eitaa logo
مرکز تخصصی نماز
9.8هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
569 فایل
کانال مرکز تخصصی نماز وابسته به ستاد اقامه نماز آیات🌺روایات🌼احکام🌷آداب اسرار🌻پرسمان🌸شیوه دعوت به نماز سایت qunoot.net آپارات aparat.com/markaztn ارتباط با ما @qunoott
مشاهده در ایتا
دانلود
| اثر ذکر بر اشیاء پیرامون ما 🔸 آیت الله بهجت فرمودند : سید محمد رضا خراسانی از علمای اصفهان بوده و با در یک مدرسه زندگی می‌کرده‌اند. 💧 وی نقل کرده که: دیدم [باطنِ] مدرسه می لرزید. مبدأ لرزش را دنبال کردم و ملاحظه کردم این لرزش به اتاق آخوند کاشی مرتبط است. 🔸 پیش او رفتم که ببینم جریان چیست. معلوم شد که ایشان مشغول این ذکر است : «سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلاَئِكَةِ وَالرُّوحِ». 💧 البته خود مرحوم خراسانی هم اهل دل بوده که چنین صحنه ای را دیده است. 📚 کرامات شگفت عارفان، ص ۱۴۶. 👌 گفتن این ذکر در رکوع و سجده این ذکر را می‌گفتند. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
| تفریح با دو شرط 🌳 يكى از علماء به آيت الله ميرزاجواد آقا تهرانى رضوان الله علیه نقل كرد كه در دوران تحصيل در حوزه علميه قم گاهى بعضى از دوستان حاج آقا روح الله [امام خمینی] به ايشان اصرار مى ورزيدند كه يك روز تعطيلى براى گردش به خارج از شهر بروند كه استراحتى بنمايند. 🌳 ولى آقا قبول نمى نمودند و گاهى كه اصرار به حد بالايى مى رسيد با دو شرط قبول مى نمودند كه بيايند: 👈 اول اينكه، هر كجا وقت نماز رسيد ولو در جاى نامناسب نماز را بخوانند. 👈 دوم اينكه، از احدى سخنى كه بوى از آن استشمام شود شنيده نشود. 📚 علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان ۳۴. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
| دو ركعت عشق 📿 خانم فريده مصطفوى دختر رضوان الله علیه می گوید پدرم براى من تعريف كردند: [در سال 1342 وقتی پاسبان های شاه مرا از قم در نیمه شب دستگیر کردند و مخفیانه با سرعت مرا به سمت تهران می آورند] 💧 در بین راه من گفتم كه نماز [ ِصبح] نخوانده ام. يك جايى نگهداريد كه من وضو بگيرم. گفتند: ما اجازه نداريم. گفتم : شما كه مسلح هستيد و من اسلحه ندارم. 📿 به علاوه شما همه با هم هستيد و من يك نفرم. كارى كه نمى توانم بكنم. گفتند: ما اجازه نداريم. 💧 فهميدم كه فايده اى ندارد و اينها نگه نمى دارند. گفتم : خوب؛ اقلاً نگه داريد تا من تيمّم كنم. اين را گوش كردند و ماشين را نگه داشتند. امّا اجازه پياده شدن به من ندادند. 📿 من همين طور كه توى ماشين نشسته بودم از توى ماشين خم شدم و دست خود را به زمين زدم و تيمّم كردم. نمازى كه خواندم پشت به قبله بود چرا كه از قم به تهران مى رفتيم و قبله در جنوب بود. 💧 نماز با و پشت به و ماشين در حال حركت ! اين طور خود را خواندم. شايد همين دو ركعت من مورد رضاى خدا واقع شود. 📚 علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 39. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
| نماز جماعت هزار نفره 🌸 سرانجام پس از سپری شدن دو روز از اسارت توأم با آزار و شکنجه و توهین در شهر العماره، در شبانگاه یازدهم اسفند 62 ما را با چند دستگاه اتوبوس به بغداد انتقال دادند. 🌼 ساعت ۱۲ شب بود؛ بعثی ها در همه جای راهرو ایستاده با مشت و لگد و کابل و شلاق از ما پذیرایی کردند. سپس داخل یک چهاردیواری بزرگی کردند که هیچ شباهتی به اتاق یا حتی زندان نداشت. 🌸 سوز سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد و از شدت گرسنگی و خستگی، دیگر نایی در بدن نمانده بود؛ اما دیری نپایید که با ورود گروه های جدید از اسیران، جمعیت افزایش یافت و گرمی نفسِ حدود هزار نفر، سرما را قدری در هم شکست. 🌼 به جرأت می شود گفت که شیرین ترین خاطره ی بغداد، نمازی بود که با شرکت نزدیک به هزار رزمنده ی غیور در همان سالن اقامه شد. اگرچه بدن ها خونین و لباس ها چرکین بود، اما آن نماز، نماز عشق بود. 🌸 ... پانزدهم اسفند ما را به اردوگاه بزرگ موصل بردند. فرمانده ی عراقی این دستورها را صادر کرد: «صلاة الجماعه ممنوع! صلاة اللیل ممنوع! و... ممنوع!» سحر فرا رسید و ـ حاج آقا ناظمی ـ پیرمرد سیدی از اهالی چناران مشهد ـ که به گفته ی خودش سال ها بود که نماز امام زمان می خواند ـ بدون توجه به دستور فرمانده ی بعثی، از خواب برخاست؛ وضو گرفت و به نماز ایستاد. 🌼 صبح هنگام آمار سرباز عراقی او را از صف بیرون کشید و او را چنان کتک زد که به قول خودش عبرتی برای دیگران باشد. سحرگاه بعد سید بزرگوار نشسته را اقامه کرد و فردا همان صحنه تکرار شد. بعد از آن به سفارش برادران، مدتی پتو بر دوش به محراب عشق رفت؛ اما هرگز از کار خود خسته و آزرده نشد. 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 219، خاطره ی قاسم جعفری. 🆔 @namazmt
🌳 فقیه بزرگ جهان تشیع مرحوم ملامهدی نراقی که ازشدت پاکی وتقوا، چشم برزخی پیداکرده بود، می فرماید: ✨ روزعیدی به قبرستان برای زیارت اموات رفتم، بر سر قبر مرده ای ایستادم و گفتم: عیدی من کو؟ 🌳 شب آن روز چهره ای باصفا و نورانی را در عالم خواب مشاهده کردم. به من گفت: فردا کنار قبر من بیا تا تو را عیدی دهم. ✨ صبح از پی آن خواب رفتم، چون به سر ان قبر رسیدم، عالم برزخ برای من کشف شد، در این هنگام باغی عجیب با درختانی که هرگز چشمم نظیرش را ندیده بود، مشاهده کردم. 🌳 وسط باغ قصری بسیار با عظمت قرار داشت. مرا به درون قصر دعوت کردند. چون وارد شدم شخصی باعظمت بر تختی مُرصّع دیدم. گفتم :از کدام طایفه ای؟ پاسخ داد :از گروه عبادت کنندگان. ✨ گفتم: کیستی؟ جواب داد: از قصابان منطقه نراق هستم. به او گفتم: از کجا به این مقام رسیدی؟ گفت: با سلامت در کسب (کاسبی حلال) و اول وقت به این مقام رسیدم. 📚 ، عارفانه، ج 5، ص 138. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
| به هیچ وجه نمی شود 🔻 روز اولي بود که شاه رفته بود. امام در نوفل لوشاتو فرانسه اقامت داشتند. نزديک به سيصد الي چهارصد خبر نگار خارجي از کشورهاي مختلف، اطراف منزل امام جمع شده بودند. 🌱 تختي گذاشتند و امام روي آن ايستادند تا به سؤالات خبرنگاران پاسخ دهند. تمام دوربين‌ها کار مي‏کردند. 🔻 هنوز دو سه سؤال بيشتر از امام نشده بود که صداي اذان ظهر شنيده شد. امام بلافاصله جمع خبر نگاران را ترک کردند و فرمودند: «وقت فضيلت نماز ظهر مي‏گذرد.» 🌱 تمام حاضرين از اين که امام محل را ترک کردند، متعجّب شدند. کسي از امام خواهش کرد: «چند دقيقه‏اي صبر کنيد تا چند سؤال ديگر هم بشود و بعد براي اقامه نماز برويد.» 🔻 امام با قاطعيّت فرمودند: «به هيچ وجه نمي‏شود.» و براي خواندن نماز رفتند. 📚 کوتاه و خواندني از نماز ، نادر فاضلی ، ص 8. 🆔 @namazmt
| شیوه شیخ عباس قمی برای آباد کردن مساجد 🦋 مردم علاقه مند بودند كه لااقل يك خود را با مرحوم حاج شيخ عباس قمى بجا آوردند. يكى از عادات ايشان اين بود كه اغلب اوقات نماز خويش را در مساجد متروكه بجا مى آورد. ⭐️ اتفاقاً به محض اطلاّع مردم روز به روز بر كثرت جمعيت افزوده مى شد تا به حّدى كه آن مسجد مورد علاقه مردم و به دست همان مردم تعمير مى گرديد. 🦋 شيخ پس از آن ديگر در آن مسجد حاضر نمى شد و يك مسجد متروكه و مخروبه ديگر را انتخاب مى كرد. ⭐️ پس از چند روز باز مردم مطلع شده و از راه هاى بسيار دور براى درك نماز ايشان به آن مسجد مى شتافتند و با مردم برای تعمیر آن مسجد مخروبه دست به کار می شدند. 📚 علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 81. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
| سکوت در مسجد 💧 حجت الاسلام عباس مُهرى می گوید: در نجف، يك روزى خدمت رضوان الله علیه رسيدم و از ايشان از مسائلى كه در تركيه به هنگام تبعيد شاهد آن بوده اند پرسیدم. 🥀 ایشان فرمودند: يك مسجدى نزديك ما بود. روزهاى جمعه مى رفتيم آن مسجد لااقل پنج هزار نفر در اين مسجد حاضر مى شدند. به قدر پنج كلمه صداى بلند كسى از اين پنج هزار نفر نمى شنيد و زياد مرا در حيرت انداخته بود كه، چرا ما مثلاً اين ابهّت و جلالت را حفظ نمى كنيم؟! 💧 فكر كردم اگر يك خارجى بيايد اينجا و اين را ببيند، بعد هم بيايد آنجا در نجف، آن مسجد هندى را ببيند، بعد بيايد قم، مسجد اعظم را ببيند و نماز خواندن ما را، قطعاً خواهد گفت : «نماز اين است [كه مردم ترکیه دارند] نه آنكه ما داريم! [در ايران] و ما جلالت و قدر نماز را حفظ نكرديم.» 🥀 اينها اگر يك وقت مثلاً كسى بود كه درست نايستاده بود رفيقش مى خواست به اين حالىّ [متوجه] بكند، با اشاره به او حالّى مى كرد عقب بيايد. اينها مرا متأثر مى كرد [كه چرا ما در ايران چنين رعايت نمى كنيم]. 📚 علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 80. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
| تقرب به سوى سگ 💧 مرحوم هيدجى قضيه جالبى نقل مى كند، مى گويد: مقدسى بود در محله اى و يا روستايى ، شبى براى عبادت به رفت ، مسجد خالى بود، دو ركعت نماز كه به جا آورد، 🌳 صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنيد، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نيستم ، كس ديگرى هم گويى در مسجد هست ، 💧 سپس شيطان او را كرد و شروع كرد با صداى بلندتر نماز خواندن وَلا الضّالّين را با مد تمام كشيدن ! به خيال اين كه فردا آن ناآشنا، در ده و محله منتشر مى كند كه فلانى ، ديشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نياز بود و نماز نافله به جا مى آورد 🌳 اين مقدس مآب بيچاره ، به همين خيال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول و راز بود. 💧 صبح كه هوا روشن شد، وقتى كه خواست از مسجد خارج شود، ديد سگى نحيف و ضعيف از گوشه شبستان آمد و از در بيرون رفت . 🌳 يك باره فهميد كه همه آن خش خش ها، از اين سگ بوده كه از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گريه ها و اشك هاى جناب مقدس هم به جاى «تَقرّباً اِلى الله» ، «تَقرّباً اِلى الكَلب» بوده است. 📚 ، کتاب پندهای حکیمانه ، پند 288. 🆔 @namazmt
| هدیه ی ارزشمند 🍀 رسول خدا صلی الله علیه و آله، پسرعمویش جعفر را مأمور کرد که با تعدادی از مسلمین راهی دیار حبشه گردند. 🔸 تقریباً پانزده سال از آن‌روز گذشته بود و دل پسرعموها برای یکدیگر یک ذره شده بود. 🍀 پس از بازگشت جعفر، رسول الله صلی الله علیه و آله به سمتش راه افتاد، در آغوشش گرفت، بین چشمانش را بوسید. 🔸 سپس مردم را به دورش نشانید و فرمود: آیا هدیه‌ای به تو ندهم؟ 🍀 گمان مردم این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله طلا یا نقره به او می‌دهند! 🔸 کمی که انتظار کشیدند دیدند حضرت رو به جعفر کردند و فرمودند: چیزی به تو می‌دهم که اگر روزی یک بار انجامش دهی برایت از دنیا و هر آن‌چه در آن است بهتر است، 🍀 اگر هر دو روز یک بار انجام دهی گناهان بین آن دو روزت بخشیده می‌شود، اگر هم هر یا هر ماه یا هر سال به جا آوری آمرزیده خواهی شد، حتی اگر گناهانت به تعداد ستارگان آسمان، برگهای درختان و ریگ‌های بیابان باشد. 🔸 سپس نمازی به ایشان یاد دادند که به نماز جعفر طیار معروف و هم‌چون مدالی بر سینه جعفر در دفتر تاریخ جاودانه شد. 📚 محمدعلی جابری؛ تقابل شیطان با نماز ؛ ص 30. مرکز تخصصی‌نماز 💓 @namazmt
| رفتار عجیب یک فرمانده نظامی 🥀 روزي مالك اشتر از بازار كوفه مي گذشت. در حاليكه عمامه و پيراهني از كرباس بر تن داشت. مردي بازاري بر در دكانش نشسته بود و عنوان اهانت، زباله اي (كلوخ) به طرف او پرتاب كرد. 💧 مالك اشتر بدون اينكه به كردار زشت بازاري توجهي بكند و از خود واكنش نشان دهد، راه خود را پيش گرفت و رفت. 🥀 مالك مقداري دور شده بود. يكي از رفقاي مرد بازاري كه مالك را مي شناخت به او گفت: - آيا اين مرد را كه به او توهين كردي شناختي؟ مرد بازاري گفت: نه! نشناختم. مگر اين شخص كه بود؟ 💧 دوست بازاري پاسخ داد: - او مالك اشتر از صحابه معروف امير المؤمنين بود. همين كه بازاري فهميد شخص اهانت شده فرمانده و وزير جنگ سپاه علي عليه السلام است، از ترس و وحشت لرزه بر اندامش افتاد. 🥀 با سرعت به دنبال مالك اشتر دويد تا از او عذرخواهي كند. مالك را ديد كه وارد مسجد شد و به نماز ايستاد. پس از آنكه نماز تمام شد خود را به پاي مالك انداخت و مرتب پاي آن بزرگوار را مي بوسيد. 💧 مالك اشتر گفت: چرا چنين مي كني؟ بازاري گفت: از كار زشتي كه نسبت به تو انجام دادم، معذرت مي خواهم و پوزش مي طلبم. اميدوارم مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار داده از تقصيرم بگذري. 🥀 مالك اشتر گفت: هرگز ترس و وحشت به خود راه مده! به خدا سوگند من وارد نشدم مگر اينكه درباره رفتار زشت تو از خداوند طلب رحمت و آمرزش نموده و از خداوند بخواهم كه تو را به راه راست هدايت نمايد. 📚 بحارالانوار ، ج 42 ، ص 157. 👌مالک اشتر چون نمازش را خوب اقامه می کرد، قدرت کنترل خشم پیدا کرده بود. همچنین برای بخشش و هدایت دیگران نماز اقامه می کرد. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
| رفتار عجیب امام جماعت در مقابل فقیر ⭐️ [اثر کلمات و حرکات نماز، دوری کردن انسان از تکبر است] برای مثال، تکرار "الله اکبر های نماز، بزرگی خداوند را به نمازگزار می باوراند 🍀 و کسی که عظمت پروردگار را باور کند، دیگر خود را بزرگ نمی بیند. علاوه بر این، گذاشتن پیشانی برخاک، حضور در جماعت و ایستادن کنار افراد متفاوت، اقتدا به امام جماعتی که شاید سن، علم و تقوایش از فرد کمتر باشد، و... نمازگزار را متواضع می کند. ⭐️ روزی شیخ جعفر کاشف الغطا، مبلغی بین فقرای تقسیم کرد و سپس به نماز ایستاد. بین دو نماز سیدی فقیر وارد مسجد شد و گفت: مال جدم [خمس] را به من بده.» 🍀 فرمود: «دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده.» سید خشمگین شد و آب دهان به ریش شیخ انداخت. شیخ جعفر [که با نماز خوب تکبر را از خود دور کرده بود به جای خشم و پاسخ به بی ادبی فقیر] به آرامی برخاست، دامنش را گرفت و میان صف های نمازگزاران می‌گشت ⭐️ و می گفت: «هرکس ریش شیخ را دوست دارد به سید کمک کند.» سپس پول ها را به سید داد و به نماز عصر ایستاد. 📚 مهارتهای دعوت فرزندان به نماز، محمد علی جابری، ص ۱۶ به نقل از الفوائد الرضویه ، ج ۱ ، ص ۱۴۰. مرکز تخصصی‌نماز 💓 @namazmt
| دو وظیفه امام جماعت 💧 قبل از آنكه رضوان الله علیه تبعيد بشود صاحب يكى از كارخانجات بزرگ در تهران كه مسجدى ساخته بود. 🍀 از امام تقاضا كرد كه براى تبليغ و امامت جماعت يك مبلغ اعزام كنند. 💧 امام ابتدا با اكراه اين موضوع را پذيرفتند و پس از تعيين يك روحانى [آیت الله شيخ حسن صانعى] در هنگام اعزام به او فرمود: وظيفه شما علاوه بر تبليغ و امامت اين است كه دو موضوع را از ياد نبريد! 💧 اول : در اين مسجد از من نامى برده نشود. [یعنی مردم تصور نکنند شما برای تبلیغ مرجعیت من به آن مسجد رفته ای] 🍀 دوم : برخورد شما با بانى مسجد بگونه اى باشد كه خيال نكند كه به ثروت و مال او چشم طمع دوخته ايم. 📚 علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 72. ╭❀🕊🌼🍃❀╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc ╰❀🍃🌼🕊❀╯
هدایت شده از مرکز تخصصی نماز
﷽ 🍏 موضوع بندی مطالب کانال 🍏 💧مرکز تخصـ @namazmt ـصی نماز💧
؛ بخشش در لحظه🧭 🔆 صف های بسته شده بود و همه آماده شنیدن اذان بودند. ناگهان مردی با چهره ای نگران در حالی که سرش را پایین انداخته بود، در کنار پیامبر صلی الله علیه به زمین نشست، اما خجالت می کشید به چهره او نگاه کند. پیامبر صلی الله علیه با مهربانی نگاهی به او کرد و آماده شنیدن حرف ها یش شد. مرد به آهستگی و با صدای لرزان گفت ای رسول خدا من گناهی کرده ام که پیامبر صلی الله علیه دیگر به حرف های آن مرد گو نداد و برخاست تا نماز را شروع کند مرد فکر کرد که بی موقع مزاحم آن حضرت شده است. به همین دلیل با شرمندگی بلند شد و به صف های نمازگزاران پیوست. همین که نماز تمام شد به سرعت و قبل از آن که کسی به حضور پیامبر صلی الله علیه برسد، نزد او رفت و دو زانو نشست. صلی الله علیه به چهره آن مرد نگاهی کرد. مرد که سرش پایین بود، گفت: «یا رسول الله عرض کردم گناهی کردم که پیامبر صلی الله علیه با مهربانی پرسید مگر اکنون با ما نماز نخواندی ؟ مرد جواب داد بله یا رسول الله پیامبر صلی الله علیه پرسید مگر به خوبی نگرفتی مرد جواب داد بله یا رسول الله حضرت به آرامی گفت پس نمازی که خواندی تو بود 📚 منبع تفسیر نمونه جلد ۹ صفحه ۲۶۸ 🌾🌾🌾🌾🌾 🆔 @namazmt
؛ به احترام نماز ماشین خاموش شد🚘 چند سال قبل از پيروزى انقلاب، روزى باتفاق يكى از پسر عموهايم در يكى از خيابانهاى تهران منتظر تاكسى بوديم. بعد از کلی معطلی يك تاكسى وایساد و گفت: هر جا مى خواهيد بفرمائيد تا شما را برسانم. ما سوار شديم در ميان راه من به پسر عمويم گفتم : شكر خدا توی تهران يك مسلمانى پيدا شد كه ما را سوار ماشینش بکنه . راننده شنيد و گفت : اتفاقا من مسلمان نيستم و ارمنى هستم. اگر چه مسلمان نيستم، امّا به كساني لباس اهل علم دارند احترام میگذارم. بواسطه امرى كه ديدم، پرسيدم : چی ديدى؟ گفت : سالى كه مرحوم آيت الله حاج ميزرا صادق آقا مجتهد تبريزى را از تبريز به كردستان کردند، راننده آن ماشین من بودم. به محض اینکه چشم حاج آقا خورد به درخت و چشمه آب، فرمودند: اينجا نگهدارید، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم. سرهنگى كه مأمور ايشان بود، به من گفت : برو، من هم رفتم. نزديك آب که شدیم،بدون دلیل ماشين خاموش شد، هر کاری كردم روشن نشد. پياده شدم ظاهرا ماشين عيب و ايرادى نداشت. امّا روشن نمى شد. آقا فرمود: حالا كه ماشين متوقف است بگذاريد نماز بخوانم. سرهنگ ساكت شد و آقا مشغول نماز گرديد. من هم سرگرم باماشين شدم. هنگامى كه آقا از نماز فارغ شد و در ماشين نشستند با يك استارت ماشين روشن گرديد و راه افتاديم... علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 35 🌹🌹🌹🌹🌹 ☘️☘️☘️☘️☘️ 🆔 @namazmt
؛ نماز شبش معروف بود🤲🌹 آیت الله نور الدین عراقی(ره) 🔆خیلی ها صدای ناله های العفو العفو گفتنش را در نیمه شب ها شنیده بودند. 🔆مناجاتش در ماه میهمانی خدا به اوج می رسید . 🔆میهمان یکی از شب های منزل ایشان در ماه مبارک رمضان می گوید: 🔆هنگام آقا نورالدین مشغول نماز شد و پس از یک مناجات طولانی به ذکر العفو رسید‌. 🔆در این هنگام آن قدر حالش دگرگون شد که صدای ناله اش بالا رفت وحتی چندین بار نفسش گرفت. 📚مجله حوزه، شماره 12، سال دوم، ص ۲۴ ☘️☘️☘️☘️☘️ 🌿🌿🌿🌿🌿 🆔 @namazmt
Video_۲۰۲۳۱۱۰۳۱۹۲۵۰۰۱۱۶_by_videoshow.mp3
3.45M
؛ تجربه تلخ یک ماموریت 😔 📌بر اساس داستانی واقعی 📝نویسنده: محمد قهرمانی 🥀🥀🥀🥀🥀 🆔 @namazmt
؛ ضررِ مستدام🔥 🎙حجت الاسلام ابوالقاسم غروی می فرمودند: شخصی نزد پدرم آمد و طلب استخاره کرد. پدرم گفت: بد است ضرر می کنی. بلکه در هر معامله ای که انجام دهی ضرر خواهی کرد. آن مرد گفت: آقا چرا اینطور است؟ من می توانم کار را بیافرینم. اما در عین حال همیشه متضرر می شوم. پدرم گفت: می خواهی علت آن را بدانی؟ گفت: آری فرمود: علت آن دو چیز است: 📌یکی به خاطر خانه ای که در آن زندگی میکنی؛ 📌دوم به خاطر استخفاف و بی اهمیتی که نسبت به نماز داری. مثلا همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی. آن مرد گریه کرد و رفت. بعد از مدتی نزد پدرم آمد , ولی هنوز خانه خود را تبدیل نکرده بود. چندی بعد معلوم شد که این خانه از قبل محل زندان دولت (طاغوت) بوده و در آنجا ظلم و ستمهای زیادی به مردم شده است. در آب انبار آن خانه، سنگهای بزرگی بوده است که با برداشتن سنگها سیاه چالهای زندان ظاهر شد. 📚روزنه ‌هایی از عالم غیب ؛ص ۱۸۷ 🥀🥀🥀🥀🥀 🆔 @namazmt
؛ اثر فوری نماز با رسول خدا(ص ) به انتظار وقت نماز در مسجد (نشسته ) بوديم . در اين بين مردى برخاست و گفت : اى رسول خدا(ص )! من گناهى كرده ام . (براى آمرزش آن چه بايد بكنم ؟) پيامبر خدا(ص ) روى از او برگرداند (و چيزى نگفت و مشغول نماز شد) هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن خود را تكرار كرد. پيامبر خدا(ص ) در پاسخ فرمود: آيا هم اينك با ما نماز نگزاردى، و براى آن بخوبى وضو نگرفتى ؟ عرض كرد: بلى چنين كردم . فرمود: همين نماز، كفاره و سبب آمرزش گناه تو خواهد بود. 📚 بحار، ج 82، ص 319 🌹 🆔 @namazmt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط اومدم خودتو ببینم😍 🎙آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) 🌹یه وقتایی هم بخاطر خدا نماز بخونیم نه بخاطر گور و گیرایی که توی کارمون هست 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🆔 @namazmt
alef_bacheh.mp3
10.75M
؛ الف بچه 😍 اول : مثل گوسفندم اگه ... 🐑🐏 کاری از مرکز تخصصی نماز 🌹 🆔 @namazmt
az-pool-khabari-nist_eslah.mp3
2.42M
؛ الف بچه 😍 دوم : از پول خبری نیست 💴💰 کاری از مرکز تخصصی نماز 🌹 🆔 @namazmt
cheghad ghiafam yejoorie.mp3
14.39M
؛ الف بچه 😍 سوم : چقدر قیافم یه جوریه؟!🙈 کاری از مرکز تخصصی نماز 🌹 🆔 @namazmt
kasinayamad2_zarei.mp3
6.24M
؛ الف بچه 😍 چهارم : کسی نمازم را گردن نگرفت😱 کاری از مرکز تخصصی نماز 🌹 🆔 @namazmt