eitaa logo
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
124 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
950 ویدیو
5 فایل
جهت ارسال عکس،مطلب وهرگونه نظر وپیشنهاد با مادر ارتباط باشید مدیریت @Alamdar83_313 ⚘کپی مطالب باذکر "صلوات" بلامانع است⚘ تاسیس کانال ۳ مرداد ۱۳۹۸ شبهای جمعه فصل تابستان،مزار شهدای گرانقدر روستای امامه بالا،ساعت ۲۲
مشاهده در ایتا
دانلود
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! 🕊اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🕊دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... 🕊به سومین کوچه رسیدم! شهید محمدحسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🕊به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🕊به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🕊ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی .. کم آوردم... گذشتم... 🕊هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم. 🌹هشتمین کوچه؛ رسیدم به بسیارمهربان بودودلسوزاماغیرتی... دیدم پایه و اساس دین را نگه داشته است و با پرچم امربه معروف به حرف ولی اش گوش میسپارد..گفت برای امربه معروف چه کردی؟ آیادلت برای غیرت وحجاب پرنکشید؟بعدمن چه کردید؟؟ شرمنده ازکنارش گذشتم😭😭😭😭😭 🌺نهمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🕊پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... 🕊دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... 🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... از_شهدا_جاموندم.... ➖➖🍃🌸🍃 🌸🍃➖➖ @moridanoshohada ➖➖🍃🌸🍃🌸🍃➖➖
4_5854813844978797146.mp3
زمان: حجم: 4.8M
| الزمان(عج) بلبل در قفسیم و ز چمن می‌گوییم -*-🍀🌺************ @moridanshohada ********🌺🍀-*-
بر منبر ◽️امام سجاد(علیه السلام) در وضعی قرار داشت که چنین امکانی نبود که مثل امام حسن و امام حسین(علیه السلام) در مسجد, مسلمان‌ها را دور خود جمع کند...ولی ایشان بعد از واقعه از بیان معارف دست نکشیدند و به‌عنوان دعا و نیایش، مطالبی فراهم آوردند؛ امام سجاد(علیه السلام) معارف را نه به‌صورت روایت بلکه به‌صورت بیان فرمود که مورد استفاده‌ی نسل‌های بعد قرار گرفت. ( برداشتی از کتاب همرزمان حسین ) حضرت آیت‌ الله ‌خامنه‌ای | بهمن ۱۳۵۱ @moridanoshohada🏴
☀️ ☀️ اِی زُدایندهٔ غم از ذل زینب تو بیا... 🌷السَّلامُ علَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللهِ فی اَرْضِه🌷 دلبرم یوسف زهراست خدا می‌داند یادش آرامش دلهاست خدا می‌داند علت غیبت او هست گناه من و تو خون جگر از گنه ماست خدا می‌داند بر عطا و کرمش جنّ و مَلَک محتاجند از دمش زنده مسیحاست خدا می‌داند همه دنبال زر و سیم و گرفتار دل اند پسر فاطمه تنهاست خدا می‌داند آری اعمال من و توست حجاب من و تو ورنه آن چهره هویداست خدا می‌داند از همه بیشتر آنکس که بُوَد منتظرش مادرش حضرت زهراست خدا می‌داند آن مصیبت که کند گریه برایش شب و روز روضه زینب کبری است... خدا می‌داند 😭 روضه زینب کبری است... خدا می‌داند 😭 اللهم عجــــ🙏ــــل لولیک الفرج @moridanoshohada🌀
@Ostad_Shojae 4_6001596448263638111.mp3
زمان: حجم: 2.83M
با امام زمان "عج" 🤲 مهدی رسولی 🎤 🌸💠------------------------ @moridanoshohada -------------------------💠🌸
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۶۹) .....ادامه🦋 🌿استادی که برای روز خودش را آماده می‌کرد و آن روز بهترین لباس هایش را می پوشید. ولیمه، شیرینی و میوه تهیه و آشنایان دوستان و قوم و خویش را دعوت می‌کرد و از یکی از آنها می‌خواست رسول اکرم صلی الله را که در روز ایراد فرموده با صدای بلند و گیرا قرائت نماید. نکته های گوناگون و دلنشین و شیرین بسیار می‌گفت و انتقال سرور وشادی بر دلهای حاضران در مجلس عنایت می فرمود. چه بسا نکته های کمیاب از شعر و نثر که در حفظ داشت یا خود سروده بود و در مدح علیه السلام و روز می خواند. همه دار و ندارش و بود و از اینجا بود که راه به ملکوت برده بود. 🌿زمانی طالب مطلب خاصی بود، اما آنچنان که می‌خواست فتح باب برایش حاصل نمی‌شد. از هر دری وارد می‌شد نتیجه نمی گرفت، تا اینکه برای برآورده شدن آن خواسته؛ قصیده بلند و بسیار عالی در مدح علیه السلام انشا فرمود پس از آن شعر بود که به تمام معنا در آن مطلب خاص که می‌خواست, فتح باب برایش رخ داد. 🌿با این درجه از عشق به مردم کوچه و خیابان و حوزویان که بارها برای دعا و شفا گرفتن مرضهای کودکانشان نزد او می امدند، بعد از آنکه به حاجتشان می‌رسیدند او را صوفی می‌خواندند و به او تهمت می زدند. 🌿دستورهای او حول و می چرخید و بارها تکرار می کرد که این اذکار و ادعیه، با شرایطش تاثیر می‌کند و حرف اول را می‌زند. اصول و فنون او در تربیت منطبق بر بود و اجازه نمی داد کسی ذره‌ای از آن فاصله بگیرد. 🌿 همان دوران در میان شاگردانش این جمله او به شهرت رسید:" اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند." انس و آرامشش با و و پرواز در بلندای فکرتی که داشت, بود. از آنجا که به علاقه وافری داشت و او را از مندکین می‌دانست، او دائماً همراهش بود و این امر، خود حاکی از توجه ویژه اش به و دستورهای علیهم السلام در طول سالها بود. به خواندن کمیل در شب های جمعه و جامعه کبیره در روزهای جمعه مکرر و ویژه سفارش می کرد. 🌿در یکی از جلساتش یکی از حاضران را کنار کشیده بود و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بوده گفته بود:" فلانی شنیده‌ام نام مرا در منبر می بری. اگر به حلال و حرام معتقدی من راضی نیستم نه بالای منبر و نه زیر منبر اسم من را بیاوری. هرکه به درس من می‌آید حرام است در حق من مبالغه کند." در مجالسی که در منزل می‌گرفت، بالای مجلس نمی نشست و می‌گفت:" آنجا جای میهمانان است." وقتی با شاگردانش راه میرفت، عقب همه آنها قدم می‌زد و هرچه می‌گفتند آقا شما جلو باشید، میگفت نه من عقب می آیم شما جلو بروید." هنگامی که عده‌ای از به خدمتش رسیده بودند و گفته بودند می‌خواهیم از شما تقلید کنیم ، دست به آسمان برده بود و با اشک به خدای متعال گفته بود:" خدایا، تو می میدانی من اینطور نیستم که این جماعت می گویند" سپس آنها را برای تقلید به خدمت فرستاده بود. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃