#نفس_مطمئنه
سیدالشهدا علیه السلام دردی را که متحمل شد از جسم و روح، هیچ ملک مقربی متحمل نشده بود، هیچ نبی مرسلی متحمل نشده بود و هیچ کس نمی توانست آن بار سنگین مصیبت را بکشد،
اما این به آن معنا نیست که دل آقا پاشیده باشد.
علامت آرامش حضرت این بود که روز عاشورا هر چقدر کار سخت تر میشد اثری در حال آقا نداشت و تردیدی در آقا پیدا نمیشد.
#استاد_سید_علی_نجفی
@msaliagha
#سوگواره
شهادت مظلومانه و غریبانه مولی الکونین، اباعبدالله الحسین علیه آلاف التحیه و السلام، بر وارث خون مطهرش حضرت بقیه الله الاعظم و محبین و شیعیان آن حضرت تسلیت باد.
@msaliagha
#سالار_زینب
سیدالشهدا علیه السلام تنها در گودال قتلگاه؛
نه یاری،
نه یاوری،
نه پسری،
نه برادری،
افتاده بود.
آقا را فقط کشتند؟
این حرف خیلی سنگین است.
مرحوم آسید محمد حسین این را در مقتلش نوشته. می گوید:
نانجیب نه فقط آقا را کشت، که قبل از کشتن با کارد و خنجر یازده ضربه به سر و سینه و پشت سالار زینب زد!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص۱۶۱و۱۶۲
@msaliagha
#جد_غریبم
جد غریبم! یادم نمی رود، این وضع را که اسب بی صاحب تو از این دشت به خیمه ها بر می گشت و صدا می زد:
"الظليمة،الظليمة، لأمة قتلت ابن بنت نبيها".
#استاد_سید_علی_نجفی
#کامی_از_نام_۲،ص۱۴۵ و ۱۴۶
@msaliagha
#وای_بر_دین_فروشان
نامه ای نوشت عمر سعد منحوس به ابن زیاد که ابن زیاد کار را خاتمه دادیم، فقط ماندند یک مشت زن و بچه حسین.
تکلیف اینها چیست؟ اینها را بیاوریم کوفه یا قتل عام کنیم، تمام کنیم؟ امیر هر چه تو دستور بدهی!
عاشق ابن زیاد نبود، عاشق مقام بود.
وای بر دین فروشانی که مقام می خرند و دین می فروشند.
نوشت: امیر! اگر دستور این است که اینها کشته بشوند لازم نیست اینها را بکشیم، چند ساعت دیگر تشنگی ادامه پیدا کند همه میمیرند.
همین امروز به آنها آب ندهیم بقیه شان هم تمام می شوند، کشتن نمی خواهد.
ولی اگر دستور دیگری داری بده.
عمر سعد به ابن زیاد تقرب میجست، ابن زیاد به یزید تقرب میجست.
ابن زیاد برای خوشایند یزید فکر کرد که اینها را اسیر کنیم و بفرستیم شام، برای یزید هدیه ای است، مقامی پیدا می کنیم.
به این دلیل دستور داد به آنها آب بدهید و بعد آنها را سوار کنید بیاورید کوفه فعلا تا از یزید بن معاویه کسب تکلیف کنیم.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
m13b2.mp3
3.55M
#استاد_سید_علی_نجفی
#روضه_امام_سجاد
زمان: ۴ دقیقه و ۵۵ ثانیه
شب شهادت امام سجاد، سال ۱۳۶۸
@msaliagha
#یا_عبره_کل_مومن
یا عبره کل مومن.
این اسمی بود که پیغمبر به حسینش داد.
معاشقه ای داشت با حسینش، اصلا یک وضعی بود از اول.
حسین را بالاتر از عقل خود می دانست.
ولی ای بسا افراد نفهمیدند.
پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله بالای منبر نشسته بود موعظه می کرد، حسینش از در وارد شد، بچه است پیراهن بلند عربی به پایش گیر کرد و افتاد.
آقا بدون اینکه توجه کند در چه بیانی است، کلامش را قطع کرد، از منبر دوید، حسینش را برداشت و در آغوش گرفت.
بعد به حال آمد و روی منبر نشست، به اهل مجلس گفت:
مرا به این کارم ملامت نکنید. وقتی حسینم افتاد، عقل از سرم پرید.
عقل کل می گوید عقل از سرم پرید، شما کار عاقلانه دیگر از من توقع نداشته باشید!
#استاد_سید_علی_نجفی
#آیه_نور، ص ۱۹۸،۱۹۹
@msaliagha
#ماه_یک_شبه
صورت به خون آلوده!
ریش به خون آلوده!
کسی سر آقا را شتشو نداد،
همین سر خون آلوده را در تنور خولی گذاشتند، خاکسترها روی خون ها چسبیده،
این سر را میان بازار کوفه بالای نیزه زدند.
یک وقت سرش را از محمل بیرون آورد، بالای نیزه را نگاه کرد، برادر را بعد از شهادت ندیده بود.
دید این چه سری است!!
این چه حالتی است!!
گفت:
یا هلالا لما استتم کمالا
غاله خسفه فابدا غروبا
ای ماه یک شبه من! برادرم! چه دیر طلوع کردی، چه زود غروب کردی!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص۱۵۵
@msaliagha
#کلام_علی_وار
وقتی سر بریده برادر را بالای نیزه دید اصلا کلامش با اهل کوفه قطع شد.
بی بی داشت تبلیغ می کرد، داشت سخن می گفت.
کسانی که سخنان علی علیه السلام را در کوفه شنیده بودند و پای سخنان بی بی بودند گفتند:
خیال می کردیم امیرالمومنین بار دیگر دارد سخن می گوید.
عین کلام امیرالمؤمنین بود، تن صدا، وضع صدا، وقف و حرکت و سکون و همه چیز مثل کلام امیرالمؤمنین علیه السلام بود.
اما این عاشق خود باخته همین که سر برادر را بالای نیزه دید، اصلا یادش رفت.
عقل از سرش پرید!!
#استاد_سید_علی_نجفی
#آیه_نور، ص ۱۹۹، ۲۰۰
@msaliagha
#براق_محبت
این سرمایه ای است که هرکسی نداشته باشد فردای قیامت از خاسرین است.
والله محبت آن روز نجات میدهد برای اینکه صدق در محبت است. محبت است که تا آخر خط انسان را میبرد؛
محبت است که باعث میشود انسان از خودش صرف نظر کند، و انسان را از خودش خلاص میکند؛
و الا غیر از این همه اش حرف
است؛ کار متوقف میشود و از حرکت میافتد و در راه میماند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#کامی_از_نام_۴، ۱۸۴
@msaliagha
#عود_به_سوی_محبوب
در کوفه ابن زیاد نانجیب تعجب کرد. گفت: عَجَباً لِلرَّحِم! تعجب میکنم از محبتی که از رحم و قوم و خویشی است.
نادان نمیدانست صحبت قوم و خویشی نبود؛ صحبت بالاتر از این بود.
میدانید کی گفت؟ وقتی که نانجیب امر کرد که جلاد امام چهارم را بکشد.
حضرت زینب برخاست و خودش را پرتاب کرد به طرف امام چهارم. جلاد به طرف امام آمده بود. حضرت گفت: جلاد به خدا باید اول من را بکشی والا امکان ندارد که علی بن الحسین را بکشی.
خب کشتن هم آسان بود. آنها که همه را کشته بودند زینب را هم می گشتند؛ امام چهارم این را هم میکشتند.
نانجیب تعجب کرد؛ گفت: «عَجَباً للرحم»!
چه جوری انسان خودش را برای دیگری به لبه تیغ و مرگ میدهد؟۱ اشقیا این را باور نمی کنند که این چه وضعیست.
امام سجاد فرمود: عمه بگذار من چند کلمه با این شخص حرف بزنم. فرمود: أَ بِالقَتل تُهَدِّدُنی يَا ابن زيادٍ أَ مَا علِمتَ أَنَّ القتلَ لَنـا عـادة وَ كرامتنا الشُّهادَة؟»
اگر قتل چیز بدی بود بابایمان حسین به کربلا نمی آمدند و عزیزان خودشان را به دم تیغ نمیدادند. مرگ برای عود به سوی محبوب است؛ خلاصی است.
#استاد_سید_علی_نجفی
#کامی_از_نام_۴، ۱۸۴
@msaliagha
#خطبه_متقین
#لولا_آجال
#ریشه_بهشت_و_جهنم
قال امیرالمومنین علیه صلوات المصلین:
و لولا آجال الذی کتب الله علیهم، لم تستقر ارواحهم فی ابدانهم، شوقا من الثواب و خوفا من العقاب.
وقتی که خداوند تبارک و تعالی روح متقی را در اثر تقوی وقی کرد، آنها ثواب و عقاب اخروی را مشهود میبینند که:
انهم یرونه بعیدا و نره قریبا، آنها نزدیک میبینند.
جدا هم نزدیک است. منتها طول آمال کاذب، آرزوها و افکار کاذب این را به ما دور نشان میدهد.
علاوه بر این، در اثر نزدیک شدنشان به حضرت حق، ریشه بهشت را که صفات جمال حق است، و ریشه جهنم را که صفات جلال حق است، چون ملموس دارند، بهشت وجهنم را احساس میکنند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
@msaliagha
#آثار_اسارت
می گفت بعد از گذشت چهل سال از واقعه کربلا، درحضور آقا (امام سجاد علیه السلام)، در مجلسی بودم،
دیدم آقا پا به پا می شود.
گفتم: آقاجان پای مبارکتان چه شده؟
فرمود: این آثار زنجیری است که در راه شام به پای من بستند!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص ۱۶۷
@msaliagha
#خطبه_متقین
#لولا_آجال
#قبض_و_بسط_مومن
در عبارت دیگر همین بیان دارد:
فهم والجنه کمن قد رآها فهم فیها منعمون، و هم و النار کمن قد رآها وفهم معذبون.
می فرماید به قدری جنت برایشان مجسم و پیدا و آشکار میشود که مانند کسی میمانند که دیده و در بهشت متنعم هم بوده و چشیده است.
واقعا هم مومنین در دار دنیا میچشند.
رایحه بهشت را در دار دنیا لمس و استشمام میکنند.
همانطور که رایحه جهنم را هم محض نمونه استشمام میکنند. در جان خود میبینند.
خدا در زیر و رو کردن دل و تقلب احوال میخواهد این را به مومن نشان بدهد.
اینکه گاهی مومن در قبض است،
گاهی در بسط است،
گاهی به مقتضای اسم یا باسط بسط پیدا می کند،
گاهی قبض پیدا میکند، برای این است که هر دو حال را بفهمد.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
@msaliagha
#خطبه_متقین
#لولا_آجال
#قبض_و_بسط_عارف
گاهی عرفا و اولیای خدا چنان بسط پیدا میکنند و به مقتضای اسم یا باسط چنان جانباز میشوند که گاهی عرفا مثل مولوی در اشعار و ابیاتشان اظهار کردهاند من یک موجود ازلیِ ابدیِ بی ابتدایِ بی انتها هستم.
وقتی خداوند به روحشان بسط میدهد این احساس را میکنند.
و گاهی خدا بر آنها قبض میکند جوری که خودشان را یک موجودِ ذلیلِ فقیرِ تنهایِ بیچارهی بیتدبیرِ بیپناهِ بیفکر مییابند. این دو حالت را دارند.
شاید معنای این حدیث که : قلب المؤمن بین اصابعین من اصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء، اشاره به همین باشد؛ قلب مومن بین دو انگشت حق است، هر جوری بخواهد زیرو رویش میکند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
@msaliagha
#عید_اموی
یک یار دیگر دم دروازه رسید و آن سهل ساعدی، از اصحاب پیغمبر بود.
می گفت: من از شام رد می شدم دیدم شهر را چراغان کردند، شهر به ظاهر اسلامی بود. می گفت: هر چه فکر کردم دیدم ما الان عید اسلامی نداریم، این چه عیدی است که من خبر ندارم.
دیدم در کوچه سه، چهار نفر خیلی محزون ایستادند و مراقبند، رفتم جلو؛ گفتم: شما اهل این شهرید؟ گفتند: بله.
گفتم: من مسافری هستم از این شهر می گذرم، مسلمانم، می خواهم ببینم این چه عید اسلامی است امروز که من خبر ندارم؟
نگاهی کردند گفتند: پیرمرد یعنی تو اینقدر بی خبری؟
اول باور نکردند فکر کردند شاید مامور یا جاسوسی باشد. تفتیش کردند دیدند واقعا بی خبر است.
بعد گفتند: ای مرد! به کسی نگو ما گفتیم، ولی ما نمی دانیم چرا آسمان فرود نمی ریزد، چرا زمین اهلش را فرو نمی برد، چرا هنوز آسمان و زمین به پاست؟
دیوانه شد گفت: چه شده؟!
گفتند: خلاصه بگوییم، همه این جشن ها می دانی مال چیست؟ پسر پیغمبر را در کربلا کشتند، سرش و اهل بیتش را برای یزید هدیه آوردند.
گفت: خاک بر سرم! کجا؟
گفتند: دم دروازه ساعات برو تماشا کن.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#الشام
آمد دم دروازه ساعات، اهل بیت را می شناخت.
دید وای علی بن الحسین علیه السلام است، آقا تا شده.
آمد جلو، زینب سلام الله علیها و اهل بیت گمان کردند آمده سنگ و چوب بزند.
گفت: سلام علیکم.
آقا چشمش باز شد که این کیست؟ از صبح تا به حال فقط اینجا به ما سنگ زدند.
فرمود: که هستی؟
گفت: آقا جانم! من سهل ساعدی، یکی از یاران جدت هستم، چشمم کور بشود چه دارم می بینم؟
فرمود: کار ما به اینجا کشیده، اینها که پشت سر من هستند بچه های فاطمه هستند.
دیوانه شد، گفت: آقاجان! تکلیف من چیست؟
فرمود: تو یک نفر چکار می توانی بکنی؟ جانت را به خطر نینداز.
فقط چیزی از مال دنیا داری؟ پول همراهت هست؟
تعجب کرد!
گفت: آقاجان دارم.
فرمود: برو به کسی که سرپرست نیزه داران است بده. بگو این پول را بگیر این نیزه ها را از میان این زن و بچه بیرون ببر، ببر جلو مردم به سرها نگاه کنند. اینقدر به دختران رسول الله صلی الله علیه و آله نگاه نکنند. اینها چیزی ندارند صورت هایشان را از نامحرم بپوشانند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#کار_به_آخر_رسید
کار به آخر رسید.
یک وقت دیدند زینب سلام الله علیها نشست بلند بلند گریه کرد.
همه داشتند منفجر می شدند، اما نگاه می کردند به زینب.
میدیدند بی بی گریه نمیکند، می فهمیدند نباید گریه کنند. همه لبه آستین در دهان کردند که چیزی نگویند.
اما وقتی دیدند زینب برید، همه بریدند.
این شد که نیمه شب، صدا از خرابه بلند شد. صدای ضجه "یا حسین" از خرابه بلند شد.
همه میگفتند: واحسینا!
آشوب شد.
در قصر یزید خبیث که نزدیک بود، صدا پیچید. بیدار شد از خواب، گفت: چه خبر است؟ چه شده؟
گفتند: چیزی نشده، یک بچه حسین خواب پدرش را دیده، بهانه پدر گرفته، وضع خرابه را به هم زده.
همه را آرام نگه میداشتیم. هر کس گریه میکرد میزدیم. اما دیگر کار از دست رفته. همه با هم دارند ناله میزنند. دیگر نمیتوانیم آرامشان کنیم.
گفت: چه می خواهد؟
گفتند: بابایش را می خواهد.
گفت: بابایش را برایش ببرید.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#دلم_برایت_تنگ_شده
با دست های کوچکش سر را بلند کرد و به سینه چسبانید.
گفت:
بابا! دلم برایت تنگ شده.
بابا! چرا ابروهایت خون آلود است؟
بابا! محاسن تو چرا اینقدر آشفته است؟
تاریکی خرابه را گرفته بود. فقط کسانی که نزدیک بودند میدیدند چه میگذرد.
دیدند سر بابا را گذاشت زمین، خم شد لبها را گذاشت رو لبهای بابا.
دیدند بچه خوابش برد.
از کجا فهمیدند؟ دیدند سر از بغل جدا شد افتاد، بچه هم افتاد. گفتند خواب رفت بچه.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#خطبه_متقین
#لولا_آجال
#قفس_دنیا
وقتی حالت بسط به او دست میدهد و باز میشود و علم به او داده میشود و رایحه حق را میشنود و استشمام میکند،دیگر نمیتواند در تن بماند، جدا احساس تنگی میکند.
آن عارف که میگوید :
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تختهبند تنم
واقعا احساس میکند تختهبند تن است.
یکی از رفقا که خدا به او نوری داده بود، میگفت وقتی گرسنه میشوم غصهدار میشوم، میبینم عجب گرفتاری هستم، این شکم را چکنم؟! این تن را چکنم؟
اولیای خدا از این احساس گرفتاری میکنند. میبینند راستی راستی آنها را در قالبی کردند، در زندانی کردند.
اینکه ملاحظه میکنید به دنیایشان نمیپردازند، نه از سستی و بیتوجهیشان است. از باب این است که دنیایشان را قفس میبینند و تعمیر قفس را باعث این میدانند که در قفس بمانند
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
@msaliagha
#خطبه_متقین
#لولا_آجال
#حال_مومن
بی اعتنایشان به دنیا نه از باب بینظمیشان است. والا پیغمبر اکرم منظم بود.
در یکی از سفرها که یکی از اصحاب فوت شد، آقا او را دفن کرد. بعد دیدند لحدها را که میچیند معطل میشود. دیدند درزهای سنگها رو مرتب میکند، مثل معماری که سنگ میچیند و در چیدن دقت دارد، دارد منظم میکند.
یکی عرض کرد یا رسولالله! ما الان روی این خاک میریزیم، اینها زیر خاک میرود، دقت شما برای چیست؟
فرمود: حال مومن این است که کار را میخواهد قرص و محکم و منظم انجام بدهد.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
@msaliagha
#خائن_خانگی
بی خود پیغمبر صلی الله علیه و آله نفرمود: هر که بر حسن من گریه کند ، دیده اش کور نشود در روزی که دیده ها کور شود.
خیلی مظلوم بود. دشمنی سرایت کرده بود به درون خانه آقا.
امام حسین علیه السلام این همه دشمن داشت ولی دشمن درون خانه نیامده بود.
همسر سیدالشهدا یک سال میان آفتاب نشست و جان داد.
ولی این مظلوم را همسرش در خانه مسموم کرد.
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک ، ج2 ، ص 100
@msaliagha
#خطبه_متقین
#لولا_آجال
#شوق_ثواب
اینکه میبینید لباس وصله دار یا کهنه میپوشیدند، یا خانهشان مخروبه بود و اعتنا نمیکردند، مال این بود که می دیدند این قفس است. قفس را هرچه بسازیم محکمتر میشود، تمیزتر میشود، اما نتیجه اش این میشود که بماند.
شوقا من الثواب نمیتوانستند در بدن بمانند. چون این ثواب را احساس میکردند. احساس میکردند که تن مزاحمشان است. تن راحتشان نمیگذارد.
چون حالات روحانی به امثال من کم دست داده، نمیتوانیم این را درک کنیم.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
@msaliagha
#خطبه_متقین
#لولا_آجال
#الگوی_بلند
عرض کردیم اینها اوصاف متقین است. مشکل است برای گوینده که بیان کند و برای شنونده که هضم کند. مگر عزیزانی که راههایی از تقوا پیمودند و اهل فن و اهل کار شدند. آنها برایشان جالب است. والا سایرین ای بسا خسته شوند. چون فنشان نیست، کارشان نیست، در این رشته نیستند.
این همام بود که چون در این رشته بود اینقدر منقلب شد که جان داد.
آدم وقتی در رشته نقاشی هست میفهمد پرده نقاشی یعنی چه، میفهمد که چه ظرافتی (در اثر نقاشی) به کار رفته و این نقاش چه کرده. کسی که اهل این فن نیست ای بسا که رایگان از کنارش بگذرد.
کسانی که اهل تقوا هستند و زحمت کشیدند و میدانند که چقدر زحمت دارد وقتی الگوی بلندی امیرالمومنین علیه السلام بیان کرد و در دید این مرد گذاشت، او را اینجوری کرد که مُرد. امیرالمومنین علیه السلام میفرمود اینکه من سنگینی میورزیدم در جواب از همین وضع برایش میترسیدم، میترسیدن بمیرد. او اصرار کرد و گرفت و بلاخره جان داد
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
@msaliagha
@msaliagha.motaqin.aajal1.mp3
1.45M
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_خطبه_متقین
#لولا_آجال
#گردنبند_درخشنده
ما تنزل کردیم در قالب تن گرفتار شدیم. اگر روح شروع کند به بازگشتن و بچشد، از چیزی که بیزار میشود تن است. بیخود نبود اولیای خدا به مرگ انس داشتند ....
مثل سیدالشهدا علیه السلام، تعبیری که آقا فرمود: خطّ الموت علی ولد آدم، نفرمود علی المؤمنین، فرمود علی وُلد آدم، بر بچه آدم مرگ زیباتر است از گردنبند بر گردن دختران. ...
زمان: ۳ دقیقه
@msaliagha