eitaa logo
استاد سید محمد موسوی
1.1هزار دنبال‌کننده
285 عکس
15 ویدیو
38 فایل
استاد سید محمد موسوی بایگی دانشیار دانشگاه علوم اسلامی رضوی این مجموعه توسط شاگردان ایشان اداره می‌شود 📬ارتباط با ادمین کانال: @Sohrevardi_97 نشانی در تلگرام: https://t.me/+Q0r8hlZ2J-_ioZlM
مشاهده در ایتا
دانلود
📖بیان استاد سید محمد موسوی درباره اسماء و صفات الهی از دید عرفا 📆انتشار یافته به مناسبت ۲۷ رمضان سالگرد رحلت شیخ اکبر محی الدین ابن عربی به حسب اصطلاح رائج، عرفا وقتي از صفات و اسما الهی، سخن ميگويند مقصودشان نحوه اي از ظهورات حق تعالي است همانطور كه در مورد سائر مخلوقات ميگويند که تجلیات الهی است ولی عين ذات نيستند و خارج از ذات هم نيستند. توضیح بیشتر اینکه بر اساس مبانی فلسفی، خداوند دو گونه مخلوق عینی دارد : یکی طبیعي مادي و دیگری مجردات تقسيم مخلوق به مجرد و مادي به اعتبار دو مرتبه از وجودات است و اين دو مرتبه باعث ميشود ما در مرتبه ادراكات حسي يكي از نحوه ها را نيابيم . عارف ميگويد آنچه حکیم و متکلم، معلول و مخلوق مینامند نحوه های تجلی حق اند. علاوه بر دو نحوه تجلی مذکور (یعنی: الف)محسوس يا مادي ب) نا محسوس يا مجرد كه فلاسفه به ادله ي عقلي ، آن را اثبات ميكنند) یک نحوه تجلی دیگر نیز هست که اسما و صفات الهی مینامیم، كه بر اين مرتبه، دليل عقلي بر اساس مبانی مشهور فلاسفه مشاء، نيست بلکه شهودي است . به دو دسته از اين سه نحوه تجلی، مخلوق یا مجعول خارجي ميگوييم و به يك مرتبه مجعول خارجي گفته نميشود كه همان اسما است، زیرا جعل مربوط به مرتبه اي است كه مجعول خود را بيابد ولي اسما و صفات در مرتبه اي هستند كه خود را نميابند. اين نيافتن خود، به سبب نقص آنها نيست بلكه به سبب شدت تجلي و قرب به خداوند است به طوری که غیری در آن مراتب نیست که حق تعالی، آن را بيابد اما در مراتب متنزل، حق تعالی، غير خود را ميابد (الیته غیر به حسب تعین) و اين يافتن حق، خود را در مرتبه اغيار، همان خودي ما است یعنی ما که خود را ميابيم، در واقع، خداوند خود را در صورت ما ميابد . اينكه من خودم را ادراك ميكنم يعني اولا "من" را اثبات ميكنم كه خود را میابد، و ثانیا این "من" امثال خود و سایر اشیا را نیز ادراك ميكند هر دوی این یافت (یافت خود و یافت دیگران) در واقع، ادراك خداوند است خودش را به حسب مظاهرش. حال اگر در اين چيزي كه "من" خودم را به عنوان خودی خودم ميابم ، خدا را دیدم واقع را دیده ام و کمال است و گرنه حجاب است، واقع اين است كه من به ادراك حق، خود را ميابم . این گونه نقص و حجاب، در اسما نیست به سبب قرب مفرط به مقام ذات. در مرتبه تجلي اسمائي و صفاتي كثرتي هست كه با کثرت مراتب مادون متفاوت است، كثرت در آن مرتبه، مقهور وحدت ذات است و هرچه تنزل از آن مرتبه بيشتر شود احكام كثرت غلبه ميكند، اگرچه، هم مراتبي كه احكام كثرت بر آن غلبه ميكند و هم مراتبي كه مقهور وحدت اند، همه ، تجلي خداوند و محاط به ذاتند. مثل آنچه كه در فلسفه گفته ميشود هر معلولي محاط به علت بالاتر است تا نهايتا در سلسله علل به عقل اول ميرسد. در زبان عرفاني از علت و معلول سخن نميگوييم بلكه به تجلي تعبير ميكنيم . مراتب عالم اجسام تا مثال و عقل و جبروت كه در فلسفه مخلوق و مجعول است در عرفان تجلي است به علاوه يك مرتبه ديگر كه مرتبه تجليات اسمائي و صفاتي است پس در عرفان، دامنه تجليات الهی گسترش پيدا كرده است. هرچند اين مرتبه به حسب اصطلاح تجلي هستند اما با آن مراتبي كه به آن ها مجعول ميگويند فرق دارند چراكه وجدان خود و نيافتن خداوند عين حجاب است . تمام اين مراتب تجليات، مسبوق به ذات است. اینجا باید بین علم ذاتی و علم به عنوان صفت و اسم، فرق گذاشت. آنچه از آن به عنوان كمال مطلق ياد ميكنيم مثل حيات مطلق ، علم مطلق یا به عبارت دیگر علم و قدرت ذاتي این، همان ذات است كه وجود نامحدود است همان وجود مطلق لابشرط مقسمي ، علم لابشرط مقسمی است قدرت لابشرط مقسمی است ، چه بگويي وجود لابشرط مقسمي، علم ذاتي، عنقا مُغرِب ، احدیت ذاتیه، همه اشاره به غیب ذات دارد، مانند آنچه در فلسفه و كلام اماميه است كه صفات عين ذاتند. البته متكلم و فيلسوف، مرتبه احدیت وصفی و واحديت را نميشناسد. او وقتي ميگويد صفت علم اشاره ميكند به همين فهمي که از علم داريم و به عنوان كمال میشناسيم. بعد ميگوييم خالق اين كمال، آيا خودش اين كمال را دارد يا نه ؟ البته كه بايد داشته باشد. حال نسبت خداوند با اين كمال چيست؟ كمال خداوند آيا غير از اصل ذات است؟ اشعري ميگويد بله صفات غير از اصل ذاتند و معتزلي هم به كلي صفات را انكار ميكند اما فيلسوف و متكلم اماميه آن را عين ذات ميدانند . عارف ميگويد آنچه كه كمال ذاتي است عين ذات خداوند است اما اين كمال، ظهوراتی دارد كه اولين مرتبه بروز و ظهور این كمال، مرتبه احدیت و واحدیت است که در این مرتبه اخیر، صفات و اسما ظهور دارند. ایتا تلگرام
🎙شرح ابیاتی از مثنوی شیخ بهایی 👤 توسط استاد سید محمد موسوی 📆بازنشر به مناسبت ۳ اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ بهایی ایهاالقوم الذی فی‌المدرسه کل ما حصلتموه وسوسه میگوید این علوم مدرسی، وساوس است، معنای وسوسه آن است که چیزی به ذهن بیاید، منشا اموری هم بشود اما حقیقتی ندارد و بی اصل است. اگر کسی به دنبال شناخت اشیا است ذهنیتش - خواسته یا ناخواسته- این باشد که اشیا به خودی خود، چیزی هستند و دنبال شناخت احکام و آثار آنهاست اما از حقیقت حق غفلت کرد دچار وسوسه شده زیرا در واقع، موجودیت اشیا، به وجود حق است اینها آیه او هستند. اگر اشیا اینطور دیده شد حق است وگرنه باطل است. ذکر کم ان کان فی غیر الحبیب ما لکم فی‌النشاة الاخری نصیب اگر در این علوم غیر از حق و شوون حق به چیز دیگری توجه شد بی اصل و بدون حقیقت است پس از آخرت حقیقی بهره ای نخواهد داشت، چراکه آخرت حقیقی یعنی شهود خداوند. اعلی مرتبه آخرت یعنی برترین غایت یعنی حق تعالی . با این نگاه ، یعنی نگاه استقلالی به اشیا، کسی به آن مرتبه شهود نمیرسد. ایتا تلگرام
📝 بخشهایی از مرقومه استاد سید جلال الدین آشیانی با عنوان "امام عارفان" 🏴 باز نشر به مناسبت رحلت امام خمینی (ره) به قصد تحصیل به شهر قم مشرف شدم آن مرد بزرگ (امام خمینی) استاد مسلم در حکمت متعالیه و از اساتید مسلم در کتب عالیه سطوح در علوم منقول بودند. متجاوز از بیست سال شرح منظومه و اسفار تدریس کردند و یگانه مشعل فروزان علم توحید و معرفت ربوبی و استاد وحید در علم عرفان یعنی معرفت اسماء الله و نفیس‏ترین دانش بشری موروث از اولیا:علم توحید و ولایت و نبوت و شئون آن محسوب می‏شدند و مدتی برای برخی از ارباب معرفت شرح قیصری بر فصوص را تدریس کردند، ولی محیط لیاقت آموزش اشرف علوم و فنون را نداشت. روزی از آن جناب سئوال کردم در فرق بین عطایای ذاتی و اسمائی آنچه را که شارح قیصری نوشته است به نظر حضرتعالی درست است؟فرمودند:نه و به نحو اختصار فرق بین این دو قسم از عطایا را بیان فرمودند.عرض کردم حیف نیست که منع فیض می‏فرمایید، اگر همین نصوص قونوی را که با تعلیقات مرحوم آقا میرزا هاشم چاپ شده است برای افراد مستعد تدریس بفرمایید مشکلی پیش می‏آمد؟فرمودند:مساوی است با انتحار، عیب دیگری وجود ندارد. استاد سید جلال الدین آشتیانی کیهان اندیشه 1368 شماره 24 ایتا تلگرام
یک روز خانم طباطبائی می گفت یک وقت خدمت امام داشتم فصوص‏‎ ‎‏می خواندم. حاج احمد آقا از راه رسید. امام رو کردند به ایشان و فرمودند ما انقلاب‏‎ ‎‏کرده ایم که قبل از خواندن جامع المقدمات، فصوص درس بدهیم و بخوانیم!‏‎ برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد سه، صفحه 286. ایتا تلگرام
تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن.pdf
228.9K
📝 تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن 📆 انتشار به مناسبت ایام سوگواری ماه صفر 📅 بازنشر به مناسبت روز جهانی کودک ✅ استاد در این گفتار با توضیح معنای فنای فی الله و راه های نزدیک تر شدن به آن را بیان میکنند. ⬇️ در ادامه با ستایش حضور کودکان در مجالس عزاداری اهل بیت و انتقاد از شبهات بی پایه به آثار مختلف این حضور و تربیت کودکان بر اساس آن میپردازند. ⚠️ همچنین با ذکر حدیث " هل الدین الا الحب و البغض" تفسیر عرفانی، فلسفی و کلامی ارائه میدهند. 🔴متن ویرایش شده است. ایتا تلگرام
تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن.pdf
228.9K
📝 تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن 📆 انتشار به مناسبت ایام سوگواری ماه صفر 📅 بازنشر به مناسبت روز جهانی کودک ✅ استاد در این گفتار با توضیح معنای فنای فی الله و راه های نزدیک تر شدن به آن را بیان میکنند. ⬇️ در ادامه با ستایش حضور کودکان در مجالس عزاداری اهل بیت و انتقاد از شبهات بی پایه به آثار مختلف این حضور و تربیت کودکان بر اساس آن میپردازند. ⚠️ همچنین با ذکر حدیث " هل الدین الا الحب و البغض" تفسیر عرفانی، فلسفی و کلامی ارائه میدهند. 🔴متن ویرایش شده است. ایتا تلگرام
📝 گفتاری از استاد سید محمد موسوی با موضوع سرّ بلا و صبر اولیاء الله ⚫️بازنشر به مناسبت سالروز رحلت عقلیة العرب حضرت زینب سلام الله علیها ☑️ مادامی که تعلق به جانب ماده و حجاب بدن هست عاشق در اذیت و آزار است ؛ لکن عذابی همراه با شیرینی چون این آزار از سمت معشوق است راز این حلاوت آن است که این بلایا از جانب معشوق نشانه التفات اوست. حتی این سخن در جانب عشق های زمینی نیز صحیح است ☑️ حال اگر انسان این مطلب را دانست سرّ بلایایی که بر سر اولیاءالله می آید و راز صبر آنها را خواهد دانست. حقیقت اینست که هر چه که به او می رسد اثر معشوقش را می بیند. از منظر ما او رنج میکشد اما برای او چیزی جز لذت نیست. ☑️ از اینکه می گوییم رسیدن بلا و سختی برای اولیاء الله از آن جهت که اثر معشوق است لذیذ است نباید اینطور برداشت شود که ولی الهی لذت میبرد اما ما که به آن مقام نرسیده ایم چرا باید رنج بکشیم؟ باید گفت هر وقت به مقام او رسیدی تو نیز لذت خواهی برد ولی تا هنگامی که شخص در مرتبه کثرت است و به مقام ولی الهی نرسیده است شرط رسیدن به مقام او ، برقراری سنخیت بین نفس جزئی شخص و نفس کلی ولی الهی است . راه ابجاد این سنخییت آن است که شخص هرطور که شده خود را به ولی کامل نزدیک کند به دو صورت: ۱- شخص تاجایی که مقدور است علومی که نزد ولی کامل است را کسب کند. ۲- شخص کارهای او را تقلید کند. تمام اینها باید انجام شود تا سنخیت برقرار شود و اگر در انجام اینها کوتاهی کند سنخیت حاصل نمی شود ☑️ پس اینکه ما برای سختی های ظاهری ای که ولی کامل متحمل شده عزاداری می کنیم یا در مواقعی که به حسب ظاهر شاد بوده است شادی می کنیم برای برقراری سنخیت بین نفس ما و نفس کامل آنهاست. و این سخن بسیار راهگشاست چون نفس انسان از لحاظ شادی و اندوه منفعل است و حتی در نفوس ضعیف بیش از تاثیر علمی جهات شادی و اندوه اثر می گذارند ☑️ وقتی حضرت زینب و دیگر اسرای کربلا در کاخ ابن زیاد حاضر شدند عبیدالله بن زیاد گفت خدا را شکر که خاندانتان را رسوا کرد و مردانتان را کشت. دیدی خدا با خاندانتان چه کرد؟ حضرت زینب سلام الله علیها دو جواب دادند: ۱- مردان ما را شما کشتید (نه خدا) ۲- ما رایت الا جمیلا؛ آنچه که از خدا رسید تماماً زیبایی بود یعنی از آن جهت که به خدا بر میگردد زیبایی است ایتا تلگرام
📝گفتاری از استاد سید محمد موسوی درباره نبوت 🔵انتشار یافته به مناسبت عید سعید مبعث 🔸نبوت یک معنای ظاهری دارد که شخصی بین انسان ها به سبب قابلیات و کمالاتی که دارد خداوند حقایقی را بر او آشکار میکند و مامور میشود که این حقایق را به انسان های دیگر ابلاغ کند این نبوت تشریعی است. 🔸اما یک امر باطنی در نبوت هست که این نبوت ظاهری فرع بر آن نبوت باطنی است 🔸نبی یعنی کسی که خبری میدهد إخبار نحوه های گوناگونی دارد ،راحت ترین نحوه خبر دادن با لفظ است، اما گاهی در إخبار، لفظ، مدخلیتی ندارد و بسیار بسیار قوی تر وتخلف ناپذیر تر از الفاظ است چرا که در الفاظ امکان تخلف هست ،مثلا یک کودک شیرخوار ، پدر و مادر با نگاه به او، حالات او را متوجه میشوند، که مثلاً گرسنه است، این یک نحوه خبر دادن است اما ممکن است ما در عرف، به آن خبر دادن نگوییم اما به هر حال، یک دال هست و یک مدلول و شخصی که از این دال به این مدلول رسیده است گاهی با اصوات به این مدلول میرسیم و گاهی با مشاهده . آنچه گفته شد در مرتبه اعراض و صفات است که میبینید و به این معانی منتقل میشوید، ❓آیا نمیشود موجودی به حسب نحوه و حقیقت وجودش از یک حقیقت دیگری خبر بدهد؟! آیا نمیشود که موجود ضعیف با همان نحوه وجودش، خبر از یک موجود برتر بدهد ؟ 🔺مسلما میتواند! 🔸معنای اصلی و حقیقت نبوت بر میگردد به اینکه نحوه وجود و حقیقت وجودی کسی به گونه ای باشد که خبر دهنده از ذات و صفات و کمالات خداوند باشد. عرفا به این گونه إخبار، نبوت تعریفی میگویند . یعنی انسانی که تمام وجودش و مراتب وجودی اش به گونه ای است که حتی اگر سخنی نگوید باز هم اصل وجودش دلالت بر مبدا میکند این حقیقت نبوت است. 🔹اعلی مرتبه نبوت به این معنا در وجود حضرت ختمی مرتبت محقق شده است ،آن حضرت به حسب باطن ذات و حقیقت نوری خودش حقیقتی است که که تمام کمالات الهی را نشان میدهد آن هم به بالاترین نحوه که کامل تر ازین إخبار و إنباء، میسر نیست ،پس به این معنا، میشود مخبر از ذات و صفات و کمالات و افعال خداوند ،کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین ،قبل از اینکه ادمی باشد اونبی بوده است ،واضح است که اگر اینجا مقصود، نبوت تشریعی باشد لغو است این اشاره به نبوت تعریفی ایشان دارد ،حقیقت وجودی ختمی مرتبت به گونه است که بشر دیگری باشد یا نباشد او همواره نبی است یعنی همواره نشان دهنده ذات و کمالات لهی هست . 🔸در قران در چند موضع اشاره به این معنا کرده آنجا که از پیامبر تعبیر به برهان کرده است و در جای دیگر تعبیر به ذکر کرده است ،میفرماید ما این برهان را فرستادیم ،برهان یعنی حقیقت آشکار غیر قابل انکاری است که چیز دیگری را اثبات میکند ،ذکر چیزی است که چیز دیگری را تذکر میدهد و یادآوری میکند . 💡ادل دلیل بر خداوند همین است اما اگر برای ضعفاء العقول معجزه حسی می آورد ، مربوط به ضعف این هاست ،اگر این ها چشم بصیرت داشتند و حقیقت وجودی پیامبر را میدیدند او خودش بالا ترین برهان و برترین معجزه بر حقتعالی بود ،این معجزات و خوارق عادات برای افرادی است که نمیفهمند مثل کودکانی بخواهیم به کار خوب تشویقشان کنیم میگوییم بهشت جایی است که شکلات میدهند ،اگر اوا ین حقیقت را میشناخت لازم نبود با شکلات او را به کار خوب دعوت کنیم ، کودکی هم ربطی به سن ظاهری ندارد ،عده ی کثیری از انسان ها به حسب تقویم، سنین زیادی دارند اما به حسب نفسانی کودک هستند ،اما برای امیرالمومنین و برای سلمان فارسی نمیخواهد شق القمر کند او تا وجود پیامبر را مشاهده کند برایش معجزه است ،حتی از جسم ظاهری به آن حقیقت باطن پی میبرد. ایتا تلگرام
یک روز خانم طباطبائی می گفت یک وقت خدمت امام داشتم فصوص‏‎ ‎‏می خواندم. حاج احمد آقا از راه رسید. امام رو کردند به ایشان و فرمودند ما انقلاب‏‎ ‎‏کرده ایم که قبل از خواندن جامع المقدمات، فصوص درس بدهیم و بخوانیم!‏‎ برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد سه، صفحه 286. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
🎞 در این ویدیو استاد درباره جنبه های مختلف شخصیت امام خمینی صحبت کردند و ضمن اشاره به مکاتب فلسفی اس
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علي سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین شخصیت مرحوم امام راحل جامع الاطراف و دارای جنبه های مختلف است. همانطور که در فقه و اصول فقه مشربها و مکتبهای مختلفی وجود دارد در علوم فلسفی و عقلی هم مشربهای مختلفی وجود دارد به عنوان سه مکتب شاخص بین فیلسوفان مسلمان باید به مشاء، اشراق و حکمت متعالیه اشاره کنیم. قطعا مرحوم امام در زمره پیروان حکمت متعالیه هستند اما در حکمت متعالیه نیز مشربها و مکتبهای مختلف وجود دارد. مرحوم صدرالمتالهین غرضش از تدوین و اظهار حکمت متعالیه این بود که بین دین، حقایق دین و وحی از طرفی و بین عقل و برهان از سوی دیگر و بین داده های کشف و شهود و عرفان از جانب دیگر جمع کند. این مکتبِ جامعِ بینِ این سه امر را حکمت متعالیه نامیده است. حکمت متعالیه اصیل باید این سه ویژگی را داشته باشد جامعیت بین دین عقل و عرفان. مرحوم امام راحل یکی از نمایندگان به حق و دقیق این راه و مکتب جامع بودند و این جامعیت را در آثارشان، تدریشان و کتابهایشان به خوبی نشان دادند. غرض از تذکر این نکته آن است که اگرچه بسیاری از حکیمانِ پیروِ حکمت متعالیه این ویژگیِ جامعیت را داشتند اما در ادوار اخیر با روشی که مرحوم علامه طباطبایی دارند این گونه پیش آمد که این مولفه ها مقداری جا به جا شد و مرحوم علامه بیشتر به همان روش عقلی و برهان صرف تاکید داشتند و به آن دو مولفه دیگر حکمت متعالیه کمتر در آثارشان پرداختند. به عبارتی روشی که مرحوم علامه طباطبایی پیش گرفتند حکمت بحثی محض بود که البته پرداختن به این طریق و رویکرد در جای خودش شاید لازم هم بود. مرحوم علامه با تالیف کتاب های آموزشی در زمینه فلسفه و همچنین با تالیف فلسفه و روش رئالیسم با این رویکرد شاید به اقتضای زمان و رواج حرف های مارکسیست پیش آمدند و چنین مواجهه ای با حکمت متعالیه و تبیین مباحث آن لازم باشد اما به هرحال دو مولفه دیگر حکمت متعالیه یعنی عرفان و دین مقداری مغفول ماند. مرحوم امام در زمان ما یک نماینده تام برای حکمت متعالیه اصیل هستند که بین سه مولفه جمع کرده بودند با این تفاوت نسبت به ملاصدرا که، انصافا احاطه ی ایشان به مباحث عرفانی از مرحوم صدرالمتالهین بیشتر است و این از آثاری ایشان در زمینه عرفان نوشته اند مشهود است. شیوه امام در مواجهه با حکمت و تعلیم و تدریس ترویج او همین شیوه است. انقلاب را هم بر اساس همان مبانی معرفتی که از همین مکتب با این سه مولفه برگرفته شده پایه گذاری کردند. با اشاره به ویژگی امام و تفاوت سبک فلسفی و حکمی ایشان با مرحوم علامه و با تاکید پرداختن به همین روش به یک نکته اشاره میکنم که فلسفه به خودی خود اگر چاشنی عرفان، ذوق و مباحث نقلی را نداشته باشد مقداری ملال آور و مخاطبانش اندک اند اما اگر فلسفه را به همراه عرفان و دین تبیین و ترویج کرد عدد مخاطبانش بسیار بیشتر خواهد شد و این کاری است که مرحوم امام شروع کننده اش بود. همه به خاطر دارند که ایشان در اوایل حضورشان در ایران و بعد از پیروزی انقلاب، درس تفسیر سوره حمد که بیان کاملا عرفانی و تا حدودی فلسفی داشت را شروع کردند. این درس را ویژه خواص، طلاب و تحصیلکردگان فلسفه و عرفان نگفتند بلکه از تلویزیون جمهوری اسلامی برای همه پخش میشد و غرض ایشان همانطور که در تفسیر گفته و در جاهای دیگر هم ابراز کرده بودند این بود که باید این حقایق و معارف را به سطح جامعه آورد و به اندازه فهم توده مردم تنزل داد و از آن خلوت خانه خواص بیرون آورد. ایشان این روش را می‌پسندیدند و چه بسا باهمان فطانت و زیرکی که داشتند توجه داشتند که ما اگر این حقایق عرفانی را به سطح مردم نیاوریم کسانی که جذب معارف غیر اصیل، قلابی و بدلی میشوند زیاد خواهند شد همچنانکه در سطح جامعه عرفانهای کاذب و معنویت های دروغین نوپدید مخاطب پیدا کرده است. اگر در دنیای امروز که عقل و استدلال به تنهایی مخاطب کمی دارد را با ذوقیات و عرفانیات همراه کنیم مخاطبش گسترش پیداکند و جذابیتش بیشتر میشود. این روش امام و مواجهه ای است که با مسایل فلسفی و دین داشتند و واقعا یک امر قابل استفاده بلکه ضروری است. که باید حوزه های علمیه مدرسان و مسئولان امر هرکسی در حد خودش و در جایگاهی که هست توجهی به باطن این قضیه داشته باشد و سعی در ترویج و بسط این حقایق بین مردم و در حد مردم داشته باشد. این از ویژگیهای خاص مرحوم امام هست که خداوند این توفیق را به ایشان داد که این کار را پایه گذاری کنند و ان شا الله خداوند به ماهم کمک و توفیق عنایت کند که بتوانیم ادامه دهنده این راه و مسیر باشیم الحمدلله رب العالمین. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
🔶 رابطه عقل و شهود با نقل در کسب معارف 👤 استاد سید محمد موسوی #استاد_موسوی #دارالعلم #صوت ایتا
🔰 رابطه عقل و شهود با نقل در کسب معارف 🎙 استاد سید محمد موسوی 1⃣ توضیح مفردات ۱.۱ عقل تمامی انسانها ارتکازی از عقل دارند و هیچ انسانی نیست که عقل را نفی کند. با این حال، در فهم مسائل بین مردمان اختلاف وجود دارد. بنابراین، پیش از هر بحثی باید عقل را شناخت. در شناخت عقل نمی توان به اصل مسلم یا کلام منقولی تمسک جست، بلکه این خود عقل است که باید خودش را معرفی کند. ساختار وجودی انسان بگونه ای است که دارای فهم و ادراک است و به همین جهت از حیوان متمایز شده است. این جنبه ادراکی را ذهن نیز می گویند. انسان دارای شناخت های گوناگون است که اشرف آنها همان عقل است. ۱.۱.۱ عقل در لغت عقل به حسب لغت دارای چند معنا است: امساک، فهم، قوه فاهمه، کارکرد این قوه. البته، بحث لغوی در این بحث فایده ای ندارد. ۱.۱.۲ استعمال قرآنی عقل آیات قرآن کریم که درباره عقل یا لبّ هستند متعددند. ۴۹ مورد عقل و مشتقات آن و ۱۶ مورد لب و مشتقات آن در آیات بکار رفته است. تمامی این آیات اشاره به نحوه ای درک و فهم عمیق دارند که برخی از این امور خارج از سنخ عالم طبیعت هستند و برخی از لوازم نامحسوس موجودات طبیعی است. این لوازم نامحسوس نیز گاه به صورت مبدایت است و گاه به صورت غایت و گاه به صورت همراه با محسوسات. به طور مثال در آیه ان فی خلق السماوات و الارض ... لایات لقوم یعقلون، شناخت طبیعی این امور محسوس برای مومنان و کفار دارای لوازمی است که دیگر محسوس نبوده و تنها اهل عقل آن ها را ادراک می کنند. بنابراین این آیه در مقام تنبه به لوازم غیر محسوس امور محسوس است. حاصل کلام آنکه در استعمالات قرآنی مراد از عقل و لب، لایه های عمیق از فهم است که برای همگان میسر نیست بلکه گروه های خاصی قادر به فهم آنند و این گروه ها نیز دارای مراتب هستند. ۱.۱.۳ معانی اصطلاحی عقل عقل به اشتراک لفظی دارای معانی مختلفی است: در کلام: مراد از عقل، آراء و نظریاتی است که همه یا اکثر عقلا پذیرفته اند و تردیدی در آن نیست؛ مانند اولیات، حسن عدل و قبح ظلم، لزوم شکر منعم و مانند آن. عقل در فلسفه: دارای معانی مختلفی است: ۱. عقل به معنای جوهر مجرد، ۲. عقل به معنای قوه ادراک که مقدمات کلی صادق و ضروری را ادراک میکند. عقل در این معنا دارای مراتبی است: بالقوه، بالملکه، بالفعل و عقل مستفاد. عقل اخلاقی یعنی کسی که سبک سر نیست و متین و با وقار است. عقل در عرف به معنای تیز هوش بودن و سریع الفهم بودن است. ۱.۱.۴ مراتب ادراک مراتب چهارگانه ادراک: احساسات، تخیلات، وهمیات، ادراک عقلی. البته وهم نیز دارای معانی مختلف است: ۱. تصور غیر مطابق با واقع، ۲. قوه مدرک اموری که از قبیل محسوسات نستند ولی با آنها مرتبطند. به این امور، معنا گفته می شود. تمامی گزاره هایی که در ارتباط با عالم طبیعت مطرح می شوند، همگی از این قبیلند. یعنی موضوع و محمول آنها محسوسند ولی حکم به ثبوت محمول برای موضوع، حسی نیست. به این ادراکات به دلیل ارتباط با امور حسی، امور موهوم گفته می شود و این معانی را جزء معانی جزئی قرار میدهند. البته مراد از جزئی بودن ارتباط با طبیعت است، نه ما یمتنع صدق علی کثیرین. قسم چهارم ادراک عقلی است که ادراک امری است که یا خارج از امور محسوس است مانند شناخت خداوند و یا اعم از محسوس و غیر محسوس است مانند شناخت ثابت و متغیر. این ادراکات دو ویژگی دارند: ۱. کلی هستند البته، نه به معنای قابل صدق بر کثیرین، بلکه به معنای اعم از محسوس و غیر محسوس بودن. ۲. از قبیل معناست. در میان معقولات، گزاره هایی وجود دارد که درباره جزئی حقیقی است مانند گزاره های درباره خداوند متعال. ۱.۱.۵ تقسیمات آگاهی آگاهی ها بر دو دسته هستند: برخی اکتسابی و برخی غیر اکتسابی هستند. امور غیر اکتسابی همان بدیهیات هستند که پایه سایر معرفت ها را تشکیل میدهند. مبادی یا امور غیر اکتسابی یا تصدیق شده هستند یا خیر. تصدیق ها باور و اذعانند. امور غیر تصدیقی نیز یا تاثیر دارند و یا تاثیر ندارند. امور تاثیر گذار همان مخیلاتند. این در عوام تاثیرگذارند و بجای استدلال میتوان از این امور برای اقناع آنها استفاده کرد. اموری که تاثیرگذار نیستند نیز هیچ جایگاهی در استدلال و اقناع ندارند. اموری که تصدیق می شوند نیز یا بر وجه ضرورت است و یا بر وجه تسلیم و یا بر وجه ظن و ما دون ظن. قسم اول نیز بر دو قسم است: ضرورت ظاهری و حسی و، ضرورت باطنی. ضروت ظاهری از ناحیه حس ادراک میشود این امور نیز یا محسوس منفردند و یا محسوس همراه با تکرار یا شنیداری. محسوسات، مجربات و متواترات. تمامی این امور جزئی هستند و در برهان کارایی ندارند. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
🔰 رابطه عقل و شهود با نقل در کسب معارف 🎙 استاد سید محمد موسوی 1⃣ توضیح مفردات ۱.۱ عقل تمامی انسا
اما ضرورت باطنی همان امور فطری هستند که انسانی که هیچ تعلیمی ندیده باشد نیز با دیدن این گزاره ها آن را به ضرورت تصدیق میکند. انسان دارای دو گونه فطرت است: فطرت عقل و فطرت وهم. فطرت وهم گاه صادق و گاه کاذب است ولی فطرت عقل همواره صادق است. احکام فطری نیز یا مربوط به محسوسات است و یا امور نا محسوس. اگر ذهن تلاش کند که امر نامحسووس را به صورت محسوس ادراک کند، کارکرد وهمانی ذهن است. ادراک عقلی نیز گاه با کمک امری است یا بدون کمک آن. معین عقل نیز یا نزد او حاضر است یا خیر. قسم دوم جزء نظریات بوده و خارج است بحث ماست. قسم اول همان فطریات منطقی است یعنی قضایا قیاساتها معها. قسم سوم: گزاره هایی که بر وجه تسلیم است و هیچ تردیدی در صدق آنها نیست. این قسم نیز به دو گونه است: ۱. تسلیم عمومی و نزد همگان یا اکثریت؛ مانند حسن عدل و قبح حیوان آزادی؛ ۲. تسلیم خاص. قسم اول، مشهوراتی هستند که بنای آن را عقلا گذاشته اند. این دسته شامل ضروریات نیز هستند ولی وجه آن متفاوت است؛ یعنی بدیهیات اولی از جهت ضرورت تصدیق، جزء یقینیات هستند و از جهت تصدیق همگانی جزء مشهورات. منشا تصدیق این امور نیز یا صرافت فطرت عقل است و یا از باب شهرت و تسالم عقلا بر زندگی مشترک. دسته دوم، احتمال خلاف دارند و لزوما صادق نیستند. حاصل سخن آنکه عقلی که مبدا شروع معرفت است، ادراک کلی صادق ضروریست که فطرت عقل بر آن حکم می کند. فیلسوف از این نقطه آغاز می کند تا در دام ضرورت وهمی و مشهوراتی که با مسامحه تصدیق شده اند نیافتد. در مقام اثبات، هیچ حجت بالذات دیگری جز این عقل وجود ندارد. حجیت ذاتی آن نیز قابل سلب نیست. وقتی که عقل به وحی رهنمون می شود نیز باز هم فهم آن وابسته عقل است. ۱.۲ شهود ۱.۳ نقل ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
👥 گفتگوی استاد سید محمد موسوی و آقای برنجکار 🕌 مدرسه دارالعلم #استاد_موسوی #دارالعلم #صوت ایتا
🔰 گفتگوی استاد سید محمد موسوی بایگی و آقای برنجکار ✅ استاد سید محمد موسوی (۱): مراد از شهود، دریافت و ادراک اموری است که خارج از سنخ ادراکات متعارف برای شخصی حاصل می شود. این ادراکات نتیجه عبادات و ریاضات خاصی هستند. شهود تقسیم های خاصی دارد: ۱. شهود معنوی و صوری، ۲. شهود رحمانی، ملکی و نفسانی، شیطانی و جنی از نظر عرفا، شهود معنوی اعتبار دارد و کشف صوری که مربوط به عالم مثال است، فضیلتی بشمار نمی رود بلکه گاه رهزن هم هست. اما کشف معنوی که اتصال به عالم ملائکه مهیمن و بالاتر است، دارای ارزش است. شهود عرفانی امری شخصی است و قابل انتقال به دیگری نیست. از طرفی تمامی این شهودها نیز معتبر نیستند بلکه خود عرفا ملاکهایی برای ارزیابی آنها قرار داده اند. این معیار نیز باید از سنخ خود شهود باشد. معیار سنجش شهود، شهود تام انسان کامل است. هم در مراتب کشف صوری و هم در مشاهده عوالم معنوی، تام ترین شهود برای انسان کامل است و همان می تواند میزان ارزیابی سایر شهودات باشد. البته، از این جهت که ما به شهود فرد و شهود انسان کامل دسترسی نداریم، نمی توانیم ارزیابی نسبت به شهود دیگران داشته باشیم. اما عارف شاهد می تواند از کشف خود خبر دهد. این یعنی ارائه علمی حضوری در قالب مفاهیم و الفاظ و احتمال وجود خطا. با فرض اینکه شهود واقعی فرد مطابق واقع باشد، خبر وی به ما می رسد و در همین قسمت می توان شهود وی را ارزیابی کرد. اگر این خبر مخالف عقل یا نص قطعی باشد مردود است و اگر موافق باشد، قابل پذیرش است و اگر هیچ دلیلی بر رد و اثبات آن نباشد باید سکوت کرد. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
🔰 گفتگوی استاد سید محمد موسوی بایگی و آقای برنجکار ✅ استاد سید محمد موسوی (۱): مراد از شهود، دریاف
✅ استاد برنجکار (۱) 🔸 ملاحظه اول: اینکه گفته شده عقل مدرک حسن و قبح و بایدها و نبایدها نیست، صحیح نیست. بلکه عقل در پنج حوزه فعالیت دارد: حوزه عقل نظری، عقل عملی، عقل ابزاری، عقل دفاعی، عقل استنباطی. در حوزۀ عمل نیز بر خلاف نظر اشاعره، افعال خنثی نیستند و عقل قدرت درک ضرورت اخلاقی افعال را دارد. حتی در حوزه شهود نیز شهودهای اخلاقی داریم. در مسائل اخلاقی سه دیدگاه مطرح است: فضیلت گرایی، غایت گرایی و وظیفه گرایی. البته می توان این سه دیدگاه را به یکدیگر ارجاع داد. 🔸 ملاحظه دوم: اینکه گفته شد عقل حجیت بالذات اول را دارد، صحیح است و مطابق روایات نیز هست، لکن وقتی عقل وحی را به عنوان حجت اثبات کرد، دیگر نمی توان عقل را حجت بالذات قرار داد بلکه باید با هر دو پیش رفت. 🔸 ملاحظه سوم: مبدا بودن عقل، منافاتی با حجیت متشابک یا تعاملی ندارد، به این معنا که بعد از اثبات وحی، دیگر این دو خط کشی ندارند. از جهتی وحی معلم عقل است و از جهتی عقل به اثبات مضامین وحی می پردازد. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
✅ استاد برنجکار (۱) 🔸 ملاحظه اول: اینکه گفته شده عقل مدرک حسن و قبح و بایدها و نبایدها نیست، صحیح ن
✅ استاد سید محمد موسوی (۲) 🔸ملاحظه اول: بحث درباره نقطه شروع معرفت بوده است و نگفتیم که عقل بایدها و نبایدها را درک نمی کند و این ها جزء مشهورات است. البته، باید و نبایدی که فلاسفه می گویند و موضوع حکمت عملی است غیر از حسن و قبح کلامی است. حسن و قبح کلامی جزء مشهورات است و نمی تواند مبدا برهان باشد. بنابراین، قطعا باید و نباید را عقل می فهمد و مبدا برهان نیز قرار می گیرد ولی این با حسن و قبح متکلم متفاوت است. حسن و قبح کلامی یعنی شایستگی تحسین و سرزنش. 🔸ملاحظه دوم: اگر وحی حجت بالذات باشد دیگر نیازی به اثبات ندارد. بنابراین، حجیت وحی ذاتی نیست. علاوه بر اینکه اگر مقصود از وحی، شهودی است که در نفس معصومین ع است، ما بدان دسترسی نداریم و اگر مقصود از وحی، الفاظ منقول از آن شهود است باید آن را فهمید. راه فهم لفظ نیز روش خود را دارد. از طرفی، وضع امری اعتباری است و ساحتی از وحی به این معنا با اعتبار عقلا مرتبط می شود. برای فهم متون دینی باید به دلیل قطعی تمسک کرد. مراد از دلیل قطعی هم عقل و نص قطعی السند است که البته تعداد آن کم است. فهم این نص نیز با عقل است. بنابراین، در فهم متون اعتقادی نمی توان به امور ظنی استناد است؛ چراکه حجیت ظن، نیازمند اثبات است. دلیل حجیت ظواهر، بناء عقلا است و این دلیل را نمی توان در امور اعتقادی اخذ کرد. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
✅ استاد سید محمد موسوی (۲) 🔸ملاحظه اول: بحث درباره نقطه شروع معرفت بوده است و نگفتیم که عقل بایدها
✅ استاد برنجکار (۲): 🔸ملاحظه اول: اساس حکمت عملی، بایدها و نبایدهاست. اگر این باید و نباید عقلی نباشد دیگر حکمت عملی معنا ندارد و اگر عقلی باشد باید مبدا برهان واقع شود؛ چراکه مراد از حکمت، علم قطعی به واقعیات است. علامه حلی و آیت الله سبحانی نیز گفته اند که باید و نباید نیز جزء مدرکات عقل است و اگر حسن و قبح عقلی نباشد هیچ چیزی را نمی توان اثبات کرد. حسن و قبح را نمی توان مربوط به جامعه عقلائی دانست بلکه حتی اگر جامعه ای نباشد باز هم حسن عدل و قبح ظلم قابل ادراک است. از طرفی، اینکه گاهی امری حسن و گاهی قبیح است، به دلیل تزاحم است و این تزاحم باعث غیر عقلی شدن آن نیست. 🔸ملاحظه دوم: اینکه گفته شد ما به وحی دسترسی نداریم، باید گفت که بر اساس علم اصول، ضوابطی وجود دارد که با رعایت آنها می توان با مقصود متکلم از آن رسید. مباحث پیچیده معارفی نیز نیازمند اجتهادی بر اساس موازین اصولی است. خبر واحد نیز به لحاظ خود ظنی است ولی به لحاظ ادله، یقینی هستند. 🔸ملاحظه سوم: اینکه گفته شد با نصوص اعتقادی به قطع رسیده نمی شود، نادرست است بلکه با رعایت قواعد کل نگرانه می توان در تمامی موارد اعتقادی به قطع رسید. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
✅ استاد برنجکار (۲): 🔸ملاحظه اول: اساس حکمت عملی، بایدها و نبایدهاست. اگر این باید و نباید عقلی نبا
✅ استاد سید محمد موسوی (۳): 🔸ملاحظه اول: هم عقل نظری و عملی داریم و هم حکمت عملی و نظری. حکمت عملی و نظری از محصولات عقل نظریه هستند. باید و نباید عقلی هم داریم ولی این دو با حسن و قبح کلامی متفاوتند و نباید این دو را یکی گرفت. اما عقل عملی از سنخ ادراک نیست بلکه ناظر به اعمال مدرکات عقل نظری بر قوای پایین تر است. 🔸 ملاحظه دوم: نگفتیم که در اعتقادات، یقین نداریم بلکه گفته شد که نص قطعی کم داریم. 🔸ملاحظه سوم: دلیل حجیت ظهور، بناء عقلاست ولی بناء عقلا بر آن نیست که با یکدیگر درباره امور غیبی سخن بگویند. موضوع کلام عقلا، تدبیر عالم طبیعت و شئون آن است و در همین حیطه نیز اخذ به ظهور کلام یکدیگر می کنند. بنابراین، نمی توان به صرف بناء عقلا برای حجت ظواهر در امور غیبی و ما ورائی استدلال کرد. از طرفی، شارع، مخاطب را به جهل نمی اندازد، بلکه در مورد حقائق ماورائی با همین الفاظ سخن گفته است. بله اگر اثبات شود که سنخ وجودی امور غیبی از همان سنخ امور محسوس است می توان به این ظواهر اخذ کرد. این مساله نیز بر عهده عقل است و نه شرع. اما اگر اثبات کردیم که سنخ امور غیبی متفاوت از عالم طبیعت است، پس نمی توان به ظهور اخذ کرد. دلیل اینکه شارع با الفاظ عرفی از آن حقائق سخن گفته است، آن است که الفاظ به روح معنا اشاره دارند و این نظریه نیز ناظر به وضع واضع نیست، بلکه از باب ارتباط وجودی بین خزائن الهی و مراتب نازل آن است. این ارتباط باعث می شود که لفظ وضع شده برای امور نازل را برای خزائن آن نیز بکار برد، البته با سلب لوازم نقصی آن مرتبه و این از باب استعمال مجازی نیست. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
✅ استاد سید محمد موسوی (۳): 🔸ملاحظه اول: هم عقل نظری و عملی داریم و هم حکمت عملی و نظری. حکمت عملی
✅ استاد برنجکار (۳): 🔸ملاحظۀ اول: اینکه عقل نظری را بر دو قسم دانستند، اصطلاحی غیر مشهور است. در این اصطلاح، عقل همان اراده است. بر اساس اصطلاح مشهور، عقل قوه مدرک است، نه اراده. 🔸ملاحظۀ دوم: اینگونه نیست که بناء عقلا عالم تنها درباره امور محسوس باشد، بلکه انبیا نیز جزء همین عقلا بوده و درباره امور غیبی سخن گفته اند و مردم نیز فهمیده اند. کلام انبیا هم برخی نص و برخی ظاهر است. ظاهر هم اگر همراه با قرائن شود تبدیل به نص می شود. پس با روش کل نگری می توان ظهورهای روایی را تبدیل به نص کرد. بنابراین، بناء عقلا بر اصالت ظهور است ولی ظهور نیز مراتبی دارد و در خود نصوص نیز درباره در کنار ظهور، قرائنی ذکر شده است. 🔸ملاحظۀ سوم: نظریه روح معنا نیز اولا فاقد دلیل است و ثانیا نمی تواند همه موارد را توضیح دهد. نیازی نیز به علم هرمونتیک مبتنی بر قبض و بسط نداریم و با همان اصول خودمان می توان به اجتهاد در معارف پرداخت. 🔸ملاحظۀ چهارم: اینکه گفته شد برای اخذ به این ظهور باید سنخیت بین عوالم را پذیرفت نیز مقبول نیست. 🔸ملاحظۀ پنجم: گفته شد: شهود از سنخ علم حضوری است و ملاک در آن، شهود پیامبر ص است و این شهود نیز در اختیار ما نیست، بلکه تنها الفاظی به ما رسیده است و علم به آنها نیز حصولی است. آیا این جمله تناقض نیست؟ 🙏 با تشکر از حجّت‌الاسلام‌والمسلمین مهدی خیّاط‌زاده ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
👥 مناظره استاد سید محمد موسوی و استاد غلامرضا فیاضی 🔶سعادت و شقاوت از منظر حکمت متعالیه #استاد_موس
🔶 سعادت و شقاوت از منظر حکمت متعالیه 👥 استاد سید محمد موسوی و استاد غلامرضا فیاضی 1⃣استاد غلامرضا فیاضی: سعادت و شقاوت در لغت همان خوشبختی و بدبختی است. فلاسفه در تحقیق همین مفهوم گفته اند که سعادت، آخرین کمالی است که انسان به دنبال آن است. توضیح مطلب آنکه: انسان در کارهای خود، گاهی غایت های مختلف و متفرع بر یکدیگر دارد. غایت نهایی و قصوی فعل انسان، سعادت است. 🔸اما اینکه این غایت قصوی چیست، محل اختلاف واقع شده است. برخی از این نظرات عبارتند از: 1. افلاطون: سعادت، معرفت عقلی و لذت حسی است؛ انسان ترکیبی از عقل و بدن است. کمال و سعادت نهایی انسان نیز در بهره مندی از معرفت عقلی و لذات بدنی است. حال میتوان کلام افلاطون را اینگونه توجیه کرد که در انسان سعادتمند، لذت بدنی تحت تدبیر معرفت عقلی است و بر اساس آن، این لذات را رنگ می دهد. 2. ارسطو: سعادت انسان آن است که قوۀ عاقلۀ آن فعال باشد. این کلام را نیز می توان همانند کلام افلاطون توجیه کرد. البته، عقل در لسان روایات ما، قوۀ مدرکه نیست، بلکه این است که فطرت و ساختار خدادادی خاص انسان، فعال باشد. بُعدی از این ساختار وجودی، تعقل است. بُعد دیگر نیز تمایلات انسان مانند تمایل به ایثار است. این ایثار باعث می شود که انسان، لذات و رنج هایی داشته باشد که حیوانات ندارند. این ساحات اختصاصی انسان، فعالیت هایی دارد که در حیوان نیست. عقل در لسان روایات ما، شامل همۀ این فعالیت ها می شود. 3. اپیکور: سعادت انسان در لذات جسمانی است. 4. ابن سینا: سعادت انسان در تبدیل شدن به جهان عقلی است؛ یعنی تمام جهان هستی را بفهمد: صیروۀ الانسان عالَما علمیّا مضاهیا للعالم العینی. 5. ملاصدرا: سعادت انسان در ارتباط انسان با معقولات است و نتیجۀ آن نیز این باشد که محضر حق را درک کند و از این مادیات خلاص شود. 6. آیت الله مصباح که نظر برگزیدۀ ما نیز هست: سعادت قصوی یعنی انسان در زندگی خود بیشترین لذت را داشته باشد و کمترین رنج. ابن سینا بیانی برای اثبات نبوت دارد و آن اینکه انسان می فهمد که خداوند انسان را برای بازیچه خلق نکرده است و نیز تمامی اموری که مایۀ سعادتش است را نمی تواند درک کند. اما خداوندی که خالق بشر است می داند که سعادت بشر در چیست: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. اما عبادت نیز هدف نهایی نیست، بلکه بر اساس آیات قرآن، تقوا غایت مترتب بر عبادت است. تقوا نیز منتهی به لذت اخروی می شود. از آنجا که لذت اخروی بی نهایت است، پس انسان رستگار دارای لذت اخروی ابدی است و رنج دنیا و حتی برزخی، محدود، بنابراین، ملاکی که بیان شد (لذت بیشتر و رنج کمتر در زندگی) صادق است. 2⃣استاد سید محمد موسوی: بسیاری از این سخنان صحیح است ولی ملاحظاتی نیز وجود دارد: 🔸ملاحظۀ اول: فلسفه علمی عقلی است و مباحث خود را به روش برهانی و بدون اینکه مقدمات خود را از شرع بگیرد، مطرح می کند. گاهی بحث ما سعادت از منظر شرع است. در این مورد می توان از بیانات شرعی استفاده کرد. ولی اگر بنا باشد بحثی عقلی پیرامون سعادت داشته باشیم که مشترک میان تمامی ملل و نحل باشد باید از شیوۀ برهانی استفاده کرد. 🔸ملاحظۀ دوم: مباحث فلسفی، عام است و اختصاصی به موجود خاص ندارد. نظر مختار ایشان (لذت حداکثری و رنج حداقلی)، ترکیبی است سعادت و شقاوت است و دیگر نمی توان آن را برای سعادت بکار برد؛ چراکه رنج، خصیصۀ شقاوت است و نمی توان این خصیصه را در تعریف سعادت اخذ کرد. انسان ترکیبی از قوای مختلف است. در چنین موجودی اگر ناظر به تک تک قوا باشیم، سعادت هر قوه، وصل به کمال همان است ولی اگر ناظر به انسان به عنوان کل باشیم، دیگر سعادت او باید نسبت به برآینده این قوا معنا شود. حقیقت انسان را قوۀ عاقلۀ او تشکیل می دهد و سعادت او نیز با کمال همین قوه معنا می شود. سایر قوای جزئی نیز تحت تدبیر همین قوه هستند. از این جهت، تفاوتی میان کلام فلاسفه نیست و همگی نیز با عبارات مختلف یک حقیقت را بیان کرده اند. سعادت انسان از منظر فلسفی، هم جواری وی با خداوند متعال است. مسیر وصول به این سعادت نیز شناخت حقیقت و پس از آن، اذعان و باور قلبی و پس از آن، اصلاح جزء عملی است. این اصلاح عملی نیز به صورت کلی در حکمت عملی آمده است و به صورت کلی و جزئی در شریعت. 🔸ملاحظۀ سوم: بهشت و جهنم که در کلام شما بود، ذو مراتب است و از مراتب جسمانی تا مراتب عالی تر را شامل می شود. اولین مرتبه بهشت غیر جسمانی، اتصال به عقل فعال است. این مرتبه در تعبیر شرعی، هم جواری با اولیاء و مقربین است. بهشت جسمانی انسان نیز همان لذت مرتبۀ حیوانی اوست. البته، انسان بما هو انسان برای لذت حیوانی آفریده نشده است. بلکه هم جواری با مقربین و بالاتر از آن، بهجت حاصل از مشاهدۀ ذات اله است. ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
🔶 سعادت و شقاوت از منظر حکمت متعالیه 👥 استاد سید محمد موسوی و استاد غلامرضا فیاضی 1⃣استاد غلامرضا
3⃣استاد غلامرضا فیاضی: 🔸ملاحظۀ اول: بنا بر بحث فلسفی نداشتیم، بلکه به دنبالِ این هستیم که سعادت چیست؟ از منظر روایات، تمام حقیقت انسان، تعقل نیست بلکه بخشی از حقیقت وی، تمایلات انسان است. لذا ممکن است انسانی دارای تعقل بالایی باشد ولی در ناحیۀ تمایلات، متوقف بوده باشد و مصداق آیۀ و جهدوا بها و استیقنتها انفسهم شود. چنین انسانی، اهل سعادت نیست و به تعبیر قرآن: مَثَله کمَثَل الکلب. اینکه فلاسفه می گویند: کمال انسان به رشد تفکر و تعقل اوست، صحیح نیست. بلکه برای سعادت انسان باید سراغ روایت جنود عقل و جهل امام صادق ع برویم. بسیاری از مواردی که در این روایت آمده است مربوط به تمایلات انسان است. بنابراین، انسان که در بالاترین مراتب تعقل باشد ولی در سایر ساحات متوقف شود، شقی است. در مقابل، انسانی که تعقل بالایی نداشته باشد ولی در تمایلات خود را کنترل کرده و رشد داده باشد، سعید خواهد بود. 🔸ملاحظۀ دوم: ایمانی که ملاصدرا می گوید همان تصدیق منطقی است. این معنا اصلا صحیح نیست؛ چراکه ایمان از افعال نفس انسانی است که ادراک و شناخت، مقدمۀ آن است. بنابراین، ایمان از مقولۀ تعقل نیست، بلکه شرط آن معرفت است. لذا برای اینکه ایمان بالاتری داشته باشیم، معرفت بالاتری لازم است. این معرفت بالاتر نیز نباید تعقلی باشد، بلکه می تواند از طریق تصدیق سخن عالم حاصل شود به شهود برسد. این شهود نیز با فلسفه حاصل نمی شود بلکه فقط باید اهل عمل صالح باشد. بنابراین، اساس سعادت ایمان است که از سنخ معرفت نیست، بلکه از نوع اعمال جوانحی بشر است. تعقل نیز هم می تواند زمینۀ سعادت باشد و هم زمینۀ شقاوت. 4⃣استاد سید محمد موسوی: 🔸ملاحظۀ اول: فلاسفه نیز تصریح دارند که اصلاح عمل لازم است. تاکید بر تعقل نیز به معنای نادیده گرفتن جزء عملی نیست. بلکه فعلیت تعقل یعنی تابش عقل فعال و این تابش درگرو اصلاح عمل است. بنابراین، وقتی فصل مقوم انسان، مرتبۀ عقلی اوست، سعادت او نیز با کمال همین مرتبه باید معنا شود. در قرآن نیز دارد که ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون (انفال: 22). 🔸ملاحظۀ دوم: مراد از تعقل و تفکر، شناخت حقائق اساسی عالم است. اگر انسان از طریق ریاضت به شهود این حقائق برسد به همان تعقل رسیده است. 🙏با تشکر از حجت الاسلام مهدی خیاط زاده ایتا تلگرام
تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن.pdf
228.9K
📝 تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن 📆 انتشار به مناسبت ایام سوگواری ماه صفر 📅 بازنشر به مناسبت روز جهانی کودک ✅ استاد در این گفتار با توضیح معنای فنای فی الله و راه های نزدیک تر شدن به آن را بیان میکنند. ⬇️ در ادامه با ستایش حضور کودکان در مجالس عزاداری اهل بیت و انتقاد از شبهات بی پایه به آثار مختلف این حضور و تربیت کودکان بر اساس آن میپردازند. ⚠️ همچنین با ذکر حدیث " هل الدین الا الحب و البغض" تفسیر عرفانی، فلسفی و کلامی ارائه میدهند. 🔴متن ویرایش شده است. ایتا تلگرام
✍شرحی بر حدیث: مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ 📆 به مناسبت رحلت رسول اکرم صَلَّي الَلّٰهُ عَلَيه وَ آلِه بر اساس قواعد فلسفی، حقیقت و شیئت هر چیزی به صورت و فعلیت اوست. اگر شی مفروض، وابسته به چیز دیگری بود کمالش به همان علت است لذا حکما تعبیر کردند علت، حد تام معلول است یعنی تمامیت معلول است و شناخت صحیح هیچ معلولی میسر نیست مگر به علتش! تفسیر های مختلفی درباره روایت مشهور: مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ شده است که یکی از آنها _بر اساس مقدمه ی مذکور _ این است: یکی از عالی ترین مراتب معرفت نفس این است که به شناخت علت نفس، برسیم. امکان ندارد انسان خودش را بشناسد مگر اینکه به علل و حقایقی که در وجود او نقش دارند علم پیدا کند. وجود مبارک ختمی مرتبت صَلَّي الَلّٰهُ عَلَيه وَ آلِه به حسب باطن ملکوتی اش در سلسله عالی ترین مبادی وجود بخش همه ی موجودات و از جمله انسانهاست. بین ایشان و حق تعالی واسطه و حجابی نیست مُحَمّدٌ حِجَابُ أَللّٰهِ الأَکبَر صَلَواتُ أَللّٰهِ عَلَیهِ وَ آلِه. این حدیث که فرمودند مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ حقیقتش به این بر میگردد که اگر کسی نفس خودش را (که حقیقت خودش و واسطه افاضه و تمامیت اوست) شناخت، در این صورت به شناخت حق تعالی میرسد بدون شناخت آن، که حقیقت نفس انسانی، و صورت انسانی اوست، شناخت حق تعالی میسر نیست. النَبِیُ أَولیٰ بِالمُومِنِینَ مِنْ أَنفُسِهم این اولویت ، اولویت وجودی است همه ی اولویت های دیگر، فرع این اولویت است و اگر این اولویت نبود آن اولویت های دیگر، معنا نمیداد. النَبِیُ أَولیٰ بِالمُومِنِینَ مِنْ أَنفُسِهم یعنی من حیث الوجود از نفس اینها اولی است پس اصل نفس مومنین، هموست، حقیقت و تمامیت مومنین، همان حقیقت نبوی است و اگر مومنین میخواهند به معرفت الله برسند باید معرفت حقیقت خودشان را کسب کنند که مفیض وجود آنهاست یعنی باطن ختمی مرتبت صَلَّي الَلّٰهُ عَلَيه وَ آلِه است. اگر به شناخت او نرسیدند معرفت حقتعالی نیز میسر نیست. همانطور که مومنین به حسب ذواتشان از فروعات آن حقیقت هستند و آن حقیقت، اصل این مومنین است لوازم مومنین هم از لوازم ختمی مرتبت است و آن آیه دیگر که فرمود ليَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ ، یک‌معنای این ذنوبی که مقدم و موخر است و به آن حضرت نسبت داده شده است همین سیئاتی است که توابع وجودی آن حضرت دارند چون اصل وجود مومنین و نفس وجودشان همان حقیقت مقدس است لوازم این فروعات هم برگشت میکند به او. خداوند به آن حضرت وعده داده است که این لوازم را محو میکند اگر از قبیل ذنوب و سیئات است. نکته مهم اینست که ما میفهمیم که آنچه از ما سر میزند بدون اراده ما نیست پس باید مراقب بود که به این مبدا ، چه چیزهایی را میخواهیم نسبت بدهیم و بار کنیم باید حیایی باشد که این لوازم را بی حساب بر ذمه آن حضرت نگذاریم. اینکه در روایات فرمودند پیامبر و ائمه از گناهان شما اذیت میشوند به همین جهت است. لذا اگر گناه از حد گذشت ممکن است به جایی برسد که سبب قطع شدن این ارتباط بشود. معاذالله! ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
📝 جلسه یکم 📖درس خارج فلسفه 👤 استاد سید محمد موسوی 💡مبحث نفس و معاد 📆 یکشنبه ۱۴٠۳/٠۷/٠۱ #صوت #استاد
📝خلاصه جلسه یکم 📖درس خارج فلسفه 👤 استاد سید محمد موسوی 💡مبحث نفس و معاد 📆یکشنبه ۱۴٠۳/٠۷/٠۱ اهمیت درس خارج فلسفه: الف) برای اولین بار در حوزه‌های علمیه عنوان «خارج فلسفه» مطرح شده که این اقدام افتخاری برای حوزه علمیه خراسان است که در جهت راه اندازی آن پیش قدم شد. این ابتکار به معنای توجه به مباحث جدید و نیازهای روز در فلسفه است. ب) هدف آن پرداختن به مسائل جدید و اشکالات در فلسفه است: با پیشرفت زمان، مسائل و اشکالات جدیدی در فلسفه مطرح می‌شود که نیاز به بررسی و پاسخگویی دارند. این درس به دنبال پاسخ به این سؤالات و اشکالات است. ج) برای تربیت مجتهدان و صاحب‌نظران در فلسفه ضروری است: این درس به عنوان یک تمرین برای طلبه‌ها جهت تبدیل شدن به مجتهدین و صاحب‌نظران در فلسفه مطرح می‌شود. ویژگی‌های درس خارج فلسفه: فراتر از متون رایج به مباحث جدید می‌پردازد: درس خارج باید به اشکالات و بعضاً مسائلی پرداخت که در متون رایج، مطرح نبوده است. همچنین با توجه به پیشرفت علوم تجربی، اشکالات جدیدی مطرح می‌شود که نیاز به بررسی دقیق دارند. نکات مهم در برگزاری درس خارج فلسفه: الف) حفظ تعادل بین پرداختن به اشکالات و اصل موضوع: نباید در پرداختن به اشکالات افراط کرد و از اصل بحث غافل شد. ب) پیش‌نیاز آن، تسلط بر یک دوره کامل فلسفه و آشنایی با متون اصلی است: طلبه‌ها باید قبل از ورود به درس خارج، بر یک دوره کامل فلسفه مانند شرح منظومه یا نهایه  تسلط داشته باشند تا بتوانند مباحث را بهتر درک کنند. ج) محوریت درس بر اساس کتاب اسفار خواهد بود، با مراجعه به منابعی چون شفا و اشارات: محوریت درس بر اساس کتاب اسفار خواهد بود و منابع دیگری نیز مورد استفاده قرار خواهند گرفت. اهمیت مشارکت طلبه‌ها: درس خارج با درس‌های سطح و متن‌خوانی متفاوت است: در این مرحله، طلبه‌ها باید فراتر از یادگیریِ صِرف بروند و فعالانه در مباحث شرکت کنند و به متون و مطالب مختلف ، مراجعه داشته باشند 🙏 باتشکر از آقای صفرزاده ایتا تلگرام
استاد سید محمد موسوی
📝 جلسه دوم 📖درس خارج فلسفه 👤 استاد سید محمد موسوی 💡مبحث نفس و معاد 📆 دوشنبه ۱۴٠۳/٠۷/٠۲ #صوت #استا
📝 تقریر جلسه دوم 📖درس خارج فلسفه 👤 استاد سید محمد موسوی 💡مبحث نفس و معاد 📆 دوشنبه ۱۴٠۳/٠۷/٠۲ بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین ۱- جایگاه بحث نفس در فلسفه یکی از نکات مهمی که قبل از ورود به بحث نفس باید مشخص شود، جایگاه نفس در فلسفه است. بنابر تقسیم‌بندی پیشینیان قبل از ملاصدرا، مبحث نفس جزو طبیعیات به شمار می‌آمد، نه جزو فلسفه اعلی. اما ملاصدرا بحث نفس را در مباحث فلسفی قرار داد. بر اساس نظر ایشان، باید مشخص شود که آیا مسئله نفس و بحث‌های پیرامون آن فلسفی است یا خیر. ۲- معیار مسئله فلسفی ابتدا باید مشخص کنیم که اصلاً مسئله فلسفی چیست و معیار آن چیست. همچنین باید بررسی کنیم که آیا این معیار بر بحث نفس تطبیق می‌کند یا خیر، تا مشخص شود که جزو فلسفه است یا جزو طبیعیات. ۳- اهمیت تعیین جایگاه بحث نفس قبل از آن، باید به این نکته توجه کنیم که چرا باید در این مورد وقت بگذاریم و بحث کنیم. چه بحث نفس جزو طبیعیات باشد و چه جزو فلسفه اعلی، ما این بحث را انجام می‌دهیم و آن را می‌خوانیم. پس چینش مطلب با عنوان اینکه این مسئله فلسفی است یا مسئله طبیعی، خیلی تفاوتی نمی‌کند. این نکته‌ای است که باید به آن پرداخت و توجه داشت که چرا دانستن این مسئله خود اهمیت دارد. ۴- هدف فلسفه اعلی در مسائل فلسفی و به خصوص در فلسفه اعلی، به دنبال این هستیم که محمولات و عوارضی که بر وجود بار می‌شود و آن معیار فلسفی بودن را دارد، از طریق عقل و استدلال برهانی که غیر قابل تشکیک است، بشناسیم. در سراسر فلسفه به دنبال این هستیم که این محمولات و عوارض را با همان معیاری که دارد - نه هر محمولی و نه هر عارضی - بشناسیم، به وجهی که قابل تشکیک نباشد. یعنی نتیجه این استدلال به ما یقین عقلی بدهد. ۵- یقین عقلی: ما به دنبال کسب معرفت و یقین عقلی هستیم. بسیاری از مسائل در فلسفه هست که ما از آنها بحث می‌کنیم و در صدد معرفت تصوری و تصدیقی آن هستیم، اگرچه از قبل هم معلوم است که موضع ما چیست. مثلاً در مورد اثبات وجود خداوند یا اثبات وجود ملائکه، آیا ما قبل از اینکه حتی وارد بحث فلسفی شویم، شکی داریم که شاید نتایج بحث‌های ما منجر به نفی وجود خداوند شود؟ یا مثلاً در بساطت ذات، عینیت ذات و صفات، و خیلی مسائل دیگر که در ارتباط با معرفت حق تعالی است، ما از قبل هم اینها را می‌دانیم و قبول داریم، ولی باز هم بحثش می‌کنیم. ۶- انحاء باورها باورها و اعتقادات، به دو گونه است: ۱. باوری که به نحو یقین عقلانی حاصل شده است. ۲. باوری که بر سبیل اقناع غیر عقلی حاصل شده است. در حالت دوم، باور وجود دارد و ما قانع شده‌ایم، ولی نه از این باب که دلیل یقینی عقلی بر آن داریم؛ یقین روانی است که حاکم به آن قوه وهم است. سر اینکه شناخت جایگاه بحث نفس اهمیت دارد اینست اگر جزو مباحث فلسفی باشد، پس با دلیل عقلی به یقین عقلی میرسیم. 🙏 با تشکر از آقای صفرزاده ایتا تلگرام
تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن.pdf
228.9K
📝 تفسیر عرفانی تولی و تبری و لزوم تربیت کودک بر اساس آن 📆 انتشار به مناسبت ایام سوگواری ماه صفر 📅 بازنشر به مناسبت روز جهانی کودک ✅ استاد در این گفتار با توضیح معنای فنای فی الله و راه های نزدیک تر شدن به آن را بیان میکنند. ⬇️ در ادامه با ستایش حضور کودکان در مجالس عزاداری اهل بیت و انتقاد از شبهات بی پایه به آثار مختلف این حضور و تربیت کودکان بر اساس آن میپردازند. ⚠️ همچنین با ذکر حدیث " هل الدین الا الحب و البغض" تفسیر عرفانی، فلسفی و کلامی ارائه میدهند. 🔴متن ویرایش شده است. ایتا تلگرام