بود .
...مثلاً ما الان اینجا ایستاده ایم ، میگوئیم من الان در روی زمین ایستاده ام ، به پشت بام برویم ، میگوئیم من الان پشت بام ایستاده ام ، مثلاً فرض کنید به خیابان برویم ، میگوئیم من الان در ... یعنی در هر حالتی که هستم یک جمله مناسب آن میاورم ، آیات قرآن اینها در واقع ظهور لفظی مقامات پیغمبر هستند و انسان تا به آن مقام نرسد نمی تواند آیه را بفهمد ، اینست که قرآن با همه مردم ، الا خیلی کم ...
برگرفته از جلسه ۵۲ منطق_الطیر
@moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه