eitaa logo
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
803 ویدیو
5 فایل
جهت ارسال عکس،مطلب وهرگونه نظر وپیشنهاد با مادر ارتباط باشید مدیریت @Alamdar83_313 ⚘کپی مطالب باذکر "صلوات" بلامانع است⚘ تاسیس کانال ۳ مرداد ۱۳۹۸ شبهای جمعه فصل تابستان،مزار شهدای گرانقدر روستای امامه بالا،ساعت ۲۲
مشاهده در ایتا
دانلود
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت۱۲) زیارت🦋 🌿...من هم در این فاصله با بچه ها مشغول شده بودم و مدت زیادی بود که به و نرفته بودم. دلم بی تاب بود و برای زیارت پر می کشید. از خواسته بودم مرا با خودش ببرد و او قول فردا را داده بود . صبح اول وقت گفت بچه ها را آماده کنم تا به زیارت برویم.خیلی خوشحال بودم . چشمم که به گنبد مطهر و نورانی اش افتاد بی اختیار دست روی سینه گذاشتم و گفتم:"السلام علیک یا و یا قائد الغر المحجلین." 🌿نزدیک به ورودی باب القبله شدیم ،رقیه را به من داد و به خاک افتاد و پاشنه درها را بوسید . 🌿یک ساعتی گذشت تا مان تمام شد. عقب عقب از ضریح چوبی فاصله گرفتیم و از ایوان طلا بیرون آمدیم. بچه ها می‌دویدند و بازی می کردند دو ساعتی به ظهر مانده بود. همه چیز سرجایش بود و حال خوبی داشت که ناگهان صدایی از گلدسته ها و ماذنه های حرم شروع به خواندن اعلامیه‌ی کرد. با دقت گوش کردم؛ اسم آشنایی در این اعلان می‌شنیدم:"ملا حسینقلی همدانی" دیدم سرجایش خشکش زد و سرش را به زیر انداخت. بچه‌ها هم متوجه شده بودند که طوفان غم دوباره به جان بابایشان افتاده است . 🌿پس از سکوتی طولانی و اشک زیادی که از چشمانش روانه شده بود از جا برخاست و به سمت راه افتاد . فهمیدم بیش از چیزی که تصور می کردم به هم ریخته. به سمتش رفتم و نمی دانستم چه باید بگویم. پرسیدم:" جان این عالمی که ماذنه ها دارند وفاتش را اعلام می‌کنند همان است که میخواستی سراغش بروی؟" 🌿نگاهی به من کرد و با صدای لرزان و پر از غصه گفت:" خدا رحمتش کند خودش بود نمی دانید چقدر شوق داشتم خدمتش برسم و با او مشورت کنم ." دقایقی بعد در سکوتی معنادار عازم خانه شدیم. به اتاق کوچک خانه محقرمان رفت . نمی دانستم چه باید بکنم اما دیگر دستم آمده بود که وقتی او در خودش فرو می‌رود باید اجازه بدهم خودش با خودش مسئله را حل کند و از حالی که در آن غوطه ور است بیرون بیاید . ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۱۳) مهمان🦋 🌿ناگهان دیدم صدای در می آید . فرز و چابک از جا بلند شد و به سمت در چوبی بیرونی خانه رفت . چند لحظه ای نگذشت که دیدم سراسیمه آمد و با چهره‌ای که خوشحالی از آن لبریز بود گفت:" رخشنده سادات ممکن است چند دقیقه ای با بچه ها داخل اتاق بروی؟ برایم مهمان آمده است . " تعجب کردم. ما کسی را نداشتیم که سراغمان بیاید. کاروان تبریزی‌ها هم که روان شده بودند با کنجکاوی پرسیدم:" چه کسی هست این مهمان ؟" با خنده گفت :"خودت خواهی دید ." 🌿با تعجب به سرعت بچه‌ها را برداشتم و داخل اتاق بردم و لای در چوبی اتاق را باز گذاشتم تا بتوانم مهمان را ببینم. پیرمردی بود با ریش های بلند و موهایی تا پشت گردن و تماما سفید . دو زانو نشست و سرش را پایین انداخت و لبخندی زد و هیچ نگفت. 🌿 درویش نگاهی به کرد و گفت:" خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری . دیگر گویا فهمیده بود که باید با عجایب این کنار بیاید گفت دلم می خواست او را ببینم. درویش با نگاهی پر مهر گفت:" خب خواهی دید ." عبایش را روی پاهایش کشید و با حسرت گفت :"من که ابزارش را ندارم تا بتوانم ببینم، قوت روح میخواهد . " درویش گفت :"پیدا میکنی صبوری کن ." ارتباط روحانی فقط به دیدن صورت مثالی یا برزخی نیست .!" 🌿درویش از زیر شال دور کمرش کاغذی کهنه و تا شده را درآورد و به داد و گفت :"این نامه را ملاحسینقلی چند سال پیش به یکی از شاگردان مبتدی اش نوشته و چون در آن فواید بسیاری بوده از روی آن نسخه برداری کردم و آن را برای چنین روزی نگه داشته ام ." با چشمانی پر اشتیاق نامه را گرفت و در قبایش گذاشت . 🌿درویش از جایش بلند شد و گفت:" بین الطلوعین های وادی السلام پر از روح و ریحان است . صبح ها آنجا هستم." که انگار طراوت در صورتش دویده باشد با خوشحالی گفت:" حتماً خدمتتان می‌رسم. برای ادای احترام سری تکان داد و را بدرقه کرد. صدای در بیرونی که آمد از اتاق بیرون آمدم و به دنبال رفتم. از پشت شیشه دیدم که در حیاط کوچک خانه نشسته و می‌خواهد نامه‌ای را که درویش به او داده باز کند تا بخواند. مزاحمش نشدم. نامه را باز کرد و شروع به خواندن کرد . ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🔷🌺🍃 را خدا آزاد کرد. سوم خرداد آزادسازی مبارکباد🌸 🕊یاد با ذکر 🕊 °•~•~•°🎉🌱🎉°•~•~•° @moridanoshohada °•~•~•°🎉🌱🎉°•~•~•°
و 3 خرداد 1361 تاریخ گویای پایداری، ایثار، مقاومت و جاودانگی انقلاب ، پس از یک سال و نیم اشغال به دست بعثیان آزادشد. بعدازظهر 31 شهریور ماه سال 59 "خرمشهر" زیر آتش سنگین ارتش عراق قرار گرفت. انبوهی از آتش خمپاره‌ها و توپ‌های دشمن روی شهر، همه غافلگیر شده بودند و حیران. شهر در آتش می‌سوخت و صدای انفجار لحظه‌ای قطع نمی‌شد. طولی نکشید که بیمارستان پر شد از انبوه مجروحان و . زنان و کودکان و سالخوردگان، آواره بیابان‌ها و جاده‌ها شده بودند. مردم به خصوص جوانان روی به مسجد جامع(نماد مقاومت) و دیگر پایگاه‌ها آوردند تا برای مقاومت سازماندهی شوند. 34 روز مقاومت و تلاش ، بسیاری از مدافعان شهر را به کام کشاند ولی دشمن را در دستیابی سریع به اهدافش و اشغال سریع خوزستان ناکام گذاشت. هر چند که شد و به دست دشمن افتاد..... اما سرانجام با مجاهدت و ایثار رزمندگان اسلام، طی به نام🍃 بیت المقدس 🍃 عراق به دلیل ناتوانی در حفظ برتری نظامی و امید به تحمیل شرایط جدید سیاسی به ایران، ناچار به عقب نشینی از شدو 🎉 "خونین‌شهر؛ شهر آزاد شد🎉 "بدین ترتیب؛ «خرمشهر» که پس از ۳۴روز مقاومت در برابر دشمن در تاریخ ۴آبان ۵۹سقوط کرده بود، پس از ۵۷۵روز اشغال، در کمتر از ۴۸ساعت آزاد و به طور کامل از وجود نیروهای ارتش عراق پاکسازی شد. بازتاب در رسانه‌های بیگانه در جریان آزادسازی و مراحل مختلف سخنان ضد و نقیضی از خبرپراکنی استکبار برای تضعیف روحیه مردم به کار گرفته شد که فتح‌خرمشهر خط بطلان بر تمام این توطئه‌ها کشید. @moridanoshohada🇮🇷💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜🌿⚜🌿⚜🌿⚜🌿⚜🌿⚜ "رفیق ،باپرواز تو زیر دِینیم،ما ملت " ✅پنجمین شرکت کننده دهه نودی⬇️ {محمدرضاورزاوند}◇{⃣0⃣2⃣} رفـیــ💔ــق شــهـــ🌹🕊🌹ــــیـد : @moridanoshohada🇮🇷💠
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت۱۴) ملاحسینقلی همدانی🦋 📝بسم الله الرحمن الرحیم ای هم بازی اطفال، ای حمال اثقال [دربردارنده سنگینی های گناهان]، ای غریق بحر ... مگر نشنیده ای که «انما الحیاه الدنیا لعب و لهو» حقیر عرض میکنم اگر بخواهی عمق دریای حکمتش رو بفهمی، در حقیقت لفظ «بحر عمیق» فکر نما. آدمهای این دریا نسناس و سباحت ایشان در این دریا به ساحت وسواس است. به غواصان این دریا، یعنی اهل ، نظر نما و ببین که کسی به قعر آن نرسیده. به حال خراب خودت نگاه کن و ببین هر قدر که داشته باشی، باز زیاده از آن را طالبی و حرصت در جایی توقف نمی کند. ای آقای من، این چگونه مردم را به خاک سیاه نشانده... خالی از ذکر و مملو از مکر است. وظایف شرع را متروک و آداب کفر را مسلوک داشته اند. نه ما را در عاقبت کارمان فکرتی و نه از سیاست های الهیه بر امم ماضیه رسیده عبرتی. گول و حلمش را خورده و از حکمرانی عظیم او غافل شده... بلی، چه گویم از شر آن روز پر آه و سوزی که را خوفش گداخته. ظالم شرمسار و عادل اشک بار نامه ها پرّان بر یمین و یسار یکی از اسامی آن روز و دیگری مانده ام حیران، نمیدانم از قهرش بگویم یا از مهرش، اهل قهرش خاکیان و اهل مهرش افلاکیان.افلاکیان، جسم و جانشان در عرش . زهدشان پشت پا به دنیا زده و توکلشان سر از گریبان بیرون آورده. همه غرق دریای نور. بس است. من کجا و وصف پاکان کجا. ما باید در تدبیر ترک معصیت باشیم. تکلیف مریض رجوع به است و اگر مریض مطیع باشد، او را لابد به طبیب حاذق خواهد رسانید. 🌿 نامه را بست و به فکر فرو رفت. ملاحسینقلی چه عوالمی را طی کرده بود که قلمش چنین گیرا بود! به راستی ولایت با دل اولیا چه میکند... 🌿 خوب میدانست که شریعت، قدم اول در رسیدن به طریقت بود. ازینجا بود که اهل بیت علیهم السلام تحفه خلافت الهی را برای به ارمغان آوردند و راه سلطنت و خداگونه شدن را در تعبد محض از دستورات شریعت معرفی کردند. 🌿 با خود عهد کرده بود که از قید تقلید رهیده و مجتهدی تمام عیار شود. به همین دلیل با اینکه منتظر نامه پدرش از تبریز بود، درسهایش را در محضر بزرگانی چون آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و... تکمیل کرد. قوتش در ادبیات عرب او را طلبه ای منحصر به فرد کرده بود. قریحه کم نظیری داشت. در کنار مباحثات و مطالعات، به عبادات و مراقبات، توجهات عمیقی داشت. پرشمار به مشاهد مشرفه ی عراق می رفت. بسیاری از روزها به میرفت و هم نشین درویش پر رمز و رازش می شد. احساس میکرد گم شده اش را فقط با ماندن در خواهد یافت. از این رو پی در پی از درویش می پرسید که چه باید بکند. درویش اما پاسخ نمیداد و این موضوع را به شدت در هم می شکست. 🌾 *در عدم افکندم آخر خویش را* 🌾 *وارهاندم جان پر تشویش را* ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
🌿❤️♡💠🇮🇷💠♡❤️🌿 غبار روبی مزار روستا به همت خواهران بسیجی در فتح خرمشهر و اجرای سرود توسط بچه های عزیز روستامون در گلزار ,,,,,,🍃❤️🍃,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, @moridanoshohada ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,🍃❤️🍃,,,,,,
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 🔻امام‌خامنه‌ای: در بیان زندگی‌نامه‌ی سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها و چگونگی مشی زندگی اینها را کنیم، این مهم است. ۱۳۹۵/۰۷/۰۵ @moridanoshohada🇮🇷
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت۱۵) سید ابوالحسن اصفهانی🦋 🌿من هم عازم شده بودم،کمی زودتر از ،چند سال زودتر از او به سرزمین عجایب رسیده بودم. اصفهان با تمام ویژگی هایش با آن گستردگی و عظمت و آب و هوایش،برای من گوشه‌ای از کوچه های تنگ هم نمی‌شد. پدرم با اینکه نسبش به می‌رسید به دلیل شرایط سخت و دوری از خانواده با طلبه شدن مخالفت می‌کرد،اما به هر روشی که بود راضیش کردم و به حوزه علمیه رفتم. 🌿آرزوی دیرینه ام در محضر مولا بودن بود اما پدر همچنان مخالفت می‌کرد تا این که به هر ترتیبی بود راضیش کردم در حجره‌ای گرفتم و مشغول درس و بحث شدم. همه چیز به گونه‌ای پیش می رفت که مطابق میلم بود،اما ناگهان متوجه شدم پدرم عازم شده است تا مرا اصفهان برگرداند. عالم روی سرم خراب شد، مثل کسی که وارد شده بود و می خواستند او را به زور بیرون بکشند. 🌿پدرم به سراغ آخوند خراسانی رفت و با او برای برگرداندن من صحبت کرد، اما آخوند گفته بود سایر پسرانت برای خودت، اما مال من باشد،امور او را به من واگذار. 🌿دست لطف پشت سرم بود؛دلم میخواست ، هم بحث کم نظیرم در فقه، با آن درایت، تقوا و چهره پر از نورش هم به حاجت دلش برسد. او هم دلش میخواست در بماند کمتر کسی پیدا می شد که بتواند از نظر علمی مرا در بحث مجاب کند یا احساس کنم توان علمی‌اش از من بالاتر است،اما فرق داشت. دیگر نه فقط برای خودش بلکه برای خودم و از دست ندادن چنین دوستی آرزو داشتم قضیه رضایت پدرش را به‌گونه‌ای حل کند او یکی از بهترین هم بحث های من در تاریخ زندگی‌ ام بود 🌿خیلی وقت ها که سحر به حرم می رفتم و گدایی نیمه شبم را پهن می‌کردم؛ او را هم می یافتم که در حال عبادت، سجده، فکر،ذکر و بود، بین الطلوعین ها به سمت وادی السلام می‌رفت و پس از آن ، برای مباحثه به سمت شارع شیخ طوسی و محله العماره می آمدهمانجا که مدرسه قوام بود همیشه پرسشی در ذهنم بود که او برای چه تا این اندازه به میرود؟ 🌿همیشه ملزم بود سر وقت بیاید, اما آن روز کمی دیرتر از همیشه رسید؛ وارد که شد، چهره‌اش را طور دیگری یافتم. غمی عمیق همراه با شادی عجیبی در چهره اش موج می زد. اگر کسی آن صورت را می دید می توانست بگوید در غایت است و اگر کسی می‌گفت کوه در پس از صندوق خانه‌ی دلش دارد باز هم عجیب نبود. سلام کرد؛به احترام رفاقت و سیادتش ایستادم و سلام کردم و گفتم :«حضرت آقا دیر تشریف آوردید» نگاه عمیقی کرد و گفت «سلام حلالم کن ماجرایی شگفت را گذراندم» 🌿لبخندی ملیحی زد و گفت«بالاخره اذن ماندن در برایم صادر شد» نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم خوشحال بودم و برای ادامه رفاقتمان با او، قند در دلم آب شد اما نتوانستم بفهمم غمی که در چهره دارد برای چیست. پرسیدم این چه حالی است؟ آدم نمی داند خوشحالی یا ناراحت! کمی جابجا شد و با حالتی که خطوط چهره‌اش آدم را برای فهمیدن غم یا شادی به اشتباه می‌انداخت ، گفت: « خوشحالم اما خبری به من رسیده که نمی‌دانم باید گریه کنم یا بخندم. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 ❤️ سلام از این نسل غیور جامانده! 🔹اما جامانده از کجا؟ نه تنها دهه نودی ها،بلکه هشتادی ها و هفتادی ها و شصتی ها هم جا مانده اند، ما جاماندگان بزرگ تاریخ ایم. اما جامانده از کجا؟ جامانده از ،از همرزمی با ملائک جامانده از ،از حفاظت شخصیت که چگونه با جان خود ،جان رسول خدا را حفظ کرد، جامانده از از جا مانده از جنگیدن در رکاب انبیاء جا مانده از ، جا مانده از ،جامانده از از فرمانبرداری مالک، جامانده از جامانده از شنیدن صوت عرشی ، لا فرار آنجا که می‌گفت : "اگر كوهها متزلزل شوند، تو پايدار بمان. دندانها را به هم بفشر و سرت را به عاريت به خداوند بسپار و پايها، چونان ميخ در زمين استوار كن و تا دورترين كرانه هاى ميدان نبرد را زير نظر گير و صحنه هاى وحشت خيز را ناديده بگير و بدان كه پيروزى از آن خداست." و جامانده از ، آه مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریدند که در مسلخ عشق راحت تر بریده شود کجا بودیم وقتی آن سلاله زهرا در آن غروب تاریخی تک به سی هزار می جنگید! ما جامانده آیم 🔹جامانده از قیام خمینی‌ از شکستن حکومت نظامی از جنگ تن به تن با گارد ویژه در ۲۱ بهمن از جنگ تن با تانک در کربلای پنج جامانده از والفجر جامانده از فتح المبین، از مرصاد جامانده از از از جامانده از کربلای چهار آنجا که غواص هایمان در آن سرمای استخوان سوز،انگونه به اروند زندند جامانده از بیت المقدس جامانده از فتح خرمشهر جامانده از شنیدن صدای پشت بی سیم که می‌گفت: "ما داخل شهریم،ما داخل شهریم ما جا ماندیم" 🔹جامانده از بوسنی از یمن از جنگ ۳۳ روزه از سوریه،جامانده از دفاع از حرم، جامانده از کربلای خانطومان جامانده از جنگ تاکتیک ، جامانده از آموزش جامانده از از کجای تاریخ کجای دنیا کسانی را دیده آید که اینگونه از همه چیز جامانده باشند و جامانده از سربازی در رکاب آه سلیما__نی آه حا__ج قا--سم⚘ آه 😭😭 🔹 ❤️ سلام از این نسل غیور جامانده! ما از همه چیز جا ماندیم اما به یک امید زنده ایم آخر و الیس الصبح بقریب؟ @moridanoshohada🍂